بی صدا حلزون اولین فیلم بهرنگ دزفولیزاده است. عکاس باسابقه مطبوعاتی که حالا پس از سالها حضور در پشتصحنه فیلمها و رسانهها اولین فیلم خودش را ساخته است. در سینمای ایران دورهای استفاده از یک بیماری یا نقص جسمانی، انگار مد میشود و فیلمهایی تقریبا همدوره از چنین نقصی در اثر خود استفاده میکنند. دورهای معلولیت جسمی، دورهای بیماری افسردگی، نابینایی و… حالا امسال نوبت به ناشنوایی است انگار! بی صدا حلزون بعد از «قصیده گاو سفید» دومین فیلم جشنواره فجر سی و هشتم است که کودکی ناشنوا در آن حضور دارد. البته در این فیلم ناشنوایی حکم یکی از اساس داستانی فیلم را دارد و تنها یک جریان فرعی و حاشیهای نیست.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم بی صدا حلزون – چیزهایی که شنواها نمیفهمند
اولین نکته که درباره فیلم ی صدا حلزون جالب بهنظر میرسد و فیلمی از دزفولیزاده را بدل به اثری فراتر از انتظار میکند، سعی او در استفاده از حواس مختلف برای پیش بردن داستان خود است. در این فیلم با تماشا و بینایی سروکار داریم و تجربه سالها عکاسی و کار در آتلیه به کمک فیلمساز آمده. او سعی میکند اطلاعات داستانی خود را بهجای اینکه تنها با دیالوگ به تماشاگر منتقل کند، از لوای تصویر به ذهن تماشاگر برساند.

ناشنوایی کاراکترهای اصلی هم بر این استفاده بصری میافزاید. ضمن اینکه بی صدا حلزون فیلم رنگارنگی است که بهواسطه حضور در شهربازی، آتلیه و فضاهای خوشرنگ و متنوع، بافت بصری جالبی پیدا کرده که چشم را خسته نمیکند. تجربه عکاسی کارگردان در اینرابطه حسابی بهکمکش آمده. رنگشناسی هم در همین راستا به شخصیتپردازی و شناخت تماشاگر از کاراکتر کمک میکند.
قهرمانان ناشنوا این امکان را به دزفولیزاده میدهند تا از افکتهای صوتی مختلفی استفاده کند و بافت صوتی فیلم را هم مزین به انواع نویزها و افکتها و بسامدهای مختلف کرده و تنوع ببخشد. ضمن اینکه امکان استفاده از کلی حربه روایی را به فیلم میبخشد. مانند اینکه اتفاقاتی که میتوانند منجر به تاثیری بزرگ شوند، با ناشنوایی کاراکترها مادام به تعویق میافتند و بر تعلیق یک درام اجتماعی و خانوادگی میافزاید.
حواس جمعی
استفاده از حواس مختلف حتی در گرهگشایی فیلم هم تاثیر بهسزایی میگذارند و زن با بو کشیدن یک شی متوجه حضور سعید در آتلیه میشود. این المانهای حواسی و بصری بهخوبی نشان میدهند که بی صدا حلزون فیلمی فکرشده است. کارگردان که مدتها در پی ساخت فیلم اولش بود، روی هر سکانس و هر کنش دقت ویژهای خرج کرده که امیدوارکننده است.
فیلم سعی میکند مسیر درامهای رایج را در پیش نگیرد و تا میتواند از ساخت فضایی مشابه آثار اصغر فرهادی طفره میرود. خصوصا در شخصیتپردازی. این نکته مهمی است. برخلاف فضای مرسوم این سالهای سینمای ایران که پر شده از کاراکترهای خاکستری که هم خوب و هم بدند و مدام بر این وجهه خاکستری تاکید میشود، دزفولیزاده در نمایش بیاخلاقی کاراکترهایش محافظهکارانه برخورد نمیکند.
سهم بیاخلاقی در جامعه معاصر
اتفاقا در فصل نهایی فیلم، از کاراکترهایش نه تصویری مثبت که تصویری مخدوش و بیرحمانه و غیرانسانی ارائه میکند: پدری که از سر خودخواهی خود و ترسش از فاصله گرفتن کودکش از او، راضی به عمل و درمانش نمیشود، مادری که برای درمان پسرش دست به هرکاری (لو دادن همسرش و…) میزند و در پی پول عمل است بدون اینکه ذرهای برایش اهمیت داشته باشد که پول از کجا و در ازای چه بهدستش رسیده، پدری که دخترش را تنها بهحال خود رها کرده و البته تنها آدم کمی انسانتر فیلم که قصد مهاجرت قاچاقی و پناهندگی در اروپا را دارد. جالب است که همین تنها شخصیت مثبت فیلم قرار است بهزودی در پروسه مهاجرت بهفنا برود و فیلمساز حتی در مواجهه با او هم بیرحمانه عمل میکند و بیاخلاقی کاراکترها را بهجان میخرد. از این نظر فیلم بی صدا حلزون ممکن است با اتهام غیراخلاقی بودن روبهرو شود اما بههر حال جامعه معاصر را بیاخلاقی برداشته و آن را بدل به اخلاق رسمی کرده است: باید گرگ بود و خب باید این بیاخلاقی عمومی بالاخره راه خود را بهسینما باز کند. آدمهای بیاخلاق اتفاقا سوژههای پیچیدهتر و پر کشمکشتری برای پیشبرد یک روایت سینمایی هستند.

مادرانگی بیپایان
با این وجود بی صدا حلزون از یک فیلم معمولی فراتر نمیرود و ته تهاش تبدیل به تجربه ویژه و ماندگاری از تماشا نمیشود. دلیل اصلی آن فیلمنامه خام فیلم است. فیلمنامهای که فاقد تجربه زیسته است و در بسیاری از لحظات منطق خود را از دست می دهد و در لحظات دیگری از چارچوب رواییاش خارج میشود و به در و دیوار میزند.
همین ضعف در فیلمنامه، فیلم را از ریتم میاندازد و تماشاگر را در بسیاری از لحظات، خسته و کسل میکند. یک فیلمنامه کشدار با انبوهی صحنه و موقعیت اضافی که قابل حذف هستند بدون اینکه لطمهای به بدنه اصلی روایت وارد شود.
بازی پر اغراق محسن کیایی یکی دیگر از نقاط ضعف اصلی فیلم است. برخلاف همیشه نهتنها باورپذیر نیست، که جنس بازیاش حتی اعصاب خوردکن هم هست. عصبانیت و اغراقی بیش از اندازه دارد و خصوصا بازی روان هانیه توسلی این اغراق را بیشتر در چشم میزند. اما با وجودیکه فیلم سعی ندارد قضاوت تماشاگر را با خاکستریسازی کاراکترها دچار مخاطره کند، در پایانبندی او را بر سر دوراهی بین اخلاقیات انسانی و فداکاری مادرانه برای نجات آینده فرزندش قرار میدهد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
67