به گزارش مشرق، آتش سنگین دوباره شروع شد. یکدفعه صدای بالگرد توجه ما را به سمتی که صدا میآمد، جلب کرد. پناه گرفتیم تا از بمباران و گلولهباران آن در امان باشیم. سرهنگ در بیسیم فریاد میزد: «علی ـ اکبر... علی ـ اکبر... صدامو میشنوی؟»
یک نفر آن طرف بیسیم گفت: «علی جان صداتو دارم...» سرهنگ گفت: «چرا اومدی؟» اکبر گفت: «بابا حوصلهمون سررفت بس که نشستیم. دیدیم شما خبر ندادید، گفتیم بلند شیم بیاییم سلامی عرض کنیم.» سرهنگ گفت: «اکبر جان، فداکاری شما الگوی همهٔ ماست.»
![](/Upload/Public/Content/Images/1399/02/01/1600090801n.jpeg)
بعد به او گرا داد تا چند نقطه را با موشک هدف بگیرد. در بیسیم چیزی هم گفت که معنیاش را نفهمیدیم. معنی رمز را از سرهنگ پرسیدم، گفت: «به شیرودی گفتم بیشتر از هر چیز مراقب تانکرهای سوخت باشه. مردم مریوان توی این سرما چند وقتیه نفت ندارند.»
صفحه 5١ کتاب نامه بی پایان / بر اساس زندگی امیر شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
نوشتة عزت الله الوندی / از مجموعة قصه فرماندهان
شما میتوانید برای تهیهٔ این کتاب، و دیگر کتابهای این مجموعه با تخفیف 20درصد و ارسال رایگان، به نشانی سایت 99.sooremehr.ir مراجعه فرمایید.