اشعار یغما گلرویی اغلب در قالب ترانه سروده شده اند که خوانندگان مختلفی در ایران و خارج از کشور این اشعار را خوانده اند و حتی تعداد زیادی از آنها برای تیتراژهای فیلم های سینمایی و سریال های مختلف مورد استفاده قرار گرفته اند. بر این اساس ما نیز تصمیم گرفتیم، مجموعه ایی از زیباترین اشعار و شعرهای یغما گلرویی را گردآوری و در این مطلب ارائه دهیم که امیدواریم مطالعه این اشعار برای شما نیز جذاب و خواندنی باشد.
مجموعه اشعار یغما گلرویی + بیوگرافی وی :
همانطور که گفتیم قصد داریم شما را با مجموعه ایی از بهترین اشعار یغما گلرویی آشنا ساریم، اما قبل از آن به گوشه ایی از زندگینامه و بیوگرافی یغما گلرویی اشاره می نماییم که مطالعه آن برای شما نیز جذاب خواهد بود. یغما گلرویی متولد شش مرداد 1354 در ارومیه متولد شد و در سن یک سالگی به تهران نقل مکان کردند. یغما گلرویی در خیابان گیشا تهران با پدر و مادر و تنها خواهرش یلدا زندگی می کرد. وی در دوران دبیرستان دچار برخی مشکلات گردید که باعث شدن مدتی از درس خواندن منع گردد. وی در اوایل دهه هفتاد به نشریه آدینه رفت و آمد پیدا کرد و در آنجا با نویسندگان مختلفی دیدار نمود. آغاز فعالیت هنری یغما گلرویی را می توان همانند سهراب سپهری با شعر سپید دانست. البته وی علاوه بر شعر، آثار متعددی در زمینه داستان، فیلمنامه و ترجمه شعر نیز دارد. در ادامه برخی از اشعار یغما گلرویی را ملاحظه می فرمایید.
اشعار یغما گلرویی
بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم
می ترسم از صدای این سکوت سکسکه ساز
می دانم ! عزیز
می دانم که اهالی این حدود حکایت
مدام از سوت قطار و سقوط ستاره می گویند
اما تو که می دانی
زندگی تنها عبور آب و شکفتن شقایق نیست
زندگی یعنی نوشتن یاس و داس و ستاره در کنار هم
زندگی یعنی دام و دانه در دامنه ی دم جنبانک
زندگی یعنی باغ و رگ و بی پناهی باد
زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان
زندگی یعنی نوشتن انشایی درباره ی پرده ها و پنجره ها
زندگی تکرار تپش های ترانه است
بیا و لحظه یی بالای همین بام بی بادبادک و بوسه بنشین
باور کن هنوز هم می شود به پاکی قصه های مادربزرگ هجرت کرد
دیگر نگو که سیب طلای قصه ها را
کرم های کوچک کابوس خورده اند
تنها دستت را به من بده
و بیا
******
ای بازیگر گریه نکن ما همهمون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه به دوش
یکی ترانهساز میشه، یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی، تا شب رو صورتهای ماست
گریههای پشت نقاب مثل همیشه بیصداست
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیلهی خواب
نقش یک دریچه رو، رو میلهی قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه حتا برای یک نفس
تا کی به جای خود ما نقاب ما حرف بزنه
تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیلهی خواب
نقش یک دریچه رو، رو میلهی قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
میخوام همین ترانه رو، رو صحنه فریاد بزنم
نقابمو پاره کنم جای خودم داد بزنم
******
یک روز،
بلکه پنجاه سالِ دیگر
موهای نوهات را نوازش میکنی
در ایوانِ پاییز
و به شعرهای شاعری میاندیشی
که در جوانیات
عاشقِ تو بود.
شاعری که اگر زنده بود
هنوز هم میتوانست
موهای سپیدت را
به نخستین برفِ زمستان تشبیه کند
و در چینِ دور چشمانت
حروفِ مقدسِ نقر شده بر کتیبههای کهن را بیابد…
یک روز
بلکه پنجاه سالِ دیگر
ترانهی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامهی مروری بر ترانههای کهن شاید
و بار دیگر به یادخواهی آورد
سطرهایی را
که به صلهی یک لبخند تو نوشته شدند.
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر در آن روز
تازهترین شعرم برای تو خواهد بود …
******
بگذار که همسایه های ساکت مان
نام تو را ندانند
همین زلال زرد روسری
برای پچ پچ هزار ساله ی آنان کافی ست
همان بهتر که نام تو در
لابه لای ترانه نهان باشد
همان بهتر که از میان واژه ها بدرخشی! خورشیدک من
مثل درخشش فانوس از فراسوی فاصله ها
مثل درخشش ستاره از پس پرده ی پشه بند
پشه بند
تابستان
کودکی
آه! همان بهتر که نام تو در لابهلای گریه ها نهان باشد
******
اشعار یغما گلرویی
چه ضیافت غریبی ، من و گیتار و ترانه
جای تو : یه جای خالی ، شعر من شعر شبانه
هرم خورشیدی چشمات ، من رو آب کرد تموم کرد
لحظه ی ناب پریدن ، با یه دیوار رو به روم کرد
گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
تو ضیافت سکوتم ، تو اگه قدم بذاری
می بینی از تو شکستم ، اما تو خبر نداری
بی تو از زمزمه دورم ، بی تو از ترانه عاری
زخم تو : زخم همیشه ، اینه تنها یادگاری
گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
******
از یاد نبر که از یاد نبردمت!
از یاد نبر که تمام این سالها،
با هر زنگِ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،
گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو،
صدای همسایه ای،
دوستی،
دشمنی را شنیدم!
از یاد نبر که همیشه،
بعد از شنیدن ش آهنگِ «جان مریم»
در اتاق من باران بارید!
از یاد نبر که – با تمام این احوای-
همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى
همیشه این من بودم
که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم!
همیشه حنجره من
هواخواهِ خواندن آواز آرزوها بود!
همیشه این چشم بی قرار…
******
ترانه ها و شعرهای زیبا از یغما گلرویی
یغما گلرویی از سال 1375 در زمینه سرودن شعر و ترانه فعالیت دارد. تاکنون خوانندگان زیادی همچون مرحوم ناصر عبداللهی، سیاوش قمیشی، شادمهر عقیلی، امیر کریمی، رضا یزدانی، قاسم افشار، سعید شهروز و … با این شاعر پرآوازه همکاری داشته اند و در آلبوم های خود از ترانه های گلرویی استفاده کرده اند. علاوه بر آن بسیاری از آهنگ های مجاز خوانندگان ایرانی با ترانه گلرویی در تیتراژ فیلم ها و سریال های ایرانی استفاده شده است.
ترانه های ستاره و تصور کن دو تا از ترانه های مشهور گلرویی می باشد که شادمهر عقیلی و سیاوش قمیشی خوانندگی آن ها را بر عهده داشته اند. وی مجموعه شعرها و ترانه های بسیاری را تاکنون سروده است که هنوز چاپ نشده و مجوز چاپ و انتشار نگرفته است که از جمله آن ها می توان اشعار رانندگیدر مستی، گریه های گربه خاکستری، دیوار نوشته های انفرادی را نام برد. در ادامه این بخش می توانید برخی دیگر از شعرها و ترانه های ناب گلرویی را ملاحظه نمایید، امیدواریم از مطالعه این ترانه ها و سروده های زیبا لذت ببرید.
سروده های زیبای یغما گلرویی
تو را دوست می دارم
به سان کودکی
که آغوش گشوده ی مادر را!
شمع بی شعله ای
که جرقه را!
نرگسی
که آینه ی بی زنگار چشمه را!
تو را دوست می دارم
به سان تندیس میدانی بزرگ،
که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش
و محکومی
که سپیده ی انجام را!
تو را دوست می دارم!
به سان کارگری
که استواری روز را،
تا در سایه ی دیوار دست ساز خویش
قیلوله کند!
******
بارون و دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی کـه بارون میباره
بارون و دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی کـه حرفای دلم
جا میگیرن توی یه آه
شونه بـه شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارون و دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسهی من
بیا دوباره پا بـه پام
تو کوچهها قدم بزن
شونه بـه شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
******
اشعار عاشقانه یغما گلرویی
نبودن تو …
خلخالی از بوسه می بستم بـه پایت
اگر این جا بودی
و طعم تازه میگرفت زنده گی ام
با دو شاه بلوط چشمانت …
اگر این جا بودی
تقویم رومیزی ام را دور می انداختم
و می گذاشتم ساعت دیواری بـه خواب رود
پس میزان میکردم زنده گی ام رابا نفس های تو
و هیچ عزا و عید و جمعه ای تعطیل نمیکرد
علاقه ی مرا …
اما تو این جا نیستی
و تقویم من از عزا لبریز اسـت!
تو این جا نیستی
و زنگ ساعت دیواری
ناقوس مرگ را تداعی میکند!
پس می پژمرند بوسه هایی کـه برایت می فرستم
در فاصله میان خانه هامان
چرا کـه
تو این جا نیستی …
کاش میدانستی
کـه نبودن تو
نابودی من اسـت!
******
من سکوتم تو ترانه
من یه فانوس تو زبانه
من نگاه مات و گنگم
تو نگاهی عاشقانه
من یه زخمم تو یه مرهم
من به ندرت تو دمادم
من یه باغ گر گرفته
تو مثل نزول شبنم
من و تو دو تا عروسک
با چشای تیله ای
من و تو زندونیِ
خاطره های پیله ای
من یه عکس پرغبار
از یه ترانه ساز لال
اما تو هنوز مثلِ
باور یک قبیله ای
من پر از شکست و تردید
تو شکوه تخت جمشید
من شب شب پره مرده
تو مثل طلوع خورشید
من یه شهر بی پرنده
تو یه پیروز یک برنده
بگو تو حراج چشمات
قیمت ستاره چنده
******
شعرهای خواندنی از یغما گلرویی
پینوشه نیستم
که نودُ یک ساله بمیرم
در بستری از ابریشم و الماس…
در روزگارِ ما
تنها خودکامه گان
از مرزِ هشتاد ساله گی می گذرند
و شاعران
پیش از پنجاه ساله گی سکته می کنند
با مهرِ سوزنی بر ساعد
یا از نفس تنگی می میرند
با بافه ی سیمی بر گلو…
مرگِ من
پیش از به آخر بردنِ یک آواز اتفاق می افتد
آوازی سپیدمو
که از گلوی قناریِ جوانی
گل می کند.;
******
تصوّر کُن اگه حتا تصوّر کردنش سخته،
جهانی که هر انسانی تو اون خوش بخته خوش بخته
جهانی که تو اون پولُ نژادُ قدرت ارزش نیست
جواب همصداییها پُلیسِ ضدِ شورش نیست
نه بُمبِ هستهیی داره، نه بُمبافکن، نه خمپاره
دیگه هیچ بچّهیی پاشُ روی مین جا نمیذاره!
همه آزادِ آزادن! همه بیدردِ بیدردن!
تو روزنامه نمیخونی، نهنگا خودکشی کردن!
جهانی رُ تصوّر کُن، بدونِ نفرتُ باروت
بدون ظلمِ خودکامه، بدونِ وحشتُ تابوت
جهانی رُ تصوّر کُن، پُر از لبخندُ آزادی
لبالب از گلُ بوسه، پُر از تکرارِ آبادی
تصوّر کن اگه حتی تصوّر کردنش جُرمه
اگه با بُردنِ اسمش گلو پُر میشه از سُرمه!
تصوّر کن جهانی رُ که توش زندان یه افسانهس
تمامِ جنگای دنیا شُدن مشمولِ آتشبَس!
کسی آقای عالم نیست، برابر با همَن مَردُم
دیگه سهمِ هر انسانه تنِ هر دونهی گندم
بدون مرزُ محدوده! وطن یعنی همه دنیا!
تصوّر کن تو میتونی بشی تعبیرِ این رویا!
******
با برخی از بهترین اشعار یغما گلرویی آشنا شدید، امیدواریم از مطالعه این اشعار لذت برده باشید، از شما دوستان علاقه مند به شعر های فارسی دعوت می نماییم با کلیک بر روی شعر و ادبیات از اشعار دیگر شاعران کشورمان نیز دیدن فرمایید.