الف) حضرت حمزه(ع) از منظر آیات قرآن
در برخی آیات قرآن کریم، حضرت حمزه(ع) به صورت کلی توصیف شده و گاه به صورت خاص و موردی. در آیاتی که دربارۀ جنگ اُحد نازل شده به طور کلی برخی ویژگی های آن حضرت در کنار سایر یاران پیامبر(ص) آمده است:
قرآن کریم به پنج صفت بارز یاران پیامبر(ص) چنین اشاره فرموده: «وَ کأَینْ مِنْ نَبِی قاتَلَ معَهُ رِبِّیونَ کثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یحِبُّ الصَّابِرینَ»[1]؛ «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست می دارد.»
در این آیه 5 صفت برای یاران پیامبر(ص) در جنگ اُحد از جمله حضرت حمزه (ع) ذکر شده است. این ویژگی ها عبارتند از:
1. خدایی بودند، نه ملی گرا و...؛
2. هرگز سست نشدند؛
3. ضعف نشان ندادند؛
4. قوی بودند و تسلیم نشدند؛
5. صبر و استقامت داشتند.
اما آیات خاص فراوانی وجود دارد که در شأن نزول آنها، نام آن حضرت به چشم می خورد. به نمونه هایی اشاره می شود:
1. «حذیفة بن یمان» می گوید: روزی که آیۀ: «فَأُولئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً»[2] نازل شد، به خدمت پیامبر(ص) رسیدم. آیه را برایم قرائت فرمود. پرسیدم: یا نبی الله! اینان چه کسانی هستند که خداوند اسامی آنان را کنار هم آورده است؟ فرمود: ای حذیفه! من آن نبی هستم که خدای تعالی فرمود: «مِنَ النبِیینَ الَّذِین أَنعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ» که اول آنان در نبوت و آخرشان در بعثت هستم و از صدیقین، علی بن ابی طالب(ع) است؛ چون زمانی که خدای سبحان مرا به رسالت برانگیخت، او اولین تصدیق کنندۀ رسالت من بود و از شهدا، حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار(ع) هستند و از صالحین، حسن و حسین(ع) سید جوانان اهل بهشت و «وَ حَسُنَ أُولئِک رَفِیقاً» مهدی آخر الزمان است.[3]
2. ضحّاک نقل کرده است: از ابن عباس در معنی آیۀ «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ...» سؤال شد، گفت: اعراف جایگاه بلندی است بر روی صراط که علی بن ابی طالب، حمزۀ سیدالشهدا، جعفر طیار و عباس(ع) بر آن بلندی قرار دارند. آنان دوستان خود را که دارای چهره هایی نورانی هستند و دشمنان خویش را که چهرۀ سیاه و تاریکی دارند، می شناسند.[4]
3. «قیس بن عباده» گوید: از ابوذر شنیدم، سوگند یاد می کرد که آیۀ شریفۀ «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» برای این شش نفر: حمزۀ سیدالشهدا، ابو عبیده و علی(ع) از لشکر مسلمانان، و شیبه و عتبه و ولید بن عتبه از جانب کفار که با یکدیگر خصومت داشتند و پیکار کردند، نازل شد.[5]
4. صادقان منتظر شهادت: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونُوا مَعَ الصادِقِینَ» یقول: کونوا مع علی بن أبی طالب(ع) و آل محمد(ص) و الدلیل علی ذلک قول الله: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ» فهو حمزة (ع) «وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ» و هو علی بن أبی طالب (ع) یقول الله: «وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً»[6]؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوا پیشه کنید و با صادقان باشید؛ یعنی با علی بن ابی طالب(ع) و آل محمد (ص) و دلیل آن سخن خداوند است که می فرماید: در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستاده اند. بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او به شهادت رسیدند) و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند؛ حمزه(ع) به عهد خویش وفا کرد و امام علی(ع) منتظر شهادت بود.»[7]
ابن حجر مکی نقل می کند: امیرمؤمنان علی(ع) در کوفه بر فراز منبر فرمود: این آیه دربارۀ من و عمویم حمزه و پسر عمویم عُبیده نازل شده است.[8]
ب) حضرت حمزه(ع) از منظر روایات
در روایات به عناوین بسیار ارزشمندی دربارۀ حضرت حمزه (ع) برمی خوریم. مثل: سیدالشهدای زمانش، محبوب رسول خدا(ص)، صاحب جایگاه ویژه در قیامت، شفاعت کننده، فرد بی نظیر، افضل شهدا، باعث افتخار تک تک امامان(ع) و... که به چند نمونه اشاره می شود:
یکم: حضرت حمزه(ع) در سخنان رسول خدا(ص)
1. شیخ صدوق(ره) از سلمان فارسی(ره) نقل می کند که: در ایام مریضی رسول خدا(ص) به حضرت زهرا فرمودند: دخترم! ما اهل بیتی هستیم که خداوند شش صفت و ویژگی را به ما عطا کرده است که بر هیچ یک از گذشتگان و آیندگان عطا ننموده؛ زیرا پیامبر ما سید انبیاء و مرسلین، پدر توست و وصیّ ما سید اوصیا، همسر توست و شهید ما سیدالشهداء، حمزة بن عبدالمطلب، عموی پدر توست. حضرت فاطمه عرض کرد: ای فرستادۀ خدا! آیا او فقط سید شهیدانی است که با وی به شهادت رسیده اند؟ پیامبر(ص) فرمودند: نه؛ بلکه او سید شهدای اولین و آخرین، به جز انبیاء و اوصیا است.[9]
معلوم می شود که امام حسین(ع) که جزء اوصیای رسول خدا (ص) است، نسبت به حضرت حمزه (ع) سید و سرور است و حضرت حمزه(ع) سید است نسبت به سایر شهدا.
2. رسول خدا(ص) می فرمایند: «اَحَبّ اِخوانی اِلَیَّ علّی بن أبی طالب و أحَبّ أعْمامی اِلیَّ حَمْزةَ؛[10] محبوب ترین برادران نزد من علی بن ابی طالب (ع) و محبوب ترینِ عموهایم، حمزه(ع) است.»
3. امام صادق(ع) می فرمایند: «جاءَ رَجلٌ اِلَی النّبیّ(ص) فقال: یا رَسُول اللّه! وُلِدَ لی غلامٌ فماذا اُسَمّیه؟ قال: سَمِّهِ بأحَبِّ الأسماء اِلیّ حَمْزة؛[11] شخصی محضر رسول خدا(ص) عرض کرد: پسردار شده ام، چه نامی بر وی بگذارم؟ حضرت فرمودند: او را به نام محبوب ترین اسمها نزد من؛ یعنی حمزه بنام!»
4. رسول خدا(ص) می فرمایند: «در قیامت همه پیاده هستند، به جز ما چهار تن. عباس بن عبدالمطلب عرض کرد: ای رسول خدا! آن چهار تن کدامند؟ فرمود: اما من؛ سوار بر براق خواهم بود... و عمویم حمزة بن عبدالمطلب اسدالله و اسد رسول و سید شهدا، بر شتر «غضبا»ی من سوار خواهد شد و برادرم علی بر شتری از شتران بهشتی.»[12]
5. «ابن حجر عسقلانی» نقل می کند: رسول خدا (ص) چون در کنار جسد مُثله شدۀ عمویش حمزه(ع) نشست، خطاب به وی فرمود: «رَحِمکَ اللّه أی عمّ، لَقَدْ کُنتَ وَصُولاً لِلرَّحمِ فعُولاً لِلْخیرات؛[13] ای عمو! خدا تو را رحمت کند که در صلۀ رحم و انجام دادن کارهای نیک فعّال و کوشا بودی.» و این توصیف از زبان رسول خدا (ص) و معرفی حضرت حمزه(ع) به عنوان «وصُول رَحِم» و «فَعول خیرات» امتیازی است که اختصاص به آن حضرت دارد.
6. رسول خدا(ص) می فرمایند: «اَمَا انّ حَمزةَ عمّی یُنَحّی جَهَنّم مِن مُحِبِّیه؛[14] همانا در قیامت عمویم حمزه(ع) جهنم را از دوستدارانش دور خواهد کرد.»
7. در «بصائر الدرجات» حدیثی را امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل کرده است که آن حضرت می فرمایند: «بر ستون عرش نوشته شده که حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا(ص) و آقای شهدا می باشد.»[15]
8. «ابن ابی الحدید» نقل می کند: در جنگ خندق امیرمؤمنان علی(ع) با «عمرو بن عبدوَدّ» مواجه شدند، پیامبر(ص) این دعا را مکرر می خواندند: «أللّهمّ اِنّکَ اَخَذْتَ مِنّی عُبیدة یومَ بَدر وَ حمزة یوْمَ اُحد فَاحْفَظ عَلَیَّ الیومَ علیّا... «رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْدا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ»[16]؛ خدایا! پسر عمویم عبیده را در جنگ بدر و عمویم حمزه را در جنگ احد از من گرفتی، پس امروز علی را برایم نگهدار... خدایا! مرا تنها نگذار که تو بهترین ارث برنده گذارندگانی.»[17]
شیخ مفید) در جواب طبرانی، دانشمند زیدی مذهب که بر شیعیان در مورد زیارت اشکال می کند، می گوید: رسول خدا(ص) در حال حیات خویش، هم به مسلمانان دستور داد که قبر حضرت حمزه(ع) را زیارت کنند و هم خود به زیارت قبر او و سایر شهدا می رفتند و دخترش فاطمه نیز مکرر به زیارت آن قبر شریف می رفت. پس از رحلت پیامبر(ص) طبق روش آن حضرت، مسلمانان هم به زیارت قبر او رفته، در کنار آن قبر به زیارت و عبادت می پرداختند.[18]
دوم: حضرت حمزه در گفتار امیرمؤمنان(ع)
1. فرد کم نظیر: امام علی(ع) می فرمایند: «خداوند در خاندان ما هفت نفر خلق کرد که در روی زمین مانند آنها را نیافریده است... از ماست رسول خدا(ص) که سیّد اولین و آخرین و خاتم پیامبران است. و از ماست وصیّ او که بهترین اوصیا است و دو سبطش حسن و حسین(ع) که بهترین اسباط اند و عمویش سیدالشهدا و جعفر(ع) که به همراه فرشتگان پرواز می کند و قائم(ع)»[19].
2. افتخار امام علی(ع): «وَ اللَّهِ إِنَّ مِنَّا لَرَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَ إِنَّ مِنَّا حَمْزَةَ سَیدَ الشُّهَدَاء؛[20] به خدا قسم رسول خدا(ص) از ماست و همچنین حمزه سیدالشهدا (ع)».
3. افتخار و احتجاج: در موارد مختلف امام علی(ع) به وجود حضرت حمزه سیدالشهدا(ع) افتخار و احتجاج کرده است. از جمله:
الف) در شورای شش نفره فرمودند: «شما را به خدا سوگند می دهم! آیا در میان شما به جز من کسی هست که عمویش سیدالشهدا(ع) باشد؟ گفتند: نه»[21].
ب) امیرمؤمنان (ع) در بصره فرمودند: «آگاه باشید که افضل خلق بعد از اوصیا، شهدا هستند و افضل شهدا حمزة بن عبدالمطلب و جعفر بن ابی طالب(ع) که دارای دو بال رنگین است و این دو بال از این امت به کسی جز وی داده نشد و خداوند به وسیلۀ او به پیامبر (ص) کرامت و شرافت بخشید و دیگر، دو سبط پیامبر(ص) حسن و حسین(ع) و دیگری مهدی(ع) است که او را از خاندان ما انتخاب می کند»[22].
ج) در احتجاج امیر مؤمنان(ع) با معاویه؛ حضرت در پاسخ نامۀ وی نوشتند: مگر نمی بینی جمعیتی از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشیدند و تمام آنها مشمول فضل خداوند شدند؛ اما هنگامی که شهید ما (حمزه) شربت شهادت نوشید، به او گفته شد: «سیدالشهدا» و رسول خدا(ص) هنگام نماز بر وی (به جای پنج تکبیر) هفتاد تکبیر گفت... چگونه این دو خاندان با هم برابرند، در حالی که پیامبر(ص) از ماست و تکذیب کنندۀ او (ابوجهل) از شما. اسدالله (حمزه(ع)) از ماست و اسدالأحلاف (ابوسفیان سرکرده و سامان دهندۀ احزاب برای جنگ با پیامبر(ص)) از شماست. دو سید و آقای جوانان بهشت (حسن و حسین(ع)) از مایند و کودکان آتش (فرزندان مروان یا عقبة بن ابی معیط) از شما. بهترین زنان جهان (فاطمه ) از ماست و حمالة الحطب (همسر ابولهب) از شما.[23]
د) امیرمؤمنان(ع) به دانشمند یهودی فرمودند: حضرت محمد(ص) به مصیبتی بالاتر از ابراهیم خلیل(ع) مبتلا گردید؛ زیرا در کنار جسد بی روح و مثله شدۀ عمو و یاور دینش، حمزه اسدالله و اسدالرسول(ع) قرار گرفت؛ ولی برای رضای خدا و تسلیم امر او صبر و شکیبایی کرد. نه ناراحتی خود را اظهار فرمود و نه اشکی جاری ساخت و نه به جایگاه و محبوبیت حمزه(ع) که در دل او و خاندانش بودند، توجه نمود...[24]
سوم: حضرت حمزه(ع) در گفتار سایر ائمه(ع)
امام مجتبی(ع) در مناظره ای با معاویه چنین فرمودند: و از کسانی که دعوت رسول خدا (ص) را اجابت کردند، عمویش حمزه و پسر عمویش جعفر(ع) بودند که هر دو به همراه گروهی از اصحاب شربت شهادت نوشیدند؛ اما خداوند از میان آنان حضرت حمزه(ع) را به عنوان «سیدالشهدا» معرفی کرد و به جعفر دو بال عنایت فرمود که آزادانه در میان فرشتگان پرواز کند و این دو امتیاز برای این دو شهید به جهت موقعیت معنوی و قرابت آنها نسبت به رسول خدا(ص) بود و باز پیامبر(ص) از میان تمام شهدا که با حمزه به شهادت رسیده بودند، تنها بر پیکر او هفتاد بار نماز خواند.[25]
امام حسین(ع) نیز در صبح عاشورا، ضمن خطبه ای فرمودند: آیا حمزۀ سیدالشهدا(ع) عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیّار(ع) عموی من نیست؟ آیا شما سخن پیامبر(ص) را در حق من و برادرم نشنیده اید که فرمود: این دو سرور جوانان بهشت هستند؟[26]
امام سجاد(ع) می فرمایند: «لَمْ یدْخِلِ اَلْجَنَّةَ حَمِیةٌ غَیرُ حَمِیةِ حَمْزَةَ بنِ عبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ ذَلِک حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِی(ص) فی حَدِیثِ اَلسَّلَی اَلَّذِی أُلْقِی علَی اَلنبِی(ص)؛[27] هیچ تعصبی صاحب خود را داخل بهشت نکرد، جز تعصب حمزة بن عبدالمطلب، آن گاه که مشرکین مکه بر سر و صورت پیامبر(ص) رحِم شتری انداختند و حمزه برای دفاع از آن حضرت و دفع شرّ دشمنان، اسلام را پذیرفت.»
امام صادق(ع) می فرمایند: رسول خدا(ص) کنار جسد مثله شدۀ حضرت حمزه(ع) در حق او دعا کردند[28] و فرمودند: «اَصْبِرُ، اَصبرُ؛ صبر می کنم، صبر می کنم.» آن گاه فرمود: بر این مصیبت صبر خواهم کرد.[29] و بر بدن حمزۀ سیدالشهداء نماز خواندند و چون جسد او را عریان کرده بودند، خود بر بدن او کفن پوشاند.[30]
ج) رفتار خود حضرت حمزه(ع)
راه سوم برای شناخت فرد بررسی اعمال و رفتار وی، خود شخص است. در این جهت نیز حضرت حمزه(ع) در اوج قرار دارد:
در شرایطی که توحید در مقابل شرک و خداپرستی در مقابل بت پرستی قرار گرفته بود و پیامبر(ص) به یاران دلسوز نیازمند بودند، به یاری حضرت شتافت و در سخت ترین و خطرناک ترین وضعیتها، دلیرانه مقاومت نمود که گاه با دو شمشیر و با هر دو دست از رسول خدا(ص) دفاع می کرد. در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در بدر و احد شرکت داشت تا در سال سوم هجری در احد به شهادت رسید.
او در جنگ فِجار و پیمان حلف الفضول شرکت داشت و در سالی که قریش به قحطی و خشکسالی سختی گرفتار شده بود، در پی پیشنهاد پیامبر(ص) برای کمک به ابوطالب(ع) که فردی عیال وار بود، حمزه سرپرستی جعفر را بر عهده گرفت پیامبر (ع)سرپرستی حضرت علی(ع) را و در روزگار جاهلیت، از جمله فرزندان عبدالمطلب بود که در قریش ریاست یافتند و چنان جایگاهی داشت که بعضی با او پیمان می بستند.[31]
پس از اسلام نیز طبق برخی از نقلهای تاریخی، حمزه(ع) توهین های ابولهب و سایر مشرکان به پیامبر(ص) را قبل از مسلمان شدن نیز تلافی می کرد.[32]
مسلمان شدن و حمایت از پیامبر(ص)
روزی ابوجهل نزدیک کوه صفا به پیامبر(ص) بر خورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. حضرت بدو پاسخی ندادند. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه(ع) از شکار به مکه بازگشت. عادت ایشان چنین بود که چون از شکار بر می گشت، کعبه را طواف می کرد، سپس به انجمنهای قریش می رفت و با آنان سخن می گفت. قریش حمزه(ع) را به سبب جوانمردیهایش دوست می داشتند. این بار که حضرت طبق عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و جریان ابوجهل را گفت. حمزه(ع) با عصبانیت سوی ابوجهل رفت. دید که او در مسجدالحرام میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: تو محمد را دشنام می دهی، مگر نمی دانی من به دین او درآمده ام؟ هرچه او بگوید، من هم می گویم.
بنی مخزوم خواستند به یاری ابوجهل برخیزند؛ لکن وی گفت: حمزه را آزاد بگذارید؛ چون من برادرزادۀ او را دشنامهای ناخوشایند دادم. این پیشامد سبب شد که حمزه(ع) در شمار مسلمانان درآید و از آن پس، قریش دیدند پیامبر(ص) پیشتیبانی قوی مانند حمزه(ع) دارد که او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، پس کم تر متعرض وی شدند.[33]
پس از آن که پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار ساخت، حضرت حمزه(ع) به دعوت علنی پرداخت و در کنار رسول خدا(ص) ماند و به حبشه مهاجرت نکرد. در سه سالی که مشرکان بنی هاشم را در شعب ابی طالب محاصره کرده بودند، با مسلمانان همراه بود[34] و در دومین بیعت عقبه (سال دوازدهم بعثت) که جمعی از مردم مدینه با پیامبر(ص) پیمان بستند، همراه امام علی(ع) حاضر و مراقب بود تا مشرکان به آنجا نزدیک نشوند.[35]
حضرت حمزه(ع) همچنین در غزوات اَبواء یا وَدّان، ذوالعُشَیره و بنی قَینُقاع پرچم دار بود.[36] و در غزوۀ بدر، جزء نزدیک ترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود.[37]
در آستانۀ غزوۀ احد در سال سوم هجرت، از جمله کسانی بود که خواستار کشاندن جنگ به بیرون مدینه بودند، به حدی که سوگند خورد چیزی نخورد تا وقتی در خارج شهر با دشمن بجنگد. وی مسئول قلب سپاه بود که با دو شمشیر می جنگید و در این جنگ رشادتها از خود نشان داد.[38]
د) حضرت حمزه(ع) از منظر مخالفان
راه سوم برای شناخت فرد، شیوۀ برخورد دشمنان و مخالفان با اوست.
شخصیت بارز حضرت حمزه (ع)، مجاهدت و فداکاری او ایجاب می کند که ذکر فضایل و معرفی شخصیت او به صورت بزرگ ترین الگو در منابع اسلامی منعکس و در رأس بیان فضایل سایر شخصیتهای اسلامی؛ از اقوام و عشیره و صحابۀ رسول خدا (ص) قرار گیرد؛ ولی مراجعه به منابع حدیثی و مجموعه های اولیۀ اهل سنت نشانگر این است که متأسفانه همان سعی و تلاش که از سوی خلفای اموی در کمرنگ کردن شخصیت امیرمؤمنان علی(ع) و تحقیر ابوطالب و عقیل(ع) به کار گرفته شده، به علل و انگیزه های خاصی در مورد حضرت حمزه(ع) عمیق تر و در حذف شخصیت او قوی تر گردیده است که این خود گواه شخصیت کلیدی و تأثیرگذار ایشان است.
امویان به سبب دشمنی با خاندان پیامبر (ص) حتی با قبر حضرت حمزه(ع) و دیگر شهدای احد رفتاری ناشایست داشتند.[39]
دیگر مخالفان نیز راه دیگری را برگزیدند؛ یعنی مصمم به حذف فرهنگی آن بزرگوار از طریقِ به فراموشی سپردن فضایل او شدند. این حرکت را در منابع دست اول حدیثی اهل سنت می توان به وضوح مشاهده کرد و با مراجعه به صحاح و مسانید آنان، به این حقیقت تلخ پی برد که از دو کتاب مهم حدیثی «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» که در رأس سایر منابع حدیثی اهل سنت قرار دارند و از مناقب همه اصحاب پیامبر(ص) مناقبی ذکر کرده اند؛ از حضرت حمزه (ع) حتی اسمی هم به میان نیامده اند! و به گونه ای برخورد کرده اند که گویا پیامبر اسلام(ص) نه عمویی به نام حمزه داشته و نه صحابی به این نام.
متأسفانه سایر صحاح و سنن نیز از این رویه پیروی کرده و در این مسیر حرکت نموده اند و بدین گونه به یکی دیگر از مظلومان تاریخ و حدیث بر می خوریم که نه تنها شخصیت او را معرفی نکرده اند؛ بلکه برای موهون و مشوّه ساختن او، مطالب ناروا و نابجایی که دون شأن و مقام آن بزرگوار است، به ساحت مقدسش نسبت داده اند که متأسفانه گهگاهی به تألیفات خودی ها نیز راه یافته است.
در مظلومیت آن بزرگوار همین بس که پس از تسلط وهابیان و روی کار آمدن آل سعود خبیث در حجاز، قبه و بارگاه ایشان در سال 1344ق تخریب گردید.[40]
پی نوشت ها:
[1]آل عمران / 146.
[3] شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، عبیدالله بن عبدالله حسکانی، ترجمه و تصحیح: احمد روحانی، دار الهدی، قم، ص 83.
[7] تفسیر قمی، علی بن ابراهیم موسوی جزائری قمی، دار الکتاب، قم، 1404 ق، ج 1، ص 307.
[8] الصواعق المحرقة، ابن حجر هیتمی المکی، المکتبة العصریة، بیروت، 1425 ق، ص 80.
[9] کمال الدین وتمام النعمة، محمد بن علی بن بابویه، مصحح: علی اکبر غفاری، اسلامیه، تهران، 1395ق، ج 1، ص 264
[10] الأمالی، محمد بن علی بن بابویه، کتابچی، تهران، 1376ش، مجلس 82، ص 553.
[11] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407ق، ج 6، ص19.
[12] الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، علی بن موسی بن طاووس، نشر خیام، قم، 1400فی، ج 1، ص 106.
[13] الإصابة، ابن حجر عسقلانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1328ق، ج 1، ص 354.
[14] التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری(ع)، ترجمه و تصحیح و چاپ: مدرسه امام مهدی(عج)، قم، 1409ق، ص 176.
[15] بصائر الدرجات، حسن صفار، منشورات اعلمی، تهران، 1404ق، ص 34؛ بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، مصحح: جمعی از محققان، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج27، ص 7.
[17] فضائل أمیرالمؤمنین لا، احمد بن محمد بن عقده کوفی، مصحح: عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، نشر دلیل ما، قم، 1424ق، ص 79.
[18] الفصول المختارة من العیون والمحاسن، محمد بن محمد مفید، گردآورنده: علی علم الهدی، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ مفید، قم، 1413ق، چاپ اول، ج1، ص 84؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 44.
[19] المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب، محمد بن جریر بن رستم طبری آملی کبیر، مصحح: احمد محمودی، انتشارات کوشانپور، قم، 1415ق، ص611.
[20] الأصول الستة عشر، عده ای از علما، مصحح: ضیاء الدین محمودی و نعمت الله جلیلی و مهدی غلامعلی، دارالحدیث، قم، 1423ق/1381 ش، ص 266.
[21] الخصال، محمد بن علی بن بابویه(صدوق)، مصحح: علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1362ش، ج 2، ص 555
[23] نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح: صبحی صالح، ؛ نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 28.
[24] مشروح این مناظره در: الإحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی، نشر مرتضی، مشهد، 1403ق، ج1، صص 335 - 318؛ بحار الانوار، ج10، صص 17، 49، 51 و 298 - 273.
[25] بحارالانوار، ج 22، ص 283.
[26] وقعة الطف، ابومخنف لوط بن یحیی کوفی، مصحح: محمدهادی یوسفی غروی، جامعه مدرسین، قم، 1417ق، ص 206.
[29] تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، مترجم: سید هاشم رسولی محلاتی، المطبعة العلمیة، تهران، 1380 ق، ج 2، ص 274.
[30] گزیده کافی، محمدباقر بهبودی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ج 2، ص 162.
[31] کتاب المنمِّق فی اخبار قریش، احمد فاروق بن حبیب، چاپ خورشید، بیروت، 1985 م / 1425 ق، ص 243.
[32] ر.ک: الکافی، ج 1، ص 449.
[33] السیرة النبویة، این هشام، مکتبة المصطفی، قاهره، 1355ق، قسم 1، ص292.
[34] السیرو المغازی، ابن اسحاق واقدی، دارالفکر، 1398 1978م، صص160-161.
[35] تفسیر القمی، ذیل سوره انفال، آیه 30.
[36] الطبقات الکبری، ابن سعد، دارصادر، بیروت، 1410ق، ج 2، صص 98 وج 3، ص 10
[38] البدایة و النهایة، ابن کثیر، دارالمعارف، بیروت، 1977 ق / 1407 ق، ج 5، ص 68.
[39] السیر و المغازی، ج 1، صص 267-268؛ الطبقات الکبری، ج 3، ص 11.
[40] حمزه سیدالشهدا، محمدصادق نجمی، نشر مشعر، تهران، چاپ اول، 1383 ش، صص 191-212.