ویژگی های امام حسین (ع) در حدیث لوح

حدیث لوح از احادیث جامع و مشهور در منابع روایی و تفسیری معتبر شیعه است که از طریق جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است. این حدیث هدیه ای از طرف خداوند به پیامبر اکرم(ص) به مناسبت تولد امام حسین(ع) است که موجبات خوشحالی و شادی حضرت زهرا(ع) را فراهم کرد (کلینی، ۱۴۲۹: ۲/۶۸۱).

ویژگی های امام حسین (ع) در حدیث لوح

مقدمه

حدیث لوح از احادیث جامع و مشهور در منابع روایی و تفسیری معتبر شیعه است که از طریق جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است. این حدیث هدیه ای از طرف خداوند به پیامبر اکرم(ص) به مناسبت تولد امام حسین(ع) است که موجبات خوشحالی و شادی حضرت زهرا(ع) را فراهم کرد (کلینی، 1429: 2/681).

در این حدیث موضوعات مختلفی از جمله، سنت جانشین قرار دادن برای پیامبران؛ برتری امام علی(ع) بر همه اوصیاء؛ امامت در نسل امام حسین(ع)؛ عدم انکار ائمه(ع)؛ موضوع مهدویت و به کمال رسیدن امامت به وسیله امام زمان رحمه الله بیان شده است. یکی از مباحث مهم حدیث لوح بیان خصوصیات امام حسین(ع) است. از این رو پژوهش حاضر درصدد است با روش توصیفی و تحلیلی، ویژگی های امام حسین(ع) در حدیث لوح را مورد بررسی قرار دهد و پاسخگوی سؤالات زیر باشد: 1. حدیث لوح به چه معناست؟ 2. منظور از کلمه تامه در حدیث لوح چیست؟ 3. چه کسانی لقب سیدالشهداء دارند؟ 4. لقب سیدالشهداء را چه کسانی به امام حسین(ع) داده اند؟ 5. چگونه محبت و دوستی اهل بیت(ع) ملاک ثواب و عقاب است؟ 6. آیا سند حدیث لوح معتبر است؟ درباره پیشینه تحقیق باید اشاره کرد که تاکنون اندیشمندان علوم اسلامی به تبیین حدیث لوح پرداخته اند ولی بررسی ویژگی های امام حسین(ع) در این حدیث مورد پژوهش قرار نگرفته است.

مفاهیم پژوهش

حدیث مترادف کلام (طریحی، 1375: 2/246) در لغت به معنای تازه و جدید (ابن منظور، 1414: 3/177؛ فراهیدی، 1409: 2/133؛ أزدی، 1387: 1/300) و ضد قدیم (ابن منظور، 1414: 2/131) است. به کلام نیز حدیث می گویند (أزدی، 1387: 1/300). بدین جهت کلامی که به وسیله گفتن یا نوشتن برای دیگری نقل شده، حدیث گفته می شود (ولایی، 1387: 162). در تعریف دیگر، حدِیث به معنای هر سخنی است که در بیداری یا خواب از راه گوش به انسان می رسد (راغب، 1412: 222). در اصطلاح بیانگر گفتار، کردار و یا تقریر و امضای معصوم(ع) است (فرهنگ فقه، 1426: 3/258) لذا به سنت گفتاری و قولی حدیث می گویند (ولایی، 1387: 162).

لوح در اصل به معنی آشکار شدن (کبیر، 1384: 5/39؛ قرشی، 1412: 6/ 214) و در لغت به معنای صفحه (راغب، 1412: 750) است. در کُتب لغتی به هر صفحه از صفحه ها و ورق های چوبی لوح گفته می شود (نک. فراهیدی، 1409: 3/300؛ صاحب، 1414: 3/212؛ أزدی، 1387: 3/1163؛ ابن منظور، 1414: 2/584؛ حسینی، 1414: 4/195). در اصطلاح به هر ورق و صفحه چوبی که روی آن نوشته شود (فراهیدی، 1409: 3/300) و یا به هر چوب پهنی و هر چیزی که بر او می نویسند (راغب، 1412: 750) لوح می گویند.

با توجه به تعاریف گفته شده، حدیث لوح کلامی است که بر روی لوحی نوشته شده است. این حدیث به حدیث لوح حضرت زهرا(ع) معروف شد. چنانکه در روایتی جابر بن عبدالله انصاری از حضرت فاطمه(ع) پرسید، این لوح چیست؟ ایشان فرمودند: «هذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلی رَسُولِهِ (صلَّی اللَّه علَیْهِ وَ آلِهِ)، فِیهِ اسْمُ أَبِی و اسْمُ بَعْلِی و اسْمُ ابْنَیَّ و اسْمُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی، و أَعطَانِیهِ أَبی لِیُبَشِّرَنِی بِذلِک» (کلینی، 1429: 2/681)؛ لوحی است که خدا آن را به رسولش اهدا فرموده، اسم پدرم، شوهرم، دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرموده است».

حدیث لوح

حدیث لوح از احادیثی است که در کُتب روایی معتبر و مورد اعتماد شیعه نقل شده است. کلینی ( 1429: 2/697) و شیخ صدوق (1413: 4/180) در روایتی کوتاه به ذکر تعداد ائمه(ع) بسنده کرده اند، سپس تفصیل آن در کُتب دیگر بیان شده که می توان به ابن بابویه (1404: 104)؛ مسعودی (1426: 169)؛ ابن أبی زینب (1397: 64)؛ صدوق (1378: 1/43؛ همو، 1395: 1/310)؛ مفید (1413الف: 211)؛ طوسی (1411الف: 145)؛ طبرسی (1417: 2/176)؛ شعیری (بی تا: 19)؛ ابن شهر آشوب (1379: 1/297)؛ طبرسی (1403: 1/67) و مجلسی (1403: 36/196) اشاره کرد. همچنین در برخی از کتاب های تفسیری مانند تفسیر نورالثقلین (عروسی، 1415: 1/776) و تفسیر کنزالدقائق (قمی، 1368: 4/476) ذیل «فَلِلَّهِ الْحجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/146) و الإمام المهدی (ابومعاش، 1430: 50) ذیل آیه «أُولئِک عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ منْ رَبهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِک هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره / 157) به این حدیث پرداخته شده است. در منابع اهل سنت، صاحب کتاب فرائد السمطین، حدیث لوح را آورده است (شافعی، 1400: 2/137- 138). باتوجه به طولانی بودن حدیث، ترجمه فرازی از متن حدیث لوح در ادامه آورده شده است:

«امام صادق(ع) می فرماید: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصاری فرمود: من با تو کاری دارم، چه زمانی می توانم، تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟

جابر گفت: هر وقت شما بخواهی!

پس روزی با او در خلوت نشستند و به او فرمود: «درباره لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه(ع) دختر رسول خدا(ص) دیده ای و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده.

جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا(ص) خدمت مادرت فاطمه(ع) رفتم و به او در مورد ولادت حسین(ع) تبریک گفتم، در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرّد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود. به ایشان عرض کردم: دختر پیامبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمود: لوحی است که خدا آن را به رسولش(ص) اهدا فرموده، اسم پدرم، شوهرم، دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرموده است.

جابر گوید: سپس مادرت فاطمه(ع) آن را به من داد. من آن را خواندم و رونویسی کردم.

پدرم (امام باقر) به او گفتند: ای جابر! آن را بر من عرضه می داری؟

گفت: آری.

آن گاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت، جابر ورق صحیفه ای بیرون آورد. پدرم فرمود: ای جابر، تو در نوشته ات نگاه کن تا من برایت بخوانم.

جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کردند، حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت.

آن گاه جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که این گونه در آن لوح نوشته دیدم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است برای محمد پیغمبر او،... من تو را بر پیامبران برتری دادم و وصی تو را بر اوصیاء دیگر،... و حسین را خزانه دار وحی خود ساختم و او را به شهادت گرامی داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم، او برترین شهداست و مقامش از همه آنها عالی تر است. کلمه تامه خود را همراه او و حجت رسای خود را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم...».

سند حدیث لوح

حدیث لوح در منابع متعدد و معتبر روایی و تفسیری به دو صورت روایت شده است. در این پژوهش به نقل دوم (تفصیل) اشاره خواهد شد و در بررسی سند حدیث به روایت کلینی (1429: 2/680) اکتفاء می کنیم: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی و مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ صالِحِ بنِ أَبِی حمَّادٍ، عَنْ بَکرِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علَیْهِ السَّلَام. در این روایت سه سند وجود دارد که در ادامه به بررسی یک سند می پردازیم:

- محمد بن یعقوب: در وثاقت وی بحثی نیست. نجاشی (1365: 377) با تعابیری همچون: شیخ و بزرگ اصحاب، اوثق مردم در نقل حدیث، ضابط و مورد اعتماد در نقل حدیث، کلام او حجت است، از وی یاد می کند. طوسی (1420: 393) نیز وی را توثیق کرده است.

- محمد بن یحیی العطار: از مشایخ کلینی و ثقه است. نجاشی (1365: 377) و حلی (1411: 157) در توثیق او می گویند، استاد اصحاب ما در زمان خود بود. شخصیتی مورد توجه و اعتماد، صاحب امتیاز و کثیرالحدیث بود. طوسی (1407: المشیخه / 33) نیز او را مورداعتماد دانسته است.

- عبدالله بن جعفر حمیری: طوسی (1373: 400؛ همو، 1420: 294) در کتاب هایش او را توثیق و نجاشی (1365: 219)، حلی (1411: 106) و ابن داود (1342: 200) او را مدح کرده اند.

- حسن بن ظریف بن ناصح: نجاشی (1365: 61)، ابن داود (1342: 109) و حلی (1411: 43) او را توثیق کرده اند.

- بکر بن صالح رازی: ابن غضائری (واسطی، 1364: 44) و نجاشی (1365: 109) او را تضعیف کرده اند؛ اما ابن داود (1342: 72)؛ صاحب منتهی المقال (مازندرانی، 1416: 2/ 174) و صافی گلپایگانی (1423: 1/261) او را توثیق کرده اند. خویی (1418: 27 /20) قائل است وی در اسناد کتاب کامل الزیارات است (ابن قولویه، 1356: 22، 53، 308). زیرا در ابتدای کتاب راویان موثق را که از آنها روایت کرده برشمرده و او از جمله آنان است (همان، 1). همچنین خویی (1418: 28/124) او را به دلیل آورده شدن نامش در تفسیر قمی توثیق کرده است. صدوق (1413: 4/499) طریق سلسله سند خود تا بکر را نقل کرده که این طریق صحیح است (خویی، بی تا: 4/ 253). بسیاری از راویان معتبر و اصحاب اجماع همچون محمد بن أبی عُمیر نیز از او روایت نقل کرده اند (تبریزی، بی تا: 3/155). بنابراین بکر بن صالح معتبر و ثقه است.

- عبدالرحمن بن سالم: برخی ایشان را ضعیف می داند (عاملی، 1419: 3/372) اما ابن الغضائری وی را توثیق کرده است (تفرشی، 1418: 2/296). نوری (1417: 8/121) در جواب تضعیف ایشان می گوید، نجاشی و طوسی او را تضعیف نکرده و روایات ایشان سالم است. همچنین بسیاری از راویان معتبر و موثق و اصحاب اجماع همچون ابن أبی عمیر و أحمد بن محمد بن أبی نصر از او روایت نقل کرده اند (خویی، بی تا: 10 /358؛ تبریزی، بی تا: 2/ 298). بنابراین او نیز توثیق شده است.

- أبی بصیر: از اصحاب اجماع بود (کشی، 1363: 1/397). نجاشی (1365: 441) و کشی (1409: 136، 170) روایاتی در توصیف و مدح وی نقل کرده و بسیاری او را توثیق کرده اند (نک. کشی، 1363: 1/396؛ ابن داود، 1342: 526؛ عاملی، 1409: 30/510).

- جابر بن عبدالله أنصاری: جابر صحابی بزرگ رسول خدا(ص) بود که به دلیل نقل روایات فراوان از ایشان (نک. کلینی، 1429: 2/54، 4/16، 10/570) به حافظ سنّت نبوی و مکْثِر در حدیث معروف شد (ابن عبدالبر، 1412: 1/220). او از امام علی(ع) (طوسی، 1407: 3/264) و امام جعفر صادق(ع) به نقل از امام باقر(ع) از جابر روایت نقل کرده است (نک. حمیری، 1413: 76، 110؛ برقی، 1371: 2/377؛ صفار، 1404: 1/86، 414؛ کلینی، 1429: 2/521؛ ابن اشعث، بی تا: 22). جابر برخی احادیث مشهور از جمله حدیث لوح را روایت کرده که در آن اسامی ائمه(ع) به عنوان جانشینان پیامبر(ص) آمده است (نک. کلینی، 1429: 2/697؛ صدوق، 1413: 4/180). کشی (1409: 42-43) نیز او را توصیف و مدح کرده است.

باتوجه به آنچه گفته شد، روایت مذکور از نظر سند، صحیح و معتبر است و منابع متعددی آن را نقل کرده اند که می توان روایت را از این جهت مشهور دانست.

ویژگی های امام حسین(ع) در حدیث لوح

1- خزانه دار وحی

اولین ویژگی امام حسین(ع) در حدیث لوح، معرفی ایشان به عنوان خزانه دار وحی است: «جَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِنَ و حْیِی» (کلینی، 1429: 2/ 683)؛ حسین (علیه السلام) را خزانه دار وحی خود نمودم».

نسل ائمه(ع) از امام حسین(ع) ادامه یافته است. چنانکه از روایات دریافت می شود، ائمه(ع) خزانه دار علم و وحی الهی و حجت خداوند بر مردم هستند. از امام باقر(ع) پرسیده شد، شما چه هستید؟ امام(ع) فرمود: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ، وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْیِ اللَّهِ؛ ما گنجینه های دانش خدا و مترجمان وحی خداییم» (کلینی، 1429: 1/474). مجلسی (1404: 2/347) در تبیین کلام امام(ع) می نویسد، اینان کلام الهی را که بر انبیاء نازل شده تفسیر می کنند و مفسر نطق و کلام حق بوده و قرآن را به زبان انسان تفسیر می کنند (مازندرانی، 1382: 5/203). بدین جهت خزانه دار وحی الهی هستند. دیگر آنکه در بخشی از زیارت جامعه به یکی از صفات امامان معصوم(ع) چنین اشاره می شود: «خُزَّانِ الْعِلْمِ؛ خزانه داران دانش» (ابن مشهدی، 1419: 560). بر این اساس خداوند ائمه(ع) را برای پیامبر(ص) چنین توصیف فرمود: «وَ هُمْ خُزَّانِی عَلی عِلْمِی مِنْ بَعْدِک؛ آنان، پس از تو خزانه دار دانش من هستند» (صفار، 1404: 1/54؛ کلینی، 1429: 1/475).

امام حسین(ع) همچون سایر ائمه(ع) خزانه دار وحی و علم الهی بوده زیرا در دامان وحی الهی رشد یافت. در منطقه ثعلبیّه مردی از اهل کوفه نزد امام(ع) آمد و امام حسین(ع) فرمودند: وَ اللَّهِ لَوْ لَقیتُک بالْمَدِینَةِ لَأَرَیْتُک أَثَرَ جَبْرَئِیلَ مِنْ دَارِنَا وَ نُزُولِهِ عَلَی جَدِّی بِالْوَحْیِ یَا أَخَا أَهْلِ الْکوفةِ مسْتَقَی الْعِلْمِ مِنْ عِنْدِنَا؛ به خدا قسم اگر تو را در مدینه می دیدم جای پای جبرئیل و نزول وحی بر جدّم را در خانه مان به تو نشان می دادم، ای برادر اهل کوفه، جوشش علم نزد ماست» (صفار، 1404: 1/12؛ کلینی، 1429: 2/ 326).

امام حسین(ع) با قرآن پرورش یافت و با علم الهی خزانه دار وحی و مفسر قرآن شد.

چنانکه فرمودند، قرآن بر چهار قسم است: «عَلَی الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشارَةُ لِلْخوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ؛ عبارات، اشارات، لطائف و ظرائف، و حقایق، فهم عبارات برای عموم مردم است، درک اشاره های قرآنی برای خواص از مردم، و فهم لطائف آن برای دوستان وشیفتگان خدا، و فهم ودانش درک حقایق آن مختص انبیاء و معصومان است» (شعیری، بی تا: 41).

2- مقام شهادت

دومین ویژگی ای که به امام حسین(ع) عطا شده، شهادت است. «و أَکرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ؛ حسین(ع) را با شهادت اکرام کردم» (کلینی، 1429: 2/683). حتی در فرازی از زیارت اربعین آمده است: «أَکرَمتَهُ بالشَّهَادَةِ» (طوسی، 1411ب: 2/788). در این بخش امام(ع) را اینگونه زیارت می کنیم: «خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی».

اکرام از ریشه کرم و به معانی شرف (فراهیدی، 1409: 5/368؛ ابن فارس، 1404: 5/171)، عزت (فیومی، 1414: 2/531)، معروف و خیر (صاحب بن عباد، 1414: 6/261) و ضد لئیم و پست (فراهیدی، 1409: 5/368) است. راغب (1412: 707) می نویسد، کرم اگر وصف خدا واقع شود منظور از آن، احسان و نعمت آشکار خداست و اگر وصف انسان باشد نام اخلاق و افعال پسندیده اوست که از وی ظاهر می شود. سپس می گوید، اکرام و تکریم آن است که به کسی نفع خالصی یا شی ء شریفی رسانده شود.

براساس معنای اکرام، خداوند به وسیله شهادت، امام حسین(ع) را به عزت، شرف، خیر و به پاک ترین و بهترین مرتبه رساند. زیرا شهادت شریفترین و بالاترین نوع مرگ است «وَ أَشْرَفَ الْمَوْتِ قَتْلُ الشَّهَادَة» (صدوق، 1413: 4/402). این مقام و جایگاه شایسته امام حسین(ع) است که جانش را در راه خدا بذل کرد تا بندگان را از جهالت و سرگردانی نجات دهد. «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الضلَالَةِ وَ الْجهَالَةِ» (ابن قولویه، 1356: 228). وی اسلام را حفظ کرد و مدال افتخار و ارزشمند ثَارَ اللَّه (کلینی، 1429: 9/309؛ ابن قولویه، 1356: 9/309) را از خداوند گرفت.

3- عاقبت بخیری

از خصائص دیگری که در حدیث لوح برای امام حسین(ع) آورده شده، عاقبت بخیری است: «و ختَمْتُ لَه بِالسَّعَادَةِ؛ عاقبتش را به سعادت ختم نمودم» (کلینی، 1429: 2/683). ائمه(ع) مصداق کامل عاقبت بخیری هستند و چند نکته را برای انسان ها یادآوری می کنند:

1. ائمه(ع) همواره برای عاقبت بخیری دعا می کردند: «اللَّهُمَ اخْتِمْ بِعَفْوِک أَجلِی؛ خدایا عمرم را با عفو و گذشت خویش به پایان برسان» (صحیفة سجادیة، دعای 20، 1376: 100)؛ 2. این ویژگی و دعا را برای دیگران از خداوند خواستارند. چنانکه امام سجاد(ع) در دعای 27 که برای مرزداران است، چنین دعا می کند: «فإِنْ ختَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَةِ، وَ قَضَیْتَ لَهُ بِالشَّهَادَةِ؛ و اگر زندگی او را به نیک بختی پایان دادی و شهادت را برایش مقدّر فرمودی» (صحیفة السجادیه، 1376: 132) و یا در دعای 46 آمده است: «فَمَنْ کانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا؛ پس آن که اهل سعادت بود فرجام کارش را به سعادت بردی» (همان، 206)؛ 3. به ما آموختند که برای زندگی خوب و عاقبت بخیری دعا کنیم، چنانکه یکی از فرازهای زیارت عاشورا مؤید این مطلب است: «اللَّهمَ اجعَلْ محْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ خدایا حیات و مماتم، زندگی ام و مرگم را، زندگی و مرگ محمد و آل محمد قرار بده» (ابن قولویه، 1356: 178؛ ابن مشهدی، 1419: 483).

یکی از درس های عاشورا و جلوه های مکتب حسینی، تقابل دو گروه است؛ عده ای عاقبت بخیر و دسته ای دیگر عاقبت به شر شدند. کربلا فرصت خوبی برای عاقبت بخیری و سعادت نیک برای همگان فراهم آورد. می توان به شهدایی همچون حربن یزید ریاحی اشاره کرده که فرمود: «إِنِّی وَ اللَّهِ أُخیِّرُ نفْسِی بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَی الْجَنَّةِ شَیْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِّقْتُ؛ به خدا قسم می خورم همانا خود را بین بهشت و دوزخ مخیر می بینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگر را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود زد و به امام حسین(ع) ملحق شد» (ابومخنف، 1417: 214؛ مفید، 1413ب: 2/99). حر با توبه به سعادت نزدیک شد (ابومخنف، 1417: 215)، زیرا توبه یکی از عوامل و زمینه های عاقبت بخیری است و در نتیجه با دعای امام(ع) که فرمود: «لَقَدْ أَصَبْتَ أَجْراً وَ خَیْرا؛ تو به پاداش نیکو و خیر دست یافتی» (ابن نما حلی، 1406: 60)، عاقبت بخیر شد.

زهیر بن قین یکی دیگر از شهدای کربلا بود که قبل از رویارویی با امام حسین(ع) از اهل بیت(ع) روی گردان بود و در راه بازگشت از مکه از امام حسین(ع) دوری می جست (ابومخنف، 1417: 161؛ مفید، 1413ب: 2/72)؛ اما با نفس الهی امام حسین(ع) به ایشان ملحق و عاقبت بخیر شد. امام(ع) در لحظه شهادت وی در حالی که ایستاده بود و جنازه را مشاهد می کرد، فرمود: «لا یبعدک الله یا زهیر و لعن قاتلک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر؛ ای زهیر خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند کشندگان و قاتلان تو را لعنت کند (چون بنی اسرائیل) که به شکل بوزینه گان و خوکان درآمدند» (حسینی، 1418: 2/295؛ مجلسی، 1403: 45/26).

عده ای نیز دعوت امام(ع) را برای کربلایی شدن، نپذیرفتند و این فرصت طلایی جاودانه ماندن را از دست دادند که می توان به عبیدالله بن حر جعفی اشاره کرد. امام(ع) در راه مسیر کربلا به «قصر مقاتل» رسید و با خیمه ای برافرشته روبرو شد. وقتی مطلع شد عبیدالله صاحب آن خیمه است، ابتدا فردی را به سراغ او فرستاد تا دعوتش کند که به امام حسین(ع) ملحق شود اما او نپذیرفت وگفت: «به خدا سوگند، می خواهم او را نبینم و او هم مرا نبیند» (ابومخنف، 1417: 176؛ مفید، 1413ب: 2/81). امام(ع) بعد از شنیدن جواب او، خود به سمتش رفت اما باز هم نپذیرفت. امام(ع) به او فرمود: من تو را خیرخواهی کردم... به خدا سوگند اگر کسی صدای کمک خواهی ما را بشنود و ما را یاری نکند، خداوند او را هلاک خواهد کرد (همان).

محبت به اهل بیت(ع) همواره نجات بخش انسان از ضلالت و گمراهی است. در این میان به فرموده امام صادق(ع) محبت و علاقه به امام حسین(ع) یکی از راه های عاقبت بخیری است: «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَ الْحُسَیْنِ ع وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ؛ خداوند متعال وقتی خیر کسی را می خواهد محبت امام حسین(ع) و شوق زیارت سید الشهداء را در دلش جاری می سازد» (ابن قولویه، 1356: 142). این محبت و شوق زیارت رمز عاقبت بخیری است.

4- سید الشهداء

از ویژگی های ممتاز امام حسین(ع)، جایگاه رفیع ایشان در میان شهدا است: «فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ، و أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً؛ پس او والاترین کسی است که شهید شده و در بین شهدا بالاترین درجه را نزد من داراست» (کلینی، 1429: 2/683). بدین جهت به ایشان لقب سیدالشهداء را داده اند. برخی مانند جرجس پیامبر (صنعانی، 1411: 2/ 7) و مِهجَع، اولین شهید جنگ بدر (ثعلبی، 1422: 7/270)، لقب سیدالشهداء را دارند. اما در تاریخ اسلام دو شخصیت به این لقب معروف هستند: اولین شخصیتی که این لقب را دارد، جناب حمزه بن عبدالمطلب است (نک. تاریخ سیستان، 1366: 56؛ بلعمی، 1373: 4/707؛ ابن اعثم، 1372: 519). در زیارت نامه پیامبر اکرم(ص) آمده: «السَّلَامُ عَلَی عَمِّک حَمْزَةَ سَیِّدِ الشُّهَدَاء» (مکی، 1410: 11) و در زیارت نامه جناب حمزه، عبارت «السَّلَامُ عَلَیْک یَا عَمَ رَسولِ اللَّه وَ خَیْرَ الشُّهَدَاءِ» (ابن قولویه، 1356: 22) ذکر شده است. دومین بزرگواری که به لقب سیدالشهداء معروف شد، امام حسین(ع) است. مازندرانی (1382: 7/184) قائل است حمزه، سیدالشهداء زمان خود و امام حسین(ع) سیدالشهداء مطلق است. پس منافات ندارد که امام حسین(ع) افضل شهدا باشد.

اولین شخصی که به امام حسین(ع) لقب سیدالشهداء را دادند، پیامبراکرم(ص) است: «إِنهُ سَیِّدُ الشهَدَاءِ منَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ سَیِّدُ شبَابِ أَهلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِین؛ او سرور شهیدان از نخستین تا آخرین آنها در دنیا و آخرت است و سرور جوانان همه اهل بهشت است» (ابن قولویه، 1356: 70). در روایتی دیگر تعبیر «سَادَاتِ الشُّهَدَاءِ» در مورد ایشان آمده است (ابن نما حلی، 1406: 19). سپس این لقب توسط امام صادق(ع) به ایشان داده شده است. ام سعید احمسیّه می گوید، محضر مبارک حضرت صادق(ع) رسیدم. امام(ع) فرمود: چرا زیارت سیّد الشّهداء را ترک کرده و به زیارتش نمی روید؟! عرض کردم: سیّدالشّهداء کیست؟حضرت فرمودند: سیّدالشّهداء، حضرت حسین بن علی (علیهما السّلام) است (ابن قولویه، 1356: 110).

5- کلمه تامه

از ویژگی های امام حسین(ع) در حدیث لوح، کلمه تامه است: «جعَلْتُ کلِمَتِیَ التامَّةَ معَهُ؛ من کلمه تامه خود را همراه او کرده» (کلینی، 1429: 2/ 683). در کتاب های روایی و تفسیری سه وجه و معنا برای کلمه تامه ذکر شده که عبارتند از:

1. از اسامی خداوند: مفسرین روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده اند که ایشان برای امام حسن و امام حسین علیهما السلام دعای چشم زخم می خواند و برای دفع آن این جملات را فرمودند: «اعیذ کما بکلمات اللَّه التامه من کل شیطان و هامه و من کل عین لامه؛ شما را در پناه کلمات تامه خدا قرار می دهم از شر هر دیو و هر جنبنده ای و از شر هر چشم زخمی» (طبرسی، بی تا: 12 /259).

2. رسالت و نبوت: یکی از مفسرین در ذیل آیه شریفه «وَ تَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا؛ وعده نیک پروردگار تو در زمینه پیروزی بنی اسرائیل- به خاطر صبر و استقامتی که نشان دادند- تحقق یافت» (اعراف /137)، در تفسیر (کلمه) می گوید: آن (کلمه) به لحاظ خودش (کلمه تامّه) است و به اعتبار ظهورش بر غیر خودش به تمام بودن و یا عدم آن توصیف می شود و ظهور (کلمه) به صورت تامّ به این است که به صورت ولایت و نبوّت و رسالت ظاهر شود، تمامیّت آن در این صورت نسبی است و تمامیّت حقیقی آن اگر به صورت ولایت مطلق باشد صاحب آن ختم کننده ولایت می شود و اگر به صورت نبوّت و رسالت مطلق باشد صاحب آن دو ختم کننده نبوّت و رسالت می شود. چنانکه در مورد محمّد(ص) و علی(ع) چنین است (سلطان علی شاه، 1372: 5/399).

3. امامت: مقصود از کلمه تامه که خداوند آن را نزد امام حسین(ع) و همراه او قرار داده، امر امامت است لذا ائمّه(ع) از نسل امام حسین(ع) خواهند بود (مجلسی، 1403: 25 /249 -250). در این حدیث باتوجه به معانی کلمه تامه، منظور امامت است که خداوند امامت را در امام حسین(ع) و ادامه آن را از نسل ایشان قرار داد.

6- حجت بالغه

یکی دیگر از ویژگی هایی که در حدیث لوح آمده، حجت بالغه بودن امام حسین(ع) است: «حُجَّتِیَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ؛ حجت بالغه را نزد او قرار دادم» (کلینی، 1429: 2/683). ائمه معصومین(ع) به عنوان حجت الهی و حجت بالغه هستند. امام باقر(ع) فرمود: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ، وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْیِ اللَّهِ، وَ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ منْ فوْقَ الْأَرْضِ؛ ما خزانه دار علم خداییم، ما مترجم وحی خداییم: ما حجت رساییم بر هر که در زیر آسمان و روی زمین است» (کلینی، 1429: 1/474). روایات فراوانی وجود دارد که ائمه(ع) حجت خداوند بر همه اهل آسمان و زمین هستند (مجلسی، 1404: 2/347).

حجت الهی بودن ائمه(ع) امری مربوط به خداوند است. هنگامی که زمان ارتحال امام باقر(ع) فرا رسید برادرش، زید بن علی، گفت: اگر شما هم مثل حسن و حسین:؛ همانطور که حسن، امامت را به حسین سپرد، امامت را به من می سپردید، کار ناپسندی نکرده بودید. امام باقر(ع) فرمود: امانات الهی را نمی توان به قیاس، به کسی سپرد. عهد امام به رسم و عادت نیست، بلکه امری است که از سوی خدای تعالی به ما رسیده است (صدوق، 1378: 1/40؛ همو، 1395: 1/305).

در قرآن کریم نیز عبات «الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» در آیه 149 انعام آمده است: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکمْ أَجْمَعینَ؛ بگو دلیل رسا (و قاطع) برای خداست (دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند. (ولی چون هدایت اجباری بی ثمر است، این کار را نمی کند)». در تفسیر این آیه از امام صادق(ع) سؤال کردند، فرمود: خداوند در روز رستاخیز به بنده خویش می گوید بنده من! آیا می دانستی (و گناه کردی) اگر بگوید آری، می فرماید چرا به آنچه می دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید نمی دانستم، می گوید: چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ در این موقع فرو می ماند، و این است معنی حجت بالغه (مفید، 1413ج: 227؛ طوسی، 1414: 9). بدیهی است منظور از روایت فوق این نیست که حجت بالغه منحصر در گفتگوی خدا با بندگان در قیامت است بلکه خداوند حجت های بالغه فراوانی دارد که یکی از مصداقهایش همان است که در حدیث آمده است، زیرا دامنه حجت های بالغه خداوند هم در دنیا و هم در آخرت وسیع است (مکارم، 1371: 6/26). یکی دیگر از مصادیق حجت بالغه در آیه، ائمه(ع) هستند (عیاشی، 1380: 1/383؛ فیض، 1415: 2/169). مؤید مطلب روایت امام کاظم(ع) است که به هشام فرمودند: «إِنَّ لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ؛ خداوند بر مردم دو حجت دارد، حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار، رسولان و انبیاء و امامانند، و حجت باطنه، عقول و افکارند» (کلینی، 1429: 1/35؛ ابن شعبه حرانی، 1404: 386). خداوند در مورد حجت خود در میان مردم اهمال و کوتاهی نمی کند (مجلسی، 1403: 66/79).

همانطور که خداوند تمام دلائل و براهین را برای هدایت مردم بکار بست تا هیچ بهانه ای نداشته باشند، ائمه(ع) نیز این ویژگی را دارند، چنانکه امام علی(ع) فرمودند: «أَنَا الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ وَ الْکلِمَةُ الْبَاقِیَة؛ من دلیل رسا و کلمه کامل هستم» (استرآبادی، 1409: 494). همچنین امام حسین(ع) حجت خدا بر مردم است تا چراغ هدایت و کشتی نجات مردم باشد: «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» (بحرانی، 1413: 4/52).

7- معیار ثواب و عقاب

یکی از ویژگی های امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) درحدیث لوح، آن است که ملاک و معیار ثواب و عقاب هستند: «بِعِتْرَتِهِ أُثیبُ و أُعاقِبُ؛ به خاطر عترت اوست که ثواب می دهم و عقاب می نمایم» (کلینی، 1429: 2/683). یکی از راه های تقرب و نزدیکی به خداوند و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت، محبت و دوستی اهل بیت(ع) است. چگونه محبت و دوستی امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) ملاک ثواب و عقاب است؟

پاسخ آن است که محبت به اهل بیت(ع) راهنما و هدایتگر انسان خواهد بود. چنانکه پیامبر(ص) به جناب ابوذر فرمود: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ منْ صلْبِ الْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ مَثَلَهُمْ فِیکمْ کمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکبهَا نجَا وَ منْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَک؛ امامان پس از من دوازده تن هستند، نُه تن از پشت حسین(ع) که نهمین ایشان قائم آنهاست. همانا، مَثَل آنها در میان شما همچون کشتی نوح است که هر کس بدان درآید نجات یابد و هر که از آن بازمانَد نابود شود» (ابن شهر آشوب، 1379: 1/295). بنابراین اگر محبت همراه با عمل و تقوا باشد؛ به ثواب و عاقبت بخیری منتهی می شود: «مَنْ أَحَبَّنَا فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِنَا وَ یَسْتَعِنْ (لْیَسْتَعِنْ) بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ أَفضَلُ ما یُسْتَعَانُ بِهِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه؛ هر که ما را دوست دارد، باید به کردار ما عمل کند و از پارسایی مدد گیرد؛ چرا که آن، بهترین مددکار در امر دنیا و آخرت است» (ابن شعبه حرانی، 1404: 104؛ صدوق، 1362: 2/614). در روایتی دیگر آمده است: «مَنْ أَحَبَّنَا فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِنَا وَ لْیتَجَلْبَبِ الْوَرَع؛ هر که ما را دوست دارد باید مثل ما عمل کند و لباس پرهیزگاری را جامه و پوشش خود قرار دهد» (لیثی، 1376: 456؛ تمیمی، 1410: 618).

دوستی و محبت اهل بیت(ع) باعث قبولی کارهای نیک و خیر می شود: «فمَنْ یُحِبُّنَا أَهلَ الْبیْتِ ینْفَعُهُ إِیمَانُهُ وَ یُقْبَلُ مِنْهُ عَمَلُهُ وَ مَنْ لَم یحِبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَمْ یَنْفَعْهُ إِیمَانُهُ وَ لَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ عَمَلُهُ وَ إِنْ أَدْأَبَ اللَّیلَ وَ النهَارَ لَمْ یَزَلْ؛ هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت، اما اگر کسی محبت ما اهل بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب ها به عبادت بپردازد» (صفار، 1404: 1/364).

در روایات آثار و برکاتی برای محبت به امام حسین(ع) همچون دوست داشتن خدا (ابن قولویه، 1356: 52)، شوق زیارت (مجلسی، 1403: 98/18) و شفاعت (ابن قولویه، 1356: 69) وارد شده است. در عصر حاضر نیز یکی از ملاک های محبت اهل بیت(ع)، زیارت امام حسین(ع) است: «َمنْ کانَ لَنَا مُحِبّاً فَلْیَرْغَبْ فِی زِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَمَنْ کان لِلْحسَیْنِ ع زَوَّاراً عَرَفْنَاهُ بِالْحُبِّ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ کان منْ أَهلِ الْجنَّةِ وَ منْ لَمْ یَکنْ لِلْحسَیْنِ زَوَّاراً کان نَاقِصَ الْإِیمَانِ؛ کسی که ما اهل بیت را دوست دارد به زیارت قبر امام حسین(ع) برود و زائری که محب امام حسین(ع) باشد مورد عنایت ما اهل بیت است و این زائر اهل بهشت می باشد و شخصی که به زیارت امام حسین(ع) نرود، ایمانش ناقص است» (ابن قولویه، 1356: 193).

نتیجه

پژوهش حاضر به بررسی حدیث لوح پرداخته که اشاره به لوحی است که خداوند به پیامبر(ص) به عنوان هدیه برای تولد امام حسین(ع) برای شاد شدن حضرت فاطمه(ع) اعطاء و هدیه کرد. این حدیث که در منابع متعدد و معتبر شیعه نقل شده، به ذکر اسامی ائمه دوازده گانه شیعه و فضایل ایشان پرداخته است. سند این روایت صحیحه و معتبر است. با توجه به مقبولیت و فراوانی نقل آن در منابع مختلف می توان آن را مشهور دانست. این حدیث، توسط جابر بن عبدالله انصاری از صحابی معروف پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. این جستار به ویژگی های امام حسین(ع) در حدیث لوح پرداخت. خزانه دار وحی، مقام شهادت، سیدالشهداء، عاقبت بخیری، کلمه تامه، حجت بالغه و معیار ثواب و عقاب از ویژگی های آمده در این حدیث است.

منابع

- قرآن کریم.

- صحیفه سجادیه (1376)؛ امام سجاد(ع)، قم، دفتر نشر الهادی.

- ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم (1397)؛ الغیبه للنعمانی، تهران، نشر صدوق.

- ابن اعثم کوفی (1372)، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تحقیق غلامرضا طباطبائی مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

- ابن بابویه، علی بن حسین (1404)، الإمامه و التبصره من الحیره، قم، مدرسه الإمام المهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف.

- ابن داود حلی، حسن بن علیّ (1342)، الرجال، تهران، دانشگاه تهران.

- ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (1404)، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین.

- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی (1379)، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، قم، علامه.

- ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد (1412)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل.

- ابن فارس، أحمد بن فارس (1404)، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.

- ابن قولویه، جعفر بن محمد (1356)، کامل الزیارات، نجف اشرف، دار المرتضویه.

- ابن مشهدی، محمد بن جعفر (1419)، المزار الکبیر، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

- ابن منظور، محمد بن مکرم (1414)، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع- دار صادر.

- ابن نما حلی، جعفر بن محمد (1406)، مثیر الأحزان، قم، مدرسه امام مهدی.

- ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی (1417)، وقعة الطفّ، قم، جامعه مدرسین.

- ابومعاش، سعید (1430)، الإمام المهدی (علیه السلام) فی القرآن و السنه، مشهد مقدس، آستانة الرضویة المقدسة، مجمع البحوث الإسلامیه.

- أزدی، عبدالله بن محمد (1387)، کتاب الماء، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل- دانشگاه علوم پزشکی ایران.

- استرآبادی، علی (1409)، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العتره الطاهره، قم، مؤسسة النشر الإسلامی.

- بحرانی، سید هاشم بن سلیمان (1413)، مدینه معاجز الأئمة الإثنی عشر، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیه.

- برقی، احمد بن محمد بن خالد (1371)، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیه.

- بلعمی، گردانیده منسوب به بلعمی (1373)، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز.

- تاریخ سیستان، مجهول المؤلف (1366)، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور.

- تبریزی، جعفر سبحانی (بی تا)، موسوعه طبقات الفقهاء، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام.

- تفرشی، سید مصطفی حسینی (1418)، نقد الرجال، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

- تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد (1410)، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی.

- ثعلبی، احمد بن محمد (1422)، الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

- حسینی موسوی، محمد بن أبی طالب (1418)، تسلیه المُجالس و زینة المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة.

- حسینی زبیدی، محمد مرتضی (1414)، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دارالفکر.

- حلی، حسن بن یوسف بن مطهر (1411)، رجال العلامة الحلی، نجف اشرف، دار الذخائر.

- حمیری، عبد الله بن جعفر (1413)، قرب الإسناد (ط - الحدیثة)، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام.

- خویی، سید ابو القاسم موسوی (بی تا)، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، بی جا.

- --------------------- (1418)، موسوعة الإمام الخوئی، قم، مؤسسة إحیاء آثار الإمام الخوئی.

- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412)، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت - دمشق، دار القلم - الدار الشامیه.

- سلطان علی شاه، سلطان محمد بن حیدر (1372)، متن و ترجمه تفسیر شریف بیان السعادة فی مقامات العبادة، تهران، سر الاسرار.

- شافعی، ابراهیم بن سعد الدین (1400)، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمة من ذریتهم علیهم السلام، بیروت، مؤسسة المحمود.

- شعیری، محمد بن محمد (بی تا)، جامع الأخبار، نجف، مکتبة النینوی الحدیثه.

- صاحب بن عباد، إسماعیل بن عباد (1414)، المحیط فی اللغه، بیروت، عالم الکتاب.

- صافی گلپایگانی، لطف الله (1423)، فقه الحج، قم، مؤسسه حضرت معصومه(ع).

- صدوق، محمد بن علی (1362)، الخصال، قم، جامعه مدرسین.

- ------------------------ (1378)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، تهران، نشر جهان.

- ------------------------ (1395)، کمال الدین و تمام النعمه، تهران، اسلامیه.

- ------------------------ (1413)، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

- صفار، محمد بن حسن ( 1404)، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی.

- صنعانی، عبدالرزاق بن همام (1411)، تفسیر القرآن العزیز المسمّی تفسیر عبدالرزاق، لبنان - بیروت، دار المعرفه.

- طبرسی، احمد بن علی (1403)، الإحتجاج علی أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی.

- طبرسی، فضل بن حسن (بی تا)، ترجمه تفسیر مجمع البیان، تهران، فراهانی.

- ------------------ (1417)، إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحدیثة)، قم، آل البیت.

- طریحی، فخر الدین بن محمد (1375)، مجمع البحرین، تهران، مرتضوی.

- طوسی، محمد بن الحسن (1414)، الأمالی، قم، دار الثقافه.

- ------------------ (1411الف)، الغیبه للحجه، قم، نشر صدوق.

- ----------------- (1407)، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، تهران، دار الکتب الإسلامیه.

- ----------------- (1373)، رجال الطوسی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین بقم المقدسه.

- ------------------ (1420)، فهرست کتب الشیعة و أصولهم و أسماء المصنّفین و أصحاب الأصول، ( ط - الحدیثة)، قم، مکتبة المحقق الطباطبائی.

- ------------------ (1411ب)، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه.

- عاملی، ابو جعفر، محمد بن حسن (1419)، استقصاء الاعتبار فی شرح الاستبصار، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام.

- عاملی، شیخ حر، محمد بن حسن (1409)، وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام.

- عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه (1415)، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان.

- عیاشی، محمد بن مسعود (1380)، التفسیر (تفسیر العیاشی)، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیه.

- فراهیدی، خلیل بن أحمد (1409)، کتاب العین، قم، نشر هجرت.

- فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع)، جمعی از پژوهشگران زیر نظر شاهرودی، سید محمود هاشمی (1426)، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع).

- فرهنگ نامه اصول فقه، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی (1389)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلام.

- فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی (1415)، تفسیر الصافی، تهران، مکتبة الصدر.

- فیومی، أحمد بن محمد (1414)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، موسسه دار الهجره.

- قرشی، سید علی اکبر (1412)، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه.

- قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا (1368)، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات.

- کبیر مدنی شیرازی، سید علی خان بن احمد (1384)، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، مشهد، مؤسسة آل البیت(ع).

- کشی، محمد بن عمر (1363)، رجال الکشی - اختیار معرفة الرجال (تعلیقات میرداماد الأسترآبادی)، قم، مؤسسة آل البیت.

- -------------- (1409)، رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد.

- کلینی، محمد بن یعقوب ( 1429)، کافی، قم، دار الحدیث.

- لیثی واسطی، علی بن محمد (1376)، عیون الحکم و المواعظ، قم، دار الحدیث.

- مازندرانی، محمد بن اسماعیل حائری (1416)، منتهی المقال فی أحوال الرجال، قم، مؤسسه آل البیت(ع).

- مازندرانی، محمد صالح بن احمد (1382)، شرح الکافی-الأصول و الروضة، تهران، المکتبة الإسلامیة.

- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (1403)، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

- ------------------------ (1404)، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الإسلامیه.

- مسعودی، علی بن حسین (1426)، اثبات الوصیه، قم، انصاریان.

- مفید، محمد بن محمد (1413الف)، الإختصاص، قم، الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.

- ----------------- (1413ب)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید.

- ----------------- (1413ج)، الأمالی، قم، کنگره شیخ مفید.

- مکارم شیرازی، ناصر (1371)، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه.

- مکی، محمد، شهید اول (1410)، المزار، قم، مدرسه امام مهدی(ع).

- نجاشی، احمد بن علی (1365)، رجال النجاشی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجامعة المدرسین بقم المشرفه.

- نوری، محدث، میرزا حسین (1417)، خاتمة المستدرک، قم، مؤسسه آل البیت(ع).

- واسطی بغدادی، احمد بن حسین (1364)، الرجال (لابن الغضائری)، قم، دار الحدیث.

- ولایی، عیسی (1387)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران، نشر نی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان