عالمی که ما میشناسیم و با آن سر و کار داریم عالمی است مادّی و جسمانی که دارای تغییر و تحوّل است بنابراین ممکن است سؤال شود هدف از آفرینش اینها غیر از دریافت اصل هستی و رحمت الهی چیست؟ پاسخ کلّی آن این است که آفرینش اینها برای تکامل و استعداد کمالات بیشتر است.
آنچه را خدای متعال میآفریند یا موجود مجرّد است (که در لحظه وجود تمام کمالاتی که برایش ممکن است دارا میشود) یا مادّی اگر مخلوق مجرّد تامّ باشد تمام کمالات وجودی را خواهد داشت و دیگر حالت منتظرهای برای او نیست و تحوّل و تغییر، انتقال از جایی به جای دیگر و امثال آن در او ممکن نیست، رشد و تکامل و ازدیاد کمالات در او فرض نمیشود هدف وجودی چنین موجودی خارج از وجودش نیست نمیتوان گفت این موجودی که تکامل و رشد ندارد برای چه آفریده
شده است آیا برای کمال دیگری آفریده شده است؟ این معقول نیست.
به عبارت دیگر چنین موجودی آفریده میشود برای این که رحمت الهی را به حسب مرتبه وجودیاش دریافت کند و مسأله استعداد پیدا کردن یا شکوفایی استعداد در او مطرح نیست، چون استعدادی ندارد، همه فعلیت است ولی اگر موجودی مادّی بود؛ مادّی محض مثل جسمانیات یا مجرّد متعلّق به مادّه مانند نفوس متعلّق به بدن این موجودات هدفی در وجود خود غیر از اصل وجود دارند یعنی هدف هستی و وجودشان کمالاتی است که کسب میکنند.
در چنین مخلوقاتی میتوان گفت: خداوند اینها را در این ظرف تغییر و تکامل آفریده تا به کمالاتی که لایقش هستند برسند و استعداد فیض و رحمت بیشتری پیدا کنند.
عالمی که ما میشناسیم و با آن سر و کار داریم عالمی است مادّی و جسمانی که دارای تغییر و تحوّل است بنابراین ممکن است سؤال شود هدف از آفرینش اینها غیر از دریافت اصل هستی و رحمت الهی چیست؟ پاسخ کلّی آن این است که آفرینش اینها برای تکامل و استعداد کمالات بیشتر است.
ممکن است بگویید: چرا خداوند به این موجودات همه کمالاتشان را همان نخست نمیبخشد؟ چرا درختی که لیاقت رشد و دادن یک خروار سیب پس از ده سال را دارد از همان اوّل با یک خروار سیب آفریده نمیشود؟
این سؤالی خام و سطحی نگرانه و ناشی از عدم ورزیدگی عقل سؤال کننده است اگر یک موجودی از اوّل واجد کمال خود باشد این موجود دیگر مادّی نخواهد بود بلکه مجرّد است و فرض ما در موجودات مادّی است که در این عالم مادّه وجود دارند.
موجود مجردّی اگر امکان وجود داشته باشد خداوند آن را خلق کرد، و بخل نورزیده است، مثلاً ملائکه از اوّل واجد همه کمالاتشان بودهاند و از مرتبهای به مرتبه دیگر عروج نمیکنند. از آیات و روایات نیز این مطلب استفاده میشود. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
«مِنْهُمْ سُجودٌ لا یرْکعُونَ وَرُکوعٌ لا یقیمونَ...»[1].
یک عدّه از ملائکه را خداوند ساجد آفریده همیشه در حال سجودند هیچ وقت به فکر رکوع نمیافتند و رکوع نمیکنند و دسته دیگر در حال رکوعند و به حال قیام نمیایستند.
در قرآن کریم نیز میفرماید:
«وَمَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»[2].
و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر اینکه برای او مقامی معین است.
شاید بتوان از این تعبیر چنین استفاده کرد که هیچ ملکی از مقام خود نمیتواند بالاتر برود، این گونه آفریده شده و تا آخر همان خواهد بود.
بعد از این که عالم مجرّدات تکمیل شد نوبت به عالم مادّه میرسد. آیا خدا عالم مادّه را خلق کند یا نه؟ اگر خلق شود لازمهاش تغییر و تکامل و تدریج و سایر لوازم مادّه است و اگر خلق نکند بخشی از عالم که امکان وجود داشته است از نور وجود محروم خواهد شد و فیاضیت مطلقه الهی با تعطیل فیض سازگار نیست. وقتی بنا است عالم مادّه خلق شود ناچار موجودات این عالم دست خوش تغییرات و تحوّلات قرار میگیرند و از جمله، تغییراتی است که موجب کمالات جدیدی برای آنها میشود، به عبارت دیگر: مادّه در اثر تحوّلات خود، استعداد فیضهای جدیدتری پیدا میکند؛ خاک در اثر تحوّلات این استعداد را پیدا میکند که تبدیل به گیاه شود، نطفه این استعداد را پیدا میکند که روح انسانی در آن دمیده شود خود این تحوّلات موجب استعداد فیضهای جدیدی میشود و سرانجام یکی از موجوداتی که ممکن است در این عالم به وجود آید انسان است که کاملترین موجودی است که خدا در عالم مادّه خلق کرده است که با اختیار خود میتواند از ملائکه بالاتر رود و یا از حیوانات هم پستتر شود[3] و این خصوصیت مخصوص موجودی است که در عالم مادّی زندگی میکند یعنی باید در او تحوّل و تغییر پیدا شود. این موجود با این خصایص در عالم مجرّدات جای ندارد چون آن جا عالم ثبات است و تحوّلی در آن جا نیست بنابراین برای این که چنین موجودی آفریده شود و دارای این خصایص
باشد باید عالم مادّهای وجود داشته باشد بنابراین میتوان حدس زد که عالم مادّه مقدّمه پیدایش انسان است خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً»[4].
اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید.
پس همه نعمتهای زمین و آسمان برای انسان آفریده شده پس هدف از آفرینش جهان، پیدایش انسان است امّا در این که هدف از خلقت انسان چیست از بعض آیات قرآن[5] استفاده میشود که خلقت آسمانها و زمین و آن چه که در آنها است مقدّمهای است برای این که انسان به مرحله آزمایش در آید، جاذبهها او را به طرف خود بکشند تا یک طرف را انتخاب کند زمین آزمایشگاه انسان است خدا وسایل آزمایش را فراهم کرده تا انسان را بیازماید که به چه چیز جذب میشود: خدا یا
دنیا[6]؟ و مراد از آزمایش نسبت به خداوند فراهم کردن زمینه است برای به فعلیت رسیدن استعدادهای نهانی انسان در میدان اختیار.
دسته دیگر از آیات هدف خلقت انسان را عبادت و بندگی او معرّفی میکنند خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنسَ إِلاَّ لِیعْبُدُونِ»[7].
و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند نیافریدیم.
البتّه باید توّجه داشت که آزمایش انسانها یا عبادت آنها و سایر مواردی که به عنوان هدف خلقت بشر ذکر میشود مانند علم و دانش، قدرت و توانستن، استفاده از مواهب طبیعت و... هیچ کدام خود به خود هدف نهایی نیستند بلکه جنبه مقدّماتی دارند.
قرآن، انسانی میخواهد که آرمانش فقط خدا باشد و اهداف دیگر برای او جنبه مقدّماتی داشته باشد در اسلام همه چیز بر محور خدا میچرخد و هدف بعثت پیامبران و یا هدف زندگی در چرخه عبودیت او است هدف آفرینش انسان رسیدن به قرب الهی و کمال در سایه معرفت و عبادت و سر بلند بیرون آمدن از میدان آزمایش است، کسانی که عقیده به عالم آخرت دارند در برخورد با حوادث و مشکلات ناامید نگشته و سعادت جاودانی را در جهان دیگر جستجو میکنند و میدانند که خداوند انسان را آفرید و استعدادهای شایستهای در نهاد او به ودیعت گذارد و پیامبران الهی را به تربیت او گمارد تا در سایه بندگی خدا و پیروی از فرمانهای سعادت بخش او به تکامل همه جانبه خود نائل آید و آماده زندگی کاملتر در جهانی وسیعتر گردد.
بنابراین هدف آفرینش انسان را نباید در چهار چوبه جهان مادّی پیدا نمود بلکه باید آن را در جهان دیگر جستجو کنیم و بدانیم که انسان با مرگ خود باز به سیر تکامل خود ادامه داده و به سوی یک کمال مطلق (خداوند) رهسپار میباشد. هدف نهایی از خلقت انسان رسیدن به کمال ممکن به واسطه شناخت حقیقی خداوند و نیایش به مقام شامخ او است.
پایان سخن را زینت میدهیم به کلام نورانی سیدالشّهداء علیهالسلام که فرمود:
«ایها النّاسُ إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکرُهُ ما خَلَقَ العبادَ إلاّ لِیعْرِفُوه فَإذا عَرِفُوهُ عَبَدُوه، فاِذا عَبَدُوه، اِسْتَغْنَوا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ ما سِواه».
ای مردم! خداوند بزرگ بندگانش را نیافرید جز برای این که او را بشناسند و پس از شناختن او را پرستش نمایند و آن گاه که او را عبادت کنند از بندگی غیر او آزاد شوند[8].
[1] نهج البلاغة : خطبه 1 .
[2] صافات 37 : 164 .
[3] اعراف 7 : 179 .
[4] بقره 2 : 29 .
[5] ملک 67 : 2 ؛ کهف (18) : 7 .
[6] آل عمران 3 : 153 .
[7] ذاریات 51 : 56 .
[8] علل الشرایع : 1/9 ، باب 9 ، حدیث 1 ، بحارالانوار : 5/312 ، باب 15 حدیث 1 .