هفت صبح نوشت: هشت سال میشود که کارگردان «بوی کافور، عطر یاس» (1378) هیچ فیلمی نساخته است. از بهمن فرمانآرا صحبت میکنیم. از کسی که امروز 83 ساله خواهد شد. فرمانآرا بچه تهران است. نام خود را ظاهرا از همین ماه متولدش دارد و نام خانوادگیاش را از داییاش. خودش در کتاب مصاحبههای محسن آزرم با او درباره این نام خانوادگی گفته:
«فرمانآرا نام خانوادگی دایی پدرم بود. پدربزرگم کارش بافندگی و نساجی بود. نام خانوادگیاش هم لوّاف بود قبل از این که ما به دنیا بیاییم پدرم نام خانوادگی دایی اش را انتخاب کرد و شد فرمان آرا.»
فرمانآرا در خانوادهای تقریبا متمول زندگی کرد. البته روایتهایی هست که پدرش از آغاز این قدر پول نداشت ولی به هر حال نمیتوان گفت او مثل خیلی از هنرمندها در فقر زندگی کرده است. خودش میگوید خانهای که در دروس داشته، از این پدر به او رسیده بود و خانهای هم که در لواسان دارد، از پدر به او رسیده است.
این عکس هم که در اینجا میبینید تصویری است که او را در کنار دیگر ساکن لواسان نشان میدهد. عباس کیارستمی [متولد 1 تیر 1319 و متوفی به 14 تیر 1395] که حتی مزار او نیز در این شهر است.
فرمانآرا در لندن «هنرهای دراماتیک» خوانده و البته وقتی هنوز نوجوان بوده یعنی شانزده – هفده ساله بوده به آنجا رفته است. خودش گفته:
«دلم میخواست سینما بخوانم. در ایران آن سالها خبری از درس سینما نبود. سینمای درست و حسابی هم نبود. یکی دوتا استودیو راه افتاده بود که تازه داشتند تمرین فیلمسازی میکردند فیلمهای نیمه اول دهه 1330 را که ببینید معلوم است بعضی از صحنهها را در دکور همین استودیوها گرفتهاند.
همین بود که خیلیها فیلمهای خارجی را به فیلمهای ایرانی ترجیح میدادند...همان وقت همکاری با ستاره سینما را هم شروع کرده بودم که مجله محبوبی بود. چیزهایی مینوشتم و ترجمه میکردم.
موضوع را با پدرم در میان گذاشتم پدرم گفت این جا که مدرسه سینما نداریم باید بگردیم مدرسهاش را پیدا کنیم. بعد هم قضیه را با چندتایی از دوستانش در میان گذاشت. یکی از آنها دکتر خاتمی که معلم شیمی بود و در مدرسه هدف هم سهم داشت، به پدرم گفته بود: «بیجا میکند آقا؛ بزنید تو سر این بچه. میخواهد سینما بخواند؟ یعنی چه؟ اگر دوست دارد هنر بخواند برود سراغ معماری. سینما که نشد رشته؛ سینما که هنر نیست. پدرم گفته بود بهمن دوست دارد سینما بخواند. چه فایدهای دارد وقتش را صرف رشتهای کند که دوستش ندارد؟ باید سینما بخواند...(در نهایت) پدرم گفت اگر دوست داری سینما بخوانی اینجا نمان گفت برو انگلستان.»
او هشت سال بعد و پس از آنکه یک دوره فیلمسازی و کارگردانی هم در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی گذراند به ایران برگشت، دوره سربازی خود را در مجله انگلیسی زبان «تهران ژورنال» نقد فیلم نوشت و پس از آن در سال 1347 به استخدام تلویزیون ملی ایران درآمد.
او تقریبا از ابتدای دهه پنجاه وارد حوزه فیلمسازی شد و در سال 1353 بعد از دو فیلم کوتاه و یک فیلم سینمایی به نام «خانه قمرخانم»، فیلم «شازده احتجاب» را ساخت که جایزه بهترین فیلم را در جشنواره جهانی فیلم تهران از آن خود کرد.
در همان سال اما اتفاقی خارج از حوزه سینما رخ داد و مهندس بوشهری، همسر اشرف پهلوی خواهر شاه سابق او را به عنوان ریاست تولید «شرکت گسترش صنایع سینمای ایران» منصوب کرد. او تا سال 1357 این سمت را در اختیار داشت و ظرف سه سال تهیهکننده فیلمهای مهمی شد مثل «شطرنج باد» (1355) به کارگردانی محمدرضا اصلانی، «درامتداد شب» (1356) به کارگردانی پرویز صیاد، «گزارش» (1356) به کارگردانی عباس کیارستمی، «دایره مینا» (1357) به کارگردانی داریوش مهرجویی.
فرمانآرا در پایان دهه پنجاه به کانادا رفت و در آنجا در ساخت فیلمهای مهمی مثل «باغ وحش شیشهای» اثر پل نیومن همکاری داشت و در پایان دهه شصت به ایران بازگشت و در اواخر دهه هفتاد به مدت حدود 17 سال دوباره فیلمسازی را آغاز کرد.
فرمانآرا برای دو فیلم «بوی کافور، عطر یاس» و «خانهای روی آب» برنده سه سیمرغ بلورین از جشنواره فجر شده است. دو سیمرغ فیلم منتخب تماشاگران و بهترین فیلم در دوره 20 جشنواره برای «خانهای روی آب» و یک سیمرغ در دوره 18 جشنواره برای «بوی کافور، عطر یاس».