عصرایران ؛ احسان اقبال سعید - تا همیشه سخن برایم محل تامل و بر بلندا بود که آدم را اندیشه بر تارک می نشاند و تمایز می بخشد و ترجمان دانستن و دریافتن آدمی کلمه است و غایت کلمه سخن....سخن حقیقت عیان آدمیست و با ردیف موزون و خوش آهنگ کلمات از نهان و ژرفا آگاه می شویم و خواهیم دانست این تن اهل هنر است یا جادویی و دگر بر کجای مجلس باید بنشیند، در حکم گنگ پرسخن و طوطی تنها قفس تنهایی و هیچندانی و نیز از یاد بردن و تند گذشتنی در پیشش نهاد و یا در دفتر پربرگ تاریخ برگی یگانه و پرخوان برایش نگاشت.
در فضیلت نکو و به اندازه و نیز نو سخن گفتن بسیار گفتهاند و نگاشته اند و می دانیم که "نو آر که نو را حلاوتیست دگر"...
سخنگویی دولت یا نهادهای دیگر البته یک رخداد مدرن است و با وقوف بشر به اهمیت تصویر و تخیل ساخته شده در ذهن مخاطب میانه دارد. افکار عمومی تا پیش از عصر بشرمدار و صاحب حق شدن انسان موضوعیت پررنگی نداشت و اساسا رعیت را چه به ارگ و برگ سرای سلطانی که سر می شکند دیوارش؟...عصر تازه اما اقناع و همراهی مردمان را از ضروریات قدرت شمرد و نخست کاربدستان در کار اغراق و بزرگنمایی افتادند و گاهی ترساندن رعیت که چیزی عوض نشده است..نمونه اش اطلاعیه حکم می کنم رضاخان بر دیوارهای شهر که فردای کودتای سوم حوت با امضای رضا بر دیوارها بود تا حساب کار دست همگان بیاید و بعدترش قوام السلطنه به گاه هوس پیرانهسر رئیس الوزرایی اش و به اغوای شاه و خواهر توامانش به قلم مظفر فیروز نگاشت"کشتی بان را سیاستی دگر آمد" و این بار اعلان را رضا سجادی گوینده رادیو تهران خواند که به نزدیکی به قوام شهره بود و فرهمند خبرخوان دگر ساختمان ارگ به مصدقی بودن....
مردمان سهل و پیش چشم را می پسندند و حوصله گشودن دیوان های پربرگ و نیز از پی دیوان هفتسر بودن را ندارند و علنی ترین نمادها و نمودها را بیشتر می پزیرند و یا با انها می ستیهند. برای همین است که فردای انقلای اسلامی تقی روحانی خبرخوان دستگاه پهلوی که به اعتصاب کارکنان رادیو و تلویزیون نپیوست و خبرخواند را گرفتند و دادگاه برایش حبس برید اما گروهی آتشین مزاج و چماقمرام، خود عامل اجرای حکم استنتاجی خویش شدند و گوینده را ربوده در بیابان های تهران برای کشت بر سرش میله آهنی کوبیدند و بینوا نمرد و سی و چهار زمستان پس از این را هم بر تخت و بی اختیار زیست...
سخنگویان دولت و دستگاه ها در ایران نخست باید پیغام رسان شفافیت و حق عمومی برای دانستن باشند. فصل ختام شایعه و حدس و نیز آویختن به کورشو و دورشو همین سخن گفتن و صریح و سریع مردمان را از تلخ و شیرین آگاه نمودن است. سخنگو پزچمدار و نمود یک دستگاه است و تصویری که با بروز وسخن خود در کام و دیده ی مردمان می نشاند به تمامی دستگاه اش تسری می یابد و می تواند در تولید مهر و مدارا یا بیزاری و رویگردانی البته برای مقطعی موثر باشد.
پیروزی انقلاب اسلامی و تعیین دولت موقت با سخنگویی سید صادق طباطبایی همراه بود. مردی که سیمای خوش و بیان مودبش انگار پیام رحمانی و البته مدرن انقلاب اسلامی را مخابره می نمود و برای مخاطبان از جنس های گوناگون قرار و اطمینان از پی داشت و البته آن تابلو با تصویر سرزمین کهن و انسان سرفراز ایرانی همخوان و دمساز بود که پیشخوان گاه از محتوا مهم تر است.
بعدتر البته سخنگویان مختلفی آمدند و دو دهه اخیر هم قریب به اتفاق دستگاه و دیوان سخنگویانی دارند که چنان اخبار بسیارند و افواه پرسشگر و گاه مردد که ولو برای روابط عمومی و تکذیب و محکوم نمودن سخنگویی لازم است. خانم دکتر مهاجرانی هم سخنگویی دولت چهاردهم مسعود پزشکیان را برعهده دارند و در این چند ماه بروز و البته مکث هایی داشته اند و به این بهانه می توان چند درنگ را واگویه نمود:
- تصویر ایرانیان از خود بشکوه و بلند است و هر ایرانی بر کوهی از تمدن و افتخار بر پیشینیان ملی و مذهبی خویش استاده و گاه ناله و نارضایی برای قیاس دی و کنون با دگر ملت هاست و البته الزاما منصفانه هم نیست اما پیشخوان و ویترین در کلمات و آراستگی باید نشانی از شکوه، فرزانگی و امتداد آن کوهساران بلند داشته باشد. سال ها پیشتر سیاوش بیدکانی(نام هنری استاد شجریان در ابتدای خنیاگری) ملت ایران را مفتخر و نامبردار به هنر و ادبیات دیرپای خود در گیتی خوانده بودند و چنین نیز هست و تا باد هم چنین بادا..
انتخاب ادبیات فاخر و استفاده از کلمات برازنده برای مهم ترین جایگاه سخن در دستگاه دیوانی لازم است و البته خانم سخنگو از عامیانه سخن نمودن برکنار است اما برای بانوی ولایت سعدی و مهاجران بیش از اینها ممکن آید.
- روزگار سخنان مبهم و درپرده و ابداع واژگان واکس زده برای مفاهیم ناخوشایند و خاک گرفته بسر آمده است. نمی توان افزایش قیمت را اصلاح قیمت و نیز هدفمندسازی نام نهاد که کلمه درمان هر درد نیست و با نگفتن خورشید از طلوع باز نمی ماند و تنها اعتبار سخن و مرکزیت خبررسانی به دست اغیار و بدخواهان می افتد. زندگی گاه غمگین است و همه چیز به میل پیش نمی رود. یکی از دولتمردان محترم و دانشمند روایت می کرد کسانی گمان می برند دکمه حل گرفتاری های مردمان زیر پای ماست و فشارش نمی دهیم!..
خبر ناخوشایند را هم البته نرمتر و بی ایجاد هراس باید گفت تا شایعه اعتماد را بر باد ندهد و به روایت شاعره "نام آن پرنده گریخته از قلب هایمان اعتماد نباشد و سعدی خواند "درشتی و نرمی بهم در به است/ چو رگ زن که جراح و مرهم نه است".
-گفتمان و نیز جنس همراهان و مبشران دولت دکتر پزشکیان با طیف مدرنتری از بانوان ارتباط برقرار نمود و بر نقش و جایگاهی گسترده تر برای دختران و مادران این سرزمین تاکید داشت. حضور خانم سخنگو خود نمادی از این دیدگاه است اما نباید حضور خانم سخنگو صرفا به سهمی در ویترین برای بانوان محدود شود و با سخن و صداقت و البته صراحت و زبان برازنده شانیت و لیاقت خود را به سیمان و ساروج استوارتر نمایند.
-همهی پرسشها پاسخی ندارند و برای هر سخن همدل و دلخراش کلماتی در کار نیست و تلاش برای هماره گفتن و کنایه را تا کنیه نواختن ممکن است ارزش سخن را بزداید و البته لغزش و سهو ببار آورد و برگذر هماره منتظرانند تا پای کسی بر پوست موز برود و سرش به تیر تلفن بخورد تا همهمه و هزل بسازند(این جمله را به مضمون از مجموعه نمایشی در چشم باد آقای جعفری جوزانی برداشتم) گاه سکوت ،پاسخی ندارم و به حوزه کاری من مربوط نیست از همه ی پاسخ ها مربوط و مرتبطتر است.
- برگ آخر این که کسر بزرگی از مردمان در هر عصر از پی کار خویش اند و تا نان و امان باشد به کارهای بزرگتر کاری ندارند و در پی نظریه پردازی نیستند. اگر میانهای از معیشت و تعادل برقرار باشد "بی خبری را خوشخبری" در کار می نمایند و با باقی داستان صنمی ندارند. سخنگو برای طولانی مدت نمی تواند اثر مثبت یا منفی بگذارد که سخن با همه کیمیاگری اش سکه و سازه نیست و پس از مدتی فراموش یا عادت می شود اما سخنگو با احساس خوشایندی که می آفریند می تواند ظرفیت و امکان و نیز زمان برای دولتش بخرد و بسازد و البته با پرگویی و بیهوده سرایی اسباب صفرافزودن و تخفیف کلیت موضوع شود که گاه از یک خاندان تنها یک عکس یادگاری در قاب و جامه بر تن صاحب عکس یادگار می ماند و سخن می گوید .
امیدوارم خانم سخنگو فصل تمایز باشند و با سخن،صداقت و برازندگی نقش ماندگار دولت بر قالی پرقدمت خاطرات ملت باشند.