ماهان شبکه ایرانیان

جامعه‌شناسی گروه‌های کوچک/ چگونه بر جامعه بزرگ‌تر اثر می‌گذارند؟

گروه نوه‌های یک پدربزرگ و مادربزرگ، ممکن است تنها متشکل از ۷ نفر باشد ولی هر یک در گروهی از دوستان، گروهی از همکاران، گروهی شنوندگان موسیقی‌‌یی خاص و .. حضور داشته باشند.

    عصر ایران؛ حیدر منفرد -گروه‌های کوچک، یکی از موضوعات مورد مطالعه در جامعه‌شناسی است. ما معمولا با مفاهیم فرد، سازمان، نهاد و جامعه آشنا هستیم اما واقعیت این است که بین فرد و یک نظام بزرگ اجتماعی، واحدهایی انسانی، مرکب از دو فرد یا بیشتر، وجود دارند که برای اغراض خاصی با هم در تماس‌اند و این روابط برایشان واجد معنای خاصی است. بعضی از این گروه‌ها مانند خانواده نسبتا مستقل هستند و برخی دیگر چون هیأت مدیرۀ یک کارخانه، قسمتی از واحدهای بزرگترند.  
 
   گروه‌های دیگری هم هستند مانند گروه ساختمانی، انجمن‌های شهری، کمیته‌های شهری، تیم‌های ورزشی و یا کارکنان یک هواپیمای بمب‌افکن. البته انواع گروه‌ها بسیار پرشمارند و با توجه به 8 میلیارد انسان روی کرۀ زمین، با یک برآورد ساده می‌توان گفت بسی بیش از 8 میلیارد گروه روی کرۀ زمین وجود دارد؛ چراکه تعداد گروه‌ها منطقا بیشتر از تعداد افراد است. پنج فرد می‌توانند در بیست گروه بلکه بیشتر حضور داشته باشند.  
 
   مثلا گروه نوه‌های یک پدربزرگ و مادربزرگ، ممکن است متشکل از هفت نفر باشد ولی این هفت نفر هر کدام در گروهی از دوستان، گروهی از همکاران، گروهی، گروهی از شنوندگان موسیقی‌ای خاص، گروهی از دوستداران یک فیلم سینمایی یا سریال محبوب، گروهی از اعضای یک کانال تلگرامی، گروهی از همسایگان و .. حضور داشته باشند.  
 
   بنابراین سؤال این است که با این تعداد زیاد "گروه‌هی کوچک" چه ضرورتی دارد آن‌ها را مطالعه کنیم؟ به این سؤال چهار پاسخ داده شده است که هر یک دلایل مختلفی را عرضه می‌کنند.  
 
   دلیل اول از دیدگاه پراگماتیسم است. از آنجا که تصمیمات گروه‌ها تاثیرات قابل توجهی بر تاریخ جوامع داشته است و به علت اینکه پویایی آن‌ها بر شیوۀ زندگی افراد اثر می‌گذارد، از این رو ما نیاز داریم بفهمیم که در چنین گروه‌هایی چه چیز اتفاق می‌افتد؟  
 
   مثلا می‌دانیم چگونه عدۀ قلیلی از رهبران می‌توانند مملکت را به سوی یک سرنوشت خاص سوق دهند. و همچنین می‌دانیم تصمیماتی که در مورد فرزندآوری بین میلیون‌ها زن و مرد متأهل در خلوت گرفته می‌شود، می‌تواند سهم عظیمی در انفجار جمعیت داشته باشد. همچنین می‌دانیم گروه‌هایی که فرد را در زندگی روزانه‌ش در بر می‌گیرند صرفا به عنوان مراجع احترام، محبت و حفاظت شناخته نمی‌شوند بلکه باعث ایجاد فشارها، تصادم‌ها و نکامی‌های شخصی نیز می‌شوند. آگاهی و علم از پویایی گروه می‌تواند مددرسان فرد در اداره کردن زندگی گروهی خود باشد.  
 
  پاسخ دوم از جنبۀ اجتماعی-روانی است. فشارهای اجتماعی و فشارهای فردی در گروه کوچک با هم تلاقی می‌کنند. از این رو گروه کوچک زمینۀ مطمئنی است برای مشاهده و اخذ تجربه بین این دو نوع فشار. همچنین امکان دارد که بررسی‌های علمی منجر به دستیابی به قوانین عمومی دربارۀ چگونگی سازش افراد با واقعیت‌های اجتماعی شود.  
 
  پاسخ سوم از دیدگاه جامعه‌شناسی است. همچنانکه در فیزیولوژی تئوری‌های مربوط به پویایی موقتی ارگانیسم انسان فرمول‌بندی می‌شود، وظیفۀ مستقیم جامعه‌شناسی هم عبارت است از شناخت چگونگی گروه‌های کوچک و ایجاد نظراتی که مبنای تجربی دارند، به منظور بررسی پویایی انبوه چشمگیر گروه‌های کوچک انسانی روی کرۀ زمین.  
 
  پاسخ چهارم بسیار بلندنظرانه است. گروه‌های کوچک موارد ویژه‌ای از نظامی عمومی‌تر یعنی نظام اجتماعی‌اند. آن‌ها نه فقط نظام‌های کوچک‌تری هستند بلکه ضرورتا همین واحدهای کوچک هستند که زیربنای جوامع بزرگتر را فراهم می‌سازند. آن‌ها چون مکینیاتورهایی هستند در متن جامعه: با مجموعه‌ای از اخلاقیات، سلسله‌مراتب و مقام‌های اجتماعی، ایدئولوژی‌، و آداب و سنن مراسم مذهبی. 

   تحقیق دربارۀ گروه‌های کوچک منبع بسیار مؤثری برای اندیشیدن دربارۀ نظام‌های اجتماعی است. جامعه‌شناسان قرن نوزدهم به علت ظهور جوامع سرمایه‌داری جدید و دولت‌های دیوانسالار (بوروکراتیک) و روی کار آمدن طبقات جدید و نیز به علت به‌هم‌ریختگی روابط گروهی در اجتماعات سنتی، بیشتر سرگرم گرایش‌های عمدۀ تاریخی بودند. به همین دلیل بیشتر همّ آن‌ها صرف این می‌شد که بدانند چه چیزهایی در حال نضج است نه آنکه چه چیز در حال پاشیدگی است.  
 
   در قرن نوزدهم نوعی دوگانگی بین فرد و سیستم وجود داشت. هر چند برخی جامعه‌شناسان در آن قرن در زمینۀ گروه‌های کوچک تحقیقاتی کرده‌اند. مثلا فردریک لوپله زندگی خانوادگی را توصیف کرد، امیل دورکیم اهمیت پیوندهای اولیۀ گروهی را در جریان خودکشی تبیین کرد، گئورگ زیمل رفتار متقابل را در مناسبات اجتماعی مورد مشاهده قرار داد. با این حال چنین مواردی استثناء بودند.

  چارلز اچ کولی، جامعه‌شناس آمریکایی، در بررسی همین موضوع به ارتباط بین شخص و گروه توجه خاصی مبذول داشته است. وی متذکر شده است که اجتماعی شدن طفل بوسیلۀ روابط متقابل دائمی و نزدیک او در گروه اولیۀ خانوادگی صورت می‌گیرد. همین بستگی‌های نزدیک شخصی با دیگر افراد است که موجب صیانت و تثبیت افکار و هدایت فرد در جهتی معین می‌شود.  
 
   چارلز کولی نشان داد که چگونه فاصلۀ بین فرد و گروه می‌تواند عمیق‌تر و وسیع‌تر گردد و در نتیجه شناخت روابط بین آن‌ها مشکل‌تر شود. این موضوع در آثار ویلیام ایزاک توماس، جامعه‌شناس آمریکایی سده‌های نوزدهم و بیستم، بوضوح نمایانده شده است. وی نشان داد که وقتی گروهی از هم می‌پاشد، اعضای وابسته به آن نیز شدیدا از این واقعه متاثر می‌شوند. 
 
   مود (Moede) در آلمان متوجه شد که دوچرخه‌سواران در مسابقه‌ای که رقیب دارند، سریع‌تر رکاب می‌زنند. آلپورت دانشمند آمریکایی در مطالعات خود دریافت که حضور "رقیب" یا رقبایی در یک گروه، در انجام وظایف آن گروه تسهیلاتی ایجاد می‌کند. چنانکه در مسابقات فوتبال زیاد پیش می‌آید که دو دروازه‌بان در یک تیم برای حضور در ترکیب اصلی تیم با یکدیگر رقابت دارند. مثل رقابت ری کلمنس و پیتر شیلتون در دهۀ 1970 در تیم ملی فوتبال انگلستان.  
 
   اثرات گروه‌درمانی (group-therapy) به طور تصادفی تواسط هنری پرات، جامعه‌شناس آمریکایی، در بوستون کشف شد. او دریافت که بیمارن مبتلا به سل، پس از ناامیدی از پرشک، در روابط و مناسبات شخصی‌شان چنان کمکی به یکدیگر بکنند که حیث از عهدۀ پزشک و پرستار هم برنمی‌آمد. در واقع گروه کوچک بیماران یا معتادان، مثلا در یک شهر یا محله، می‌تواند منشأ حمایت‌های گوناگون برای هر یک از این افراد مبتلا باشد.  
 
علاوه بر این، پیشرفت‌های مهم دیگری حاصل شد. التون مایو، جامعه‌شناس استرالیایی، در قرن بیستم دریافت که شبکۀ روابط گروهی در میان کارگران، محصول صنعتی را از نظر تولید و توزیع تحت تاثیر قرار می‌دهد. تحقیقات بعدی، درستیِ نظر مایو را در مورد سایر گروه‌های کوچک تایید کرد.  
 
  مثلا معلوم شد جنگجویان جنگ جهانی دوم قدرت و امنیت خود را در وفاداری و دلبستگی به نزدیکترین همقطاران و بستگانشان می‌یابند. در واقع محرک آن‌ها در جنگ یک محرک محلی بود. هر سربازی می‌کوشید که همقطارانش را از محظور و مخمصه نجات دهد. به طور کلی حیات و حرکت قسمت عظیمی از ماشین نظامی به مناسبات و بستگی‌های خصوصی افراد مربوط می‌شود.  
 
   در این بین یاکوب مورنو، روانشناس اجتماعی رومانیایی-آمریکایی قرن بیستم، که در جست‌وجوی تغییر برنامه‌های اجتماعی گروه‌های کارگری برای همزمان کردن مناسبات عاطفی اعضا بود، تکنیکی را اختراع کرد که در جامعه‌شناسی فوق‌العاده مفید است. او به طور خیلی ساده از اعضا خواست تا احساسات خود را دربارۀ دیگران – آنانی که دوست دارند و کسانی را که دوست ندارند – به وی گزارش دهند. این طرح بُعد مهمی از روابط عاطفی میان اعضا را، که به سهولت می‌توانست با مقایسۀ منحنی‌ها نشان داده شود، شناساند.  
 
  کورت لوین، روانشناس آلمانی، در دهۀ 1930 روش جدیدی را برای مطالعۀ گروه‌های کوچک ارائه کرد. در این روش جدید از روش تجربی در علوم اجتماعی استفادۀ بهتری شده بود. کورت لوین اعتقاد داشت که رفتار اجتماعی تابع قوانین معینی است و این قوانین باید از طریق روانشناسی و معرفت به نیروهای اجتماعی محرکه‌ای که هر لحظه موجد آن رفتارها است، شناخته شوند. و با یافتن این نیروهای اجتماعی و اندازه‌گیری آن‌ها است که می‌توان گروه‌ها را شناخت.  
 
  یکی از تکنیک‌ها این است که گروه‌های مختلفی را با خصوصیات شناخته‌شده‌ای متشکل کنند و آن‌گاه آن‌ها را در عمل مورد مشاهده قرار دهند. به عنوان نمونه می‌توان گروه‌هایی را با سبک‌های مختلف رهبری بوجود آورد و آن‌گاه مشاهده کرد که رهبران چگونه عمل کرده‌اند و اعضا چه‌سان واکنش نشان داده‌اند. سپس با مقایسۀ این نتایج می‌توان به نتایج کلی‌تری دربارۀ اثرات پویایی امر رهبری، که بر پایۀ تجربه متکی است، رسید. از طریق این تجربیات و سایر آزمایشات ساده ولی عملی می‌توان فرضیه‌های مرتبط را در آزمایشگاه تجربه به امتحان گذاشت.  
 
   به طور خیلی مشخص، مفاهیم مرتبط با "جامعه‌شناسیِ گروه‌های کوچک" در اوایل سال 1956 به طور اخص در آثار رابرت بیلز، روانشناس اجتماعی آمریکایی، مطرح شدند. بیلز در ارتباط نزدیک خود با تالکوت پارسونز (جامعه‌شناس سیاسی مشهور) و ادوارد شیلز (جامعه‌شناس توسعه) و تحت نفوذ افکار این دو دانشمند برجسته، در کتاب «به سوی تئوری عمل»، تئوری جامعه‌شناسی خود را دربارۀ تعامل گروه‌ها و چگونگی به کار بردن تکنیک تجربی برای اندازه‌گیری آن‌ها عرضه کرد.
 
  مطالعه و تحقیق دربارۀ گروه‌های کوچک، به تقسیم‌بندی‌ها و ابداع گروه‌های مشخص‌تری منتهی شد و این تقسیم‌بندی‌ها در اموری نظیر معالجا و معاینات پزشکی فوق‌العاده مورد استفاده قرار گرفت.  
 
  در دهۀ 1920 جامعه‌شناسی به نام بورو این ایده را مطرح کرد که بسیاری از پریشانی‌ها و اختلالات عاطفی و روحی معلول مسائل غامضی است که در شبکۀ مناسبات افراد بوجود می‌آید و حل آن مسائل مستلزم این است که رابطۀ گروهی جانشین رابطۀ خصوصی و فردی شود. یعنی فرد برای درمان نارسایی روحی خود تنها از پزشک کمک نگیرد بلکه با اعضای گروه خود نیز رابطۀ عاطفی و روحی ایجاد کند و از طریق این ارتباط گروهی، کار درمان خود را آسان سازد. 
 
  نظریات بورو با استقبال چندانی مواجه نشد و "گروه‌درمانی" تا جنگ جهانی دوم بدون فعالیت ماند. تقاضاهای زیاد زمان جنگ همراه با کمبود روانپزشکان بار دیگر معالجۀ گروهی را تشویق کرد و نام بورو دوباره بر سر زبان‌ها افتاد. پزشکان زیادی در انگلستان و ایالات متحده با استفاده از عقاید بورو امکانات تازه‌ای برای معالجۀ گروهی بوجود آوردند. 
 
  پیچیدگی و اهمیت کار در این بود که اگر پزشک می‌خواست با بیمارش تفاهم حاصل کند، باید از نظرات گروه و تاثیرات آن روی بیمار آگاه  می‌بود. در دانشگاه هاروارد جلساتی برگزار می‌شد که در آن دانشجویان پزشکی و عالمان اجتماعی جوان با هم در یک گروه گرد می‌آمدند و روابط متقابل خود را مطالعه می‌کردند.  
 
  در چنین اجتماعاتی، قصد مشترک همۀ اعضای گروه این بود که به تجارب جمعی خود معرفت حاصل کنند و هویت خود را بشناسند. برای تحقق این شناخت، لازم بود هدف‌هایی که از خارج برای آن گروه تعیین شده کنار گذاشته شود و گروه آزاد باشد آگاهی و شناخت خویش را توسعه دهد.  
 
  چنین شناختی، نوعی اعتماد به نفس در گروه پدید می‌آورد و با توسعۀ کوشش‌های آزادانه‌ای که در داخل این گروه برای شناخت بیشتر روابط و مناسبات عاطفی بین افراد به عمل می‌آید، بسیاری از معایب روحی و کژی‌ها و کاستی‌های عاطفی از میان خواهد رفت. در اصطلاح علمی، چنین گروهی به نام گروه "خودکاو" (self-analytic) شناخته می‌شود.  
 
  مطالعۀ گروه‌های کوچک، در عمر کوتاه خود به چند پیشرفت مهم نائل آمده است. اولا سه‌پارگی فرد-گروه-جامعه را به تدریج تغییر داده. یعنی به جای اینکه فرد بدون در نظر گرفتن پیوندها و روابطش با گروه و جامعه لحاظ شود، اغلب به مثابه عضوی از گروه و جامعه مورد بررسی قرار می‌گیرد. مثلا سربازی که در جبهۀ جنگ سنگر گرفته است، تنها به عنوان یک انسان مستقل شناخته نمی‌شود و نمی‌توان اعمال او را با معیارهای فردی مورد قضاوت قرار داد. او در عین انسان بودن، جزئی از یک مجموعۀ خاص و فردی از جامعۀ بزرگی است که در راه حیات و حفظ امنیت خویش به جبهۀ جنگ کشانده شده است.  
 
  پیوستگی فرد با جامعه هنگامی آشکار می‌شود که مبنای تحقیق ما نه وجوه افتراق و جدایی افراد (مثلا خصوصیات آنان در رفتار ظاهری) بلکه عوامل عمومی‌تر مانند احساسات و افکار و عقاید و ارزش‌ها باشد زیرا از طریق مطالعۀ این عوامل عمومی است که یکسانی و همبستگی افراد با یکدیگر آشکار می‌شود.  
 
  پیشرفت دومی که در امر مطالعۀ گروه‌های کوچک روی داده این است که به جای بحث از نفوذ و آثار زندگی و فعالیت گروه، ساخت و ماهیت خود گروه، و به جای فرآورده‌های کوشش گروه، پویایی درونی آن مورد توجه قرار می‌گیرد.  
 
  سومین پیشرفت عبارت است از به کار بردن موفقیت‌آمیز روش تجربی. محققین برای مقاصد علمی و نیز شناخت متغیرهای تجربی و آزمایش درستی و نادرستی فرضیه‌های خود، به جای آنکه گروه‌های موجود را زمینۀ تحقیق قرار دهند، گروه‌هایی را به طور مصنوعی می‌آفرینند.  
 
  چهارمین پیشرفت عبارت است از اختراع گروه "خودکاو". یعنی گروه‌ها به جای آنکه توسط یک کاوشگر از خارج مورد مطالعه قرار گیرند، توسط خود افراد تشکیل‌دهندۀ گروه (و در واقع توسط افرادی که هم کاوشگر و هم تشکیل‌دهندۀ گروه هستند)، بررسی و قضاوت می‌شوند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان