ماهان شبکه ایرانیان

گزیده بهترین جملات کتاب درخت انجیر معابد نوشته احمد محمود

اکثر افراد به مطالعه رمان ها علاقه زیادی دارند که یکی از رمان های پرطرفدار، درخت انجیر معابد می باشد، که دارای متن و جملات نابی است. در این مقاله جملات کتاب درخت انجیر معابد را در اختیارتان گذاشته ایم.

گزیده بهترین جملات کتاب درخت انجیر معابد نوشته احمد محمود

کتاب درخت انجیر معابد نوشته احمد محمود اولین بار در سال 1379 به کوشش انتشارات معین در دو جلد منتشر شد که 1033 صفحه دارد و در شش فصل نوشته شده است، که به عنوان دومین اثر بلند احمد محمود محسوب می شود و دارای جملات ناب و دلنشینی است. اگر شما نیز دوستان عزیز به دنبال جملات کتاب درخت انجیر معابد هستید به شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنیم بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

جملات دلنشین کتاب درخت انجیر معابد اثر احمد محمود

این رمان از بعد روانشناسی شامل روانشناسی فردی و اجتماعی می باشد و  در بین اکثر افراد مطالعه این کتاب طرفداران زیادی را یه خود جذب کرده است. در ادامه مطلب متن زیبا کتاب درخت انجیر معابد را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید و در صورت تمایل در شبکه های اجتماعی استفاده نمایید.

جملات کتاب درخت انجیر معابد با مفاهیم ناب

متن زیبا کتاب درخت انجیر معابد

«از تنها چیزی که همه خلایق راضی هستن همین عقل ِ که یقین دارند از روز ازل سهمشان ِتمام و کمال گرفتن و یِ چیزی م بیشتر …»

*******

«حالا خانم‌ها هم نماینده مجلس میشن. آزادمرد و آزاد زن با هم فرقی ندارند.»

*******

کتاب دلنشین رمان درخت انجیر معابد

«حرف من اینه فرامرز جان که اگر میلیون‌ها پول تو خانه باشه، مبادا از اعتماد صاحب پول، خدای ناکرده سوء استفاده بکنی.»

******

«تا شیطان هست آدم باید حواسش جمع باشه.»

*******

«گفت دلت را با این مزخرفات خوش کن.»

*******

جملات دلنشین رمان درخت انجیر معابد

جملات کوتاه رمان درخت انجیر

اسفندیارخان دیده بود که چشمان فرزانه سرخ و خیس است. گفته بود: «حق با شماست فرزانه جان. ما با رفتارمان باید به اخلاق اجتماعی یاد بدیم ، که زن حق داره مثل مرد در امر سیاست دخالت کنه.»

******

اسفندیارخان می‌گوید: «هیچکس حق نداره شکم گرسنه خودش را بهانه قرار بده و به مردم و زندگی مردم لطمه بزنه!»

******

عمه تاجی راست می‌گوید که هر چقدر مرد بیشتر عاشق باشد و بیشتر دوست بدارد ، خرتر می‌شود.

*******

جملات ناب رمان درخت انجیر معابد

متن طولانی رمان درخت انجیر معابد

«گفتم می‌خوام ترک موتورسیکلت بشینم اعلامیه‌های پدر را با هم پخش کنیم. گفت فرزانه خانم این کارها مردانه است. گفتم حرف‌هایی می‌گی فرامرز جان. حالا خانم‌ها هم نماینده مجلس میشن. آزادمرد و آزاد زن با هم فرقی ندارند. گفت دلت را با این مزخرفات خوش کن. عمه تاجی چند شاخه گل زرد چیده بود. از پله ایوان آمد بالا و گفت باز چی شده به هم پریدین. گفتم عمه تاجی دلم می‌خواد تو تبلیغ نمایندگی پدر شرکت کنم فرامرز نمی‌گذارد. عمه گفت یعنی چه جوری، گفتم تو شهر اعلامیه و عکس پدر را پخش کنم. عمه تاجی هم حرف فرامرز را گفت. گفتم شما دیگه چرا عمه تاجی. گفت به خاطر اینکه اخلاق اجتماعی هنوز قبول نداره که زن فعالیت سیاسی بکند.

******

حرف پدر را می‌شنود – حرفی را که بارها با روایات گوناگون شنیده بود: «کسی که به بلوغ عقلی برسد از دروغ و دزدی و تقلب و حقه بازی و اصولاً از هرچه پلیدی و پستی است بیزار است. چنین آدمی به خودش متکی است ، حتی اگر این اتکاء به نفس ، گاهی به او لطمه بزند! از سود بردن با اتکاء به دیگران نفرت دارد! معنی این حرف این نیست که آدم باید انزوا طلب باشد- نه – باید با مردم همکاری و معاشرت داشته باشد اما به عنوان یک فرد بالغ عاقل متکی به خود و نه وبال دیگران!»

******

شما کسی را سراغ ندارین بتونم به عنوان منشی استخدامش کنم.
– چرا آقای دکتر – خواهر خودم. خیلی هم کاربر و سر و زبان داره.
– چند سال دارند؟
– بیست و سه سال!
– بسیار خوب یادت باشه قول نمیدم ،چون اول باید باهاش حرف بزنم.
– هیچ اشکالی نداره جناب دکتر. امتحانش کنین.
– مسئله امتحان نیست آقای نمک فروش. یک منشی ، در نظر مردم ، برای یه دکترهم می‌تونه شخصیت بسازه و هم اینکه میتونه شخصیتش رو نابود کنه! .

******

جملات ناب رمان درخت انجیر معابد

متن مفهومی کتاب درخت انجیر معابد

حتی عمه تاجی هم که زنی تحصیل کرده و روشنفکر است به درخت لور اعتقاد دارد و قدرت معجزه گر آن را باور دارد: تاج الملوک , عصر روز سه شنبه به زیارت انجیر معابد می رود. نذرش را ادا می کند, شمع می گیراند, چند اسکناس ریز به صندوق می اندازد و بعد با ترس و لرز می رود در صف حاجتمندان ساقه ی شرقی می ایستد. اول لوح برنجی را با طمانینه می خواند و گریه می کند, بعد شمع روشن می کند و دو شاخه عود می سوزاند و بعد التماس می کند که فرامرز خان در کنکور پزشکی قبول شود. التماس می کند که به راه راست هدایت گردد. آرام آرام اشک می ریزد و می گوید : حاجتم را روا کن روا کن ای ساقه ی شرقی, صاحب کرامات! دلم می خواهد فرامرز نامی شود نام اسفندیار خان را با عزت و احترام زنده کند! ای کسی که با کوه طلای احمر, ثروت پرستان را جزا می دهد, حاجت دلم را روا کن! دو گوسفند نذر گرسنگان و یک حلقه ی طلای سه مثقالی نذر خودت روا کن, روا کن…. از پشت سر ذکر هاگا, هگاگا می شنود.

******

 بیا ببینم مرزوقه. تو چه پستانی به دهان حامد گذاشته ای که اینطور نا خلف شده چرا اینقدر عقل نداره که بفهمه زیارتگاه نباید از دست بده؟ چرا لگد به بخت خودش و زحمت و خدمت و حرمت پدر اندر پدرش میزنه؟ کاش اینقدر شعور داشت و می فهمید که نباید این قدرت به دست غریبه بیفته!

******

 حالا دیگر یک درخت نیست جناب مهران. شما حقوق خواندین, با علم الاجتماع آشنا هستین! گمان نمی کنم درک این مطلب براتان مشکل باشه که این درخت , حالا دیگه تبدیل شده به سمبل باورهای چند نسل از مردم!

*******

جملات زیبا رمان درخت انجیر معابد

شما همراهان عزیز در صورت تمایل  با کلیک بر روی جملات کتاب کلیدر و جملات کتاب خطاب به عشق می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید. همچنین، می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان