امروزه بیشتر افراد در شبکه های اجتماعی فعالیت می کنند و به دنبال متن های ناب در کتاب های مختلف هستند تا در قالب کپشن یا استوری از آن استفاده کنند که یکی از رمان های پرطرفدار، مغازه خودکشی است. از این رو، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب مغازه خودکشی هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
جملات ناب کتاب مغازه خودکشی اثر ژان توله
کتاب مغازه خودکشی اثر ژان توله می باشد که از متن های نابی برخوردار است و قابل استفاده در شبکه های اجتماعی نیز می باشد. در ادامه مطلب جملات کتاب مغازه خودکشی را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید.

جملات ناب رمان مغازه خودکشی
، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
******
اول یاد بگیر به خودت عشق بورزی.
******
متن دلنشین کتاب مغازه خودکشی
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
******
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده. حالی که تو این لحظه توشی پُرِ استرس و درده؛
******

متن طولانی کتاب مغازه خودکشی
نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟ آخه مگه چیکار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدمها هم باهاش آشتی میکنند.»
******
میشیما رو به مأمور دولت کرد و آهی کشید «میگه واسهٔ چی میخوام! باور کنید عقلش رو از دست داده.» دوباره صدایش را بالا برد و رو به زنش داد کشید «برای دولته، ظاهراً به بیکفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دستهجمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش میشه! اون سمها رو میتونی آماده کنی یا نه؟»
******
متن ناب و طولانی رمان مغازه خودکشی
اعتمادبهنفس نداری. همین باعث ناراحتیت میشه، باعث میشه دائم به خودت غر بزنی و خودت رو بخوری ولی اگه آرومآروم یاد بگیری با کمک این ماسک خودت رو دوست داشته باشی و با خودت آشتی کنی… نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟ آخه مگه چیکار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدمها هم باهاش آشتی میکنند.
******
پسرک یک دستش به بانداژ چسبیده بود و آرام بالا میآمد. حالا دیگر کمتر از سه متر با آنها فاصله داشت. پشت ژاکت و شلوار روشن آلن، حروفِ چینی بیلبوردها عوض میشدند. چنگزده به بانداژ، بدون درخواست حتا کمکی، یا حتا ترس و وحشتی از اینکه چه پیش میآید، آلن همینطور که آهسته و آرام بالا میرفت، به آنها مینگریست. خوشی دستهجمعی آنها، امید ناگهانیشان به آینده و آن لبخندهای روشن روی چهرههایشان، همه به خاطر شور زندگی او بود. دو متر مانده به او خواهرش میخندید. خانم تواچ نزدیک شدن پسرش را تماشا میکرد؛ طوری که انگار مادرش در حیاط دبستان پیش او آمده است تا او را به تاببازی ببرد. مأموریت آلن به پایان رسیده بود. خودش را رها کرد.
******

متن کوتاه کتاب مغازه خودکشی
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
******
آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
******
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
******
«آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر میشه. باورنکردنیه.»
******
متن کوتاه رمان مغازه خودکشی
دل لوکریس آشوب بود و همینطور که به دوردست زل زده بود، ناخنهایش را میجوید.
******
باید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.
******
. در جهان کم عطری هست که شبیه بوی خوش کودکی باشد.
******
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
******
متن رمان مغازه خودکشی با مفاهیم ناب
مأموریت آلن به پایان رسیده بود. خودش را رها کرد.
******
«این گوشه چیکار میکنی؟»
******
«حداقل دیگه سردش نمیشه.»
******

متن مفهومی کتاب مغازه خودکشی
تو خودت همیشه میگی یه دختر چاق و گندهای، واقعاً فکر میکنی مردها حاضرند با یکی مثل تو برقصند؟
******
مرلین پرسید «ماکت چی بود؟» ونسان با بغض و افسوس گفت «ماکت یه شهربازی که توش خودکشی میکنند.»
******
متن رمان مغازه خودکشی با مفاهیم دلنشین
«به یاد تورینگ. این مخترع به روش عجیبی خودکشی کرد. هفتم ژوئن 1954 اون یه سیب رو با محلول سیانور آغشته کرد و توی بشقاب کوچیکی گذاشتش. بعدش نشست و از روی اون نقاشی کشید و آخرسر هم سیب رو خورد.» «چهقدر جالب!» «میگن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززدهست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
******
«اول نوامبره… تولدت مبارک، مرلین.» مادرش با یک سینی فلزی از آشپزخانه خارج شد. کیک تولدِ روی سینی به شکل تابوت بود. پدرش کنار میز گرد اتاق غذاخوری ایستاده بود. چوبپنبهٔ بطری شامپاین را درآورد و اولین لیوان آن را به سلامتی دخترش بلند کرد. «تبریک میگم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
******

شما دوستان با کلیک بر روی جملات کتاب معجزه شکرگزاری و جملات کتاب خطاب به عشق می توانید متن های نابی را مطالعه کنید و در صورت تمایل در شبکه های اجتماعی نیز استفاده کنید.