ماهان شبکه ایرانیان

تکه ها و جملات برگزیده کتاب سه قطره خون نوشته صادق هدایت

اکثر افراد به مطالعه کتاب علاقه زیادی دارند که یکی از رمان های های پرطرفدار، سه قطره خون است که دارای جملات ناب و دلنشینی است. در این مقاله جملات کتاب سه قطره خون را در اختیارتان گذاشته ایم.

تکه ها و جملات برگزیده کتاب سه قطره خون نوشته صادق هدایت

همانطور که می دانید بیشتر افراد تمایل به استفاده از متن های ناب و دلنشین از کتاب ها را دارند که یکی از رمان های محبوب و پرطرفدار، سه قطره خون است که در بین اکثر افراد طرفداران زیادی را به خود جذب کرده است. از این رو، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب سه قطره خون هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

جملات ناب کتاب سه قطره خون اثر صادق هدایت

کتاب سه قطره خون اثر صادق هدایت است که جملات ناب و دلنشینی دارد و در قالب کپشن یا استوری می توانید از آن استفاده کنید. در ادامه مطلب، متن های ناب رمان سه قطره خون را در اختیارتان گذاشته ایم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید.

 جملات کتاب سه قطره خون با مفاهیم ناب

تکه های دلنشین کتاب سه قطره خون

درد روحی من تا چه اندازه زیاد است !روزها چقدر دراز است! عقربک ساعت آن قدر آهسته و کند حرکت می‌کند که نمی‌دانم چه بکنم؟! آیا زمان به نظر تو هم این قدر طولانی است؟

******

لپ کلام آن است که مردم باید آدم بشوند، باسواد بشوند. آخر تا آن‌ها خر هستند ما هم سوارشان می‌شویم.

******

متن کتاب سه قطره خون با مفاهیم ناب

خیلی از آن‌ها اگر معالجه بشوند و مرخص بشوند، بدبخت خواهند شد.

******

هر کسی با قوه‌ی تصور خودش کس دیگر را دوست دارد و این از قوه‌ی تصور خودش است که کیف می‌برد، نه از زنی که جلوی اوست و گمان می‌کند که او را دوست دارد.

******

متن دلنشین کتاب سه قطره خون

حملات طولانی رمان سه قطره خون

حالا من که سی سالم بود، جوان و جاهل بودم. اما آن مرد‌های هفتاد ساله را بگو که با هزار جور ناخوشی دختر نه ساله می‌گیرند. خوب بچه چه سرش می‌شود که عروسی چیست؟ به خیالش چارقد پولکی سرش می‌کنند، رخت نو می‌پوشد و در خانه‌ی پدر که کتک خورده و فحش شنیده شوهر او را ناز و نوازش می‌کند و روی سرش می‌گذارد، ولی نمی‌داند که خانه‌ی شوهر برایش دیگ حلوا بار نگذاشته‌اند.

******

دو ماه پیش بود یک دیوانه را در آن زندان پایین حیاط انداخته بودند، با تیله‌ی شکسته شکم خودش را پاره کرد، روده‌هایش را بیرون کشیده بود با آن‌ها بازی می‌کرد. می‌گفتند او قصاب بوده، به شکم پاره‌کردن عادت داشته. اما آن یکی دیگر که با ناخن چشم خودش را ترکانیده بود، دست‌هایش را از پشت بسته بودند. فریاد می‌کشید و خون به چشمش خشک شده بود. من می‌دانم همه‌ی این‌ها زیر سر ناظم است. مردمان این‌جا همه هم این‌طور نیستند. خیلی از آن‌ها اگر معالجه بشوند و مرخص بشوند، بدبخت خواهند شد. مثلاً این صغرا سلطان، که در زنانه است، دو سه بار می‌خواست بگریزد، او را گرفتند. پیرزن است، اما صورتش را گچ دیوار می‌مالد و گل شمعدانی هم سرخابش است. خودش را دختر چهارده ساله می‌داند، اگر معالجه بشود و در آینه نگاه بکند سکته خواهد کرد، بدتر از همه تقی خودمان است که می‌خواست دنیا را زیر و رو بکند و با آنکه عقیده‌اش این است که زن باعث بدبختی مردم شده و برای اصلاح دنیا هر چه زن است باید کشت، عاشق همین صغرا سلطان شده بود.

******

جملات رمان سه قطره خون

داش‌آکل از حال رفت و یک ساعت بعد مُرد. همه‌ی اهل شیراز برایش گریه کردند. ولی خان قفس طوطی را برداشت و به خانه برد. عصر همان روز بود، مرجان قفس طوسی را جلوش گذاشته بود و به رنگ‌آمیزی پر و بال، نوک برگشته و چشم‌های گرد بی‌حالت طوطی خیره شده بود. ناگاه طوطی، با لحن داشی، با لحن خراشیده‌ای گفت: «مرجان… مرجان… تو مرا کشتی… به که بگویم…؟ مرجان… عشق تو…مرا کشت!» اشک از چشم‌های مرجان سرازیر شد.

******

ما همه‌مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندان‌های گوناگون، ولی بعضی‌ها به دیوار زندان صورت می‌کشند و با آن خودشان را سرگرم می‌‌کنند. بعضی‌ها می‌خواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم می‌کنند و بعضی‌ها هم ماتم می‌‌گیرند، ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم. همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می‌آید که آدم از گول‌زدن خودش هم خسته می‌شود…

******

متن ناب کتاب سه قطره خون

متن های کوتاه کتاب سه قطره خون

یک سال است که میان این مردمان عجیب و غریب زندگی می‌کنم.

******

قهوه‌چی با حال پریشان سماور را وارسی کرد.

******

متن رمان سه قطره خون

مردم باید آدم بشوند، باسواد بشوند. آخر تا آن‌ها خر هستند ما هم سوارشان می‌شویم

******

خیلی از آن‌ها اگر معالجه بشوند و مرخص بشوند، بدبخت خواهند شد.

******

متن ناب کتاب سه قطره خون

متن مفهومی کتاب سه قطره خون

من دیگر از چیزی نمی‌توانم کیف بکنم، همه این‌ها برای شاعرها و بچه‌ها و کسانی ‌که تا آخر عمرشان بچه می‌مانند، خوبست.

******

مردم باید آدم بشوند، باسواد بشوند. آخر تا آن‌ها خر هستند ما هم سوارشان می‌شویم. یک وقت بود خودم بالای منبر می‌گفتم: هر کس یک سفر به عتبات برود آمرزیده می‌شود و جایش در بهشت خواهد بود!

******

افسوس که تجربه‌هایمان دیگر به درد این دنیا نمی‌خورد. شاعر چه خوب گفته: ”مرد خردمند هنر پیشه را عمر دو بایست در این روزگار تا به یکی تجربه آموختن با دگری تجربه‌بردن به کار“»

******

متن زیبا کتاب سه قطره خون

شما دوستان با کلیک بر روی جملات کتاب کلیدر و جملات کتاب همزاد می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید و در صورت تمایل در شبکه‌ های اجتماعی نیز از آن ها استفاده کنید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان