ماهان شبکه ایرانیان

نامه ها (۲)

نامه شما را خانم الان برای من خواندند از سلامت شماها مسرور شدم خداوند همگی را با سلامت و سعادت قرین کند از سلامت خودتان بطور مداوم اطلاع دهید

بسمه تعالی

(20/11/1350ه.ش)

23/ذیحجه/ 1391

احمد عزیزم

نامه شما را خانم الان برای من خواندند از سلامت شماها مسرور شدم خداوند همگی را با سلامت و سعادت قرین کند از سلامت خودتان بطور مداوم اطلاع دهید.ماها بحمد الله تعالی سلامت هستیم خداوند تعالی امور را اصلاح فرماید.از حضرت آقای عمو (1) اطلاعی ندارم از سلامت ایشان و سایرین مطلعم نمائید به آقای اعرابی (2) پس از سلام بگویید 50 تومان واصل شد از شما امید دعای خیر دارم.

و السلام

پدرت

بسمه تعالی

(3/1/1351/ه.ش

7/صفر. 1392

احمد عزیزم

انشاء الله تعالی سلامت باشید ماها بحمد الله تعالی سلامت هستیم از اینکه حضرت آقای اخوی با تنهائی می گذرانند نگران هستم نگذارید به ایشان بد بگذرد نمی دانم قضیه منزل (3) برای محرم و صفر است یا امری حادث شده است در نوشته های خود احتیاط کنید و امضاء نکنید و شما مشغول تحصیل و تهذیب نفس باشید و دخالت در امری نکنید (4) خدمت حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای اخوی سلام برسانید به دخترها و مخدره اهل بیت سلام برسانید.

و السلام علیکم

پدرت

خانم مهمان دارند و نمی رسند چیزی بنویسند بحمد الله تعالی سالم هستند و همین طور سایرین .

پاکت جوف را به وسیله مطمئنی زود برسانید.

بسمه تعالی

(27/1/1351 ه.ش)

2/ربیع الاول/ 1392

احمد عزیزم

مرقوم جمع شما واصل از اینکه دور هم جمع و بحمد الله تعالی سلامت هستید و خوش و خرم مسرور هستم انشاء الله خداوند تعالی به همه شماها سلامت و سعادت عنایت فرماید اینجانب سلامت هستم بحمد الله تعالی، ولی نگرانیهای روحی بسیار است.دعا کنید خداوند اصلاح فرماید، از سلامت خودتان و دیگران مطلعم نمائید.نمی دانم درس را به کجا رساندی و حالا مشغول چه هستید از وضع درس و مدرس (5) بنویسید.از خداوند تبارک و تعالی توفیق و تائید شما را خواهانم خدمت حضرت آقای عم بزرگوار سلام برسانید و نگذارید به ایشان بد بگذرد.

و السلام علیکم

پدرت

بسمه تعالی

(22/9/1351 ه.ش)

6/ذیقعده/ 1392

پسر عزیزم

انشاء الله تعالی با سلامت و سعادت به سر برید ماها بحمد الله تعالی سلامت و از آمدن خانم خوشحال، امید است روزی هم همه با هم باشیم از سلامت خودتان مطلعم نمائید انشاء الله حالا درس خارج رفته اید درسها را بروید و هر کدام به فهم شما نزدیک است انتخاب نمائید راجع به اسم بچه من نمی دانم شما چه وسواسی دارید یک اسم اختیار کنید البته اسماء دور از اذهان نباشد حسن بسیار خوب است اگر مایل باشید در هر صورت اسم را بگذارید و هر نحو شما و اهل منزل انتخاب کنید ما هم قبول داریم خدمت ایشان هم سلام برسان نور چشم را می بوسم.

و السلام

پدرت

بسمه تعالی

15/10/ 1356

و الصلوة علی محمد و اله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

چون با کمال تأسف فرزند بزرگم که وصی بود به رحمت ایزدی پیوست لهذا وصی خود نمودم در حال صحت و سلامت در تاریخ بیست و پنجم ماه محرم الحرام 1398 فرزند خود نور چشم مکرم حاج سید احمد خمینی ایده الله تعالی را که پس از فوت و تجهیز به نحو متعارف به اموری که توصیه می کنم اقدام و عمل نماید و از خداوند تعالی توفیق و سلامت و تایید او را خواهانم .

1 کلیه وجوهی که در منزل و نزد آقای خلخالی و در قم نزد آقای اخوی موجود است وجوه شرعیه و سهم مبارک امام علیه السلام و سهم سادات عظام است و یک فلس آنها از ورثه نیست و تکلیف آنها را در وصیت علیحده تعیین نموده ام و وارث اینجانب حق معاوضه با اوصایی که امر وجوه شرعیه را به آنها واگذار نموده ام ندارند و اگر نزد وکلای من در هر جا وجوهی به اسم من بوده باید برسانند به اوصیاء یا به مرجع عادل.

2 کتب و اثاثی را که از کتابخانه اینجانب و منزل، دولت ایران به غارت برده است اگر برگردانند آنچه اهدائی آقای آقا نجفی مرعشی بوده به کتابخانه ایشان برگردانند و بقیه به همین کتابخانه یا سایر کتابخانه ها واگذار شود و کتبی که از خود اینجانب غارت شده است اگر برگشت و کتبی که در نجف دارم در اختیار وصی است هر چه مورد احتیاج اوست یا مورد احتیاج نور چشمی حسین پسر مرحوم مصطفی رحمة الله تعالی بردارند و باقی را به یک کتابخانه واگذار کنند.

3 منزل شخصی که در قم دارم نزدیک باغ قلعه و جزئی ملکی که در کمره دارم و نمی دانم چی است و چه قدر است و آقای پسندیده اطلاع دارند بین ورثه کما فرضه الله تقسیم شود ولی ورثه موظفند مادامی که مادرشان در قید حیوة است اگر مایل باشد در آنجا اقامت کند با او مزاحمت نکنند و به عبارت دیگر سکنی و منافع آن تا زمان حیوة حق ایشان و واگذار به ایشان نمودم و کسی حق مزاحمت ندارد. اثاث البیت غیر از کتاب که ذکر شد واگذار نمودم پس از موت به مادر فرزندانم و کسی حق مزاحمت ندارد.

5 دو سه سال احتیاطا نماز و روزه از قبل اینجانب قضاء شود اگر در کمره ملکی دارم یا منافع شخصی در آن بدهند والا احمد تبرع کند و مختار است در این تبرع.

6 کتب خطی اینجانب را در صورت امکان طبع کنند و اگر کسی خواست طبع کند در اختیار او بگذارند به طوری که ضایع نشود خصوصا کتب اخلاقی را.

7 فرزندان من عموما و احمد خصوصا موظفند از مادر خود اطاعت کنند و با احترام با او رفتار کنند و رضای او را به دست آورند که خیر دنیا و آخرت آنها در آن است و اگر خواست مستقلا زندگی کند در صورت امکان اسباب آن را فراهم کنند.

8 آخرین وصیت من آن است که فرزندان من با صلح و صفا و مهر و وفا عمل کنند و با فرزندان و عیال مرحوم مصطفی رحمة الله با کمال مهر و محبت رفتار نمایند و احمد از همراهی با آنها حتی المیسور و المقدور مضایقه نکند.از خداوند تعالی توفیق و تأیید همه را خواستار و امید است که خداوند تعالی همه را از شرور خصوصا در آلودگی به دنیا و زخارف آن محفوظ نگهدارد و امید آن دارم که پدر آلوده و عاصی و آثم خود را که با بار گران و گرفتاری فراوان دنیا را ترک و به سوی حضرت قابل التوب و غافر الذنوب کوچ نموده، از دعای خیر و طلب مغفرت فراموش نکنند.

انه خیر معین و الحمد لله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا

و السلام علیکم

روح الله الموسوی الخمینی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین.

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد أن محمدا عبده و رسوله و ان علیا امیر المؤمنین و اولاده المعصومین صلوات الله علیهم خلفائه و ان ما جاء به رسول الله صلی الله علیه و آله حق، و ان القبر و النشور و الجنة و النار حق، و ان الله یبعث من فی القبور

وصیتی است از پدری پیر که عمری به بطالت گذرانده و توشه ای برای زندگی ابدی برنداشته و قدمی خالص برای خداوند منان نگذاشته و از هواهای نفسانی و وساوس شیطانی نجات نیافته، لکن از فضل و کرم خداوند کریم مأیوس نیست و به عفو و عطوفت او دل بسته و همین تنها زاد راه او است، به فرزندی که از نعمت جوانی بر خوردار است و فرصت برای تهذیب نفس و خدمت به خلق خدا در دست دارد و امید است چنانچه پدر پیرش از او راضی است خداوند بزرگ از او راضی باشد و توفیق خدمت به محرومان که شایستگان ملتند و مورد سفارش اسلامند، هر چه بیشتر به او مرحمت فرماید.

فرزندم، احمد خمینی! رزقک الله هدایته جهان چه ازلی و ابدی باشد یا نه و چه سلسله های موجودات غیر متناهی باشند یا نه، همه فقیرند چون هستی، ذاتی آنان نیست، اگر با احاطه عقلی جمیع سلسله های غیر متناهی را بنگری آوای فقر ذاتی و احتیاج در وجود و کمال آنها به وجودی که بالذات موجود است و کمالات ذاتی آن است، می شنوی و اگر به مخاطبه عقلی خطاب به سلسله های فقیر بالذات نمائی که «ای موجودات فقیر چه کسی قادر است رفع احتیاج شما را نماید؟» همه با زبان فطرت هم صدا فریاد می زنند که ما محتاجیم به موجودی که خود، همچون ما فقیر نباشد در هستی و کمال هستی، و این فطرت نیز از خود آنان نیست

فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله (6) فطرت توحید از خداوند است و مخلوقات فقیر بالذات مبدل نمی شوند به غنی بالذات و امکان ندارد چنین تبدیلی، و چون بالذات فقیر و محتاجند جز غنی بالذات.کسی رفع فقر آنان را نخواهد کرد و این فقر که لازم ذاتی آنان است همیشگی است، چه این سلسله ابدی باشد یا نباشد، ازلی باشد یا نباشد و از هیچکس جز او کارگشائی نخواهد شد و هر کس هر کمال و جمالی دارد از خود نیست بلکه جلوه کمال و جمال اوست،

و ما رمیت اذرمیت و لکن الله رمی (7) در هر چیز و هر فعل و هر گفتار و کردار صادق است و هر کس این حقیقت را دریابد و ذوق کند، به کسی جز او دل نبندد و از کسی جز او حاجت نخواهد.سعی کن در خلوات، در این بارقه الهی فکر کنی و به طفل قلبت تلقین کن و تکرار کن تا به زبان آید و در ملک و ملکوت وجودت این جلوه خودنمائی کند، و به غنی مطلق بپیوند تا از هر کس جز او غنی شوی و از او توفیق و وصول بخواه تا تو را از همه کس و خودی خودت ببرد و تشریف حضور دهد و اذن دخول.

پسر عزیزم او جل و علا اول و آخر و ظاهر و باطن است «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (8) ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل و الیک عمیت عین لا تراک علیها رقیبا (9) غایب نبوده ای که تمنا کنم ترا*پنهان نئی زدیده که پیدا کنم ترا (10)

او ظاهر است و هر ظهوری ظهور اوست و ما خود حجاب هستیم.انانیت و انیت ماست که ما را محجوب نموده، «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» (11) به او پناه ببریم و از او تبارک و تعالی با تضرع و ابتهال بخواهیم که ما را از حجابها نجات دهد: الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک، الهی و اجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک (12)

پسرم! ما هنوز در قید حجابهای ظلمانی هستیم و پس از آنها حجابهای نور است و ما محجوبان هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

پسرم! سعی کن اگر از اهل مقامات معنوی نیستی انکار مقامات روحانی و عرفانی را نکنی که از بزرگترین حیله های شیطان و نفس اماره که انسان را از تمام مدارج انسانی و مقامات روحانی باز می دارد، و اداری اوست به انکار و احیانا به استهزاء سلوک الی الله که منجر به خصومت و ضدیت با آن شود و آنچه تمام انبیاء عظام صلوات الله علیهم و اولیاء کرام سلام الله علیهم و کتب آسمانی، خصوصا قرآن کریم کتاب جاوید انسان ساز، برای آن به وجود آمده اند در نطفه خفه شود.قرآن این کتاب معرفة الله و طریق سلوک به او، با دست دوستان جاهل از طریق خود به انحراف و انزوا کشیده شد و آراء انحرافی و تفسیرهای به رأی که آن همه ائمه اسلام علیهم السلام از آن نهی فرمودند، در آن راه یافت و هر کس با نفسانیت خود در آن تصرف نمود.این کتاب عزیز در محیطی و عصری نازل شد که تاریک ترین محیط و عقب افتاده ترین مردم در آن زندگی می کردند و به دست کسی و قلب الهی کسی نازل شد که زندگی خود را در آن محیط ادامه می داد، و در آن حقایق و معارفی است که در جهان آن روز چه رسد به محیط نزول آن سابقه نداشت و بالاترین و بزرگترین معجزه آن همین است، آن مسائل بزرگ عرفانی که در یونان و نزد فلاسفه آن سابقه نداشت و کتب ارسطو و افلاطون بزرگترین فلاسفه آن عصرها از رسیدن به آن عاجز بودند، و حتی فلاسفه اسلام که در مهد قرآن کریم، بزرگ شدند و از آن استفاده ها نمودند به آیاتی که صراحت زنده بودن همه موجودات جهان را ذکر کرده، آن آیات را تأویل می کنند و عرفاء بزرگ اسلام که از آن ذکر می کنند همه از اسلام اخذ نموده و از قرآن کریم گرفته اند و مسائل عرفانی به آن نحو که در قرآن کریم است در کتاب دیگر نیست و اینها معجزه رسول اکرم است که با مبداء وحی آن طور آشنائی دارد که اسرار وجود را برای او بازگو می نماید و خود با عروج به قله کمال انسانیت حقایق را آشکارا و بدون هیچ حجاب می بیند و در عین حال در تمام ابعاد انسانیت و مراحل وجود، حضور دارد و مظهر اعلای «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» (13) می باشد و می خواهد همه انسانها به آن برسند و چون نرسیده اند گوئی رنج می برد و شاید

طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی (14) اشاره لطیفه ای به آن باشد و شاید

ما اوذی نبی مثل ما اوذیت (15) نیز مربوط به همین معنی باشد.آنانکه به این مقام یا شبیه به آن رسیده اند اعتزال از خلق و انزوا اختیار نمی کنند، بلکه مأمور به آشنا نمودن و آشتی دادن گمراهان، با این جلوه ها هستند، اگر چه کم توفیق یافته اند و آنانکه با رسیدن به بعض مقامات و نوشیدن جرعه ای از خود بی خود شدند و در صعق باقی مانده اند گرچه به کمالاتی بزرگ راه یافته اند لکن به کمال مطلوب نرسیده اند.موسی کلیم صلوات (الله) و سلامه علیه که از تجلی حق به حال صعق افتاد با عنایت خاصه افاقه یافت و مأمور خدمت شد و رسول الله خاتم با رسیدن به مرتبه عالی انسانیت و آنچه در و هم کس نیاید، به مظهریت اسم جامع اعظم با خطاب

یا ایها المدثر قم فانذر (16) مأمور هدایت شد.

پسر عزیزم! آنچه اشاره کردم با آنکه خود، هیچم و از هیچ، هیچ تر، برای آن است که اگر به جائی نرسیدی انکار مقامات معنوی و معارف الهی را نکنی و از کسانی باشی که دوستدار صالحین و عارفین باشی هر چند از آنان نیستی و با دشمنی دوستان خدای متعال از این جهان رخت نبندی.

فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن، و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است، آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامه محبوب، محبوب است اگر چه عاشق و محب، مفاد آنرا نداند و با این انگیزه حب محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد.ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه اینکه قرآن کتاب ما است به سجده رویم از عهده برنیامده ایم.

پسرم! دعاها و مناجاتهایی که از ائمه معصومین علیهم السلام به ما رسیده است بزرگترین راهنماهای آشنائی با او جل و علا است و والاترین راهگشای عبودیت و رابطه بین حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهی و وسیله انس با او است و ره آورد خاندان وحی است و نمونه ای از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوک است.وسوسه های بی خبران تو را از تمسک به آنها، و اگر توانی از انس با آنها، غافل نکند.ما اگر تمام عمر به شکرانه آنکه این وارستگان و واصلان به حق، ائمه ما و راه نمایان مایند به نیایش برخیزیم از عهده بر نخواهیم آمد .

از وصیتها (ی) من که در آستان مرگ، و نفسهای آخر را می کشم به تو که از نعمت جوانی بر خورداری، آن است که معاشران خود و دوستان خویش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنویات و آنانکه به حب دنیا و زخارف آن گرایش ندارند و از مال و منال به اندازه کفایت و حد متعارف پا بیرون نمی گذارند و مجالس و محافلشان آلوده به گناه نیست و از اخلاق کریمه برخوردارند، انتخاب کن که تأثیر معاشرت در دو طرف صلاح و فساد اجتناب ناپذیر است و سعی کن از مجالسی که انسان را از یاد خدا غافل می کند پرهیز نمایی که با خود گرفتن به این مجالس ممکن است از انسان سلب توفیق شود، که خود مصیبتی است جبران ناپذیر.

بدان که در انسان اگر نگویمم در هر موجود به حسب فطرت، حب به کمال مطلق است و حب به وصول به کمال مطلق، و این حب محال است از او جدا شود و کمال مطلق محال است دو باشد و مکرر باشد و کمال مطلق حق جل و علا است، همه او را می خواهند و دلباخته به اویند، گرچه خود نمی دانند و در حجب ظلمت و نورند و با این حجب، پندارند چیزهای دیگری می خواهند و به هر کمال یا جمال یا قدرت یا مکانت که رسیدند به آن حد قانع نیستند و گم شده خود را در آن نمی یابند، قدرتمندان و ابر قدرتان به هر قدرتی برسند دنبال قدرت فوق آن می گردند و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند ما فوق آنرا می خواهند و گم شده خود را که خود غافل از آنند در آن نمی یابند.اگر به قدرت طلبان، قدرت تسلط و تصرف در همه عالم مادی، از زمینها و منظومه های شمسی و کهکشانها و هر آنچه فوق آنها است، بدهند و بگویند: «قدرت دیگری فوق اینها و عالمی یا عوالمی دیگر فراتر از اینها است، آیا می خواهی به آنها برسی؟» محال است تمنای آنرا نداشته باشند، بلکه به لسان فطرت می گویند: «ای کاش به آنها نیز دست یابیم» و به همین گونه است طالب علوم، بلکه اگر شک کند که مقام دیگری فوق آنچه داری هست، فطرت مطلق جوی او گوید ای کاش بود و من هم قدرت تصرف در آن داشتم یاسعه علم من آن را نیز شامل بود.آنچه همه را مطمئن می کند و آتش فروزان نفس سرکش و زیادت طلب را خاموش می نماید وصول به او است، و ذکر حقیقی او جل و علا چون جلوه او است استغراق در آن آرامش بخش است.

الا بذکر الله تطمئن القلوب (17) گوئی فرماید: توجه توجه! به ذکر او فرو رو، تا قلبت که سرگشته و حیرت زده از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه پرواز می کند طمأنینه حاصل کند.

پس ای فرزند عزیزم! که خداوند تو را با ذکر خود مطمئن القلب فرماید نصیحت و وصیت پدر سرگشته و حیرت زده ات را بشنو و به این در و آن در برای رسیدن به مقام و شهرت آنچه مورد شهوات نفسانیه است مزن، که به هر چه برسی از نرسیدن به مافوق او متأثر می شوی و حسرت بالاتر را می بری و ناراحتیهای روحیت افزون می شود، اگر گویی: تو خود چرا به خود این نصیحت را نکنی؟ گویم: انظر الی ما قال، لا الی من قال (18) این حرف صحیح است، اگر چه از مجنونی یا مفتونی صادر شود، در قرآن کریم پس از آنکه می فرماید : «آنچه مصیبت در زمین و در نفوس شما وارد می شود قبلا ثبت است در کتاب، گوید:

لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم و الله لا یحب کل مختال فخور (19) انسان در این عالم در معرض تحولات است، گاهی مصیبتهائی بر او وارد می شود و گاهی دنیا به او رو می آورد و به مقام و جاه و مال (و) منال و قدرت و نعمت می رسد و این هر دو پایدار نیست، نه آن کم و کاستیها و مصیبتها تو را محزون کند که عنان صبر از دستت برود، که گاه شود آنچه مصیبت و کمبود است برای تو خیر و صلاح باشد:

عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم (20) و در اقبال دنیا و رسیدن به آنچه شهوات افتضاء می کند خود را مباز و تکبر و فخر بر بندگان خدا مکن که بسا باشد که آنچه را خیر می دانی شر باشد برای تو.

پسرم! آنچه مورد نکوهش و سرمایه و اساس شقاوتها و بدبختیها و هلاکتها و رأس تمام خطاها و خطیئه ها است حب دنیا است که از حب نفس نشأت می گیرد.عالم ملک مورد نکوهش نیست بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت او است و مهبط ملائکة الله و مسجد و تربیت گاه انبیا و اولیا علیهم سلام الله است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقی، و حب به آن اگر ناشی از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او جل و علا باشد، مطلوب و موجب کمال است و اگر ناشی از حب به نفس باشد رأس همه خطیئه ها است، پس دنیای مذموم در خود تو است، علاقه ها و دلبستگی ها به غیر صاحب دل موجب سقوط است.همه مخالفتها با خدا و ابتلاء به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است، که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت می گیرد در عین حال که هیچ دلی به غیر صاحب دل به حسب فطرت بستگی نتواند داشت لکن این حجابهای ظلمانی و نورانی که ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود غیر صاحب دل را دلدار می داند، ظلمات فوق ظلمات است.ما و امثال ما به حجابها (ی) نورانی نرسیدیم و در حجابهای ظلمانی اسیر هستیم.آنکه گوید: «هب لی کمال الانقطاع الیک وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة (21) از حجابهای ظلمانی گذشته است شیطان که در مقابل امر خدا ایستاد و به آدم خضوع نکرد، در حجاب ظلمانی خود بزرگ بینی بود و

خلقتنی من نار و انا خیر منه (22) گویان از ساحت ربوبی مردود شد و ما نیز تا در حجاب خودی هستیم و خودبین و خود خواه هستیم، شیطانی هستیم و از محضر رحمن مطرود و چه مشکل است شکستن این بت بزرگ که ما در بتها است، (23) و ما تا خاضع او و فرمانبردار او هستیم خاضع برای خدا و فرمانبردار او جل و علا نیستیم و تا این بت شکسته نشود حجابهای ظلمانی دریده و برداشته نشود.اول باید بدانیم که حجاب چیست که اگر ندانیم، نخواهیم توانست در صدد رفعش یا لا اقل تضعیفش برآییم و یا لا اقل هر روز به غلظت و قوت آن نیفزائیم.در حدیثی است که «بعض اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله خدمت ایشان بودند صدائی به گوششان رسید، سؤال کردند: چه صدائی است؟ فرمودند صدای سنگی بود که هفتاد سال قبل از لب جهنم حرکت کرده بود و حال به قعر جهنم رسید، آنگاه مطلع شدند که کافری هفتاد ساله مرده است» (24) اگر حدیث صادر شده باشد، شاید آن بعض از اهل حال بوده یا با تصرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به گوششان رسیده، برای تنبیه غافلان و هشیار جاهلان، اگر هم حدیث که الفاظش را یاد ندارم صادر نشده باشد لکن مطلب همین است، ما یک عمر رو به جهنم سیر می کنیم .و یک عمر نماز که بزرگترین یادگاه خدای متعال است پشت به حق و خانه او جل و علا و رو به خود و خانه نفس به جا می آوریم و چه دردناک است که نماز ما که باید معراج ما باشد و ما را به سوی او و بهشت لقاء او برد به سوی خود ما و تبعیدگاه جهنم برد.

پسرم! این اشارتها نه برای آن است که امثال من و شما راهی برای معرفت الله و عبادت الله به آن گونه که حق او است، پیدا کنیم با آنکه از اعرف موجودات به حق تعالی و حق عبادت و بندگی او جل و علا نقل شده است:

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک (25) بلکه برای آن است که عجز خویش را بفهمیم و ناچیزی خود را درک کنیم و خاک بر فرق انانیت و انیت خود ریزیم بلکه از سرکشی این غول بکاهیم، باشد که توفیق یابیم مهاری و لگامی بر او زنیم، که از خطر عظیمی که جان را، یادش می سوزاند، رهایی یابیم.

و هان: آن خطر که در لحظات آخر جدایی از این عالم و کوچ به سوی جایگاه ابدی است، آن است که آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنیا با ابعاد مختلف آن است که در حال احتضار و کوچ بعض امور بر انسان ممکن است کشف شود و در یابد که مامور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا می کند با دشمنی خدا و غضب و نفرت از او جل و علا کوچ کند و این عاقبت و پی آمد حب نفس و دنیا است و در روایات اشارت به آن شده است.شخصی متعبد و مورد وثوق نقل می کرد که «بر بالین محتضری رفتم و او گفت: ظلمی را که خدا بر من می کند هیچ کس نکرده، او مرا از این بچه هایم که با خون دل پرورش دادم می خواهد جدا کند.و من برخاستم و رفتم واو جان داد» شاید بعض عبارات که نقل کردم اختلاف مختصری با آنچه آن عالم متعبد گفتند داشته باشد، در هر صورت آنچه گفتم اگر احتمال صحت هم داشته باشد، به قدری مهم است که انسان باید برای چاره آن فکری بکند.

ما اگر ساعتی تفکر کنیم در موجودات عالم، که خود نیز از آنهائیم و بیابیم که هیچ موجودی از خود چیزی ندارد و آنچه به او همه رسیده، الطافی است الهی و موهبتهایی است عاریت، و الطافی که خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنیا و چه در حال زیستن از طفولیت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدایت کنندگانی که مأمور هدایت ما بوده اند شاید بارقه ای از حب او جل و علا که محجوب از آن هستیم، در ما پیدا شود و پوچی و بی محتوایی خود را دریابیم و راهی به سوی او جل و علا برای ما باز شود یا لااقل از کفر جهودی نجات یابیم و انکار معارف الهی و جلوه های رحمانی را برای خود مقامی محسوب نکنیم و به آن افتخار نکنیم که تا ابد محبوس در چاه ویل خود خواهی و خود بینی شویم.در نقلی است که «خداوند تعالی به یکی از انبیاء خود خطاب کرد که یکی را از خود بدتر می دانی به ما عرضه کن، و او لاشه مردار حماری را چند قدم کشاند که عرضه کند و پشیمان شد خطاب شد که اگر آورده بودی از مقام خود سقوط کرده بودی» .من نمی دانم که این نقل اصلی دارد یا نه، لکن در آن مقام که اولیاء هستند شاید نظر به برتری خود سقوط آورد که آن خودبینی و خودخواهی است، اگر چه به این گونه راستی چرا پیمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم از ایمان نیاوردن مشرکان آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت که مخاطب شد به خطاب

لعلک باخع نفسک علی اثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا (26) جز آنکه به همه بندگان خدا عشق می ورزید و عشق به خدا عشق به جلوه های او است.او از حجابهای ظلمانی خود بینی ها و خود خواهی های منحرفان که منجر به شقاوت آنان ومنتهی به عذاب الیم جهنم که ساخته و پرداخته اعمال آنان است رنج می برد و سعادت همه را می خواست، چنانچه برای سعادت همه مبعوث شده بود و مشرکان و منحرفان کور دل با او که برای نجات آنان آمده بود دشمنی می کردند.ما و تو اگر توفیق یابیم که بارقه ای از این عشق به جلوه های حق که در اولیای اوست در خود ایجاد کنیم و خیر همه را بخواهیم به یک مرتبه از کمال مطلوب رسیده ایم.خداوند تعالی دلهای مرده ما را به فیض رحمت خود و رحمت برگزیده خود که رحمة للعالمین است حیات بخشد.و اهل معرفت می دانند که شدت بر کفار که از صفات مؤمنین است و قتال با آنان نیز رحمتی است و از الطاف خفیه حق است و کفار و اشقیا در هر لحظه که بر آنان می گذرد بر عذاب آنان که از خودشان است افزایش کیفی و کمی «الی ما لا نهایة له» حاصل می شود، پس قتل آنان که اصلاح پذیر نیستند رحمتی است در صورت غضب و نعمتی است در صورت نقمت، علاوه بر آن رحمتی است بر جامعه، زیرا عضوی که جامعه را به فساد کشاند چون عضوی است در بدن انسان که اگر قطع نشود او را به هلاکت کشاند و این همان است که نوح نبی الله صلوات الله و سلامه علیه از خداوند تعالی خواست،

و قال نوح رب لا تدز علی الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا» (27) و خداوند تعالی می فرماید

و قاتلوهم حتی لا یکون فتنة (28) و بدین انگیزه و نیز انگیزه سابق، تمام حدود و قصاص و تعزیرات از طرف ارحم الراحمین رحمتی است بر مرتکب و رحمتی است بر جامعه، از این مرحله بگذرم.

پسرم! اگر می توانی با تفکر و تلقین نظر خود را نسبت به همه موجودات به ویژه انسانها نظر رحمت و محبت کن، مگر نه این است که کافه موجودات از جهات عدیده که به احصاء در نیاید مورد رحمت پروردگار عالمیان می باشند، مگر نه آنکه وجود حیات و تمام برکات و آثار آن از رحمتها و موهبتهای الهی است بر موجودات، و گفته اند: «کل موجود مرحوم» (29) مگر موجودی ممکن الوجود امکان دارد که از خود، به نفسه، چیزی داشته باشد یا موجودی مثل خود ممکن الوجود به او چیزی داده باشد، در این صورت رحمت رحمانیه است که جهان شمول است .مگر خداوند که رب العالمین است و تربیت او جهان شمول است تربیتش جلوه رحمت نیست، مگر رحمت و تربیت بدون عنایت و الطاف جهان شمول می شود.پس آنچه و آن کس که مورد عنایات و الطاف و محتبهای الهی است چرا مورد محبت ما نباشد؟ و اگر نباشد این نقصی نیست برای ما؟ و کوتاه بینی و کوتاه نظری نیست؟

هان! من پیر شدم و نتوانستم این نقیصه و سایر نقیصه های بی شمار را از خود بزدایم تو جوانی و به رحمت و ملکوت حق نزدیکتری، سعی کن این نقیصه را از خود بزدایی.خداوند تبارک تو را و همه را و ما را توفیق آن دهد که این حجاب را برداریم و آنچه مقتضای فطرت الله است بیابیم، در سابق از این مقوله شمه ای گفتم، اکنون اشارتی به آن می رود که کمک به رفع این حجاب می کند.

ما به فطرت الهی عشق به کمال مطلق داریم و از این عشق، عشق به مطلق کمال که آثار کمال مطلق است خواهی نخواهی داریم و لازمه این فطرت گریز از نقص مطلق که لازمه اش گریز از مطلق نقص است نیز داریم.پس ما خود هر چند ندانیم و نفهمیم عاشق حق تعالی که کمال مطلق است و عاشق آثار او که جلوه کمال مطلق است می باشیم و با هر کس و هر چه دشمنی داریم و از هر چه و هر کس گریز داریم نه کمال مطلق است و نه مطلق کمال، بلکه نقص مطلق است یا مطلق نقص که در طرف مقابل است و نقیض آن است و نقیض کمال، عدم آن است و چون در حجاب هستیم در تشخیص گمراهیم و اگر حجاب برخیزد آنچه از او جل و علا است محبوب است و آنچه مبغوض است از اونیست.پس موجود نیست و بدان که در تعبیرات نسبت به مقابلات مسامحات است و مطلب فوق هر چند موافق برهان متین است و موافق نظر عرفانی و شناخت است و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است لکن باور کردن و ایمان به آن بسیار مشکل است و منکر آن بسیار زیادند و مؤمنان بسیار کم و حتی آنانکه از طریق برهان این حقیقت را ثابت می دانند کمتر به آن باور دارند و مؤمن هستند و ایمان به امثال این حقایق حاصل نشود مگر با مجاهدت و تفکر و تلقین و شاید خود این مدعی که بعض امور برهانی می توان مورد باور و ایمان نباشد، به نظر مشکل باشد یا بی پایه، ولی باید دانست که امری است وجدانی و در قرآن کریم به آن اشارت رفته است مثل آیات کریمه سوره تکاثر، و اما «وجدان» ، شما می دانید که مردگان هیچ حرکتی ندارند و نمی توانند به شما آسیب رسانند و هزاران مرده به قدر یک مگس فعالیت ندارند و در این عالم پس از مرگ و قبل از روز نشور زنده نخواهند شد، لکن قدرت آرام خوابیدن، به تنهایی، با مرده ندارید و نیست این مگر برای آنکه علم شما را قلب شما باور نکرده، ایمان به آن در شما حاصل نشده، لکن مرده شوران که با تکرار عمل باورشان آمده با آرامش خاطر با آنان خلوت می کنند و فیلسوفان با براهین عقلیه ثابت می کنند حضور حق تعالی را در هر جا، لکن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ایمان نیاورد، ادب حضور به جا نیاورند و آنانکه حضور حق تعالی را به دل رساندند و ایمان به آن آورده اند گر چه با برهان سر و کار نداشته باشند ادب حضور به جا آوردند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب کنند، پس علوم رسمی هر چند فلسفه و علم توحید خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظتر و افزونتر گردد و چنانچه می دانیم و می بینیم لسان دعوت انبیاء علیهم السلام و اولیاء خلص سلام الله علیهم لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا می رسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت می نمایند.و می خواهی بگو: فلاسفه و اهل براهین حجابها را افزون کنند و انبیاء علیهم السلام و اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیت شدگان اینان، مؤمنان و دل باختگانند و تربیت شدگان وشاگردان آنان، اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.

و آنچه گفتم به آن معنی نیست که به فلسفه و علوم برهانی و عقلی نپرداز و از علوم استدلال روی گردان که این خیانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلکه به آن معنی است که فلسفه و استدلال راهی است برای وصول به مقصد اصلی و نباید تو را از مقصد و مقصود و محبوب، محجوب کند، یا بگو این علوم عبورگاه به سوی مقصد هستند و خود مقصد نیستند و دنیا مزرعه آخرت است (30) و علوم رسمی مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نیز عبورگاه به سوی او جل و علا است، نماز بالاترین عبادات و معراج مؤمن است (31) و همه از اوست و به سوی اوست.می خواهی بگو: تمامی معروفها پله هایی است از نردبان وصول به او جل و علا و همه منکرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جمیل اویند، و ای کاش که ما از خواب برخیزیم و در اول منزل که یقظه است وارد شویم، و ای کاش که او جل و علا با عنایات خفیه خود از ما دستگیری فرماید و به خود و جمال جمیلش رهنمود فرماید، و ای کاش که این اسب سرکش چموش نفس، آرام شود و از کرسی انکار فرود آید، و ای کاش این محموله سنگین را زمین می گذاشتیم و سبک بارتر رو به سوی او می کردیم، و ای کاش که چون پروانه در شمع جمال او می سوختیم و دم در نمی آوردیم، و ای کاش که یک گام به قدم فطرت بر می داشتیم و اینقدر پای به فرق فطرت نمی گذاشتیم و ای کاشهای بسیار دیگر که من در پیری و در آستان مرگ از آنها یاد می کنم و دسترسی به جایی ندارم.

و تو ای فرزندم! از جوانی خود استفاده کن و با یاد او جل و علا و محبت به او و رجوع به فطرت الله بزیست و عمر را بگذران و این یاد محبوب هیچ منافات با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در خدمت به دین او و بندگان او ندارد بلکه تو را در راه او اعانت می کند، ولی بدان که خدعه های نفس اماره و شیطان داخلی و خارجی زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز می دارد و به سوی خود و آمال خود سوق می دهد .مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه خود خواهی و خدا خواهی از جمله منازل سالکان است.خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد.و چه بسا شیطان باطنی با ما پیران به گونه ای و با شما جوانان به گونه دیگری خدعه کند.با ما پیران با سلاح یأس از حضور و یاد حاضر براند که هان از شماها گذشته و شماها اصلاح شدنی نیستید و ایام جوانی که وقت کشت و درو بود رفت و در ایام ضعف پیری و کهولت که قدرت اصلاح از دست رفته و ریشه هواها و معاصی در تمام ارکان وجود نفوذ کرده و شاخه دوانده و تو را از لیاقت محضر او جل و علا انداخته و کار از کار گذشته، چه بهتر که این چند روز آخر عمر از دنیا استفاده هر چه بیشتر کنی، و گاه با ما پیران نیز مانند شما جوانان عمل می کند، به شما می گوید شما جوانید و در این فصل جوانی وقت تمتع و لذات است، اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن، انشاء الله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم الراحمین است و هر چه گناهان بزرگتر و بیشتر باشد پشیمانی و رجوع به حق در آخر عمر زیادتر و توجه به خدای تعالی بیشتر و اتصال به او جل و علا افزونتر خواهد بود چه بسیار مردم بوده اند که در جوانی بهره های جوانی را برده و در ایام پیری تتمه عمر را با عبادت و ذکر و دعا و زیارت ائمه علیهم السلام و توسل به شفاعت آنان گذرانده و سعادتمند از دنیا رفته اند.به ما پیران نیز از این وسوسه ها می شود که معلوم نیست به این زودی بمیری، فرصت باقی است، چند روز آخر عمر توبه کن، علاوه باب شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله باز است و مولا امیر المؤمنین علیه السلام نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب کنند و در وقت مردن او را خواهی دید و از تو دستگیری خواهد کرد و از این مقوله های فراوان که به گوش انسان می خواند.

پسرم! اکنون با تو که جوانی صحبت می کنم.باید توجه کنی که برای جوانان توبه آسانتر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریعتر می تواند باشد.در پیران هواهای نفسانی و جاه طلبی و مال دوستی خود بزرگ بینی بسیار افزونتر از جوانان است، روح جوانان لطیف است و انعطاف پذیر و آنقدر که در پیران حب نفس و حب دنیا است، در جوانان نیست.جوان می تواند با آسانی نسبی خود را از شر نفس اماره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند.در جلسات موعظه و اخلاق آنقدر که جوانان تحت تأثیر واقع می شوند، پیران نمی شوند.جوانان متوجه باشند و گول وسوسه های نفسانی و شیطانی را نخورند.مرگ به جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است.کدام جوان می تواند اطمینان حاصل کند که به پیری می رسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث روزانه به جوانان نزدیکتر است.

پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانی خود را اصلاح کن.پیران نیز باید بدانند که تا در این عالم هستند می توانند جبران تبهکاریها و معصیتها را بکنند و اگر از اینجا منتقل شدند کار از دست آنان خارج است.دل بستن به شفاعت اولیاء علیهم السلام و تجری در معاصی از خدعه های بزرگ شیطانی است، شما به حالات آنان که دل به شفاعتشان بسته و از خدا بی خبر شده و به معاصی جرأت می کنید بنگرید، ناله ها و گریه ها و دعاها و سوز و گدازهای آنان را ببینید و عبرت بگیرید.در حدیث است که حضرت صادق علیه سلام الله در اواخر عمر، بستگان و فرزندان خود را احضار نمود و قریب به این مضمون به آنان فرمود که: «فردا با عمل در محضر خداوند بروید و گمان نکنید بستگی شما به من فایده دارد.» علاوه بر آن احتمال دارد که شفاعت نصیب آنان شود که با شفیع ارتباط معنویشان حاصل باشد و رابطه الهی با آنان طوری باشد که استعداد برای نائل شدن به شفاعت داشته باشند و اگر این امر در این عالم حاصل نشود شاید بعد از تصفیه ها و تزکیه ها در عذابهای برزخ، بلکه جهنم، لایق شفاعت شوند و خدا دانا است که امد آنان تا چه اندازه است.علاوه بر آن آیاتی در قرآن کریم درباره شفاعت وارد شده است که با توجه به آنها نمی توان برای انسان آرامش پیدا شود، خداوند می فرماید:

من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه (32) و می فرماید:

و لا یشفعون الا لمن ارتضی (33) و امثال آن، که در عین حال که شفاعت ثابت است لکن نصیب چه اشخاصی و چه گروهی و با چه شرایطی و در چه وقت شامل حال می شود، امری است که نمی توان انسان را مغرور و جری کند .امید به شفاعت داریم لکن این امید باید ما را به سوی اطاعت حق تعالی کشاند، نه معصیت .پسرم! سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار بسیار مشکل می شود.سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است، بسیار سهل تر است تا سر و کار با انسانها .به خداوند تعالی پناه می برم از گرفتاری خود و تو و مؤمنین در حقوق مردم و سر و کار با انسانهای گرفتار، و این نه به آن معنی است که در حقوق الله و معاصی سهل انگاری کنی، اگر آنچه از ظاهر بعض آیات کریمه استفاده می شود در نظر گرفته شود، معصیبت بسیار افزون می شود و نجات اهل معصیت به وسیله شفاعت، به گذشت مرحله های طولانی انجام می گیرد، تجسم اخلاق و اعمال و لوازم آنها و ملازمه آنها با انسان، از ما بعد موت تا قیامت کبری و از آن به بعد تا تنزیه و قطع رابطه به وسیله شدتها و عذابها در برازخ و جهنم و عدم امکان ربط با شفیع و شمول شفاعت امری است که احتمال آن کمر انسان را می شکند و مؤمنان را به فکر اصلاح به طور جدی می اندازد.هیچ کس نمی تواند ادعا کند که قطع به خلاف این احتمال دارد مگر آنکه شیطان نفسش چنان بر او مسلط باشد و با او بازی کند و راه حق را بر او ببندد که او را منکر روشن و تاریک کند و چنین کوردلان بسیار هستند.خداوند منان ما را از شر خودمان حفظ فرماید.وصیت من به تو ای فرزندم آن است که مگذار خدای نخواسته فرصت از دستت برود و در اصلاح اخلاق و کردار خود بکوش، هر چند با تحمل زحمت و ریاضت، و از علاقه به دنیای فانی بکاه و در دو راهی هایی که برایت پیش آید راه حق را انتخاب کن و از باطل بگریز و شیطان نفس را از خود بران.و از امور مهمی که لازم است وصیت نمایم: اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصا محرومان و مستمندان که در جامعه ها مظلوم و بی پناهند، هر چه توان داری در خدمت اینان که بهترین زاد راه تو است و از بهترین خدمتها به خدای تعالی و اسلام عزیز است به کار برو هر چه توانی در خدمت مظلومان و حمایت آنان در مقابل مستکبران و ظالمان کوشش کن.دخالت در امور سیاسی سالم و اجتماعی یک وظیفه است در این حکومت اسلامی، و کمک به متصدیان امر و دولتمردان وفادار به جمهوری اسلامی نیز یک وظیفه اسلامی، انسانی، ملی است: که امیدوارم ملت شریف و بیدار از آن غفلت نکنند و همانگونه که تاکنون در صحنه حاضر بودند و هستند و با کمک آنان حکومت اسلامی و جمهوری می توانست استقرار و استدامه پیدا کند از این پس نسل حاضر و نسلهای آینده با وفاداری بر آن و پشتیبانی از آن هر چه بیشتر استقرار یابد و ادامه داشته باشد.و همه باید بدانیم که تا بر عهد خداوند تعالی باقی باشیم خداوند از ما پشتیبانی می فرماید و همانگونه که تاکنون توطئه های تبهکاران داخل و خارج را به طور معجزه آسا خنثی فرموده، از این پس ان شاء الله تعالی با تأییدات خود خنثی خواهد فرمود.

و امید است ارتش معظم و سپاه پاسداران عزیز و بسیج و سایر نیروهای نظامی و انتظامی و مردمی طعم شیرین استقلال و خروج از اسارت ابر قدرتهای عالم خوار را چشیده باشند و آزادی خود را از اسارت اجنبی ها بر هر چیز و هر زندگی مرفه ترجیح داده و عار وابستگی به قدرتهای شیطانی را بر دوش خویش نکشیده و در میدان مردانگی و فرزانگی مرگ سرخ شرافتمندانه در راه هدف و خدا را بر زندگی ننگین ترجیح داده و راه انبیاء عظام و اولیای معظم علیهم سلام الله و صلواته، را انتخاب نمایند.از خداوند متعال عاجزانه خواستارم که این شور و شعف و عشق و علاقه مرد و زن و بچه و بزرگ ملت عزیز را هر چه بیشتر و آنان را در راه خدای بزرگ هر چه بیشتر پایدار فرماید و اسلام عزیز و احکام نورانی آن را در جهان گسترش دهد.

پسرم! چند جمله هم در احوال شخصی و خانوادگی بگویم و پر گویی را خاتمه دهم: بزرگترین وصیت من به تو فرزند عزیز سفارش مادر بسیار وفادار تو است.حقوق بسیارمادرها را نمی توان شمرد و نمی توان به حق ادا کرد.یک شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزنده تر است.تجسم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانی مادر، بارقه رحمت عطوفت رب العالمین است.خداوند تبارک و تعالی قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیت خود آمیخته آنگونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسی جز مادران در نیاید و این رحمت لایزال است که مادران را تحملی چون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زائیدن و از نوزادی تا به آخر، مرحمت فرموده رنجهایی که پدران یک شب آن را تحمل نکنند و از آن عاجز هستند.اینکه در حدیث آمده است که «بهشت زیر قدمهای مادران است» (34) یک حقیقت است و اینکه با این تعبیر لطیف آمده است برای بزرگی عظمت آن است و هشیاری به فرزندان است که سعادت و جنت را در زیر قدم آنان و خاک پای مبارک آنان جستجو کنید و حرمت آنان را نزدیک حرمت حق تعالی نگهدارید و رضا و خشنودی پروردگار سبحان را در رضا و خشنودی مادران جستجو کنید.مادران گر چه همه نمونه اند لکن بعض آنان از ویژگیهای خاصی برخوردارند و من در طول زندگی با مادر محترم تو و خاطراتی که از او در شبهایی که با اطفال خود می گذراند و در روزها نیز دارم، او را دارای این ویژگیها یافتم.اینک به تو ای فرزند و به سایر فرزندانم وصیت می کنم که کوشش کنید در خدمت به او و در تحصیل رضایت او پس از مرگ من، همانگونه که او را از شماها راضی می بینم در حال زندگی و پس از من بیشتر در خدمتش بکوشید.

و به احمد، پسرم وصیت می کنم که با ارحام و اقرباء خود خصوصا خواهران و بر او خواهر زادگان، با مهر و محبت و صلح و صفا و ایثار و مراعات رفتار کند.و به همه فرزندانم وصیت می کنم که با هم یک دل و یک جهت باشند و با مهر و صفا رفتار نمایند و همه در راه خداوند و بندگان محروم او قدم بردارند که خیر و عافیت دنیا و آخرت در آن است.و به نور چشمی، حسین وصیت می کنم که از اشتغال به تحصیل علوم شرعیه غفلت نکند و استعدادی را که خداوند به او مرحمت فرموده ضایع نکند و با مادر و خواهر خود با مهر و صفا عمل کند و دنیا را سبک شمارد و در جوانی راه مستقیم عبودیت را پیش گیرد.

و آخرین وصیتم به احمد آن است که فرزندان خود را خوب تربیت کند و از کودکی با اسلام عزیز آشنا کند و مادر محترم مهربانشان را مراعات کند و خدمتگذار همه فامیل و همه متعلقان خود باشد.سلام خداوند بر همه صالحان و از همه اقرباء خصوصا فرزندانم تمنا دارم که مرا از تقصیر و قصوری که درباره آنان کردم و اگر ظلمی نمودم ببخشند و از خداوند برایم طلب مغفرت و رحمت کنند، انه ارحم الراحمین.و از خداوند منان عاجزانه می خواهم که بستگان مرا در راه سعادت و استقامت توفیق مرحمت فرماید و آنان را به رحمت واسعه خود غریق نماید و اسلام و مسلمین را قدرت بخشد و دست مستکبران و ابر قدرتان ظالم را از ستمکاری قطع فرماید.

و السلام و الصلوة علی رسول الله خاتم النبیین و علی آله المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

چهارشنبه 8 اردیبهشت 1361 4 رجب 1402

«روح الله الموسوی الخمینی»

پی نوشت ها:

1 آیت الله پسندیده.

2 حاج آقا محمد حسن اعرابی داماد دوم حضرت امام (س) .

3 ساواک بارها منزل حضرت امام (س) را در قم محاصره می کرد و ماهها و هفته ها از تردد افراد جلوگیری می کردند، ایشان سؤال کرده اند که آیا بعد از ماه محرم و صفر تردد آزاد می شود یا خیر؟ زیرا تنها اینجانب (احمد خمینی) و دو نفر کارگر بنام های مشهدی رضا و میرزا ناد علی می توانستیم تردد کنیم.

4 امام (س) برای اینکه اگر محتوای نامه لو رفت، مسئله ای برای من به وجود نیاید، این موضوع را برای رد گم کردن می نوشتند و این مطلب بین من (احمد خمینی) و ایشان دائما تکرار می شد، من هم مرتبا برای ایشان می نوشتم که در کاری دخالت ندارم.مثلا در همین نامه ایشان نوشته اند احتیاط کرده و نامه را امضاء نکنید که این با «دخالت نکن» در نامه های قبل و بعدی بهیچ وجه نمی سازد.اکثر قریب به اتفاق این نامه ها مسائل مربوط به مبارزه بوده است بنده (احمد خمینی) و سایرین اجازه نسخه برداری و فتوکپی از این نامه ها را نداشتیم چون حرام بود که در پاکتها را باز کنیم و متأسفانه گیرنده های این نامه ها اکثرا آنها را امحاء می کردند و یکی از با ارزش ترین اسناد مبارزه درباره دوره پانزده ساله تبعید حضرت امام و کار مخفی ایشان بر روی علمای مبارز و مردم انقلابی ضد رژیم شاه از بین رفته است.

5 امام روی استاد مهذب و با تزکیه اصرار فراوانی داشتند، حتی حرکات دست و سر استاد را منشاء اثر بر روی شاگرد می دانستند چه رسد به این که استاد از نظر تقوی ضعیف و یا مثلا خدای ناکرده اهل غیبت باشد.

6 آن فطرت الهی که مردم را بر آن آفرید، آفرینش خدا را دگرگونی نیست. (سوره روم، آیه 30)

7 و (ای پیامبر) هنگامی که تو تیر افکندی، نه تو بلکه خدا افکند. (سوره انفال، آیه 17)

8 سوره حدید، آیه 3

9 آیا ممکن است برای غیر تو از ظهور نصیبی باشد که برای تو نیست، تا اینکه او وسیله ظهور تو گردد؟ کی غایب بوده ای که نیازمند برهانی باشی تا به تو دلالت کند؟ و کی دور بوده ای که آثار (مخلوقات) وسیله رسیدن به تو نشوند؟ (هرگز چنین نیست و) کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند. (فرازی از دعای امام حسین (ع) در روز عرفه)

10 دیوان فروغی بسطامی،

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را*کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را.

11 دیوان حافظ:

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

12 بار الها بریدگی کامل (از متعلقات) را برای توجه به خودت ارزانیم فرما و چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان، تا دیدگان دل پرده های نور را دریده و به معدن عظمت و جلال برسد و جانهایمان به عز قدس تو تعلق یابند.الها! مرا در شمار آنان قرار ده که ندایشان دادی، اجابتت کردند.و نیم نگاهی به آنان افکندی در برابر جلال تو مدهوش گشتند.بحار الانوار ج 91/ص 99

13 سوره حدید، آیه 3

14 طه (ای طاهر هادی و ای رسول) ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که به مشقت بیفتی .سوره طه، آیه 1

15 هیچ پیامبری آنگونه که من اذیت شدم آزار ندید. (حدیث در کتاب کنز العمال چنین ثبت شده: ما او ذی احد مثل ما او ذیت فی الله) . (کنز العمال، ج 11، خ 32161)

16 ای جامه به خود پیچیده! برخیز و بیم ده، سوره مدثر، آیه 1 و .2

17 سوره رعد، آیه 28

18 به گفته بنگر، نه به گوینده (در غرر الحکم فصل 30، حدیث 11 به این عبارت آمده است: انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال) .

19 ...تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید و خداوند دوستدار هیچ متکبر و خودستائی نیست.سوره حدید، آیه 23

20 چه بسا چیزی را ناگوار شمارید در حالیکه برای شما خیر است.سوره بقره، آیه 216

21 به توضیح 7 رجوع شود.

22 سوره اعراف، آیه 12 و سوره ص، آیه 76 انا خیر منه حلقتنی من نار

23 چنانکه مولوی گوید:

ما در بتها بت نفس شماست*زانکه آن بت مار و این یک اژدهاست

24 علم الیقین 2/...2 (المقصد الرابع، الباب الثالث عشر الفصل الرابع)

25 آنچنانکه حق معرفت تو است، تو را نشناختیم و آنگونه که حق عبادت تو است، تو را عبادت نکردیم، مرآت العقول (کتاب الایمان و الکفر، باب الشکر) .

26 ای رسول نزدیک است که اگر امت به قرآن ایمان نیاوردند جان عزیرت را از شدت حزن و تاسف بر آنان هلاک سازی، سوره کهف، آیه 6

27 و نوح عرض کرد: خدایا هیچیک از کافران را در روی زمین زنده مگذار، اگر آنها را باقی گذاری بندگانت را گمراه می کنند و فرزندی جز فاجر و کافر به دنیا نمی آورند، سوره نوح آیه 26 و 27

28 و با آنان (کافران) جهاد کنید تا فسادی باقی نماند.سوره بقره، آیه .193

29 هر موجودی مشمول رحمت خداوند است.

30 الدنیا مزرعة الاخرة.

31 قال رسول الله (ص) : الصلوة معراج المؤمن.کتاب اعتقادات علامه مجلسی، صفحه .29

32 چه کسی، جز به فرمان او، می تواند در پیشگاهش به شفاعت برخیزد.سوره بقره، آیه .255

33 و هرگز شفاعت نمی کنند مگر آنان را که مورد رضایت (خدا) هستند.سوره انبیاء، آیه 28

34 قال رسول الله (ص) : الجنة تحت اقدام الامهات. (کنز العمال، خ 45439)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان