چکیده
از موضوعات اساسی و مباحث حیاتی نهج البلاغه - که جملگی از مسائل اساسی جامعه انسانی محسوب می گردد - مساله امامت و رهبری است . علی (ع) در سخنان و رهنمودهای ارزنده خویش در نهج البلاغه به بیان ابعاد مختلف این مساله پرداخته اند:
اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشری مطرح فرموده اند;
ثانیا: در ارتباط با همین لزوم و ضرورت رهبری، به امامت و پیشوایی صالح و حق، و نیز به رهبری ناشایسته و ناحق پرداخته اند;
ثالثا: معیارها و شاخصهای امامت و رهبری حق و درست را به طور دقیق مشخص کرده و نشانه های رهبری فاسد و امامت جور را نیز متذکر شده اند;
رابعا: التزام و تعهد رهبران جامعه را به آن معیارها و خطمشی ها لازم دانسته اند;
خامسا: اطاعت مردم و گردن نهادن ملت به رهبری حق و صالح را وظیفه همگان برشمرده اند; و سرانجام ایجاد مدینه فاضله را بر اساس ارزشهای والای انسانی ممکن و میسر دانسته اند .
مولای متقیان (ع) با بیان ابعاد مختلف این مبحث مهم، پژوهشگران این وادی را در برابر دریایی از معارف، قرار داده اند . امام (ع) با توجه به واژگان امامت، امارت، حکومت، ولایت، قیادت، خلافت و مشتقات آنها، مطالبی در خور توجه ارائه فرموده، و اهمیت مساله رهبری و امامت را در بعد وسیع و گسترده ای مورد توجه قرار داده اند، زیرا از نظر مولا (ع) هر مسئول و صاحب مقامی، نوعی قیادت و رهبری را بر عهده دارد، خواه در راس هرم قدرت و حاکمیت قرار داشته باشد و یا در سلسله مراتب پایین تری چون وزارت، امارت، استانداری، فرمانداری، و یا هر مقام دیگری از کارگزاری دولت و حکومت .
در این فرصت برآنیم تا تحت همان عناوین یاد شده، به پژوهش بپردازیم و از خداوند متعال توفیق اصابت نظر و تکمیل عمل را می طلبیم .
ضرورت امامت و هبری
علی (ع)، آن پیشوای صالح و رهبر بر حق، ضرورت امامت و لزوم رهبری را در جامعه بشری براساس ضرورت زندگی اجتماعی در بیانی شیوا و جمله ای بلیغ و رسا چنین مطرح فرموده است:
«انه لا بد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیها الکافر و یبلغ الله فیها الاجل و یجمع به الفی ء و یقاتل به العدو و تامن به السبل و یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر و یستراح من فاجر» . (1)
بی تردید و ناگزیر، برای مردم امیر و راهبری لازم است . خواه نیکوکار و صالح، و یا نابکار و فاجر، تا انسان مؤمن در پرتو حکومت امام صالح، به کار و کوشش بپردازد، و شخص کافر در سایه حکومت حاکمان جور بهره و لذت برده و کام بگیرد، و خداوند اجلها را طی حکومتها به انجام می رساند . با حاکمیت رهبران است که مالیات فی ء گردآوری می شود و با دشمن کارزار و راهها امن می گردد و حق ضعیف از قوی گرفته می شود تا اینکه انسان نیکوکار، آرام می گیرد و به طور کلی مردم از آسیب و گزند مردمان شرور و فاجر راحت می شوند و در امان می مانند .
این کلام مولا امیرالمؤمنین (ع) در رد دعوی پوچ خوارج است که به نوعی به آنارشیسم گرویده و تحت عنوان دلفریب «لاحکم الالله » مدعی آن بودند که نباید در میان بشر، امارت و فرمانروایی و حکومت باشد و به طور کلی رهبری و امامت را نفی می کردند و با این فکر خام بین رهبری حق و عدالت و حکومت جور و ستم، فرقی قائل نبودند، و چنانکه تاریخ خاطرنشان می سازد این جماعت گردهم آمدند و به تبادل نظر پرداختند! و فساد جامعه آن روز را معلول حکومت حاکمان وقت دانستند و توطئه ترور آنان را چیدند هر چند که به دنبال این توطئه، فقط امیرالمؤمنین (ع) به شهادت رسید و بقیه جان سالم به در بردند .
به هر حال، علی (ع) این فکر خام را بسیار سخیف دانسته و در جایی دیگر همین مضمون را با عبارتی کوتاهتر چنین بیان فرموده است:
«اما الامرة البرة فیعمل فیها التقی و اما الامرة الفاجرة فیتمتع فیها الشقی » . (2)
در امارت و حکمروایی حق و نیکو، انسان با تقوا بکار می پردازد، و اما در حکومت و فرمانروایی فاسد و فاجر، شخص بدبخت و شرور، کامروا می شود .
خلاصه مفاد این جمله و جمله نخستین، آن است که به هر حال امامت و رهبری و حکومت و زمامداری در جامعه بشری ضرورت دارد و اگر تشکیلات رهبری حق و حکومت صالح راه نیفتند و طرح آن پیاده نشود، بدون شک حکومتی ناصالح و فاسد روی کار خواهد آمد و زمام رهبری و مدیریت جامعه را به دست خواهد گرفت، چنانکه خود خوارج در طول تاریخ چه در زمان علی (ع) و یا در قرون متاخر کاملا تشکیلاتی عمل کرده و تحت پوشش نوعی رهبری و زعامت قرار گرفتند . آنان در آغاز در اطراف ذوالثدیه در نهروان گرد آمدند و تحت پوشش رهبری او، بر امام برحق شوریدند و آشفتگی هایی را به وجود آوردند و در اعصار بعد هم افرادی به عنوان رهبران این جریان، پیش افتادند و رخدادهای تلخی را در جهان اسلام موجب گشتند . چنانکه در صفحات بعد اشاره خواهیم کرد، حکومت و رهبری آنان مصداقی بارز از مصادیق رهبری های فاسد و حکومتهای ناصالح است .
ضرورت حکومت و لزوم وجود تشکیلات در نظام اجتماعی بشری آن اندازه واضح است که فیلسوف پرآوازه یونان ارسطو می گوید:
«انسانی که بتواند بدون نظامات اجتماعی و حکومت زندگی کند یا حیوان است یا خدا» . (3)
یعنی حکومت و زعامت برای انسان - که موجودی اجتماعی است - امری حتمی و ضروری است و فقط خداوند متعال است که از این اصل مستثنی می باشد و نیز حیوانات که جامعه ندارند و در صورت اجتماع در میان آنها تنها قانون جنگل حکمفرماست و بدون حکومت و رهبری می زیند .
علی (ع) در بیانی دیگر نبود یک حکومت توانمند و وجود خودمحوری ها و منیت های فردی را از موجبات تباهی انسان برشمرده و سرانجام به اصلی ترین عامل هلاکت و شقاوت بشر اشاره فرموده است:
«کان کل امرئ منهم امام نفسه قد اخذ منها فیما یری بعری ثقات و اسباب محکمات » . (4)
گویا هر شخصی از ایشان، (در آن اجتماع گسیخته و هرج و مرج) رهبر و پیشوای خویشتن است و به زعم خود به رشته ناگسستنی و وسایل محکم چنگ زده است .
به تصور ما همین اندازه بیانات مولی (ع) در اثبات لزوم و ضرورت حکومت و رهبری در جامعه بشری کافی است، لیکن اشاره به این نکته نیز خالی از فایده نیست که در تفکرات نوین و در قرون اخیر عده ای که درباره نظامات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، مطالعاتی انجام داده اند شدیدا به یک بعدنگری گرفتار آمده و حکومت و دولت را از یک زاویه، مورد مداقه قرار داده اند، و لذا منحرف گشته و به سرنوشتنی همچون سرنوشت خوارج در عالم اسلام دچار گشته اند .
کارل مارکس می گوید:
«دولت اساسا آلت سرمایه دار یا ارکان کاپیتالیست و ابزار کشمکش طبقاتی است و نیرویی است که بوسیله آن، طبقات تحت استثمار در زنجیر انقیاد و بندگی گرفتار آمده اند .» (5)
ملاحظه می کنید که این کلام مارکس از چند نظر قابل نقد و بررسی است:
اولا کمونیستها با وجود چنین تعریفی خود صاحب حکومت و دولتی گشته اند آنان دولت و حکومت خود را چگونه باید تعریف کنند و با وجود تحولات عظیم و بنیادینی که در اردوی سوسیالیزم و مارکسیسم و کمونیسم در عصر ما بوجود آمده باید به این نتیجه رسید که حکومت مارکسیستها از نوع رهبری های ضلالت پیشه ای است که در تاریخ همواره فاجعه آفریده و موجبات کندی سیر کاروان بشری را به سرحد کمال ممکن فراهم آورده و می آورد .
ثانیا اگر قضاوت و داوری مارکس مطلق و درباره همه نوع حکومتها باشد حکومت آنان نیز از همین قماش خواهد بود اگر مطلق نباشد چگونه از مورد خاصی نتیجه عام و کلی می توان گرفت؟ !
ثالثا در سنجش کلامها به این نتیجه می رسیم که مردان خدا مانند علی (ع) که با دیدی واقعی تر به مسائل می نگرند، ضمن طرح ضرورت حکومت، به بیان نوع صالح و فاسد آن می پردازند که به حقیقت و عینیت مسائل نزدیکتر است، لیکن کلام دیگران شعارگونه و تهی از محتواست و با واقعیات حیات انسانی تا حد زیادی انطباق ندارد .
امامت و رهبری حق
چنانکه خاطرنشان شد، امامت و زعامت و رهبری در جامعه بشری، امری ضروری است و بدون رهبری و حاکمیت، نمی توان زندگی اجتماعی داشت . منتها اگر رهبری و امامت حق و صالح، در جامعه تحقق نیابد، خواه ناخواه، رشته امور و زمام حکومت را اشخاص ناصالح و نابکار بدست خواهند گرفت و رهبری ناحق و پیشوایی جور و ستم را ایجاد خواهند کرد . امیرالمؤمنین علی (ع) در ستایش رهبری رسول اکرم و زعامت شایسته پیامبر اسلام چنین فرمود:
«و ولیهم وال فاقام و استقام حتی ضرب الدین بجرانه » . (6)
رسول گرامی اسلام با سیاست دینی و برنامه شریعت، به ولایت و حکومت و فرمانروایی پرداخت تا آیین اسلام را برقرار ساخت و نظام اسلامی را توانمند نمود .
علی (ع)، پیامبر را رهبری توانمند و والی و حاکمی صاحب سیاست و برنامه، معرفی می فرماید که توانسته نظامی را بر پایه آن سیاست و برنامه بوجود بیاورد .
در خطبه ای در مقام اندرز به یاران و اصحاب خویش و یادی نیکو از پیامبر اکرم چنین فرمود:
«امام من اتقی و بصیرة من اهتدی » . (7)
او - پیامبر اکرم (ص) - رهبر و پیشوای متقیان و پرواپیشگان و چشم بینای هدایت شدگان و ره یافتگان است .
دوست دارم که خداوند میان من و شما جدایی بیاندازد و مرا به آن کسان و مردمانی که مناسبترند ملحق سازد . به خدا سوگند آنان، انسانهایی هستند که نظرشان مبارک است و مردمانی و قور و سنگینند . حقگویند و از باطل، سخت گریزانند، پیشی گیرنده در راهند، مرکب در راستای جاده رانند، به حیات اخروی و زندگی جاویدان دست یافته و به کرامت و زیستی گوارا رسیده اند . به خدا سوگند زود باشد که جوان مغرور و متکبر ثقفی بر شما سلطه یابد، نعمتهای شما را پایمال سازد و گوشت بدنتان را ذوب کند و آب نماید، آن حشره کثیف . . . !
«ایه ابا وذحة » .
مولای پارسایان، سخن از سلطه حجاج بن یوسف ثقفی به میان آورده و ضمن این پیشگویی آرزوی دیدار مردمانی را دارد که قدر رهبری انسانی چون مولا را دارند، ولی چه باید کرد آنگاه که عده ای در سطحی پایین از حیث معرفت و شناختند و خواه ناخواه زمینه سلطه پلیدانی چون: معاویه و حجاج را فراهم می سازند؟
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ای دیگر به صلاحیت خویش در امر رهبری پرداخته و چنین فرمود:
«ایها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهواؤهم کلامکم یوهی الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم الاعداء تقولون » . (8)
ای مردمی که تنها و بدنهایتان گرد هم است و لیکن خواستار و تمایلاتتان، پراکنده! سخن شما سنگ سفت و سخت را می ترکاند، ولی عملتان دشمن را به طمع وامی دارد، در مجالس و نشستها چنین و چنان می گویید، اما هر وقت صحبت کارزار و نبرد به میان می آید به فکر راه فرار می افتید . آنکس که شما را به سوی خود خواند کارش سامان نیابد و آنکه با شما سر و کار داشته باشد هرگز نیاساید . عذرهای ناموجه و دلیل های سست و واهی می آورید و از من انتظار مهلت طولانی دارید همچون بدهکارانی که موعد وامشان سررسد و بدون عذر موجه باز مهلت می طلبند . هرگز آدمی که خوار زبون است از ظلم و ستم جلوگیری نکند و حق جز با تلاش و کوشش درک نشود . شما از کدام خانه جز خانه خود دفاع خواهید کرد؟ و همراه کدامین پیشوا و امام جز من به نبرد و پیکار، برخواهید خاست؟ به خدا سوگند فریب خورده واقعی کسی است که فریب شما را بخورد و هر که با کمک شما به پیروزی و موفقیت برسد، به کم بهره ترین سهم دست یافته است و هر که با شما به تیراندازی بپردازد . با تیر و کمان شکسته ای تیر انداخته است . به خدا سوگند! حال من با شما چنین است که سخنهایتان را راست نمی بینم و به نصرت و کمک شما دل نبسته ام و با شما دشمنی را نمی توانم تهدید بکنم . شما را چه شده؟ درد شما چیست؟ درمان و طبابت شما چگونه است؟ دشمنانتان هم مردمانی همانند شمایند . چقدر سخن غیرعالمانه می گویید و چرا این همه غفلت و بی پروایی و چرا این اندازه طمع به ناحق دارید؟
ملاحظه می کنید که مولا سلام الله علیه، با دلی دردمند و با کلماتی سوزان، تازیانه ملامت را بر جانهای مردمانی می نوازد که از امامت و رهبری او بهره لازم نمی برند . در عوض از اصحاب معاویه یاد می کند آنکه رهبری فاسد و تبهکار است لیکن یارانش از او شنوایی کامل دارند، و سرانجام خاطرنشان می سازد که بشریتی که بایستی تحت یک رهبری قرار گیرد و جامعه ای که باید در اطاعت امام عادل باشد، چرا از فرمان او سرپیچی می کند و مجال سلطه برای رهبران فاسد و ناحق را فراهم می سازد؟ ! !
در خطابه دیگر در همین زمینه فرمود:
«و ان اجتمع الناس علی امام طعنتم . . .» . (9)
خدا را سپاسگزارم و زبان به شکوه و گله نگشایم که مرا گرفتار شما ساخته است، ای جماعت پراکنده ای که هرگاه فرمان دهم اطاعت نمی کنید و اگر بخوانمتان پاسخ نمی دهید و هر زمان فرصت پیدا کنید و به خود واگذاشته شوید در باطل فرو روید و اگر جنگ شود می ترسید و ضعف نشان می دهید و هرگاه به درگیری نیاز افتد پس می گرایید . دشمنانتان بی پدر باد! از نصرت و جهاد در راه حق چه انتظار دارید؟
آیا آیینی که شما را گردهم آورد، و غیرتی که شما را برانگیزاند ندارید؟ ! آیا جای شگفت نیست که معاویه آن همه اراذل و اوباش خشن را بی آنکه عطا و مستمری به ایشان بدهد، فرامی خواند، همگی اجابت کرده و تبعیتش می کنند لیکن من شما را که وارثان اسلامید و جانشیان اصحاب رسول الله هستید و به شما کمک مالی می کنم و بخشی از بیت المال را به شما عطا می کنم باز از اطراف من می پراکنید و به اختلاف می پردازید؟ درباره امر خوشایندی سخن نمی گویم که همه تان راضی باشید و راجع به امر ناخوشایند هم، اتفاق نظر ندارید در این لحظه دوست داشتنی ترین چیز برای من مرگ است . قرآن را برای شما درس دادم و حجتها را بر شما تمام کردم و هر منکر و بدی را برای شما شناساندم و چیزهای ناگوار و تلخ را در ذائقه شما شیرین و گوارا ساختم . ای کاش نابینا می دید و شخص خواب آلود بیدار می شد! چقدر جاهل و نادانند مردمی که رهبرشان معاویه است و تربیت دهنده و ادب کننده شان فرزند آن زناکار معروف می باشد .
رهبری فاسد
پیشوای ستمگر و زعیم فاجر نه تنها خود که جمعی را به فساد و تباهی می کشد و لذا وبال و بار سنگین ملتها و جمعیتها را به گردن می گیرد و به همین مناسبت کیفری سنگینتر و بازخواستی سخت تر، دارد .
علی (ع) به نقل از رسول خدا (ص) فرمود:
«یؤتی یوم القیامة بالامام الجائر و لیس معه نصیر و لا عاذر فیلقی فی نار جهنم فیدور فیها کما تدور الرحی ثم یرتبط فی قعرها» . (10)
امام و پیشوای ستمگر را در روز قیامت، می آورند در حالی که یاوری ندارد و احدی نمی تواند برای او عذر و بهانه ای بتراشد، آنگاه در آتش جهنم انداخته می شود و همچون سنگ آسیا در میان آن می چرخد سپس در قعر جهنم به بند کشیده می شود .
امیرالمؤمنین (ع) افسوس از این می خورد که رهبری حق حمایت نشود بلکه تضعیف گردد و در نتیجه بی خردان و سبک مغزان بر جامعه حکمفرما باشند که بالاخره هیچ جامعه ای بی حکومت نخواهد ماند .
«و لکننی آسی ان یلی امر هذه الامة سفهاؤها و فجارها فیتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا» . (11)
تاسف من از این است که امور مردم و حکومت بر امت را سفیهان و فاجران به عهده بگیرند پس ثروتهای خدایی را دست بدست کنند، بندگان خدا را برده خویش سازند با نیکان بجنگند و با فاسقان و تبهکاران سازش کنند و آنان را حزب خود قرار دهند .
امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام قیادت و رهبری را در حکومت فاسد و امامت جور و ستم بدست شیطان می داند و چنانکه در بخش معیارها و شاخصها اشاره خواهیم کرد آن را ویژگی حکومت جور می شمارد .
«فاتق الله یا معاویة فی نفسک و جاذب الشیطان قیادک » . (12)
ای معاویه! از خدا پروا کن و خود را از تباهی و هلاکت نگه بدار و افسارت را از دست شیطان بگیر که او ترا رهبری می کند .
از دیدگاه مولی حکومت اشرار و حاکمیت مردمان فاجر نتیجه تضعیف حکومت و رهبری حق و اثر وضعی آن، می باشد .
«لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم . (13)
امر به معروف و نهی از منکر را رها نکنید که اشرار و اوباش بر شما حاکم شده و ولایت پیدا کنند پس هر چه دعا کنید به اجابت نرسد .
از نظر علی (ع) منافقان عمده ترین شکل دهنده و تقویت کننده رهبری فاسد و حکومت جورند چون حرکت نفاق از اساسی ترین حرکتهای هرج و مرج زا و آشوب آفرین است و همان زمینه حکومت و رهبری باطل و ناحق را قوام می بخشد .
«فتقربوا الی ائمة الضلالة و الدعاة الی النار بالزور و البهتان فولوهم الاعمال و جعلوهم حکاما علی رقاب الناس فاکلوا بهم الدنیا» . (14)
منافقان، به رهبران گمراهی و ضلالت و فراخوانندگان به سوی تباهی و آتش تقرب پیدا کردند و در این کار به زور و بهتان توسل جستند . و این رهبران و پیشوایان جور و ستم، منافقان را به کار گماشتند و آنها را بر گرده مردم سوار کردند و با هم و بوسیله هم، به جهان خواری پرداختند .
شاخصها و معیارها
پیرامون اینکه معیارهای رهبری حق و شاخصهای آن کدامند و علائم و نشانه های رهبری باطل و فاسد چیست؟ سخن بسیار می توان گفت، لیکن در این بخش نیز به بحثی فشرده و کوتاه اکتفا، می کنیم .
از دیدگاه علی (ع) نخستین شاخص در این زمینه روابط ولایی با پیامبر است . چنانچه می فرماید:
«فانه لا سواء امام الهدی و امام الردی و ولی النبی و عدو النبی » . (15)
هرگز برابر نیستند امام هدایت و پیشوای ضلالت و هلاکت، و دوست و ولی پیامبر و دشمن و بدخواه او .
در بیانی دیگر ضمن تعیین شاخص حقانیت یک رهبری، ملاک و آثار دوستی و ولای رسول الله (ص) را هم مشخص کرده چنین فرمود:
«ان اولی الناس بالانبیاء اعلمهم بما جاءوا به . . . ان ولی محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصی الله و ان قربت قرابته » . (16)
شایسته ترین و مناسب ترین مردم به پیامبران، داناترین مردمند نسبت به شریعت و آیین ایشان و همانا دوست و یاور محمد (ص) کسی است که از خداوند اطاعت می کند هر چند که با رسول الله خویشاوندی نزدیک داشته باشد .
از نظر علی (ع) امام بر حق و رهبر صالح مجری فرمان خدا و پیاده کننده دستورهای اوست و ابدا از خود مطلبی و خواستی ندارد و این، خود یک معیار مشخص و تعیین کننده می باشد .
«. . . انه لیس علی الامام الا ما حمل من امر ربه . . .» . (17)
ای مردم به جهالت تان تکیه نکنید و تابع هواها و هوسهایتان نباشید . . . بر امام نیست جز آنچه از سوی پروردگارش تکلیف شده که پندی رسا گوید، در خیرخواهی بکوشد، سنتها احیا کند، حدود به پا دارد و به بهره و نصیب مردم بپردازد . . . .
با استفاده از این رهنمود مثبت می توان نتیجه گرفت که رهبری ناحق و فاسد عکس آنست که او به دنبال هوای نفس خویشتن است . بر مرکب جهل و جهالت سوار است، در قاموس او لغت پند پیدا نمی شود، بدعتها به جای سنت مطرح می گردند و حدود جملگی تعطیلند و مردم از بهره و نصیب خود محروم می باشند .
در کلامی دیگر همین مضامین را با جمله های زیبای دیگر چنین فرمود:
«فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدی و هدی فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة و ان السنن لنیرة لها اعلام و ان البدع لظاهرة لها اعلام » . (18)
بدان که بافضیلت ترین بندگان خدا نزد خداوند امام و پیشوای دادگر است که خود هدایت یافته است و دیگران را به راه راست رهنمون است . سنت شناخته شده ای را به پا می دارد و بدعت زشت و منکری را از بین می برد و البته سنتها روشنند و نشانها دارند و بدعتها هم آشکارند و علائم دارند .
«و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به فامات سنة ماخوذة و احیا بدعة متروکة » . (19)
بدترین مردم نزد خدا پیشوای ستمگر و جائر که گمراه می کند و خویشتن نیز گمراه است سنتهای مورد عمل را می میراند و بدعتهای رها شده را مطرح می سازد .
از دیدگاه نهج البلاغه تعصب کور و کبر و نخوت و استکبار از علائم رهبری جور و ستم است و آن، از ویژگیهای ابلیس بوده و این گونه رهبران، آن خصال را از رهبرشان ابلیس به میراث برده اند .
«فعدو الله امام المتعصبین و سلف المستکبرین الذی وضع اساس العصبیة . . .» . (20)
پس دشمن خدا (ابلیس) پیشوای متعصبان و سلف خود برتربینان است آنکه سنگ بنای تعصب را نهاده است .
در جایی دیگر عده ای از ویژگیها را یکجا توضیح می دهد و رهبری صالح و ناصالح را از هم جدا می کند .
«انه لا ینبغی ان یکون الوالی علی الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام و امامة المسلمین البخیل فتکون فی اموالهم نهمته و لا الجاهل فیضلهم بجهله و لا الجافی فیقطعهم بجفائه و لا الحائف للدول فیتخذ قوما دون قوم و لا المرتشی فی الحکم فیذهب بالحقوق و یقف بها دون المقاطع و لا المعطل للسنة فیهلک الامة » . (21)
آنکه بر ناموس، خون و مال مردم حکومت می کند و کسی که دستور و فرمان صادر می کند و رشته رهبری و زمامداری را بدست دارد نباید مردی بخیل و تنگ نظر باشد که از اموال ایشان پرخوری نماید و جاهل و نادان نیز شایسته نیست رهبری مسلمانان را بعهده بگیرد که در اثر جهل و نادانی، آنان را گمراه خواهد نمود و جفاپیشه نیز نباید باشد که از آنان خواهد برید و نسبت به دولتها و حکومتها نیز، ستم پیشه نباید باشد که بی جهت قومی را بر قومی دیگر مقدم خواهد داشت (و حیف و میل کننده در بیت المال هم نباشد که قومی را بی سبب بر قومی دیگر رجحان خواهد داد) و رشوه خوار هم نباید زمام امور مسلمانان را بدست گیرد که حقوق مردم را پایمال می سازد و حدود الهی را رعایت نمی کند و بالاخره، آنکه رهبری امت را بدست می گیرد نباید سنتها و شیوه های پسندیده را معطل گذارد که امت را تباه و هلاک خواهد ساخت .
روح امامت حق و رهبری صالح، خدمت به مردم و انجام وظیفه است در صورتیکه رهبران دنیایی و حاکمان جور، هدفشان سلطه و هم و غمشان دنیاخواری است .
«ا تامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما» . (22)
آیا انتظار دارید من، پیروزی را با ستم کردن در حق مردمی که برایشان حکومت می کنم بدست آورم! هرگز . به خدا سوگند چنین رفتاری نخواهم داشت، تا روزگار هست و تا ستاره ای به دنبال ستاره ای می گردد و می درخشد .
در نظرگاه علی (ع) رهبر جامعه باید در تقسیم مشاغل و اعطای پستها و مسئوولیتها بر پایه صلاحیت و خیرخواهی اقدام کند و هرگز از روی هوس و میل شخصی به این مهم نپردازد . به مالک اشتر فرمود:
«فول من جنودک انصحهم فی . . . فول علی امورک خیرهم . . . و لا تولهم محاباة و اثرة » . (23)
ای مالک از سپاهیانت، خیرخواه ترین را فرمانده کن و بر پستها بهترین را بگمار و هرگز ولایتها و مدیریتها را به دلخواه و بدون مشورت، انجام نده، و از آنجهت که حکومت و امارت برای رهبر حق فقط وسیله احقاق حق و ابطال باطل است لذا حکومت و امارت در حد ذات خود برای او ناچیزترین و کم بهاترین شی ء است .
در خطبه ای فرمود:
«و الله ما کانت لی فی الخلافة رغبة و لا فی الولایة اربة » . (24)
به خدا سوگند مرا در خلافت و ولایت و حکومت شما رغبتی نیست و بدان نیازی ندارم .
قیمت و ارزش این لنگه کفش کهنه و پاره چقدر است؟ گفت: آن، قیمت و بهایی ندارد . فرمود: به خدا سوگند، آن لنگه کفش، دوست داشتنی تر از امارت و ریاست بر شماست جز اینکه من حقی را استوار سازم و باطلی را دفع کنم . (25)
رهبر حق بایستی کارگزاران را زیرنظر داشته و اعمال و کردارشان را کنترل کند و آنان را به حال خود وامگذارد که آنها هر چه خواهند با مردم همان کنند و از اموالشان هر مقدار که خواهند بگیرند و ذخیره نمایند .
به برخی از کارگزاران خود چنین می فرمود:
«فقد بلغنی عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک » . (26)
راجع به تو مطلبی به من گزارش شده که اگر آن درست بوده باشد و تو آنگونه عمل کرده باشی که گفته اند، پروردگارت را به خشم آورده ای و رهبرت را نافرمانی کرده و به امانت خیانت نموده ای .
از نظر مولی رهبر شایسته و امام برحق، وضع زندگی خود را در سطح پایین و در حداقل معیشت تنظیم می کند و هرگز با استفاده از قدرتی که دارد و موقعیتی که برای او فراهم شده است به رفاه و تجمل نمی پردازد و این یکی از معیارها و شاخصهای حکومت حق و عدل است و جز آن نشانه حکومت جور و ستم می باشد .
«ان الله تعالی فرض علی ائمة العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیع بالفقیر فقره » . (27)
خداوند تعالی بر پیشوایان و امامان عدل و داد واجب کرده که زندگی خود را با ضعیف ترین مردم تطبیق دهند تا فقر و ناداری، مردمان تهیدست را نیازارد .
در بیانی دیگر رهبر حق و مردمی را اسوه و سرمشقی در این زمینه می شناسد و می فرماید:
«ا اقنع من نفسی بان یقال هذا امیر المؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش » . (28)
آیا به این بسنده کنم که به من امیرالمؤمنین گویند در حالی که در ناملایمات روزگار شریک و غمخوار مردم و یا سرمشقی برای ایشان در تلخی ها و ناگواری های زندگی، نباشم؟ .
از نظر علی علیه السلام، مجموعه تشریفات و برنامه های پرتکلف که احیانا کرامت کلی انسانها را خدشه دار می سازد و سود قابل توجهی هم برای حاکمان و پیشوایان عاید نمی کند از نشانه های حکومتهای جور و از ویژگیهای رهبریهای فاسد می باشد .
امیرالمؤمنین به دهقانهای شهر انبار که پیاده شده و پیشاپیش او می دویدند فرمود:
«و الله ما ینتفع بهذا امراؤکم و انکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرتکم » . (29)
به خداوند سوگند، رؤسا و امیران شما از این کار شما سودی نمی برند و شما بدین وسیله در دنیا خود را به زحمت می اندازید و در آخرت و حیات اخروی هم به سبب آن، بدبخت می شوید .
به نظر نگارنده شاخصها و معیارهای فراوان دیگری علاوه بر آنچه که گفته شد، می توان از نهج البلاغه در زمینه رهبری حق و ناحق استنباط کرد، ولی ما به همین اندازه اکتفا می کنیم .
التزام و تعهد رهبران حق
این یکی دیگر از بحثهای جالب توجه نهج البلاغه است که رهبر و امام حاکم را مافوق قانون نمی شناسد و بلکه او را متعهدترین و عامل ترین کسان در رابطه با قوانین و مقررات می داند، و این خود، درسی است قرآنی که مولا خود تربیت شده قرآن کریم بوده است . مع الاسف رهبران نامردمی و حاکمان جور و سلاطین خودکامه، بطور کلی خود را دست بالا گرفته و مافوق قانون می دانند .
دکتر لارنس لاکهارت یکی از ایران شناسان، به مناسبتی درباره شاه سلطان حسین و تحریم شراب توسط وی جریانی نقل می کند که از نقطه نظر فوق قابل توجه است بخصوص با در نظر گرفتن اینکه او (سلطان حسین) را می توان آخوند السلاطین دانست او می نویسد:
«اما جلوگیری از نوشیدن مشروبات الکلی باعث مخالفت شدید مخصوصا در محافل درباری شد یکی از کسانی که از این موضوع سخت آشفته بود همان مریم بیگم عمه پدر شاه بود . بعد کروسنیسکی داستانی را نقل کرده که طی آن عمه مزبور تمارض ورزید و بدین وسیله مشکل ممنوعیت شراب خواری! را حل کرده است .
پادشاه که از خبر بیماری عمه پدر خود سخت متاسف شده بود کسی را در دل شب به جلفا فرستاد که بی درنگ اندکی شراب بیاورد . شراب فروشان ارمنی که تصور می کردند دسیسه ای در کار است و می خواهند آنها را به دام اندازند . . . .
بالاخره از سفیر لهستان در دربار صفوی مقداری شراب تهیه کردند و خود شاه شراب را پیاله ای ریخت و با دست خویش به مریم بیگم داد . این زن محتاله که درس خود را خوب از بر می دانست به شاه چنین گفت: که حاضر نیست شراب بنوشد مگر آنکه پادشاه، نخست از آن بنوشد و چون سلطان حسین پاسخ داد که به علت نهی مسکرات در قرآن نمی تواند لب به شراب بزند مریم بیگم گفت: مقام سلطنت، شاه را برتر از قوانین قرار می دهد . . .» . (30)
و نقطه شاهد ما همین جمله اخیر است و راستی این، پندار طاغوتها و سلاطین جور بوده و هست که همیشه اجرای مقررات را وظیفه مردم دانسته و خود را استثناء می دانستند .
و اینک سخن علی علیه السلام را بشنوید که فرمود:
«ایها الناس انی و الله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا و اتناهی قبلکم عنها» . (31)
ای مردم! به خدا سوگند، من شما را به اطاعت از خدا و عمل به وظیفه ای وانداشتم مگر آنکه خود، به آن اقدام کرده باشم و شما را از نافرمانی و گناهی بازنداشتم مگر اینکه قبل از شما خود، از آن خودداری کرده و امتناع نموده باشم .
امیرالمؤمنین به طور کلی از همه پیشروانش می خواهد که مرد عمل باشند و چیزی را که خود بدان ملتزم نیستند انجام آن را از مردم نخواهند .
«و انهوا عن المنکر و تناهوا عنه فانما امرتم بالنهی بعد التناهی » . (32)
شما نهی از منکر و گناه کنید و خود دست از آن بکشید چون شما موظف هستید که اول خودداری کنید بعد، از مردم انتظار نافرمانی و گناه داشته باشید و آنان را از ارتکاب معصیت بازبدارید .
امیرالمؤمنین (ع) خودسازی را منشا التزام ها و تعهدها دانسته چون بدون تردید در اثر آلودگی نفس و ابتلای به هوی و هوس است که انسان پا روی مقررات و تعهدات می گذارد و از عمل به وظیفه سرباز می زند .
«من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه . . .» . (33)
هر آنکه خود را رهبر مردم قرار دهد باید قبل از آموزش دادن دیگران خود را آموزش دهد و باید تربیت عملی او قبل از تربیت زبانی باشد .
لزوم اطاعت از رهبر
چنانچه در مبحث نخستین خاطرنشان ساختیم حکومت برای جامعه بشری ضروری است و نشانه قدرت و عظمت هر حکومت در این است که مردم از رهبر و حاکم و زمامدار، اطاعت کنند و شنوایی داشته باشند و الا هرج و مرج و آشفتگی قطعی است . کلام علی (ع) در این زمینه چنین است:
«و الامانة نظاما للامة و الطاعة تعظیما للامامة » . (34)
خداوند روح امانت و التزام و تعهد را سامانی برای هر ملت قرار داده و اطاعت و فرمانبرداری مردم را، نشان عظمت و شکوه رهبری دانسته است .
و در سخنی دیگر، فرمود:
«علیکم بطاعة من لا تعذرون بجهالته » . (35)
بر شما باد پیروی و اطاعت از کسی که از جهل و ناآگاهی به دور است و در مخالفت او عذری ندارید .
در بیان دیگر عدم اطاعت مردم از رهبر عاقل و باتدبیر را منشا نابسامانی و آشفتگی امور، معرفی فرموده و صراحتا گفته است که اطاعت و عمل به رهنمودهای رهبر جامعه است که تحول اساسی بوجود می آورد در غیراینصورت هرگز انتظار اصلاح نباید داشت .
علی در پاسخ کسانی که رهبری او را با شیطنت و افسارگسیختگی خود، خدشه دار کرده و ضعف ایجاد می کردند و با کمال وقاحت پیشوای جور و ستم، معاویه را با او مقایسه کرده و احیانا او را به سبب حسن تدبیر و مشی سیاسی اش می ستودند، فرمود:
«لله ابوهم و هل احد منهم اشد لها مراسا و اقدم فیها مقاما منی لقد نهضت فیها و ما بلغت العشرین و ها انا ذا قد ذرفت علی الستین و لکن لا رای لمن لا یطاع » . (36)
خداوند پدرشان را بیامرزد آیا احدی از ایشان در رهبری جامعه و اداره جنگ و مدیریت آن، ممارستش از من بیشتر و سابقه اش از من فزون تر است؟ ! من هنوز بیست سالم نشده بود که وارد جنگ شدم و اکنون افزون بر شصت سال دارم، ولی کسی که فرمانش را نمی برند و رهنمودش را آویزه گوش نمی کنند، رای و نظر او هر چند صائب، چه فایده ای دارد؟
امیرالمؤمنین در سخنی دیگر حدود مشورت و خیرخواهی مردم را برای رهبر، معین می کند و توقعات و انتظارات را در چارچوبی مشخص می نماید و به صراحت می فرماید که:
این چنین نیست که رهبر و امام امت باید به سخن هر کسی عمل کند و برنامه اش را مطابق اشاره او تنظیم نماید .
«لک ان تشیر علی و اری فان عصیتک فاطعنی » . (37)
تو می توانی نظر بدهی و من نیز صاحب نظر هستم و در آن می اندیشم و اگر چنانچه فکر و رای تو را نپسندیدم و به نظر خود عمل کردم تو باید از من اطاعت کنی و فرمان ببری .
این کلام مولی (ع) در سطحی بسیار بالا قرار دارد و بدین وسیله پاسخ بسیاری از اشخاص که خود را خیرخواه و صاحب نظر می دانند و رای خود را ابراز هم می کنند، ولی چون رهبر و امام عادل و بر حق مسلمین رای و نظر او را صائب ندید و بدان عمل نکرد با وی به مخالفت برخاسته و کارشکنی می کنند و خود عصیان کرده دیگران را نیز به گردنکشی وا می دارند، به طور قاطع داده شده است . در خطبه غرایی دیگر که در ابعاد مختلف رهبری داد سخن داده و به رهبری حق و پیشوایی صالح لزوم اطاعت از آن اشاره صریح دارد، چنین می فرماید:
«ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه فان شغب شاغب استعتب فان ابی قوتل » . (38)
ای مردم! شایسته ترین انسان برای حکومت و زمامداری نیرومندترین است پس اگر کسی پس از تصدی چنین انسانی، منحرف شود و آشوب و بلوا ایجاد کند، مورد نکوهش قرار می گیرد و به صورتی توجیه می شود و اگر به سر عقل نیامد با وی قتال می شود تا آشوب و بلوا بخوابد .
در اینجا بحثهای جالب دیگر پیرامون رهبری و مختصات آن، قابل طرح است مثل: شورا، بیعت، میزان آگاهی و کارشناسی، حسن تدبیر و مدیریت و بالاخره دو پهلو سخن نگفتن و چندین عنوان دیگر که بحث پیرامون آنها را به فرصتی دیگر حوالت می دهیم و از خداوند متعال هدایت و ارشاد می طلبیم .
پانوشت ها
1 - رضی، شریف، نهج البلاغه، خ 40، بند1 و 2 و 3 .
2 - رضی، سید شریف، نهج البلاغه خ 40، بند 4 .
3 - نوری، یحیی جاهلیت و اسلام، ص 656 .
4 - رضی، سید شریف، نهج البلاغه، خ 88 .
5 - ارسنجانی، حسن، حاکمیت دولتها، ص 63 .
6 - نهج البلاغه، بخش کلمات قصار، شماره 467 .
7 - همان، خ 116، بند 1 .
8 - همان، خ 29، بند 1 و 4 و 5 و 6 .
9 - همان، خ 180، بند 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 .
10 - همان، خ 164، بند 8 .
11 - همان، ن 62، بند 8 و 9 .
12 - نهج البلاغه، ن 32، بند 4 و ن 55، بند 4 .
13 - همان، ن 47، بند 7 .
14 - همان، خ 210، بند 6 و 7 .
15 - نهج البلاغه، ن 27، بند 16 .
16 - همان، ن 96، بند 1 و 2 .
17 - همان، خ 105، بند 10 .
18 - نهج البلاغه، خ 164، بند 5 و 6 .
19 - همان، خ 164، بند 5 و 6 .
20 - نهج البلاغه، خ 192، بند 4 و 5 .
21 - همان، خ 131، بند 5 و 6 و 7 .
22 - نهج البلاغه، خ 126، بند 1 .
23 - همان، ن 53، بند 50 و 87 و 71 و 72 .
24 - همان، خ 205، بند 3 .
25 - همان، خ 33، بند 1 و 2 .
26 - نهج البلاغه، ن 40، بند 1 .
27 - همان، خ 209، بند 4 .
28 - همان، ن 45، بند 14 و 15 .
29 - نهج البلاغه، قصار شماره 37، بند 1 و 2 .
30 - انقراض سلسله صفویه، دکتر لارنس لاکهارت، ص 44 .
31 - نهج البلاغه، خ 175، بند 6 .
32 - همان، خ 105، بند 12 .
33 - نهج البلاغه، کلمه قصار، شماره 73 .
34 - همان، قصار شماره 252، بند 5 .
35 - همان، قصار شماره 156 .
36 - نهج البلاغه، خ 27، بند 16 .
37 - همان، قصار شماره 321 .
38 - نهج البلاغه، خ 173، بند 1 و 2 .