بنیاد پژوهشهای اسلامی
شناسایی شخصیتهای مسلمان و غیرمسلمان اسلام آشنا و همروزگار ما ضرورتی فرهنگی است که باید کاروانیان فرهنگ و اندیشه از آن درنگذرند و پرداختن بدین مهم را در ردیف فعالیتهای خویش جای دهند، بویژه آن که بسیاری از این شخصیتها در میان مسلمانان چهره ای نابشناخته دارند که در تلی از مه متراکم روزمرگی قابل رؤیت هم نیستند چه رسد به شناسایی زوایای پنهان اندیشه شان که گاهی بحق رهنمودهایی گره گشا در اختیار اندیشه سازان دل سوز می نهند که به فضل خدا از این پس در هر شماره با یکی از این چهره ها آشنا خواهیم شد و بدین ترتیب محدوده اندیشه مان را از آنچه هست فراتر خواهیم برد و با فزونی دادن به آلبوم شخصیتهای فرهنگی خواهیم توانست نگاهی فراگیرتر و ژرفتر به اندیشه های گوناگون و در پی آن رخدادهای متفاوت بیابیم و در همین راستا نخست سراغ یکی از شخصیتهای معروف مسیحیت اسلام گرا «جرج جرداق » رفتیم تا ببینیم چگونه علمای غیرمسلمان در راه اعتلای اسلام گریبان می درند و در برابر، برخی از ما چگونه با خونسردی و بی اعتنایی بدون هیچ گونه التهابی به مسیر حرکت آیین وحیانی خویش نگاهی بی حالت داریم و به دیگر سخن نه ماجرای وجودی در دل برخی از ما ره می کند، نه وحشت عدمی، که امیدواریم وسواسها و ریزبینیهای این اندیشمندان ما را اندکی به خویش آرد و رویکردی دوباره یابیم به هویت گمشده خویشمان.
استاد ! در آغاز خواهشمندیم خود را به خوانندگان معرفی کنید:
در «جدیده مرجعیون » در جنوب لبنان زاده شدم; همان جایی که بیش از هر جای کره ارض از رویدادهای تاریخی و یادمانهای گذشتگان آکنده است، چندان که باید آن را زیباترین محیط طبیعی این سرزمین دانست. من در خانواده ای غسانی چشم گشودم که نژاده ای قحطانی داشت، در جامعه ای عامی بالیدم که از قلب و چهره و زبانی عربی برخوردار بود و در خانواده ای که بافت خاصی داشت: گرایش به دانش جویی.
برادر بزرگم فؤاد جرداق، عالم زبان، شاعر و مهندس، در کودکی نشانی ژرف بر من نهاده بود و از همین رو گرایش فراوان داشتم تا راه او را بپیمایم.
دروس ابتدایی را در یکی از مدارس شهرم آموختم و در این دوره گهگاه از مدرسه می گریختم و کتابم در دست به دامن طبیعت پناه می بردم و زیر تک درختی یا کنار صخره ای یا نزدیکی جوباری جا خوش می کردم و غرق مطالعه می شدم.
منطقه ما آکنده است از چمنزارهای سرسبز و چشمه هایی که شمار آن از چهارصد فزون است، لذا به «مرج العیون » یا همان «مرجعیون » آوازه یافته است. در اینجا بود که با حرص به مطالعه کتابهای مورد علاقه خویش پرداختم. از آنجا که حافظه ای قوی داشتم هنوز دوازده بهار از عمرم نگذشته بود که بسیاری از سوره های قرآن و خطبه های نهج البلاغه و دیوان «متنبی » و کتاب مجمع البحرین «ناصیف یازجی » را از برداشتم و تاکنون نیز این یادداشتها در گنجینه حافظه ام باقی مانده است.
در سیزدهمین سال عمرم، نمایشنامه ای با عنوان «پگاه » نگاشتم که دانش آموزان مدرسه مان در جشن پایان سال تحصیلی، آن را به اجرا درآوردند. از جمله نقش آفرینان در این نمایشنامه موسیقیدان پرآوازه دکتر «ولید غلمیه » رئیس کنونی «کانون ملی موسیقی » بود.
پس از این داماد ما «منصور جرداق » که نه تنها در سرزمینهای عربی که در تمامی جهان از بزرگترین دانشمندان ریاضیات و نجوم عصر به شمار می رفت بر آن شد تا مرا به اروپا بفرستد تا در آن جا علوم طبیعی و ریاضی را بیاموزم، ولی من به سبب پیوندهایی ناگسستنی با سرزمین و محیط طبیعی و وضع روحی خود و شیفتگی عمیق به شعر و ادب، این پیشنهاد را پس زدم و در پی همین «پس زدن » بود که به بیروت آمدم و تحصیلات خود را در دانشکده «پاتریارک » ادامه دادم. آنچه مرا به گزینش این دانشکده واداشت، آگاهی آن روزگار من بود از پیشینیه این دانشکده; و این که می دانستم شیخ ابراهیم یازجی یکی از بزرگترین عربی دانان دو هزاره اخیر از اساتید آن است و خلیل مطران شاعر نامدار سوریه و لبنان، از شاگردان این دانشکده به شمار می آید.
از اساتید من به هنگام تحصیل در دانشکده پاتریارک، ادیب معروف «رئیف خوری » و علامه دهر «فؤاد افرام بستانی »، بنیانگذار دانشگاه لبنان و نخستین رئیس آن، و نویسنده و شاعر فرانسوی زبان «میشل فرید غریب » بودند.
در این دوران - که هفده ساله بودم - نخستین کتاب خود را با نام «واگنر و زن » به رشته تحریر کشیدم. واگنر، سخنسرا، فیلسوف و موسیقیدان نامور آلمانی است. کتاب را «دارالمکشوف » شیخ فؤاد حبیش انتشار داد. به نظر می رسد درخشش عبارات ادبی این کتاب بود که علامه بزرگ «شیخ عبدالله علایلی » - که خداوند عمرش را دراز گرداند - را واداشت که این ندا را سر دهد: «چنین بیان ادبی در سراسر روزگار بی مانند است »، چنان که دکتر طه حسین کتاب نامبرده را در سیاهه تالیفات معدودی نهاد که دانشجویان ادبیات می بایست بر آن آگاهی می یافتند.
پس از به پایان بردن تحصیلات، همزمان دو پیشه را آغازیدم: نگارش پیوسته در روزنامه های لبنانی و عربی و تدریس ادبیات عرب و فلسفه اسلامی و ترجمه و برگردان به عربی در شماری از دانشکده های بیروت. در همین هنگام بود که دومین کتاب خود با نام امام علی، صدای عدالت انسانی را در پنج جلد نگاشتم، و در پی آن، شگفتیهای نهج البلاغه را تالیف کردم. به همین مناسبت مایلم به آگاهی برسانم که راهب فرهیخته پدر «نجم » رئیس مرکز راهبان کرملی در شهر «جونیه » ابتکار زیبایی از خود نشان داد. همین که نگارش کتاب «امام علی » را به پایان رساندم، پدر «نجم » اظهار تمایل کرد تا کتاب را به هزینه مرکز راهب نشین پیشگفته انتشار دهد. پس از آن که کتاب انتشار یافت و تمامی آن در کمتر از یک ماه به فروش رسید. این راهب ارجمند از بازپس گرفتن هزینه چاپ و نشر آن سرباز زد و گفت: من این کتاب را برای بزرگداشت شخصیت حضرت علی انتشار دادم، نه برای آن که هزینه آن را باز ستانم.
این بود آنچه پدر «نجم » انجام داد، ولی پس از آن، بسیاری از کشورهای شرقی همه ساله به تجدید چاپ این کتاب همت می گماشتند و بدون آن که مرا با خبر کنند، آن را به زبانهای بیگانه برمی گرداندند. از آن هنگام تاکنون سروده و ناسروده همی سرایم و همی نگارم، در حالی که همزمان در روزنامه های لبنانی و بطور کلی عربی قلم می زنم.
در دهه های اخیر کدام اندیشه ها شما را به خود دلبند کرده است؟
در دوره اخیر، همچون دوره های گذشته، دلبندی من نبوده مگر پایبندی به ارزشهای انسانی و بزرگداشت زندگی و زندگان و پدیده ها و گرایش به همه آنها، بی آن که خاطرخواه گذارده ای خاص باشم. هنر بطور کلی و ادبیات بویژه بخودی خود موضوعیت ندارند، هر گذارده ای می تواند ادب به شمار آید; زیرا مفهوم ادبیات این است که در موضوع نگریسته شود و ادبیات خود، موضوع نیست. ادب، همان روزنه ای است که از آن به موضوع، نگریسته می شود و مهمتر از همه اینها سنجه هنری یا همان شیوه ای است که خاطرات، احساسات و آراء و ایستارهای خود را از لابلای دو دیدگاه، نسبت به موضوع مورد پژوهش بدان عرضه می داریم، حال، این موضوع هر چه می خواهد، گو باش.
انگاشت شما برای ژرفا بخشیدن به پیوندهای فرهنگی و انسانی جمهوری اسلامی ایران و لبنان چیست؟
عاملی برای تعمیق پیوندهای فرهنگی و انسانی میان دو کشور در کار نیست، مگر پژوهش آداب یکدیگر. ادب بتنهایی می تواند پیوندهای راستین و ژرف میان دو مردم را بیافریند و دیگر پیوندها همچون پیوندهای اقتصادی و سیاسی، گذرا و سست نهادند; زیرا اینها را به ژرفنای وجود آدمی راهی نیست، تا بتواند وجود هر انسان را به برادرش چنان پیوندی دهد که بر ریشه هایی استوار چنگ بیندازد و نه به شاخه ها و کناره های ناپایدار. بر این پایه، اعتراف دارم که پیوندهای راستین ما با ملت ایران به اندازه ای است که شخصیتهایی همچون خیام، فردوسی، حافظ، سعدی شیرازی، جلال الدین رومی و نظایر آنها در دل و ذهن و ژرفنای وجودمان زنده اند.
از لابلای آثار هنری والاست که مردمان یکدیگر را می شناسند، به همدیگر مهر و محبت می یابند و ملتی به ملت دیگر نزدیک می شود و دلش در پرتو این نزدیکی به آرامش می رسد و جز این هر چه هست نامانا و ناپایاست، و پس از اندکی رنگ می بازد. زیبایی، بتنهایی همرسگاه راستین و لرزه ناپذیر میان دو امت و دو ملت است و آثار پاک هنری عرصه این زیبایی است.
از نگاه شما، انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای آزادیبخش جهان چه نشانی نهاده است؟
اوضاع عمومی این یا آن کشور، مستقیم یا غیرمستقیم بر پیدایی رخدادهای سترگ و متناسب با اوضاع کلی و دگرگونیها در سایر کشورها اثر می گذارند. نباید فراموش کنیم که هر انسانی زاده تمام پیکره انسانیت است، نه زاده پدر و محیطی خاص، فرزند تمامی همه دوران گذشته است نه تنها فرزند زمان خویش. ملتها نیز چنین اند. هر رخداد مهمی که در ملتی معین ظهور می کند در ملتهای دیگر بازتابهایی پنهان و آشکار دارد. مفهوم مهمتر انقلاب اسلامی ایران آن است که این انقلاب، حلقه جدیدی است که ملت ایران به زنجیره حلقاتی افزود که تنها در تاریخ ملتهای بزرگ دیده می شود، و این خود گواه آن است که نمی توان ملتها را برای همیشه سرکوبید و این که ندای مستضعفان جهان هرگز از غرش بازنخواهد ماند و ملتها در صورتی که با استقلال و اندیشه و تدبیر به برخورداری از حقوق طبیعی کامل خویش پای فشارند، سرانجام اگر نه در کوتاه مدت، در دراز مدت آن را فراچنگ خواهند آورد، و در این رهگذر، همداستانی واپس زنان حقوق انسان اعم از سیاست بازان و مدیران و سرمایه داران خارج و داخل تاثیری در ضرباهنگ آن نخواهد داشت.
شمار بسیاری از محرومان و مستضعفان جهان امام خمینی «قده » را نماد مبارزه و عملکرد خویش می دانند، ارزیابی شما از نقش امام خمینی در این زمینه چیست؟
نقش ایشان در پهنه مبارزه ملل محروم و ستمدیده برای برداشتن بار گران ستم از دوش آنها و بازگرداندن حقشان در زندگی آزاد و شرافتمند بسی سترگ است. برجسته ترین شناسه این نقش، توانایی امام خمینی بود در این که ملت را در اندیشه و رویکرد به سوی عملکرد مطلوب و ایمان به حقوق انسان در حیاتی شرافتمند همچون خویش گرداند. امام نتوانست چنین کند مگر از آن روی که خود، نماد تجسم یافته آرزوی ملت بود در بازگرداندن حقوق شخصی از دست رفته و ایمان ملت در توانایی تحقق بخشیدن به آرزوهای بزرگ. ایستار امام خمینی در این عرصه همان ایستار رهبران فکری و معنوی و بزرگان راستین تاریخ ملتهاست. اگر وجود امام خمینی آکنده نبود از برتریهای والای معنوی و ایمان مطلق به خدا و به انسانی که در گرفتن حقوق خویش از خدایش مدد می جوید و در پرتو اندیشه و معنویت ره می پوید هر آینه نمی توانست چنین دستاوردهای سترگی را به کف آرد. بدون تردید امام در این عرصه الگویی است که جلودار ملتها خواهد بود. هر گاه انسانی بتواند در نردبان آرمانهای انسانی تا این حد اوج گیرد مقامی خواهد یافت از هر انسانی برتر، در هر زمان و در هر مکان.
انقلاب اسلامی ایران مکتبی را با نشانهای آشکار، پیش رو نهاد، آیا شما این مکتب را طرحی برای رهایی از سیطره استکبار جهانی می دانید؟
قبلا به این پرسش پاسخ دادم. مهمترین نکته در این زمینه همان است که اگر امکانات مالی هر ملتی اعم از اقتصاد و رزم افزار و شمار افراد، ناچیز باشد و هر چند همداستان شوند نیروهای تبهکار روزگار ما که در کشورهای ثروتمندی تجسم دارند و می کوشند با توحش و با چنگ و دندان بر کشورهای کم توشه و کوچک دست اندازی کنند، ولی به هر حال، کشورهای تهیدست باید حق آزادی را به دست آورند و شیوه آن را متناسب با اندیشه و چگونگی اداره امور برگزینند و البته این تنها در صورتی است که از سویدای دل بدان باور آرند و از پسگرد در آن سرباز زنند.
آثار چاپ شده و چاپ نشده شما کدامهاست؟
شمار آثار چاپ شده به حدود سی جلد می رسد که از جمله آنهاست: واگنروزن، کاخها و کوخها، علی و حقوق انسان، از علی تا انقلاب فرانسه، علی و سقراط، علی و روزگار خویش، علی و ناسیونالیسیم عربی، شگفتیهای نهج البلاغه، صلاح الدین و ریکاردو، قلب شیر (رمان تاریخی)، شاعر و کنیز در کاخهای بغداد (رمان تاریخی)، پرتوانی زبان عربی، ابونواس و ابلیس در مستی، جذابیتهای پاریس، داستانی و دزدی (نمایشنامه)، مطرب (نمایشنامه)، والی (نمایشنامه)، امرؤالقیس و جهان میهنی، اختران نیمروز، سخن خنیاگران، حدیث میخانه ها و ...
اما آثار چاپ نشده بسیار است که برخی از آنها عبارتند از: حکایتها، دختر سلطان، سخن دزد، سخن درازگوش، شکلهایی از کارتون، پرهام آوازه خوان، زنان امریکایی، عرب و اسلام در شعر اروپا، من شرقی (شعر)، سه مجموعه شعری.
کتابهایی را نیز ترجمه کرده ام که بعضی از آنها چنین اند: «آوارگان » اثر ماکسیم گورکی، «گرسنگی » اثر کنوت هامسون، «چکامه ها» اثر مائوتسه تونگ، «رفیق من » اثر ماکسیم گورکی.
لطفا پیرامون کتاب ارزشمند خود «امام علی، صدای عدالت انسانی » توضیح بیشتری دهید، و از انگیزه هایی سخن بگویید که شما را به نگارش این کتاب واداشت؟
پیش از پاسخ به این پرسش باید نظر شما را به اصلی توجه دهم که من نیز همچون شما ایمان کامل بدان دارم و آن چنین است که بزرگان واقعی یعنی بزرگان اندیشه و دل و روح، در هر زمان و مکانی بزرگند و ایشان همان شرافت تمامی انسانیت اند و سلطان تمامی انسانها، و هیچ دوره یا ملت یا گروه خاصی نمی توانند آنها را در انحصار خود بگیرند، به سان پرتوی که بر همگان نور می افشاند.
از آن جا که انسانیت، در نهایت، یکی بیش نیست و گسستگی میان گروهها و جمعیتها در حقیقت امری حاشیه ای و عرضی است، بنابراین شیوه هر بزرگمردی در اندیشه و اخلاق و روش - در هر زمان و مکان - از آن من و تو و تمامی مردمانی است که در آن سوی هفت اقلیم می زیند، چنان که از آن زمان حاضر، آینده و گذشته نیز هست. بر این اساس، اینک این پرسش را مطرح می کنم: چه عاملی تو و جز تو را بیش از من و جز من به شخصیتی همچون علی پیوند می دهد؟ مراد یک فرانسوی از اصول انقلاب کبیر فرانسه که حقوق انسان را اعلان داشت چیست؟ آیا مرادی است برتر از مقصود یک آلمانی یا ژاپنی یا سودانی از این مقوله؟ آیا یک فرانسوی از تلاشهای علمی پاستور که همه انسانها را از خطر وبا رهانید بیشتر برخوردار است، تا یک انگلیسی یا عرب یا ایرانی؟!
این طرح قضیه است به گونه ای کلی و فشرده، اما اگر بخواهید به جزئیاتی آگاهی یابید که مرا در نگارش این کتاب یاری رساند اختصار آن چنین است:
در آغاز این گفتگو بیان داشتم که من در محیطی عام زاده شدم و رشد کردم، محیطی که به هر آنچه در تاریخ رنگ عربی دارد - همچون روزگار ما - توجه داشت، و نیز به محیطی خاص وابسته بودم که به شناخت و علم افزایی، بویژه علومی که خاستگاهی عربی داشت متمایل بود. در چنین محیط عام و خاصی ناگزیر باید امام علی از نشانه های برجسته ای می بود که مردم بدان عشق می ورزیدند. در این میان بویژه باید به وجود برادر بزرگم «فؤاد» که در آغاز سخن بدو اشاره کردم اشارتی داشته باشم; کسی که بسیاری از اشعار او بر محور مفاهیمی انسانی در گردش بود که علی با آنها می زیست و مردمان را فرا می خواند تا در پرتو آن ره بپویند. از دوران کودکی چه بسیار می شنیدم که او این چکامه ها را برای مردم می خواند.
در جلد پنجم کتاب خود «امام علی » یکی از چکامه های برادرم را در حق امام آورده ام و این همان چکامه ای است که در کودکی از او می شنیدم. پدرم نیز بشدت تحت تاثیر شخصیت امام قرار داشت و با دست خود بر آستانه اصلی در، این بیت را کنده کاری کرده بود: «لاسیف الا ذوالفقار و لافتی الا علی ».
پیشتر گفتم جزء نخستین کتابهایی که در دوران کودکی در کنجی می خواندم و به خاطر می سپردم هم یکی «نهج البلاغه » بود، ولی این را نیز باید بیفزایم که ما نوباوگی و نوجوانی خود را مسیحی و مسلمان پشت سر نهادیم، همچون خانواده ای واحد که انسانی بر انسانی فضیلت ندارد مگر با شیوه مستقیم و عطوفت بی شائبه و عملکرد نیکو. این سخن را من بی هیچ گزافه گویی بر زبان می آورم. در پرتو همین زندگی خانوادگی، بسیاری از مسیحیان دیار ما را می بینی که محمود، علی، حسن، حسین، خالد، صلاح الدین و ... نام دارند و از آن سو، بسیاری از مسلمانان شیعه را می یابی که الیاس، جوزف، یوحنا، متی و... نامیده می شوند. به یاد دارم نزدیکترین دوست دوران مدرسه من که مسلمانی شیعی از روستای «دبین » در کنار مرجعیون بود، «جرج زریق » نامیده می شد، به علاوه آن که اعیاد و مراسم نیز برای همه یکسان بود. مسلمانان در دو عید میلاد مسیح و فصح [عید قیامت مسیح] به یکدیگر شادباش می گفتند. مسیحیان نیز در دو عید زادروز نبوی و فطر به دیدار یکدیگر می رفتند و به یکدیگر تبریک و تهنیت می گفتند، زنگ کلیساها به مناسبتهای اسلامی به صدا درمی آمد، و گلدسته های مسلمانان به مناسبتهای مسیحی آوای اذان سرمی دادند.
آری، پیش از آن که عهده داران حکومت و سوداگران «شعار» ما را به وحدت بر محور قومیت گرایی فرا بخوانند ما این چنین رشد می کردیم و زندگی از سر می گذراندیم. ای کاش آنها مردم را به حال خود رها کنند تا آن گونه زیند که خدایشان خواسته.
بدین ترتیب می بینیم مقتضای فضایی که من در آن رشد کردم آن است که راهی را فراروی خود هموار سازم که در آن ره خواهم پیمود و در پهنه آن قلم خواهم زد.
هنگامی که در شماری از آموزشگاههای بیروت تدریس ادبیات عرب و فلسفه اسلامی را آغازیدم و البته در این میان مانده های نگارش یافته امام علی در این دو ماده درسی امری پسندیده بود، مطالعه آثار مورخان و ادبای قدیم و جدید پیرامون شخصیت امام علی و مانده های مکتوب ایشان را شروع کردم. از این مطالعات به نتیجه ای قانع کننده ست یافتم و آن این که تمامی این نگارندگان به رغم اختلافهای تاریخی و جغرافیایی و ایستارهای گونه گونه شان به جنبه ژرف و مهم سیره امام و مانده های مکتوب ایشان دست نیافته اند; لذا دیگر بار به نهج البلاغه روی آوردم و آن را با درنگ، پاک از نظر گذراندم و در پی آن، این باور در ژرفنای وجود من ریشه داوند که در اندیشه، دریافت و شیوه امام جزئیاتی وجود دارد که این نویسندگان جز اندکی نتوانسته اند آن را فراچنگ آورند. در همین جا بود که خطر کردن با نگارش این کتاب را به جان خریدم، کتابی پیرامون امامی که فرمول مترقی جهان و الگوی اندیشه مسلمانان و نیز اسوه سیره عربان و شیوه ایشان در مسیر انسانیت به شمار می آید.
نظر شما پیرامون فعالیتهای فرهنگی همچون انجمنها و سخنرانیها و شبهای شعر چیست؟
اگر پایانه این گونه تلاشها خدمت به انسان باشد از راه افزودن شناخت، افزایش زیبایی و لطافت در اندیشه و جان و فزونی داد و ستد دو سویه، آن هم به دور از خودنمایی و تبلیغات، به هر حال امری پسندیده است و ناگزیر باید مردم زیر درفش فرهنگ با یکدیگر پیوند برقرار سازند تا به سودی اگر چه اندک دست یازند.
کشورهای عربی و اسلامی در تیررس یورش فرهنگی بیگانگان قرار دارند، راههای روبارویی با این تلاشها کدام است؟
فرهنگ را به مفهوم حقیقی - که اندکی پیش بدان اشاره شد - نمی توان «قومی » یا «محلی » و یا بیگانه دانست. فرهنگی حقیقی همان فرهنگ است و بس، و این گونه توصیفات از فرهنگ بعد از میان رونده با بردی اندک است که در زندگی انسان نشانی پریده رنگ دارد، یا می توانیم بگوییم نه جنبه ای از فرهنگ به معنای حقیقی آن، که بعد بازرگانی فریبنده ای از واقعیت موجود. فرهنگ، بطور کلی ویژگیی انسانی به شمار می آید که تحت تاثیر عواملی قرار نمی گیرد که بر سیاست و تلاشهای کم برد با خاستگاهی محدود تاثیر می نهد. فرهنگ، همچون پرتوی است که همزمان هم بر کوه و وادی افکنده می شود و هم بر دشت و تپه ساران و هم بر گیاهان کوچک به کنار افتاده و یکتا پایانه آن دادن بهره ای یکتاست از وجود; و بر این اساس فرهنگ حقیقی نه محلی است و نه ویژگیهای قومی دارد، اما اگر مقصود شما از فرهنگ، نشانه های ویژه ای است که تنها از آن گروهی از انسانهاست و صاحبان آن همچون کالا این فرهنگ را به این سو و آن سو می برند تا در دیاری دیگر جایگزین ویژگیهای محلی آن سامان سازند تا به نحوی از انحا از آن طرفی بندند، شیوه گزیده در روبارویی با چنین یورشی، ژرف نگری به فرهنگ حقیقی است که رنگی انسانی دارد و فراگیر و بی مانند است و بر هر فرهنگ یورش آورنده فزون می آید و آن را در خود می گوارد و عناصر صحیح آن - اگر چنین عناصری در آن باشد - به موادی بدل می شود که این فرهنگ محلی از آن تغذیه می کند و بر رشد و عمق خود می افزاید. برای ایستادگی در برابر این فرهنگ بیگانه یورشگر بیرون از آنچه بدان اشاره کردم راهی وجود ندارد مگر انزوا و جدایی از جهان بیرون و سدبندی میان کشورهای گوناگون که البته این امری غیرطبیعی و ناشدنی است، بویژه در این روزگار که مسافتها نزدیک شده، مرزها و سدها هر روز بیش از گذشته در حال فروپاشی است.
با در نظر گرفتن مهارت و تجربیات کارشناسانه شما، بطور کلی به هنر و موسیقی چگونه نگاهی دارید و چگونه هنری مورد پسند شماست؟
بطور کلی هنر پس از آن که در گذر تاریخ تمدن انسان مفاهیمی روشن یافته، دیگر از اظهار نظر خاص بی نیاز گشته است و اندیشه در فواید آن تردیدی به خود راه نمی دهد و عشق بدان در قلب بشر رخنه کرده است. هنر، بیان والایی است از زیبایی با همه نمودها و مفاهیم آن و سخن انجامین انسان در مسائل زندگی با همه تلخی و شیرینیش. همه نیک می دانیم که پویایی اندیشه انسان در دو گذر اصلی جریان می یابد که سومی ندارد و آن دو دانش و هنر است و بس.
هنر در ریختار مفرد همان گونه که می دانید در بردارنده تمامی هنرهای زیباست که عبارتند از: شعر، موسیقی، نقاشی، پیکرتراشی، آواز و تآتر، و در این میان در نگاه شخص من، شعر در جایگاه نخست قرار دارد، و این امری طبیعی است; زیرا من شاعرم و رویکرد من به شعر و بویژه شعر غنایی احساس مرا نسبت به هنرهای دیگر بیشتر برمی انگیزد.
کتابخانه ای ارزشمند دارید، مهمترین درونمایه این کتابخانه و شیوه چیدن آن چیست و نسخه های خطی و کتب کمیاب آن چند و چون است؟
آگاهان بر این باورند که کتابخانه من از مهمترین کتابخانه های شخصی خاورزمین عرب زبان است. این کتابخانه بیش از بیست هزار جلد کتاب را در خود جای داده است که در میان آنها شمار بسیاری از کتابهای کهن به چشم می خورد که پیشینه چاپ آن به آغازینه های عصر چاپ تا سپیده دم سده نوزدهم می رسد. گردآوری این گونه آثار چاپی و نسخه های خطی کهن تنها سرگرمی من است.
این کتابها به زبانهای عربی، ترکی باستان که با نویسه عربی نگاشته شده، سریانی، یونانی، لاتین، فرانسوی و انگلیسی است. ارزشمندترین اثر کهن این کتابخانه آثار کرشونی (زبان عربی با نویسه های سریانی و آرامی کهن) است و دلیل بالارفتن ارزش باستانی آن از این روست که از گذشته ای دور بدین سو، دیگر به کار گرفته نشده است.
مهمترین مخطوطات کتابخانه
از مهمترین و ارزشمندترین مخطوطات گاهی چنان است که از نظر کهنگی و هنری حتی در میان مخطوطات کتابخانه های کهن و کتابخانه های مراکز جهانی که به این گذارده می پردازند همسنگی برای آن یافت نمی شود. از آن جمله است تفسیر قرآن کریم متشکل از هفتصد صفحه که به زیباترین خط در تاریخ مخطوطات و شگفت آورترین نمود هنری فراپیش نهاده شده. نویسنده و خطاط هنرمند این اثر آن را با مرکب معروف آن زمان و آب زر و زعفران نگاشته، نمادها و ترسیمهایی خاص بر جذابیت آن فزوده است. این مخطوط که نگارش آن به این شکل بی همتا و چنین آرایشهایی از نقاشی و نماد، دوازده سال به طول انجامیده، از سوی نویسنده اش به سلطان عثمانی «سلمان قانونی » هدیه شد. او نیز این کتاب را در طول عمر خویش بیش از هر کتابی خوش می داشت. از جمله کسانی که از وجود این مخطوط آگاهی یافتند یکی نیز دانشمند بزرگ دکتر فؤاد افرام بستانی بنیانگذار دانشگاه لبنان و کارشناس ارزشیابی مخطوطات کهن است. او در چهار صفحه ارزشگذاری خویش از این نسخه را با خط خود آورده و در آن چنین آمده است: این نسخه، گرانسنگترین اثر مخطوط اسلامی است که تاکنون از کشورهای گوناگون به دست ما رسیده است و جا دارد در گنجینه آثار باستانی خزائن سلاطین جایگاه نخست را از آن خود گرداند و شاهان را شاید که به وجود این توشه گرانمایه ببالند.
پی نوشت:
1- برگرفته از ماهنامه «الرصد» شماره 46 و 47، اوت و سپتامبر 1994.