چند سال پیش یکی از فرماندهان نیروی دریایی آمریکا با نام بیل مکراون در جشن دانشآموختگی دانشگاه تگزاس نطقی را ایراد کرد که بخشهایی آن بر سر زبانها افتاد به خصوص این بخش که گفته است اگر هدف شما رسیدن به موفقیت است، مهم نیست چه کار میکنید بلکه مهم این است که صبح پس از برخواستن از خواب جای خواب خود را مرتب کنید!
مکراون که فرماندهی انجام ماموریت بر ضد بنلادن را در سال 2011 بر عهده داشت پس از آن مشاور ارشد آموزشی دانشگاه تگزاس شد و اکنون کتاب او با نام «جای خوابت را مرتب کن» جزو کتابهای پرفروش و در فهرست کتابهای برتر به انتخاب نیویورک تایمز است.
کتاب مکراون که وال استریت ژورنال درباره آن نوشته است: «کتابی است که به فرزند و نوه شما انگیزه میدهد تا آن چیزی بشوند که میتوانند» کتابی مختصر، مفید و فوقالعاده مهیج در 144 صفحه است. مطلب حاضر شامل 10 نکته کلیدی برگرفته از این کتاب است.
1) روز خود را با به پایان رساندن یک کار آغاز کن
Credit: Good Housekeeping
اگر میخواهی در زندگی موفق باشی، هر روز صبح جای خواب خود را مرتب کن.
مکراون در این باره به دورهی شش ماهه آموزشی خود در نیروی دریایی اشاره میکند که مجبور بود برابر دستور جای خواب خود را طبق استانداردهای دقیق مرتب و پاکیزه کند و همین کار در او تبدیل به عادت شد و اکنون با گذشت بیش از چهار دهه از آن زمان همچنان آن را انجام میدهد. او همچنین از دیدارش با صدام حسین پس از حملهی آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی یاد میکند و اظهار میکند که صدام نیز زمانی که در سلول خود به سر میبرد هر روز صبح عادت به مرتب کردن تختواب خود داشت.
مکراون میگوید: «گاهی عمل ساده مرتب کردن تختخواب و یا رختخواب این انگیزه را در آدم ایجاد میکند که روزش را پرتحرک آغاز کند و به این ترتیب حس رضایت تا پایان روز در او باقی میماند.»
2) به تنهایی از پس هیچ کاری برنمیآیی
Credit: Wealth
هر مدیری این حرف را آویزهی گوش خود میکند اما مکراون در این خصوص مصداقهای به جایی دارد. میگوید هنگامی که در دوره آموزشی نیروی دریایی بوده افرادی را که میخواستند سرباز نیروی دریایی شوند در گروههای کوچک تقسیم میکردند و از آنها میخواستند تا کارها را با هم انجام بدهند و برای مثال به اتفاق هم قایق پلاستیکی سنگینی را در آب بیندازند.
اما سالها پس از دورهی آموزشی، وقتی مکراون به درجه فرماندهی ارشد رسید و در عملیات چتربازی به طرز ناجوری زخمی شد، معنی کار گروهی را فهمید. به این صورت که به همه افراد تحت امر خود مسؤولیتهایی را واگذار میکرد تا علاوه بر انجام کار خود دیگران را نیز پشتیبانی کند. مکراون این روش را با زن زندگی خود و همچنین دوستانی که به دیدارش میآمدند آغاز کرد و حتی از دریاسالار ارشد خواست تا پیگیر کار او در پیچ و خم اداری باشد.
مک راون مینویسد: «کسی نمیتواند به تنهایی پارو بزند. کسی را پیدا و زندگی خودت را با او قسمت کن. تا جایی که میتوانی با این و آن دوست شو و هرگز فراموش نکن که موفقیت تو بسته به تلاش دیگران نیز هست.»
3) به دل آدمها نگاه کن
Credit: Crossroads OBG
قد من نزدیک به یک متر و 80 سانتیمتر است ولی دوست دارم این جمله پندآمیز را به شما نیز بگویم که: «در دعوای دو سگ آن چه مهم است قدرت جنگآوری سگ است نه چثه و هیکل او.»
مکروان در نطق خود به قدرت و سرسختی سربازان در دورهی آموزشی نیروی دریایی اشاره کرد و گفت که قد بیشتر این سربازها به مرز یک متر و 80 سانتیمتر میرسید. وی در بحث مرتب کردن جای خواب میافزاید با فردی ویتنامی آشنا شده که بسیار منظم و مرتب بوده است. به گفت مکراون، این مرد با این که بر خلاف دیگران قد و قوارهی چندانی نداشت مظهر غرور و افتخار بود چون توانسته بود که بارها برای نجات جان نیروهای گرفتار شده در محاصرهی دشمن به پشت خطوط دشمن برسد.
مکروان میگوید که قبل از این که با قدرت و تواناییهای این مرد ویتنامی آشنا شود او را در ذهن مرخص کرده و کنار گذاشته است و بعدها اذعان میکند که اشتباه کرده است: «آدمها را نباید بر اساس قد و قواره قضاوت کرد بلکه آن چه مهم است دلاوری و میزان قوت قلب انسان است.»
4) زندگی با کسی شوخی ندارد... تو هم راه خودت را برو!
Credit: Traveler
مکراونن در خلال دوره آموزشی در سندیهگو دست به نوشتن دستور العملهایی میزده که بیشتر جنبهی تنبیهی حتی برای تخلفات کوچک داشته است. گاه حتی سربازها را مجبور میکرده تا با لباس و همهی تجهیزات به آب بزنند و خود با لذت تمام، مثل کسی که در حال خوردن کلوچهی خوشمزه خانگی باشد به تماشای آنان میایستاده است. با این کار، روز همه سربازها، به واسطهی خیس شدن، آن هم در روزی سرد خراب میشده است.
روزی یکی مربیان که تصمیم میگیرد مکراون را به واسطه تخلفی تنبیه کند از او میپرسد: «فکر میکنی امروز صبح حال داشته باشی که کلوچهی خوشمزه خانگی نوش جان کنی!؟ میدانی چرا؟ زندگی با کسی شوخی ندارد و این نکتهای است که خیلی زود متوجه آن خواهی شد. پس بهتر است همین الان به درک این نکته نایل شوی!»
آن گونه که مکراون نوشته است گاهی زندگی از همان خطایی که کردهای به تو یورش میآورد. در چنین وضعیتی بهترین کار موفقیتآمیز این است که با جریان زندگی همراه شوی و تن به آب رود جاری زندگی بدهی.
5) شکست میتواند تو را قدرتمندتر کند
Credit: Forbes
یک نکته نیز بخشی از همان نصحیتی است که آدم ممکن است از زبان همهی فرماندهان کارکشته بشنود اما از قرار برای کسی مثل مکروان دلربایی و جذابیت چندانی نداشته است.
با این همه، مکروان نیز از شکستهایی که در طول مدت زمان آموزشی در نیروی دریایی قدرت و قوت گرفته است و به واسطه روزی دو ساعت آموزش جسمانی و تحمل تنبیه بدنی قدرتمند شده است.
مکراون مینویسد که تنبیه در دوره آموزشی برای همه، جنبهی سیرک داشت چون پر از موارد مضحک و خندهدار بود. منتها در این حین اتفاقی افتاده است. مکراون میگوید با این که این سیرک میتوانست همه را به ورطهی فنا بکشاند اما در عوض او و دیگر نیروهای آموزشی را قدرتمندتر کرده است. نهایت این که در پایان آموزشی همگی سربازان شناگران قابلی شده بودند.
6) مجبوری تا حد زیادی شهامت داشته باشی
Credit: Tatiana Barrero
آموزش در نیروی دریایی مرحلهای به نام «مانع دلهرهآور» هم دارد و مکراون میگوید گاه مجبور میشدند از ارتفاع نزدیک به 70 متری با هدف حفظ جان و زندگی پرش کنند و سراسیمه به دنبال فرصتی برای رهایی از وضعیت باشند؛ وضعیتی پر خطر و هولانگیز اما راهگشا!
مکراون همچنین از موردی سخن میگوید که ضمن آن در کشور عراق مجبور میشود برای نجات جان زندانیان دست به عمل قهرمانانه بزند. ماموریت با موفقیت به اتمام میرسد اما میل به خطرپذیری در او برجا میماند تا دست کم در موارد مشابه به کار آید.
مکراون مینویسد: «تقلا و پتانسیل شکست در زندگی همیشه وجود دارد. بدون ایجاد محدودیت، بدون سراسیمه از طناب پایین آمدن، بدون داشتن شهامت بیش از اندازه و بدون خیلی چیزهای دیگر هیچ گاه نخواهی دانست که چه چیزی احتمالا در زندگی واقعی است و حقیقت دارد.»
7) جلوی قلدرها قد علم کن
Credit: Cathfamily
مکراون میگوید یکی از ترسهای دورهی آموزشی در نیروی دریایی خوراک کوسهها شدن است! به چشم خودت میبینی که کوسهها هر روز به صورت گلهای در آبهای سندیهگو شنا میکنند و رویارو شدن با کوسهها نیز یکی از چندین بهایی است که برای نیروی دریایی شدن باید بپردازی.
او همچنین از یک تجربهی دیگر در حرفهی خود سخن میگوید آن هم پس از این که صدام حسین به اسارت نیروهای ایالات متحده آمریکا درآمد. میگوید که دیدن صدام حتی به عنوان مستبد مخلوع و نیز زندانی برای او ترس داشته است. به همین دلیل دستور میدهد تا صدام را در سلول انفرادی زندانی کنند تا اگر خواست دوباره این دیکتاتور را ببیند هیچ ترس و واهمهای نداشته باشد.
مکراون مینویسد: «در زندگی، برای این که به اهداف خود برسید و بتوانید بر خلاف جریان شنا کنید، اعم از این که زن و یا مرد باشید چارهای به جز این که شهامت نشان بدهید ندارید. در درون همهی ما ولو به قدر یک ذره، شهامت موجود دارد و همین مقدار شهامت به وقت ضرورت چند برابر میشود.»
8) قدر فرصتها را بدان
Credit: Innsbruck
در میان همهی ماموریتهای نیروی دریایی، یورش زیر آبی غواصها به کشتیها دشمن از اهمیت بالایی برخوردار است. مکراون مینویسد: «برای انجام این کار لازم است تا غواصها کیلومترها در زیر آب شنا کنند و چیزی به جز عمق سنج و قطب نما وسیله دیگری با خود به همراه نداشته باشند.»
وی در ادامه مینویسد: «وضعیت بغرنج و دشواری است اما در این بیان مهمترین حربه این است که نیرو قدر فرصتهایی که به دست میآورد را بداند.» میگوید زمانی به این تجربهها رسیده است که سرباز را فرماندهی میکرده و با چشم خودش شاهد بوده که افرادش در موقعیتهای مرگ و زندگی با چه روشهایی به دنبال قدر دانستن فرصتهای پیش آمده بودند.
مکراون مینویسد: «در پارهای از مواقع، همهی ما با لحظاتی تاریک در زندگی مواجه میشویم. اگر در این هنگامه به عشق کسی نیرو نگیریم و قوت قلب پیدا نکنیم، ممکن است اتفاقی رخ دهد که افزون بر جسم، روح و روان و حتی آیندهی شما را دستخوش فاجعه کند.»
9) به مردم امید بده
Credit: Outreach Magazine
مکروان از تجربهی آموزش غواصها در گل و لای چسبناک هم سخن میگوید و اظهار میکند که این تجربه او و دیگر هم دورهاییهای او را در تنگنا قرار داده است. مربیان به آنها قول داده بودند که اگر پنج رزمجو بتوانند از درون گل و لای چسبناک بیرون بیایند، بقیه نیروها این اجازه را پیدا میکنند تا از این آموز معاف شوند و در عوض کنار آتش بنشینند و خوش بگذرانند. افرادی که به گل و لای زده بودند به جای این که تقلایی را شروع کنند، زیر آواز زدند و یکدیگر را تشویق به تحمل میکردند.
سالها بعد، مکراون، دوباره با سربازهای آن ماجرا مواجه میشود و در جریان ماجرای یک ژنرال نیروی دریایی به نام جان کلی قرار میگیرد که کارش رساندن پیام کشته شدگان به خانوادههایشان بود. این ژنرال دست به قلم میشود و همه تراژدیها را به رشتهی تحریر درمیآورد. این ماجرا ادامه پیدا میکند تا این که پسر این ژنرال در افغانستان کشته میشود.
مکروان مینویسد: «جان کلی بدون آن که خود بداند به همه پیامدهای امیدبخش میداده است. امید هم چیزی است که در بدترین زمان ممکن میتواند درد، رنج و نومیدی را از میان بردارد و به فرد قوت قلب بدهد. امید قدرتمندترین نیروی موجود در نظام هستی است.»
10) هرگز تسلیم نشو؛ هرگز!
Credit: Zpravda
نیروهای آموزش غواصی نیروی دریایی مجاز هستند هر وقت که خواستند از کار خود کنارگیری کنند. در کلاس درس مکراون 150 نیروی آموزشی با او شروع به کار کردند ولی از این تعداد تنها 33 نفر به پایان دوره رسیدند. نیروهایی که نتوانند ادامه بدهند باید به محلی در مرکز پادگان بروند و سه بار صدای یک زنگ را به صدا درآورند.
در روز اول آموزش یکی از مربیان به مکراون گفت که شاگردانش دوام نمیآورند و همان روز اول صدای زنگ را درمیآورند. اما مکراون به سربازانش میگوید: «اگر الان این جا را ترک کنید، تا آخر عمرتان حس پشیمانی دست ازسر شما بر نخواهد داشت. تسلیم شدن و ترک کردن هیچ گاه هیچ وضعیت و شرایطی را آسانتر نکرده است.»
مکراون در آن زمان بر تجربه فردی خود متمرکز میشود که به معنای واقعی کلمه برای او محرز کرده بود تسلیم شدن اشتباه است؛ یعنی زمانی که تکاور ارتشی 19 ساله تحت امر او در مبارزهای زخمی میشود و در این ماجرا هر دو پای خود را از دست میدهد. یک سال پس از ماجرا، سرباز قصهی ما همچنان فعال است، تسلیم نشده و با پاهای مصنوعی پنهان شده در لباس فرم به کارش در ارتش ادامه میدهد.
مکراون مینویسد: «زندگی پر از اوقات دشوار است اما همیشه کسی هست که وضعاش از وضع شما بدتر باشد. بنابراین هرگز... هرگز... زنگ تسلیم را نزنید!»
منبع :inc