1- وقتی افراد به تو میگویند که "اصلا نگران این موضوع نباش" چقدر اعصاب خرد کن است
به من اعتماد کن..اگر من میتوانستم که به نگرانیهایم درمورد اینکه چطور میخواهم همه این کارها را انجام بدهم ؛ یا اینکه او چه زمانی جواب اس.ام.اس مرا میدهد و یا اینکه آیا برای شام دیر خواهم رسید یا نه، پایان بدهم، حتما این کار را میکردم. اینکه شما از من میخواهید تا از نگران شدن دست بکشم، باعث میشود که من حتی به مراتب بیشتر از قبل نگران این مسائل بشوم
2-"شاید" بدترین کلمه برای مظرب ماندن است
بلاتکلیفی، بدترین نوع اضطراب را ایجاد میکند. به ویژه در این دوره و زمانه که برنامهها اکثرا غیرقطعی و سست است. به من نگو: " بعدا باهات تماس میگیرم". بیا همین حالا برنامه ریزیمان را انجام بدهیم و برنامه ها را قطعی کنیم. واقعا ممنون
3-مردم چقدر راحت از واژه "وحشت زدگی" استفاده میکنند.
نه؛ وحشت زدگی فقط یک “از خود بیخود شدن” ساده نیست. وحشت زدگی وقتی رخ میدهد که به شدت گریه میکنید و به معنای واقعی کلمه، نمیتوانید نفس بکشید و هیچ چیز خوب نیست و خوب نخواهد شد و کاملا حس میکنید که به زودی خواهید مرد.
4- نیمههای شب از خواب بیدار میشوید و نمیتوانید دوباره بخوابید؛
چون مغزتان از شدت اضطراب مثل یک دوک چرخ ریسی، در تب و تاب است. فردا باید کلی کار انجام دهید و خسته خواهید شد. عملا همه کارها را خراب کرده اید و وای خدا، من آن روز به اشتباه این حرفهای عجیب و غریب را به رئیسم گفتم . و حالا او کاملا از من متنفر است و...
5- کوچکترین مسائل شما را مضطرب میکنند
باطری تلفنتان درحال اتمام است. حتی ممکن است این حس وقتی باطری تان به 35% رسید به شما دست بدهد. آیا دوستانتان بدون شما بیرون خواهند رفت؟ چرا شما دعوت نشدید؟ وای خدا، شما مترویی که برای رسیدن به سرکار باید سوارش میشدید را از دست دادید و حالا دیر خواهید رسید و همه اینها تقصیر شماست.
وقتی گوشیام را باز میکنم و اپلیکیشن پیغامهایم ظاهر میشوند، از تعداد پیغامهای نخواندهای که دارم، اضطراب میگیرم.
6- نمیتوانید زود رسیدن یا دیر رسیدن را تحمل کنید
از اینکه زود برسید وحشت میکنید. (حس عجیب و غریبی به شما میدهد؟ وقتی منتظر میمانم، چه کاری باید انجام دهم؟) ولی اگر دیر بشود چه؟ از اینکه کسی را منتظر بگذارید و یا به خاطر دیر رسیدن، معلم سر کلاس راهتان ندهد یا اینکه رئیستان عصبانی بشود وحشت دارید؟
7- آیا میترسید که اگر قرار یا برنامه ای را کنسل کنید، همه از شما متنفر شوند؟
گاهی وقتها نیاز دارید که تنها باشید و قطعا از این بابت اضطراب میگیرید. چون در مورد همه چیز اضطراب میگیرید. چون اضطراب بیخود و افتضاح است.
نکته زندگی: تنها وقتی با دوستان خیلی صمیمیتان برنامه و قرار دارید می توانید این قرار را کنسل کنید و بعد از طریق یک پیغام گروهی، راحت و آزادانه در مورد اضطراب ها و آسیب پذیری هایتان با آنها صحبت کنید.
8- وقتی اضطراب شما لبریز شده و گلویتان را فشار میدهد و شما را ناکار میکند.
حسی کشنده است؛ به یک داروی ضداضطراب نیاز است و بس. یکی از آن روزهای پر از استرس و اضطراب را پشت سرگذاشتم.
9- تیکهای عصبی و اضطرابی دارید که خودتان حتی متوجه اش هم نمیشوید؟
تیک من ضربه زدن به پایم و استفاده بیش از حد از کلمه "راستی" است.
چطور بگویم که وقتی در حال اجرای نمایش هستم، از اضطراب عمیقی رنج می برم.
10- وقتی افراد زیادی تلاش میکنند تا در آن واحد با شما ارتباط برقرار کنند،
حس میکنید که مغزتان در آستانه انفجار است. چطور در آن واحد جواب همه را بدهید؟ چطور در لحظه ای که دلتان میخواهد تا تلفنتان را به آنطرف اتاق پرت کنید، در مقابل این حس مقاومت کنید؟
11- از سوی دیگر، وقتی کسی به اس.ام.اس های شما پاسخ نمیدهد،
مطمئنا به این دلیل است که همه از شما متنفرند، همه اینها به اتفاقاتی که سه سال پیش رخ داد، برمیگردد. این افراد یا هیچ وقت دوست نداشته اند تا با شما در ارتباط باشند و یا اینکه تظاهر میکنند.بله. دقیقا همین است.
12- گهگاهی اضطراب منجر به گریه میشود
نه.لطفا به من توجه نکنید. به ندرت پیش میآید که حتی خودم هم دلیل گریههایم را بفهمم. فقط ناگهان از پا در می آیم.
13- آن اضطراب هایی که نمودش را در شکم نشان می دهد.
وااااااای!
متنفرم که اضطرابم خودش را به شکل گرسنگی بروز می دهد. هرچقدر هم که بخورم، باز هم راضی نمیشوم.
درهمان حال این حس را دارم که هنوز دوست دارم به خوردن بیفتم.
14- اگر در زندگیتان نظم نباشد، وحشت میکنید.
بهتر است به فکر فعالیتهای آرامش بخش باشید: لیست کارهایتان را بنویسید، تمیز کاری و برنامه ریزی کنید و نفسهای عمیق بکشید.