اصلاح طلبی به میزان تغییر بستگی ندارد / گفتگو با مراد ثقفی

در این گفتگو ضمن پرداختن به مشکلات تئوریک اصلاح طلبی به نحوه تغییر به عنوان ملاک اصلاح طلبی اشاره می شود بدین معنا که اصلاح طلبی ناظر به صورت است و نه محتوا و سپس ضمن اشاره به آمادگی پذیرش نظم دموکراتیک به چرخش میان امنیت و آزادی پرداخته شده است و راهکارهایی هم ذکر شده اند.

چکیده:

در این گفتگو ضمن پرداختن به مشکلات تئوریک اصلاح طلبی به نحوه تغییر به عنوان ملاک اصلاح طلبی اشاره می شود بدین معنا که اصلاح طلبی ناظر به صورت است و نه محتوا و سپس ضمن اشاره به آمادگی پذیرش نظم دموکراتیک به چرخش میان امنیت و آزادی پرداخته شده است و راهکارهایی هم ذکر شده اند.

به نظر می آید در درک آنچه جنبش اصلاح طلبی می نامیم از لحاظ تئوریک دچار مشکل بوده ایم. در مرحله اول برای شناسایی این حرکت به عنوان حرکت اصلاح طلبی دچار تردید بودیم و از آنجا که کلمه اصلاح طلبی در مقابل انقلابی گری دارای بار منفی شمرده می شد، مجموعه نیروها یا متفکرین سیاسی ما، برای اطلاق اصلاح طلبی به این جنبش مشکل داشتند. صحبت از تغییرات آرام و الزامات و هماهنگی می کردیم، اما همچنان خجالت می کشیدیم که این جنبش را اصلاح طلب نام گذاری کنیم، که باعث شد تدوین برنامه و ایجاد تقویم اصلاحات به تاخیر بیفتد. در مرحله بعدی; ما گستردگی لازم در ارتباط با اصلاحات مدنظر جامعه را در نظر نگرفتیم و تنها روی یک یا دو پروژه ابزاری مثل مطبوعات یا مجلس متمرکز شدیم که با خارج شدن طرح تغییر قانون مطبوعات از مجلس قدری به محدودیتهای مجلس هم پی بردیم.

من جنبش اصلاح طلبی را جنبش محتوایی نمی بینم زیرا هیچ جامعه ای از اصلاح خویش ابایی ندارد پس «اصلاح طلب » بودن ناظر به صورت است و نه محتوا; یعنی مهم آن است که چگونه می خواهیم تغییر بدهیم، نه اینکه چه تغییری می خواهیم بدهیم. در یک جنبش، اگر فاعل این تغییر در درون سیستمی است که می باید تغییر کند، آن جنبش را اصلاح طلبی می گوییم. اما اگر مخاطب، خود را خارج از سیستم بداند، در یک شرایط انقلابی و براندازانه به سر می بریم. خواه دو میلیون نفر در خیابان راه بروند و شعار بدهند یا نامه ای به امضای 100 نفر از افراد معتبر کشور نوشته شود، تا زمانی که مخاطب آن راهپیمایی یا آن نامه، یعنی همان فاعل تغییر و اصلاح، را هیات حاکمه موجود بدانند، این حرکت را اصلاح طلبانه گوییم و در این میان تعداد و شکل بیان و ابزار اهمیت ندارد. به عنوان مثال می توان به تغیر بسیار بزرگ قانون اساسی در زمان حضرت امام قدس سره اشاره کرد که به رای مردم هم گذاشته شد و اکنون در دومین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به سر می بریم و کسی هم مدعی نشد که چون قانون اساسی عوض شد، انقلاب صورت گرفت.

و اما این تناقض که برای اصلاح طلب بودن باید ناظر به هیات حاکمه موجود بود و از طرفی باید نوع مطالبات مثل آزادی بیان، گسترش مشارکت عمومی، لغو نگرش خودی و غیرخودی با ذهنیت فاعل تغییر همخوان باشد، قابل حل است، به شرط آنکه حث شکل را از محتوا جدا کنیم و به تدوین مسائل بپردازیم، به گونه ای که روشن شود که مقصود از مخاطب یک دستگاه حقوقی است و نه افراد حقیقی.

و اما در رابطه با محتوای تغییرات; نکته اول آن است که بعد از یک دوران کوتاه که محتوای اصلاحات از طرف عده ای نادیده گرفته شد، امروز تمامی نیروهای سیاسی فعال در جامعه لزوم اصلاحات را قبول کرده اند، ولی هر کدامشان تعدادی شبهه روی این مساله گذاشتند. البته هر گروهی از دیدگاه خاصی چون دیدگاه اقتصادی یا سیاسی یا گسترش آزادی های مدنی یا دیدگاه عمدتا امنیتی به مساله اصلاحات نگاه می کنند. پس اولین کاری که باید بکنیم این است که هریک از اینها را بشناسیم و ببینیم که آیا این گفتار توانایی آن را دارد که در گفتار عمومی ادغام شود؟ امروز مساله، توافق بر سر تعریفی از اصلاح طلبی است که بتواند اقسام دیدگاه های تغییرخواهی که تغییرات اساسی را در اولویت می دانند در کنار هم حفظ کند. این نوع تعریف جز تعریفی صوری نمی تواند باشد. هر کس تعریف محتوایی را اصل قرار دهد، در واقع و از منظر سیاست عینی، سنگ خویش به سینه زدن را مقدم بر موفقیت جنبش اصلاح طلبی قرار می دهد.

بنده به عنوان یک فرد اصلاح طلب گمان می کنم ما در یک وضعیت جامعه شناختی به سر می بریم که انتخاب هر نظمی جز نظم دموکراتیک ایران، هزینه بسیار زیادی را بر دوش کشور خواهد گذاشت. البته دموکراسی یک جنبه دولتی دارد و یک جنبه اجتماعی. ابزارهای ضدقدرت در جامعه باید به وجود بیاید و اصناف و سازمان های متعدد غیردولتی قوی شوند و به عنوان پادزهر قدرت در جامعه فعال شوند. از طرف دیگر دموکراسی فقط محدود به جامعه نیست، بلکه مربوط به دولت هم می شود. منظور از دولت سلسله مراتب حقوقی است که ناظر بر فعالیتهای اجتماعی بوده و یک دسته امکاناتی هم دارد که جامعه آن لوازم را ندارد. همچنین دولت امکان به کارگیری نیروهای اجتماعی را دارد، که این دولت را دولت مدرن می نامند. اما در مورد دولت ما سؤالهای مهمی مطرح است که آیا قدرتهای تصمیم گیری آن شفاف اند؟ نهادهای موازی دارند یا نه؟ و اگر دارند هماهنگی این نهادها چگونه است؟ ما باید یک نظام هماهنگ تصمیم گیری به وجود آوریم که بدون دولت مدرن، دموکراسی هم نخواهیم داشت.

حال می توان دید که مردم و روشنفکران، دموکرات تر شده اند; بدین معنی که ارزشهایی که مبنای هم زیستی دموکراتیک است، پذیرش بیشتری در مجموعه نیروهای اجتماعی یافته اند. ارزش دموکراتیک، وجودمدارا، تساهل و پذیرش گفتگو است. اموری هم هست که آمادگی ما در آن کمتر است، مثل فعالیت تشکیلاتی و پذیرش رای مردم در چارچوبهای کوچکتر اجتماعی مثل احزاب. البته به وجود آمدن همزیستی دموکراتیک در یک جامعه با اموری چون پذیرش وجود مخالف و پرهیز از مقوله خودی و غیرخودی و اهمیت به دموکراسی حقیقی در پرتو وجود مخالف، ملازم است. حال با توجه به تکثر و تنوع فرهنگی در مطالبات اجتماعی چشم انداز غالب در تصویر آینده مملکت، ایجاد نظم دموکراتیک است اما چشم اندازهای دیگری هم مثل چشم انداز امنیتی مطرح است که البته در بحث امنیت و آزادی، می توان گفت که در مقوله امنیت، بحث قدرت و دولت بوده است و در مقوله آزادی عمدتا بحث منتقدین است که هر دو ضعفهای زیادی دارند. یعنی معلوم نبود امنیت، امنیت کشور است یا امنیت یک گروه مشخص یا امنیت یک نظام حاکم. در گذشته هرچند تناقض بین امنیت و آزادی وجود داشت، اما اولا تاکید بر امنیت خیلی بیشتر از تاکید بر آزادی بود و دوم اینکه دولت به امنیت می اندیشید و روشنفکران به آزادی، اما امروز ما یک تغییر عمده داریم; هم دولت و هم جامعه به هر دو فکر می کنند و نیز الان هم روشنفکران ما مسؤولتر شده اند و هم دولتمردان ما خیلی آزادی خواه تر شده اند. اینکه ما در سطوح فوقانی قدرت اجرائی و اقتدار سیاسی، از آزادی صحبت کنیم، پدیده ای مطلوب و بی نظیر است.

وقتی در مقام مقایسه به جنبش اصلاح طلبان جهان نگاه می کنیم، در ابتدا شاهد یک جنبش اجتماعی هستیم که در کتابها و مطبوعات و راهپیمایی های شهری و اعتصابات به چشم می خورد. اما در ایران برعکس بوده است و اصلا چیزی که ما به آن جنبش فراگیر مردم می گوییم، وجود نداشته است; چراکه ما ابزار هدایت دموکراتیک را نداشتیم و هنوز هم نداریم. ما در ابتدا سرکرده سیاسی را تعیین کردیم و بعد به واسطه وی خواستار تدوین جنبش اصلاحات شدیم. با توجه به شرایط خاص موجود که تجربه تاریخی چندانی ورای آن نیست و نیز با کمبود متفکر مطرح مواجهیم، باید عقلمان را روی هم بریزیم و برای این وضوح ویژه چاره هایی بیندیشیم و از تمام توان فکری اصلاح طلبان استفاده کنیم.

بررسی

این گونه نگرش به مقوله «اصلاح » دچار اشکالات اساسی است، ولی از آنجا که درصدد بیان نگرش خود نسبت به این مبحث نیستیم، فقط به اشکالات محتوایی گفتگوی حاضر می پردازیم و بحث اثباتی «اصلاح » را به جای خود حواله می دهیم:

1. در بحث اصلاح طلبی اصرار روی نفس تغییر است و تصریح شده که مهم نیست چه چیزی تغییر می کند و فقط نفس تغییر در شکل درون سیستمی آن اهمیت دارد. چنین اصراری این شائبه را پیش می آورد که منظور ایشان این است که وضع موجود نباشد; هر چه می خواهد باشد و این امر محل تامل است. تا در مقام ثبوت، متعلق تغییر و اینکه آن متعلق به چه چیز می خواهد تغییر کند حل نشود، بحث اثباتی نقشی جز رهزنی ندارد. چنین تعریفی از اصلاح طلبی در واقع مصادره کردن همه تغییرخواهان - از کارگر ساده ای که از درد نان می نالد تا تازه به دوران رسیده ای که خواستار وقف تمامی منابع مملکت به نام خود است - به نفع خود است و درست مثل این می ماند که بگوییم: «هر کسی، هر چه می خواهد، من درست می گویم.» دیگر آنکه ابراز نظر سلبی نسبت به وضع موجود تا در مقابل فرض ایجاد وضعیت بهتری نباشد، اصلاح نیست. در واقع اصلاح واقعی فرع دو اصل اساسی است: یکی شناخت وضع موجود و دیگری داشتن فرض وضع بهتر. اکثر طیف روشنفکران از داشتن هر دو اصل محروم اند.

اما اصل اول: از آنجا که روشنفکران به اذعان خودشان و شهادت تاریخ همیشه دور از مردم بوده اند، وضع موجود جامعه را چنان که باید نمی شناسند. تصریح آقای ثقفی به اینکه در دنیا مردم در یک حرکت اجتماعی نظر به اصلاح نکاتی دادند و بعد جنبش شکل می گیرد، ولی در ایران بدون جنبش مردم این حرکت آغاز شده است، شاهدی بر این مدعا است چراکه درد مردم واقعیاتی جز اموری است که روشنفکران درصدد تغییر آنند.

اما اصل دوم: داشتن فرض وضع بهتر، متاخر از صلاحیت علمی و عملی منتقد در شناخت اشکال و درمان آن است. در مثال تغییر قانون اساسی توسط حضرت امام قدس سره کسی نسبت به صلاحیت علمی و عملی ایشان تردیدی نداشت، در صورتی که نویدهای روشنفکران در هاله ای از تردید جدی است، مخصوصا اگر تصریح آقای ثقفی نسبت به مسؤولتر شدن روشنفکران را بدان اضافه کنیم که خود اعتراضی است بر عدم رعایت مسؤولانه اموری در گذشته که تا رد آن اثبات نشود، نمی توان جهت حرکت جامعه را بدانان سپرد.

2. نکته قابل ذکر دیگر خودشمولی این قبیل نظریاتی است که بهره ای از نسبی گرایی برده اند. آنچه مهم است تغییر (غیرانقلابی) است. ولی این گونه التزام به تغییر به عنوان ملاک صحت، خودشمول است; یعنی جمود روی اصلاح طلبی خود نوعی خلاف ملاک عمل کردن است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان