شناسه : ۳۸۵۰۰۶ - دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۲:۰۴
زینب، کربلای جاری
با سپاس خدای بزرگ و درود بر سرور بزرگ ما محمد(ص) و خاندان پاک و یاران برگزیده اش و تمامی پیامبران خدا
سخنرانی آیت اللّه سیدمحمدحسین فضل اللّه
با سپاس خدای بزرگ و درود بر سرور بزرگ ما محمد(ص) و خاندان پاک و یاران برگزیده اش و تمامی پیامبران خدا.×. از گرامی داشت یاد حضرت زینب(س) چند هدف را پی می جوییم:×. هدف نخست: تداوم رابطه عاطفی با شخصیتهای اسلامی بزرگ که توانستند تاریخ اسلام را پویایی ببخشند و مفاهیم اسلامی را تعمیق و ترویج دهند. زیرا ارتباط عاطفی با شخصیتهای مؤثر اسلامی ما را با فضای فکری و رفتاری ای که آنها در آن می زیستند ارتباط می دهد. ما نیاز به آمیختن عنصر عاطفه با عنصر عقل داریم. زیرا عاطفه سبب تعمیق اندیشه در وجدان انسان می شود و در این حالت است که انسان در آنچه و آنکه دوستش دارد ژرف می نگرد. این از آن رو است که منطقه احساس، اثرگذارتر است بر انسان تا منطقه عقل. برای همین است که ما در جهت آمیختن احساس و عقل می کوشیم تا عقل رقیق شود و به وجدان راه یابد و احساس نیز به گونه ای در آید که درِ دل، به روی افکار و اشخاص بگشاید.
.
نیاز به الگوهای زنانه
دوم: اینکه در تاریخ اسلامی ما، بسیاری از الگوهای زنانه کارا و سترگ را که ارزشهای اسلامی را در حرکت خود عینیت داده اند، نادیده گرفته است. ما در تاریخ اسلام با بسیاری از مردان آشنا می شویم که در مسیر دعوت و جهاد و دانش و دیگر عرصه های حیات تلاش کردند. در طول تاریخ، جوامع، جوامع مردان بوده است و زن فرصت حضور در بسیاری از عرصه هایی را که می توانسته بلوغ و اندیشه و پویایی خود را در آن نشان دهد، نیافته است و بلکه همواره در حاشیه مردان زیسته است. بنابراین باید از حضور برخی الگوهای زنانه که توانسته اند جریانی را در مسیر دفاع از ارزشهای اسلامی به راه بیاندازند و حرکت و شخصیتشان در حافظه تاریخ اسلامی ثبت شده است، بهره ببریم و یادشان را زنده بداریم تا بتوانیم به زن معاصر که وارد عرصه چالشها شده است و در معرض بسیاری از اوضاع منفی اخلاقی و اجتماعی قرار گرفته است، الگوهایی را عرضه دهیم که سیمای زن مسلمانِ مجاهدِ شجاع و آگاه را نشان می دهد. یکی از این الگوها، حضرت زینب است که در سخت ترین شرایط مبارزه حضور یافت و در مسیر دشوار حق و عدالت بر راه راست استوار ماند.×. زینب(ع) از الگوهای زنانه پیشتاز در عرصه دفاع از ارزشهای اسلامی است. البته او الگوی همه انسانها ـ از زن و مرد ـ است. زیرا می دانیم که قرآن زن شایسته را الگوی همه زنان و مردان شایسته دانسته است، بنابراین زمانی که ارزشهای معنوی و اخلاقی، در یک زن تجسم می یابد ـ چنانچه در مرد، هم ـ او را به عنصر ارزشی پویایی تبدیل می کند که زنان و مردان همگی نیازمند الگوگیری از اویند.
کربلا الگوی مبارزه
هدف سومی که می توان در زنده داشت یاد زینب(س) در نظر گرفت این است که کربلا یا معرکه حماسه عظیم حسینی، همه الگوهای بشری را در حرکت پویای خویش گرد آورده است. در این معرکه پیرمرد هفتاد ساله در کنار جوان بیست ساله و کودک خردسال و زن در کنار مرد درخشیده اند. در عرصه این حماسه بزرگ عنصر رنج و مصیبت از سویی و عنصر مواجهه و مبارزه از سوی دیگر نمود یافته اند. سهمگینی رنج و مصیبت را در همه این الگوها می توان نگریست و حرکت و مبارزه را هم می توان در سیمای همه این الگوها به تماشا نشست. این دو بعد، کربلا را الگوی مبارزه و حرکت و انقلاب قرار داده است. تنوعی که در الگوهای این حماسه وجود دارد، یعنی از کودکی که جهاد می کند تا جوانی که مبارزه می کند تا پیرمردی که در خط مقدم پیکار قرار می گیرد تا زنی که خطبه می خواند و می گرید و تشویق و تقویت می کند، همگی مجموعه متنوعی از این حرکت ساخته است که شبیه آن را در طول تاریخ در هیچ جای دیگر مشاهده نمی کنیم.×. از راه شناخت زینب می توانیم نقش شایسته زن مسلمان را در ساحت مبارزه و جهاد بشناسیم. زنی که در کنار مبارزه و جهاد، بار رنجها و مصیبتها را به دوش کشید و خط جهاد را پس از کربلا امتداد داد. و فرصتی بی نظیر یافت تا با مصیبت سازان کربلا سخن بگوید. در بخشهایی از حرکت زینب، به سخنان او برمی خوریم. از مهمترین این سخنان، خطبه او در میان کوفیان است. پس از حادثه کربلا، بازماندگان، به اسارت رفتند. این اسارت که در اسلام سابقه نداشت، جنایت بزرگی بود که سرمشق حاکمان جنایت پیشه دیگر شد. می دانیم که در طی جنگهایی که مسلمانان وارد آن می شدند، عنوان «اسیر» تنها شامل مردان و زنان غیر مسلمان می شد. زیرا در شریعت اسلام سابقه نداشت که مسلمانی، زن مسلمانی را در جنگ به اسارت در آورد. زمانی هم که امام علی(ع) در جنگ جمل پیروز شد، ام المؤمنین عایشه را به رغم آن همه کارهایش با احترام کامل و تحت پوشش حفاظتی گروهی از زنان به مدینه فرستاد. در هیچ یک از مراحل تاریخی که پیش از کربلا به وقوع پیوست، سابقه نداشت که زنان به اسارت روند، تا چه رسد به زنان و کودکان و مردان اهل بیت به اسارت روند.×. اسیر کردن خاندان پیامبر که نخستین بار به دست یزید و ابن زیاد انجام شد، جنایتی بود که هیچ مشابهی در تاریخ اسلام نداشته است. این کار یکی از جنایتهای بزرگی است که در کارنامه حکومت اموی به ثبت رسیده است.×. زینب همراه با تمام زنان بنی هاشم و برخی زنان انصار به اسارت رفت. در میان کاروان اسیران امام علی بن حسین(ع) هم حضور داشت. کاروان، اسیران را شهر به شهر می گرداند. به گونه ای که این کاروان وارد هر شهری که می شد مردم فوج فوج برای تماشای آنان می آمدند. اگر در نظر بگیریم که این کاروان در حالی وارد شهرها می شد که سر بریده امام حسین(ع) و دیگر شهیدان در پیشاپیش زنان و کودکان حرکت داده می شد، عمق جنایت امویان را در خواهیم یافت
موضع جهادی در کوفه
زینب(ع) در مسیر پررنج و شکنج خویش همه دردها را در خود انباشته بود. او در عین اسارت مسؤول حفظ همه کودکان و زنان اسیر بود. کاروان به کوفه می رسد. زینب که رهبر این کاروان است مدیریت اوضاع را در دست می گیرد. او به خود اجازه گریه کردن و ضجّه کشیدن نمی دهد و چه بسا زمانی که می خواست طفلی را از جرعه مهربانی اش سیراب کند یا سیل اشک زن داغدیده ای را فرو بنشاند، لبخندی را هم بر لبان خود می نشاند.×. زینب به کوفه رسید. این نخستین بار بود که در مجلس ابن زیاد وارد می شد. وی ـ چنانکه سیره نویسان نوشته اند ـ خود را پنهان می داشت. ابن زیاد به او اشاره کرد و پرسید: این زن، کیست؟×. گفتند: او زینب دختر علی است.×. ابن زیاد از ناحیه نسب خویش احساس عقده حقارت می کرد. مردم در نسب او ـ و اینکه پدر او کیست ـ اختلاف نظر داشتند. محیط تربیتی اش هم مایه هیچ آبرویی برای او نبود. حال که خود را بر مقدس ترین شخصیت اسلام در آن زمان ـ یعنی حسین بن علی، فرزند فاطمه دختر رسول خدا(ص) که رسول خدا دوستش می داشت و او و برادرش حسن بن علی را سروران جوانان بهشت می نامید ـ پیروز شده است، خواست تا پستی و حقارت و کاستی نهفته در نهادش را جبران کند. در برابر او زینب ایستاده است. زینبی که جانشین حسین(ع) در حرکت جهادی اش است. ابن زیاد زبان به جملات حسدآمیز و نفرت انگیز می گشاید و می گوید: خدا را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه تان را باطل کرد.×. اما زینب چگونه پاسخ ابن زیاد را می دهد؟ او انسان مسلمان نمونه ای است که حتی با دشمن خود به شیوه ای که خدا در قرآن سفارش کرده ـ و قل لعبادی یقولوا التی هی احسن ـ به شایسته ترین وجه سخن می گوید. او بزرگی و سربلندی خاندان و نسب خویش را که گهواره نبوت است، به رخ ابن زیاد می کشد. پاسخ می دهد: «خدا را سپاس که ما را به سبب پیامبرش محمد(ص) گرامی داشت» و بزرگی نسب خود را یاد آورد: «و ما را از پلیدیها تطهیر کرد». زینب با این سخنش به پلیدی نسب ابن زیاد اشاره دارد و آن را با طهارت اهل بیت مقایسه می کند. گویی می خواهد بگوید: شگفت است که انسانی پست و پلید در برابر انسانی پاک که فیض طهارتی که خدا بر خاندانش سرازیر کرده از او جاری است، سخن می گوید.×. سپس گفت: «خدا تنها فاسق را رسوا می سازد و بی شرم را تکذیب می کند و آن ما نیستیم، و خدا را سپاس!». زینب توانست در عین فرهیختگی، با شدیدترین سخن به ابن زیاد پاسخ دهد. معنای سخن او را هم ابن زیاد و هم اطرافیان به خوبی درک کرده بودند و فهمیده بودند که زینب می خواهد بگوید: تو فاسقی و تو دروغگویی و ما کسانی هستیم که خدا تطهیرشان کرده است و امکان ندارد که دروغ و فسق به ساحت ما راه یابد.×. ابن زیاد که سخن پیشین اش چیزی از کینه اش نکاسته بود پرسید: «معامله خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیده ای؟» ابن زیاد مسأله را به خدا نسبت می دهد. گویی او در کارِ کشتن این برگزیدگان پاک و بهترین و خالص ترین بندگان خدا، وکیل خدا بوده است!×. زینب پاسخ می دهد: «جز زیبایی ندیدم. اینان گروهی بودند که خدا کشته شدن را برایشان مقدر کرده بود. پس به سوی آرامگاه هایشان پیشی جستند.» یعنی شهادت آنان اجلی بود که خدا بر اساس سنت خویش و نه به عنوان مجازات و غضب بر آنان نوشته است. سنت خدا در عرصه زندگی این است که هر انسانی به واسطه سببی که شرایط زندگی اش اقتضا می کند، در اجلی که برای او مقدر شده به مرگ تن در دهد. «و به زودی خدا تو را و ایشان را گرد خواهد آورد و آنگاه با هم محاجه خواهید کرد. آنگاه خواهی دید که چه کسی در پیشگاه الهی زبانی به حق، گویا خواهد داشت و چه کسی گنگ و زبان بند خواهد بود. مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!» ابن زیاد چندان عصبی شد که خواست زینب را بکشد اما با نصیحت اطرافیانش منصرف شد. سپس رو به زینب کرد و گفت: خدا دلم را با کشته شدن سر کرده شما و گردنکشان خاندانتان شفا بخشید.×. سخن ابن زیاد به اینجا که رسید دل زینب شکست و عاطفه مقدسش به جوشش در آمد و اشکش سرازیر شد. آنگاه به ابن زیاد گفت: سرور مرا کشتی و شاخه و ریشه ما را برکندی، اگر شفای تو در این است که شفا یافته ای. موضع شجاعانه زینب در مجلس ابن زیاد نشانه بزرگی روح و روحیه این زن است که از دشمن نمی ترسد و می داند که چگونه سخن بگوید و چگونه عاطفه اش را در جایگاه عاطفه به کار گیرد. و چگونه سخن دشمنش را با سخنی شدیدتر و در عین حال فرهیخته تر و متین تر پاسخ گوید و در این گفتگوها سنگینی و وقار و صبر خویش را از دست ندهد. او نمونه زن مسلمانی است که در مقابل طاغوت زمان می ایستد و در برابر طغیانش نه تنها به زبونی نمی افتد که با او مبارزه می کند.×. پس از این مجلس، زینب وارد جمع اهل کوفه می شود تا آنان را نکوهش کند و عمق جنایتشان ـ چه کسانی که به جنگ یزید رفتند و چه کسانی که از یاری اش سر باز زدند ـ را برملا کند، سیره نویسان نوشته اند که مردم کوفه یکسره می گریستند ولی زینب اعتنایی به گریه اشان نمی کرد زیرا در ژرفای گریه اشان، طهارتِ اندوه را نمی دید. این گریه تنها نشانه ملامت نفس گذرایی بود که در درون چندان نمی پایید.×. اوج نقش زینب را در شام و در مجلس یزید می بینیم. در جایی که یزید این اشعار ابن زبعری را تکرار می کرد:×. لیت اشیاخی ببدرٍ شهدوا×. جزع الخزرج من وقع الاسل×. لاهلّوا و استهلّوا فرحا×. ثم قالوا: یا یزید لا تُشل×. کاش نیاکان من در جنگ بدر می دیدند که ایل خزرج از زخم نیزه های ما به فغان آمده است. تا شادی از سر و رویشان جاری می شد و آنگاه می گفتند: ای یزید، بس است.×. یزید زبان به شماتت خاندان پیامبر گشود. زینب در این موقعیت حساس خود را آماده مبارزه ای دیگر کرد. او در این مجلس نشان داد که تربیت یافته مدرسه قرآن است. او به ما یاد داد که در هر وضعیتی ـ از وضع مبارزه و جهاد گرفته تا دعوت و ... ـ سخن خدا را منطق و مبنا و فصل الخطاب خود قرار دهیم. زیرا این کتاب، کتاب حقی است که باطل را در آن راهی نیست و حقیقتی است که می توان هر سخنی را با مقیاس آن سنجید و هرچه که زمان تحول و تکامل و فرهنگها تنوع یابد، قرآن همچنان گوهر اصلی فرهنگ و تفکر و حرکت ما است. این درسی است که می توانیم از زینب فرا گیریم. از او که در برابر یزید با منطق قرآن سخن می گوید
.
اعتراض به اسارت خاندان پیامبر
زینب در بخش نخست خطبه اش عمل زشت یزید در اسیر کردن خاندان پیامبر را مورد اعتراض قرار داد: الحمدللّه رب العالمین و صلی اللّه علی رسوله و آله اجمعین. صدق اللّه اذ یقول «ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوأی ان کذّبوا بآیات اللّه و کانوا بها یستهزؤن؛ (سپاس سزاوار خدا، پروردگار جهانیان است و درود بر پیامبر و همه خاندانش. سخن خدای راست است آنجا که می گوید: سپس عاقبت کسانی که کردار بد کردند، این بود که نشانه های خدا را دروغ خواندند و آن را به ریشخند گرفتند). زینب این آیه را برای یزید می خواند تا به او بگوید که تو از آیه بد استفاده کرده ای و در عمل ـ اگر نه در درون ـ آیات خدا را تکذیب کرده ای و آن را به ریشخند گرفته ای.×. ریشخند بر آیات قرآن و آنگاه بر مفهوم و الفاظ آیات است و گاه بر آیات ناطق و بر انسانهایی که تجسم عینی قرآن اند.×. زینب ادامه می دهد:×. اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء، فاصبحنا نساق کما تُساق الاساری انّ بنا علی اللّه هوانا و بک علیه کرامة و انّ ذلک لعظم خطرک عنده فشمخت بانفک و نظرت فی عطفک جذلان مسرورا حین رأیت الدنیا لک مستوسقة و الامور متسقه و حین صفا لک ملکنا و سلطاننا مهلاً مهلاً؛×. ای یزید، اکنون که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را چونان اسیران به این سو و آن سو می بری، گمان برده ای که ما در نزد خدا خوار و تو در نزد او ارجمند شده ای؟! و اکنون بر خود می بالی و می نازی که جهان سر به فرمان تو نهاده است و کارها وفق مراد تو است و مقامی که از آن ما بود به تصرف تو در آمده است؟! چنین نیست. توسن سرکشی را آرامتر بران و بدان که شادی ات دیری نمی پاید.
کدام پیروزی
زینب به یزید می گوید: تو گمان برده ای که پیروزی با ابزارهای مادی، پیروزی حقیقی است و چنین کسی نزد خدا گرامی و محبوب و مورد رضایت است؟! و آنکه به سبب شرایط واقعی و عینی پیرامونش نتوانسته به پیروزی برسد نزد خدا خوار و بی مقدار است؟! این، پنداری باطل است. زیرا آیاتی داریم که از کسانی سخن می گوید که خدا فرصت طولانی به آنان می دهد تا آنان را بیازماید و آنان هر آنچه را که در اندرون دارند بیرون ریزند تا خدا صحبت را بر آنان تمام کرده باشد که همه فرصتها و امکانات را به آنان داد تا به راه راست درآیند، اما آنان این امکانات را در راه تباهی به کار گرفته اند. و لا یحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لانفسهم، انما نملی لهم لیزدادوا اثما (آل عمران/178)؛ آنان که کفر ورزیدند گمان نبرند که مهلتی که به آنان دادیم برایشان مایه خیر است، ما مهلتشان می دهیم تا بر گناهشان بیفزایند. یعنی اینکه، همه فرصتها را به آنان دادیم اما خود آنان از آن بهره نبردند و بار گناه خود را سنگین تر کردند و عذاب خوارکننده را به جان خریدند.×. زینب می خواهد به یزید بگوید که خدا به تو مهلت داده است تا اسلام تو را ـ که اعتقادی بدان نداری ـ و انسانیت تو را بیازماید و تو مانند همانان که بر گناهان خویش افزودند و عذاب دردناک در انتظارشان است، سقوط کرده ای.×. زینب(س) در ادامه سخنان خود ذلتی را که خاندان ابوسفیان در برابر رسول خدا کشیدند به او یادآوری می کند. و با کنیه «ابن الطلقاء» (پسر آزاد شدگان) یزید را مخاطب قرار می دهد. او پسر کسانی است که پس از فتح مکه، زمانی که با جدّ زینب ـ پیامبر اکرم(ص) ـ رویارو شدند، پیامبر از آنان پرسید: ما ترونی فاعلاً بکم؟ (انتظار دارید با شما چه کنم؟) پاسخ دادند: اخ کریم و ابن اخ کریم (تو برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار ما هستی). پیامبر(ص) که روحش لبریز از عطر دلاویز رسالت بود خواست تا طعم عفو و گذشت رسالت و انسانیت را به آنان بچشاند و الگوی اخلاق عظیم خویش را به آنان بنمایاند. به آنان فرمود: اذهبوا فانتم الطلقاء (بروید که شما رهایید). پیامبر با این کار به آنان فهماند که تجربه عملی اشان در زندگی بر محور خشونت بوده است. او با رها ساختن دشمنان دیروز و اسیران امروز خود تجربه ای جدید به آنان می بخشد تا آنان پس از روزگاری که در کفر و عصیان گذرانده بودند، ایمان و اطاعت خدا را تجربه کنند.×. زینب چنین خطاب می کند:×. «أ من العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول اللّه سبایا قد هتکت ستورهنّ و ابدیت وجوههنّ یحدو بهنّ الاعداء من بلدٍ الی بلد و یتشرفهن اهل المناقل و یبرزن لاهل المناهل و یتصفح وجوههنّ القریب و البعید و الغائب و الشهید و الشریف و الوضیع و الدنی ء و الرفیع لیس معهنّ من رجالهنّ ولیّ و لا من حماتهنّ حمیم عتّوا منک علی اللّه و جحودا لرسول اللّه و دفعا لما جاء به من عند اللّه و لا غرو منک و لا عجب من فعلک و انی یرتجی مراقبة من لفظ اکباد الشهداء و نبت لحمه بدماء السعداء؛×. ای زاده بردگان! آیا عادلانه است که تو دختران و کنیزکان خود را در پس پرده بداری و دختران رسول خدا را چون اسیران بگردانی و به حجابشان بی حرمتی کنی و چهره اشان را مکشوف داری و دشمنان آنان را از شهری تا شهر دیگر بگردانند تا مردم شهر و بادیه، پست و شریف تماشاگر آنان باشند و از دور و نزدیک به آنان چشم بدوزند و همراهشان هیچ مردی و نگهبانی نباشد. این کارهای تو سرکشی نسبت به خدا و انکار رسول خدا و ردّ آیات الهی است. البته از تو که زاده کسانی هستی که جگر شهیدان را دریدند جای شگفتی نیست و نمی توان از چون تو کسی انتظار عاطفه داشت. تو زاده کسانی هستی که گوشتشان از خون پاکان روییده است.»×. زینب با این سخنان ماجرای هند جگرخوار را یادآوری می کند و به تاریخ نیاکان یزید اشاره می کند که جنگها، علیه اسلام به راه انداختند و بسیاری از اصحاب رسول خدا را کشتند.×. زینب در ادامه چنین می گوید: «و کیف یستبطی ء فی بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الاحن و الاضغان ثم تقول غیر متأثم و لا مستعظم: و اهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل، منتحیا علی ثنایا ابی عبداللّه تنکثها بمحضرک و کیف لا تقول ذلک و قد نکأت القرحة و استأصلت الشأفة باراقتک دماء ذریة محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم و نجوم الارض من آل عبدالمطلب و تهتف باشیاخک؛×. چگونه در کینه ورزی نسبت به ما کوتاهی کند، کسی که از روی نفرت به ما می نگرد و خاطره های دور زندگی اش او را به انتقام جویی وا می دارد؟ بی هیچ شرم و پشیمانی می گویی که ای کاش بزرگان ما که در بدر کشته شده اند، بودند و می دیدند و شادمان می شدند و ... بی شرمانه با چوب خیزران بر دندانهای ابوعبداللّه می زنی.×. چرا چنین نکنی؟ با آنکه ریختن خونهای پاک خاندان محمد(ص) و ستارگان زمینی خاندان عبدالمطلب، بر زخمهای ما نمک پاشیدی و ریشه پاکی را از بن کنده ای. و اینک پدران خود را صدا می زنی و گمان داری که آنان پاسخ تو را بدهند. اما به زودی به دادگاه الهی احضار خواهی شد و آنگاه آرزو خواهی کرد که ای کاش لال و کور بودی.»×. زینب(س) پس از سخنانی که خطاب به یزید ابراز داشت برای اثرگذاری بر وجدان توده مردمی که به خطابه اش گوش فرا داده بودند، یکباره رو به خدا می کند و در حالتی که گویی تمامی رنجها و مصیبتها را فراموش کرده است خدا را چنین می خواند:×. «اللهم خذ بحقنا من ظالمنا و احلل غضبک بمن سفک دمائنا و قتل حماتنا؛×. خدایا داد ما را از آنکه به ما ستم کرده بستان و خشم خود را بر آن کس که خونهایمان را ریخت و حامیان ما را کشت روا دار!»×. زینب با این دعا تأثیر روانی عمیقی بر مردم گذاشت. او می خواست به این وسیله به یزید بگوید که اگرچه تو اکنون نیرومندی و ما ضعیف هستیم و نمی توانیم حق خود را از تو بستانیم اما خداوند در آینده حق ما را خواهد ستاند و انتقام ما را از تو خواهد گرفت زیرا تو به ما ستم کردی. به زودی خشم خدا بر تو روا خواهد شد زیرا او بر ریختن خون پاکان خشم می گیرد. سپس به یزید چنین گفت:×. «فواللّه ما فریت الاّ جلدک و لا حرزت الاّ لحمک؛×. یزید! به خدا سوگند جز پوست تن خویش را ندریدی و جز گوشت خویش را نبریدی.»×. در حقیقت منظور زینب این است که تو با این کار خود گور خود را کنده ای.×. «و لتردّن علی رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم بما تحملت من سفک دماء ذریته و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته حیث یجمع اللّه شملهم و یلم شعثهم و یأخذ بحقهم؛×. به زودی در روز رستاخیز بر رسول خدا وارد خواهی شد، در حالی که ننگ ریختن خون فرزندان او و گناه هتک حرمت خاندان و پاره های تن او را بر پیشانی داری، آن روزی است که خدا پیامبر و خاندانش را گرد می آورد و پراکندگانشان را کنار هم می آورد و حقشان را می ستاند.»×. سپس به این آیه قرآن اشاره کرد که: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بل آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی دارند.» یعنی آنان که به دست تو کشته شدند گام در راه خدا نهاده بودند اما تو در راه شیطان گام می زنی و هر آن کس که در راه خدا گام بردارد، در نزد پروردگارش از رضوان و کرامت و نعمت برخوردار است و اینها روزی همه شهیدان است.×. «حسبک باللّه ولیا حاکما و بمحمد صلی اللّه علیه و آله و سلم خصیما؛×. در آن روز خدا زمامدار و حاکم است و محمد ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ دادخواه است.»
تحقیر یزید
زینب پس از این سخنان عظمت و بزرگی خود را که برخاسته از ایمان و رسالت و عزتش بود به رخ یزید کشید و گفت: تو ارزش آن را نداری که با تو سخن بگویم اما برخی شرایط انسان را وا می دارد تا با کسی که مستحق خطاب نیست، سخن بگوید: «انی لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک لکن العیون عبری و الصدور حری؛×. من تو را بسیار بی ارزش می دانم و حتی ملامت تو را خطا می دانم. اما چه کنم که چشمها گریان و دلها پر از آه است.»×. زینب در این خطابه پرشور فرهنگ کربلا را برای همه انسانهایی که شاهد حوادث کربلا نبوده اند، به گونه ای جاودانه ترسیم کرد و در پایان با قاطعیت تمام بر سر یزید بانگ زد که «و لا تمیت وحینا» تو نمی توانی شعله وحی را در خاندان ما خاموش کنی. وحی در خانه ما نازل شده است و ما ملتزم به وحی بوده ایم و هستیم. اما ننگ بر تو در تمام تاریخ خواهد ماند و هزاران لعنت نثار تو خواهد شد.
. کدام زینب؟
این همان زینب است، در اوج عظمت معنویت و ایمان. زینبِ پرورش یافته در سایه سار فرهنگ قرآن، زینبِ قهرمان، زینب سخنورِ چیره زبان.×. در بزرگداشت یاد او زنان باید این درس را از او بیاموزند که به رغم خواسته کسانی که مایلند تا زن را در حاشیه عرصه زندگی نگاه دارند و سستی و ناتوانی را بر عقل و روحیه اش تحمیل کنند و او را از مسؤولیت پذیری در عرصه برخوردها به دور دارند باید در متن زندگی باشد.×. زینب به زن مسلمان می گوید: به سوی من بیا. من که در دامن مادری پرورش یافتم که الگوی حق محوری بود. من وارث فاطمه ام، وارث خدیجه که همه چیزش را ـ عقل و روح و عاطفه و مال و جاه اش را ـ به رسول خدا بخشید و در همراهی با رسول خدا تن به فقر داد.×. من زینبم. همان که پرچم حرکت حق محورانه در عرصه برخورد حق و باطل را در تمام زندگی اش بر دوش دارد. من دوست دارم تا خطر سیر زن ـ حتی در سخت ترین شرایط ـ بر محور حق باشد و با فکر و سخن و حرکتش در خدمت اسلام باشد. این ندای زینب است به زن مسلمان.×. زنان مسلمان باید به ندای زینب گوش فرا دهند و اسلام را مایه عقب ماندگی و رانده شدن از عرصه زندگی و عزلت گزینی ندانند.×. زینب در میدان گسترده جهاد که نهرهای خون از آن جاری شد، ایستاد و در حالی که سخت مصیبت زده بود اما عنان اندیشه و اختیار را از کف نداد و اندیشید که هدف این خونها چیست؟ دردهای او دردهایی رسالت مندانه است و درد دین است. باید از زینب این درد متعهدانه را بیاموزیم. زینب چنین زنی است. پس او را نباید تنها در دایره اشکهایمان محصور کنیم. باید او را در موضع جهاد و نزاع بین حق و باطل قرار دهیم. ما از زن مسلمان می خواهیم که زینب باشد، هرچند تنها 20%.×. فتشبّهوا ان لم تکونوا مثلهم×. انّ التشبه بالکرام فلاح×. به بزرگان تشبّه کنید اگرچه مانند آنان نیستند، زیرا تشبه به بزرگان رستگاری است.×.