پگاه حوزه، ش 29
نویسنده در این مقاله از نیاز به نوعی فلسفه در حوزه اندیشه اسلامی یاد می کند که آن را «فلسفه صیرورت یا شدن » می نامد; چرا که در بررسی اشیا و تحلیل جهان، سه گونه فلسفه داریم: 1 . فلسفه ای که چرایی اشیا را بر اساس علیت تحلیل می کند; 2 . فلسفه چیستی، که بر اساس تغایر اشیا با یکدیگر به تعریف آنها می پردازد; 3 . فلسفه ای که چگونگی اشیاء را بیان می کند; یعنی نسبت عوامل با چگونگی تحقق تغییر را توضیح می دهد . بنابراین در «فلسفه شدن » ما باید بتوانیم فلسفه ای را ارائه کنیم که مکانیزم تغییر، حرکت و تکامل را تعریف کرده، به صورت عینی [نه انتزاعی] توضیح دهد که تکامل چگونه اتفاق می افتد . چون ما فلسفه شدن نداریم، در کنترل عینیت به فلسفه های دیگران تکیه می کنیم . «فلسفه شدن » اسلامی، فلسفه ای است که می تواند تکامل و تغییر را بر پایه معارف اسلامی تعریف کند و طبیعی است که چنین چیزی ابزار هدایت تکامل تمدن است; اما نه تمدن مادی; بلکه تمدن دین محور . این فلسفه می تواند تفکر، اندیشه و ره آوردهای اندیشه، یعنی فرهنگ اجتماعی را در عرصه های مختلف هماهنگ کند . به عبارت دیگر، «فلسفه شدن » ، فلسفه ای است که روش ها را در سه حوزه هماهنگ می کند: نخست، روش فهم معارف دینی را بر پایه حجیت سامان می دهد; و سپس فهم کاربردی را بر مبنای اسلام شکل می دهد و بالاخره جریان اسلامی در فهم اجرایی و دولت را تحقق می بخشد .
از راهبردهای این فلسفه، ارائه تعریف روشن تری از «حکمت حکومتی » ، «فقه حکومتی » و «اخلاق حکومتی » است . برای مثال، فقه حکومتی صرفا فقهی نیست که در آن احکام اجتماعی وجود داشته باشد; بلکه فقهی است که بتواند کنترل عینیت را به عهده بگیرد و برنامه ریزی کلان و توسعه داشته باشد .