فیلم خشم که براساس رمانی با همین نام از فیلیپ راث ساخته شده، هفته گذشته اکران شد. مجله اینترنتی ایندی وایر به همین مناسب سراغ منتقدان سینمایی سرشناس رفته و از آنها درباره راز یک اقتباس سینمایی موفق سوال کرده است. آیا کتاب و رمان همیشه بهتر از فیلمهایی هستند که با اقتباس از آنها ساخته میشوند؟ سوال اصلی از این منتقدان این است که آیا فیلم اقتباسی را میشناسند که از خود کتاب بهتر بوده باشد؟ اگر میخواهید جواب منتقدان سینمایی به این سوال را بدانید، با بنیتا همراه باشید.
IndieWire
کریستوفر کمپبل؛ منتقد مجلات (Nonfics) و (Film School Rejects)
این سوال برای من کمی سخت است چون کتاب مرجع خیلی از فیلمهای اقتباسی را نخواندهام. با این شرایط جوابم به این سوال منفی است؛ تا به حال هیچ فیلم اقتباسی ندیدهام که از کتاب اصلی بهتر بوده باشد. سلیقه من آثار اقتباسی را میپسندند که با اثر اصلی متفاوت باشند. در شاخه مستند، تاریخچه زمان اثر ارول لوریس بهترین مستند اقتباسی از یک کتاب علمی است. کارگردان با اضافه کردن یک داستان زندگینامهای، کیفیت مستند را به مراتب بیشتر کرده است. در شاخه فیلم هم اقتباس اثر اسپایک جونز و چارلی کافمن را انتخاب میکنم. این فیلم اقتباسی از داستان دزد ارکیده است اما بیشتر مدیون سازندگان فیلم است تا نویسنده کتاب اصلی. هم مستند تاریخچه زمان و هم فیلم اقتباس، تاثیری در ذهن من گذاشتند که کتابهای اصلی نگذاشته بودند.
دیوید الریک؛ منتقد مجله ایندی وایر
انتخاب من فیلم گتسبی بزرگ اثر باز لورمان است؛ شوخی کردم! البته این فیلم آنقدرها هم که میگویند بد نیست! مقایسه کتاب با فیلم کار چندان درستی نیست چون یک فیلم در واقع یک زندگینامه تصویری است و صرفاً نمیتواند اقتباس کامل از یک کتاب داستانی باشد. با این وجود انتخاب من فیلم میشیما؛ یک زندگی در چهار فصل اثر پل شریدر است. این کارگردان موفق شده صدای منفرد یوکیا یوشیما را تبدیل به یک سرود خوش آهنگ کند و تاثیر قسمتهای مختلف داستان را بیشتر کند. آثار یوشیما بسیار منحصر به فرد و متفاوت هستند اما شریدر آنقدر زیرک بوده که بتواند با اقتباس از این کتاب اثر خودش را خلق کند و از زیر سایه نویسنده بیرون بیاید. هنر شریدر داستانهای این کتاب را به زندگی واقعی بیننده میآورد؛ این چیزی است که روی صفحات کتاب اتفاق نمیافتد.
مارک هریس؛ منتقد مجله (Vulture)
میدانم این سوال را برای این میپرسید که بفهمید کدام منتقد آنقدر باهوش یا متفاوت است که اثری به جز پدرخوانده را انتخاب کند. خیلی دوست داشتم یکی از آن منتقدها بودم اما جواب من همین است: پدرخوانده. من نمیدانم چطور باید موفقیت این داستان امریکایی پرفروش روی پرده سینما را توضیح بدهم. کاری که سازندگان این فیلم کردهاند، شبیه جادوگری است و به همین خاطر به سختی میشود آن را توضیح داد. تنها چیزی که با دیدن فیلم پدرخوانده یاد میگیرید، این است که برای ساخت آثار اقتباسی باید نابغه باشید!
جوردن هافمن؛ منتقد روزنامه گاردین
پاسخ این سوال بستگی به این دارد که اول فیلم را دیده باشید یا کتاب را خوانده باشید. اولین کارگردانی که به نظرم میرسد، آلفرد هیچکاک است. اما کتاب مرجع هیچکدام از آثار اقتباسی او را نخواندهام (حتی ربکا). به همین خاطر نمیتوان این جواب را خیلی معتبر حساب کرد. 2001: یک ادیسه فضایی اثر استنلی کوبریک همه انتظارات شما را از یک اثر اقتباسی برآورده میکند چون همزمان با کتاب ساخته شده است! به همین خاطر هم به سختی میتوان گفت کتاب بهتر است یا فیلم کوبریک.
کریستی پوشکو؛ منتقد (Pajiba) و (Comic Book Resources)
انتخاب من فیلم غبارستاره است که با اقتباس از رمان نیل گیمن ساخته شده است. متیو وان با اضافه کردن شخصیت کاپیتان شکسپیر به فیلم نشاط و کمی دیوانگی را به افسانه گیمن اضافه کرده است. هر کدام از ویژگیهای این شخصیت با بازی فوقالعاده رابرت دنیرو کاملاً به داستان عمق میدهند. وقتی کتاب را میخوانید رابطه عاشقانه ایوین و تریستان خیلی قابل درک به نظر نمیرسد اما چارلی کاکس و کلیر دینز نقشهایشان را طوری ایفا کردهاند که رابطه بینشان کاملاً باورپذیر است. نوع نگاه میتو وان به داستان باعث شده مارک استرانگ و میشل فایفر هم به خوبی در نقشهای منفیشان بدرخشند. این فیلم اقتباسی که به کمتر از حقش مورد توجه قرار گرفته، کتاب گیمن را نه به عنوان خمیرمایه داستان بلکه به عنوان منبع الهام استفاده میکند. ترجیح من این است که فیلمهای اقتباسی، یک ماجراجویی در بستری باشند که نویسنده کتاب فراهم کرده؛ نه صرفاً به تصویر کشیدن کاراکترها و وقایعی که در یکبار در کتاب آمدهاند.
تاشا رابینسون؛ منتقد (The Verge)
آروارهها یک معجزه سینمایی است که براساس کتاب پیتر بنچلی ساخته شده است. کتاب آروارهها کتاب خوبی است اما سبک نگارشی بسیار سادهای دارد و شخصیتها و اتفاقات در آن عمق کافی ندارند. اما استیون اسپیلبرگ موفق شده این ایراد کتاب را روی پرده سینما محو کند. فارغالتحصیل از این فیلم هم جلوتر است؛ کتاب اصلی چارلز وب به شدت خنثی و بیاثر و پر از مکالمههای گردشی و یک طرفهای است که هیچ کمکی به داستان نمیکنند. شخصیت بنجامین بردداک در کتاب (کاراکتر داستین هافمن) هرگز احساس همدردی شما را بیدار نمیکند. این شخصیت در کتاب دنبال پاسخ سوالهای مهم زندگیاش نیست؛ اطرافیانش نسبت به او بیعاطفه نیستند اما همه اینها در فیلم بخوبی احساس میشود. داستان فیلم فارغالتحصیل کاملاً مثل کتاب است اما سازندگان فیلم موفق شده کاراکتر اصلی را از حالت خنثی دربیاورد و آن را به یک شخصیت منحصر به فرد و جالب تبدیل کند. نویسندگان فیلمنامه از میزان مکالمههای بیهدف و تکراری کاستهاند و بجایش وقت فیلم را صرف جان بخشی به شخصیت اصلی فیلم کردهاند. ترانه بینظیر سایمون و گارفانکل هم حزن و تنهایی نهفته در داستان فیلم را طوری به بیننده منتقل میکند که امکان ندارد همان اتفاق در حین ورق زدن کتاب بیفتد. وقتی کتاب فارغالتحصیل را میخوانید، احساس میکنید یک فیلمنامه ناتمام دستتان گرفتهاید که فقط خط اصلی داستان را برایتان تعریف میکند. اما همین داستان ناقص روی پرده سینما تبدیل به یک اثر تراژیک و کمدی متفاوت و ماندگار شده است.
آلیسا ویلکینسون؛ منتقد (Christianity Today)
میخواهم در جواب دادن تقلب کنم چون نمیتوانم یک فیلم را انتخاب کنم. انتخاب اولم فیلم بچههای کوچک است که براساس رمان تام پروتا ساخته شده است. پایان فیلم به شدت تاثیرگذار است که با تمام اجزای داستان تناسب کامل دارد. اما پایان کتاب ضعیف و گذشته نگر است و به خودی خود ماهیتی ندارد. نمیدانم این پایانبندی چطور به ذهن تاد فیلد آمده – خود پروتا هم در نوشتن فیلمنامه همکاری داشته – اما فیلم به مراتب زندهتر و قویتر از کتاب است. شیطان پرادا میپوشد انتخاب دیگر من است که بازهم از کتاب اصلی بسیار جلوتر است. راوی کتاب داستان را طوری تعریف میکند که ما به محض شروع کتاب برای شخصیت اصلی دلسوزی میکنیم اما سازندگان فیلم با زیرکی این قسمت را در فیلم حذف کردهاند و بجایش روی بازی بازیگرانی مثل مریل استریپ تکیه کردهاند. با اینکار نه تنها فیلم دوست داشتنیتر از کتاب شده بلکه این احساس را در بیننده ایجاد میکند که شخصیت راوی به کتاب آسیب زده است.
علاوه براین سوال، یک سوال دیگر هم از این منتقدان پرسیده شد: «در حال حاضر بهترین فیلم روی پرده کدام است؟». جواب همه منتقدان فیلم خشم بود که خودش هم یک اثر اقتباسی است. فرصت دیدن این فیلم را از دست ندهید.