اگر مجبور شوید برای یک دوست 20 دقیقه منتظر بمانید، چه کار خواهید کرد؟ با بنیتا همراه باشید تا جواب این سوال را پیدا کنید.
مطلبی که در ادامه خواهید خواند نوشته سوزی مور یکی از مشاوران امور زندگی است.
چند روز پیش پیامی از یکی از مشتریانم دریافت کردم که میخواست قرار ملاقاتمان را برای سومین بار به تعویق بیندازد. زمانی که از من میخواست به تعویق بیندازم ساعتی بود که به خوبی برنامهریزی کرده بودم.
چکار باید میکردم؟ به او پیام میدادم یا با لحن آرامی تماس میگرفتم و میگفتم که نگران قرارمان نباشد؟ چون من یک آدم حرفهای و آموزش دیده بودم! دلیلی که تماس نگرفتم این بود که از سوپرمارکت میآمدم و 2 بسته در دستانم بود ولی اعلانیه گوشی را داخل بستهها دیدم و نتواستم دستم را به سمت تلفن ببرم! من هیچ چارهای نداشتم جز اینکه 15 دقیقه صبر کنم به خانه برسم بعد جواب پیام او را بدهم.
در این 15 دقیقه چه اتفاقی افتاد؟ 5 دقیقه اول هیجانزده و عصبانی بودم. 5 دقیقه بعدی نیز همینطور بود اما کمی کمتر. 5 دقیقه آخر چطور؟ حس بهتری داشتم. البته کمی استرس داشتم. اما من با این حادثه کنار آمده بودم و حس طبیعی خودم را داشتم.
چه چیزی به من کمک کرد؟ یک فاصله زمانی و مکانی بین من و مشکل وجود داشت. من نمیتوانستم بر طبق غریزهام عمل کنم و عصبانی بشوم و تلفنم را به سمت دیوار پرتاب کنم.
چه زمانی شما هم دچار این نوع احساسات شدهاید؟ مطمئناً صدها بار. این جا چند مثال کلی میزنم:
- تاخیر هواپیما
- تاخیر یک دوست و اینکه شما باید صبر کنید و زمان را تلف کنید.
- در دقایق آخر به شما بگویند که باید مدیریت یک گروه را بر عهده بگیرید
- وقتی احساس میکنید به ناحق مورد سرزنش قرار گرفتهاید
- در محیط کار یک اشتباهی را مرتکب میشوید
- کس دیگری کاری که مال شما بوده را تصاحب میکند
- وقتی دوست، همسر یا یک آشنا حرف نامربوطی به شما میزند
- وقتی رایانه شما خراب میشود و یک افتضاح به بار میآورد
- شما همسر قبلی خود را با شریک جدیدش میبینید
- یک قرار ملاقات مهم دارید و در ترافیک گیر کردهاید
در این موقعیتها چه کار میکنیم؟ فریاد و یا لگد میزنید شاید هم گریه میکنید؟ بله خود من هم در این موقعیتها اشتباه میکنم و کنترل خود را از دست میدهم. اما این فقط باعث میشود حس بدی داشته باشیم. احساس گناه، خجالتزدگی و پشیمانی. به جای اینکه خود را عصبانی کنید، دفعه بعدی که عصبانی شدید، مراحل زیر را طی کنید:
1.توقف کنید و نفس بکشید
من به خودم میگفتم. من هنوز اینجا هستم. من هنوز هستم. من ایمنی دارم. من میتوانم دم و بازدم خود را حس کنم. همه چیز درست است. تکرار متمرکز 20 ثانیهای این گفتهها به علاوه کمی تنفس عمیق به من خیلی کمک کرد. این موارد را اجرا کنید. اگر بتوانید این فرایند را 10-15 دقیقه ادامه بدهید که چه بهتر!
2.سراغ بخش منطقی ذهنتان بروید.
غرور شما قابل پیشبینی نیست یا لزوماً درست نیست. خبر خوب این است که میتوانید این موضوع را به کنترل خود در بیاورید. از خودتان بپرسید این موضع چقدر برای من جدی است؟ آیا دنیا به آخر میرسد؟ آیا موضوع مرگ و زندگی است؟ بهتر است سر عقل بیایید.
3.اوضاع را بدتر جلوه ندهید
وقتی فهمیدید که بدترین اتفاقی که ممکن است پس از: از دست دادن یک پرواز، 10 دقیقه تاخیر برای یک قرار یا اضافه کاری که باید در اداره انجام بدهید، چیست دیگر دست از نگرانی بردارید. یک پرواز دیگر برای شما خواهد آمد. شما میتوانید آن 10 دقیقه تاخیر را به خواندن یک کتاب بپردازید. کمی بیشتر کار کردن تا حالا کسی را نکشته است.
4.روی چیز دیگری تمرکز کنید
اگر مرتب به روی یک موضوعی تمرکز کنید آن موضوع دست از سر شما بر نمیدارد. میتوانید حواس خودتان را پرت کنید؟ آیا درون تاکسی میتوانید به یک دوست زنگ بزنید؟ وقتی کسی حرفی به شما میزند که توهینآمیز است آیا میتوانید به صفات خوب او فکر کنید و او را ببخشید؟ وقتی رئیستان به شما کار اضافی را میسپارد آیا میتوانید به تعطیلاتی که در پیش دارید فکر کنید و لبخند بزنید؟
5.روی کارهایی که میتوانید کنترلشان کنید، تمرکز کنید
چیزهای زیادی نیست که بتوانیم کنترل کنیم. ما نمیتوانیم والدین خود را انتخاب کنیم. ما هوا را نمیتوانیم کنترل کنیم. ما افزایش اجارهها یا اخلاق گند رئیسمان یا تاخیر مترو را نمیتوانیم کنترل کنیم. در لحظهای که هیچ کنترلی ندارید روی چیزی که میتوانید کنترل کنید تمرکز کنید. من عموماً کتابی را که با خود همراه دارم میخوانم. شروع به نوشتن میکنم، اپلیکیشنهای قدیمی را از روی گوشیام پاک میکنم. به مادرم پیامک میدهم. تلفن اینجا خیلی بدرد میخورد!
6.کمی ایمان داشته باشید
مربی شخصی معروف وین دایر میگوید: "همه چیز در نهایت درست میشود" آیا تا حالا توجه کردهاید که وقتی چیزی کار نمیکند به این معناست که چیز بهتری انتظار شما را میکشد. یک خانه بهتر، حقوق بالاتر که شما حتی تصورش را نمیکردید؟ باید به یک سرنوشت اعتماد کنید.
اما در مورد قرار ملاقات با مشتریام... من قرار ملاقات چهارم را با او تنظیم کردم و خیلی خوب هم جواب گرفتیم. اتفاق جالبی که افتاد این بود که اگر قرار من لغو نشده بود دیدن یک دوست قدیمی را که تازه به شهر آمده بود از دست میدادم!