با خویشان شوهرت بساز

یکى از مشکلات زندگى، اختلاف زن و بستگان شوهر است. اکثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان میانه خوبى ندارند، وبالعکس، پیوسته نزاع و قهر و دعوا دارند

با خویشان شوهرت بساز
یکى از مشکلات زندگى، اختلاف زن و بستگان شوهر است. اکثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان میانه خوبى ندارند، وبالعکس، پیوسته نزاع و قهر و دعوا دارند. از یک طرف زن کوشش میکند شش دانگ شوهرش را تصاحب کند به طوری که به دیگرى حتى مادر و برادر و خواهرش توجه نداشته باشد. سعى می کند علاقه آنها را قطع کند، بدمى گوید، دروغ مى سازد، قهر و دعوا می کند. از طرف دیگر مادر شوهر، خودش را مالک پسر و عروس می داند. سعى می کند به هر طور شده پسرش را نگهدارد، نگذارد یک زن تازه وارد، شش دانگ او را تصاحب کند.
بدین منظور به کارهاى عروس ایراد می گیرد، بدگویى می کند، دروغ جعل می کند. هر روز جنگ و دعوا دارند مخصوصاً اگر در یک منزل زندگى کنند. اگر یکى از آنها یا هر دو نادان و لجباز باشند ممکن است کار به جاهاى باریک حتى ضرب و خودکشى منتهى شود. ماهى نیست که چندین عروس از دست مادر شوهر خویش خودکشى نکنند. شما مى توانید اخبار آنها را در جرائد بخوانید.
از باب نمونه: «تازه عروسى... که از بدرفتاریهاى مادر شوهرش به تنگ آمده بود خود را آتش زد (1) ».
«زنى به علت بدرفتارى و بهانه گیرى مادر شوهرش خودسوزى کرد (2) ».
آنها شب و روز در مبارزه و زورآزمایى هستند لیکن غم و غصه و ناراحتى آن مال مرد است.
عمده اشکالش اینست که دو طرف نزاع افرادى هستند که مرد نمى تواند به آسانى از آنها دست بردارد. از یک طرف همسرش را مى بیندکه از پدر و مادر چشم پوشیده و با صدها امید و آرزو به خانه شوهر آمده است، آمده تا مستقل و صاحب خانه و زندگى باشد. وجدانش می گوید باید اسباب خوشى و رضایت خاطر او را فراهم سازم و از وى حمایت کنم. به علاوه همسر دائمى و شریک زندگى اوست نمى تواند از حمایت او دست بردارد. از طرف دیگر فکر می کند:پدر و مادرم سالها برایم زحمت کشیده اند. با صدها امید و آرزو بزرگم کرده اند، با سوادم نموده اند، شغل برایم تهیه کرده اند، زن برایم گرفته اند، امید و آرزو داشته اند به هنگام ناتوانى دستشان را بگیرم. خلاف وجدان است قطع رابطه کنم و اسباب ناراحتى آنها را فراهم سازم. به علاوه، دنیا هزار نشیب و فراز دارد، سختى و سستى دارد، بیمارى و ناتوانى دارد، گرفتارى و درماندگى دارد، دشمنى و دوستى دارد، تصادف و مرگ دارد. در این مواقع حساس احتیاج به مددکار دارم و تنها کسانیکه ممکن است به هنگام گرفتارى دستم را بگیرند و از خودم و خانواده ام حمایت کنند پدر و مادر و خویشانم مى باشند. در این دنیاى تاریک نمى توانم بى پناه باشم و خویشانم بهترین پناهند. پس نمى توانم از آنها دست بردارم.
در اینجاست که یک مرد عاقل خودش را در بین دو محذور بزرگ مشاهده می کند. یا باید گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادر بردارد، یا مطابق میل پدر و مادر رفتار کند و همسرش را برنجاند، و هیچیک از این دو امر برایش امکان پذیر نیست.
بدین جهت ناچار است با هر دو بسازد. و تا حد امکان هر دو را راضى نگه بدارد. آن هم کار بسیار دشوارى است. لیکن اگر زن حرف شنو و عاقل باشد و سرسختى و لجاجت بخرج ندهد حل مشکل آسان می گردد.
از این رهگذر است که مرد از همسرش که از همه کس به او نزدیک تر و مهربانتر است انتظار دارد که در حل این مشکل به وى کمک کند. عروس اگر در مقابل مادر شوهر قدرى تواضع کند، حالت تسلیم بخود بگیرد، به او احترام کند، اظهار محبت نماید، در کارها با او مشورت کند، گرم بگیرد، مانوس شود، استمداد کند همان مادر شوهر بزرگترین پشتیبانش خواهد شد.
انسان که مى تواند با اخلاق خوش و اظهار محبت یک طائفه را دوست و غمخوار خویش گرداند آیا حیف نیست که به واسطه لجاجت و تکبر و خودخواهى این همه یار و یاور را از دست بدهد؟
آیا فکر نمی کند که در نشیب و فرازها و سختیها و گرفتاریهاى روزگار به یارى دیگران نیازمند است، و در آن مواقع حساس کمتر کسى به فکر انسان است، تنها خویشان و اقاربند که به داد او مى رسند. آیا بهتر نیست که با اخلاق خوش و مهربانى با خویشانش معاشرت و رفت و آمد کند تا از لذائذ انس و محبت برخوردار گردد و یک طائفه دوست و پشتیبان واقعى داشته باشد؟
آیا سزاوار است با بیگانگان طرح دوستى بریزد و دوست و رفیق پیدا کند لیکن با خویشان و اقاربش قطع رابطه کند؟در صورتیکه به تجربه ثابت شده که در مواقع گرفتارى اکثر دوستان انسان را رها می کنند ولى همان خویشان متروک به یاریش مى شتابند، زیرا پیوند خویشى یک پیوند طبیعى است که به آسانى بریده نمى شود.
در مثل هاى عامیانه گفته شده:خویش و اقوام اگر گوشت انسان را بخورند استخوانش را دور نمى ریزند.
حضرت على علیه السلام فرمود:«انسان هیچگاه از خویشانش بى نیاز نمى شود، و لو مال و اولاد هم داشته باشد. به ملاطفت و احترام آنها احتیاج دارد. آنها هستند که با دست و زبان از او حمایت می کنند. خویشان و اقارب بهتر از او دفاع مى نمایند. در مواقع گرفتارى زودتر از دیگران به یاریش مى شتابند. هر کس از خویشانش دست بکشد یک دست از آنها برداشته لیکن دستهاى زیادى را از دست خواهد داد (3) ».
خانم محترم، براى خوشنودى شوهرت، براى راحتى و آسایش خودت، براى اینکه یک طائفه دوست و حامى واقعى پیدا کنى، براى اینکه محبوب شوهرت واقع شوى بیا و با خویشان شوهرت بساز. از لجاجت وخودخواهى و تکبر و جهالت دست بردار. عاقل و دانا باش. افکار شوهرت را پریشان نساز. فداکارى و شوهردارى کن تا نزد خدا و خلق محبوب باشى.

پی‌نوشت‌ها:

1-اطلاعات 13 اردیبشت 1349.
2-اطلاعات 16 اردیبهشت 1349.
3-بحار جلد 74 ص 101.

منبع:امینی، ابراهیم؛ (1367؟)، آئین همسرداری یا اخلاق خانواده، تهران: اسلامی، چاپ پانزدهم.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان