جایگاه نمادین کوه «رضْوی» در فرهنگ اسلامی

چکیده: در جغرافیای نمادین ادیان مختلف، کوهها از جایگاه ویژه ای برخوردارند. از جمله کوههایی که در فرهنگ اسلامی و بویژه نزد شیعیان، تداعی گر معانی نمادین به شمار می رود، کوه رَضوی است

جایگاه نمادین کوه «رضْوی» در فرهنگ اسلامی

چکیده:

در جغرافیای نمادین ادیان مختلف، کوهها از جایگاه ویژه ای برخوردارند. از جمله کوههایی که در فرهنگ اسلامی و بویژه نزد شیعیان، تداعی گر معانی نمادین به شمار می رود، کوه رَضوی است. در این مطالعه نخست با نظر به پیشینه جغرافیایی، و شواهد نام شناختی، زمینه حضور این نماد در فرهنگ اسلامی بازشناسی می شود. در مرحله بعد، با نظر به شواهد حضور آن در باور عموم مسلمانان و بویژه شیعیان، همراه با مقایسه با نگرشهای مشابه در ادیان دیگر، میان زمینه های جغرافیایی، تاریخی، و فرهنگی پیدایی و تکامل این نماد، تا حد امکان ارتباط برقرار می گردد.
کلیدواژه ها: جغرافیای نمادین، اساطیر، کوه، رَضوی، تاریخ فرق اسلامی، شیعه، بهشت و برزخ.

طرح مسئله

بسیاری از شیعیان عبارت «ای ارض تقلّک او ثری، ابرضوی او غیرها...» را که در دعای ندبه آمده است، به خاطر دارند. تعابیری همچون«ما اقام ثَبیر و رضوی» در فرهنگ عربی کاربردی همچون مثل یافته اند. در اشعار شاعران بزرگ عرب نیز اشارات پرشماری به کوه رضوی دیده می شود. پرسش اینجاست که این حضور گسترده نمادین از چه رو برای کوه رضوی حاصل گردیده، و چه زمینه ها و پیامدهایی داشته است.
در این مطالعه کوشش خواهد شد بدین سؤالها پاسخ داده شود که رضوی همچون یک رشته کوه در فرهنگ عموم مسلمانان از چه جایگاه نمادینی برخوردار است؛ در نگرش شیعیان بدان، تفاوتی با دیگر فرق دیده می شود، یا نه؛ و سر آخر این که بر پایه قدیم ترین شواهد تاریخی قابل استناد، در صورت وجود چنین تفاوت(ها) در نگرش شیعیان با عامه مسلمانان، این تفاوتها از کدام عصر بروز یافته، و احتمالاً متأثر از چه علل و عواملی است.

درآمد

در ادیان مختلف کوه مرکز هستی و نقطه آغاز آفرینش، گاه محل وحی و بصیرت، و گاه محل بهشت و فراتر از همه، گاه جلوه گاه خدا شناسانده شده است. برای نمونه، در ادیان جین، بودیسم و هنوییسم، کوه«مِرو» مرکز جهان دانسته می شود و در آیین یهود نیز باوری مشابه درباره کوه صهیون رایج است. در باور هندویان، چهار خشکی و هفت دریا از پای همین کوه بر کشیده شده اند. در باور یهودیان، خدا بر کوه سینا جلوه کرده، و ملاقات موسی(ع) و خدا در همین کوه روی داده است. افزون بر این، یهودیان معتقدند کوه صهیون، بهشتی قرار گرفته در زمین، و کوه اورشلیم نیز محل زندگی خداست. جالب اینجاست که اورشلیم شهری کوهستانی است و زندگی خدا در کوهی در میان مردم، تداعی گر معنای مواظبت و مراقبت خدا از شهر است، برخلاف تصور دیگر رایج در همین دین مبنی بر جلوه خدا بر کوه، یا وجود بهشت در کوه، که هر دو کوه را مکانی میان زمین و آسمان و واسطه میان این دو می نمایانند. در باور مردمان بومی آمریکا، داستانها با این کلیشه آغاز می شود:« مدتها قبل، وقتی که کوهها انسان بودند.» گاه نیز در برخی ادیان آسیای شرقی، کوه خود همچون یک معبد مقدس، شایسته طواف و زیارت است. با نظر در اساطیر متعدد مرتبط با دینهای مختلف، گاه درمی یابیم که کوهی همچنان مقدس باقی مانده، حال آن که افسانه های وابسته بدان تحول و تغییر دایم داشته است.
در فرهنگ اسلامی نیز کوهها همواره مورد توجه بوده اند. برای نمونه، در میان مسلمانان مشهور و مورد اتفاق است که نخستین وحی به پیامبر(ص) در غاری بالای کوه بود؛ نیز، بخش مهمی از اعمال حج نیز در نزدیکی کوه صفا و مروه روی می دهد؛ همچنان که بخشی از باور پیش گفته یهودان، مبنی بر ملاقات خدا با موسی(ع) در کوه طور و هم جلوه خدا بر کوه، در آیین اسلام تأیید شده، و قَسَمهای یاد شده در آیات نخست سوره تین هم در نگاه برخی مفسران، با کوههای تین، زیتون و طور سینا ربط یافته است.
از جمله کوههای اساطیری در فرهنگ اسلامی، کوه رَضوی است. این کوه به سبب واقع شدن در حجاز و بویژه نزدیکی با مدینه، دومین شهر مهم برای مسلمانان، و در نهایت، ویژگیهای جغرافیایی و آب و هوایی خاص خود از استعداد کافی برای توجه عمومی برخوردار بوده، و از دیگر ارتفاعات ممتاز شده است. افزون بر روایات متعدد که هر یک حکایتگر نگرشی کهن درباره آن هستند، اشعار و امثال رایج در میان عموم نیز حکایت از جایگاهی نمادین برای آن می کنند. این مقاله درصدد مطالعه همین جایگاه در جغرافیای نمادین مسلمانان، و ریشه های آن است.

مقدمه

رضویّه، رشته کوهی در حجاز در جنوب غربی مدینه با قله هایی به ارتفاع تقریبی 1000 تا 2000 متر از سطح دریا و به ندرت بیشتر است که در حدود طول جغرافیایی 38 درجه و 20 دقیقه، و عرض 24 درجه و 35 دقیقه واقع شده است.

1- جغرافیای تاریخی

جغرافیای تاریخی در نوشتارهای کهن مسلمانان، از جمله آبادیهای همجوار آن، به خیبر ادریسی،(1/ 351-352)در جنوب آن ابن خلدون(1/ 62)، و نیز حوراء ادریسی(1/ 350)، اَیله یاقوت،(1/ 293)و غَیقَه ابن حجر،(4/ 19) اشاره شده است. گفتار ابن صوفی(14)را مبنی بر این که این رشته کوه از جانب جنوب، به کوههای عمان متصل است، تنها باید یک خطا تلقی کرد.
پرآبی و سرسبزی دره ها و ارتفاعات این کوه همواره قابل توجه بوده است( نک یاقوت 3/ 51)، آن سان که گاه گفته اند قله آن از فراوانی چشمه های آب، همانند چراگاهی در زمان سرسبزی است.(ادریسی، 1/ 253) آب این چشمه ها به تالابی در سرزمین غیقه می ریزد( ابن حجر، همانجا). به نظر می رسد که این کوه زیستگاه جانورانی درنده همچون شیر و ببر نیز بوده است. این مطلب از خلال اشاراتی گذرا در منابع و به مناسبتهای مختلف قابل درک است. برای نمونه، در خطبه ای منسوب به علی(ع)، هنگام یادکرد سختی جنگی در همین ناحیه، از غرشهای شیران نیز سخن آمده است( ابن شهرآشوب، 2/ 47). نیز در همین باره اعتقاد کیسانیه مبنی بر محافظت شیری و ببری از پیشوای ایشان در کوه رضوی( نک دنباله مقاله)قابل تأمل است.
گویا این منطقه زیستگاه جُهَنیان بوده است(طبری، 6/ 169-170)وجود منازل بیض و عِتوَد در کنار آن، نشان از این مطلب دارد که دره های پر درخت و سرسبز این کوه برای اعراب بادیه نشین توقفگاهی مناسب بوده است( نک یاقوت، 1/ 531) افزون بر بادیه نشینان، حداقل از حدود نیمه سده 6 ق به بعد، جمعیتی از طوایف حسنی نیز در این منطقه می زیسته اند.(ادریسی، د 560ق)با اشاره به چادرنشینی و خوی اعرابی آنها، از کثرت جمعیتشان در عصر خویش گفته( همانجا و یاقوت حموی)(د 626ق) نیز اندکی بعد با تأکید بر شیوه زندگی ابتدایی و شباهتهایشان با اعراب بادیه نشین، جمعیت آنان را در عصر خویش در حدود 700 خانوار تخمین زده است(3/ 51).
در سخن از محصولات این منطقه باید گفت سنگ مِسْن را که دارای کاربرد برای جلای دندانها و تیز کردن سلاحها و تراش جواهرات است، از این کوه استخراج می کرده اند. (ادریسی،‌1/ 350؛ یاقوت، همانجا)نیز به نظر می رسد این مکان برای پرورش اسب مناسب بوده، تا بدانجا که «فرس رَضویه» نامی آشنا برای لغویان عرب، در شاهد آوردن برای «ساختهایی خلاف قاعده در اسم منسوب»گشته است.(نک زبیدی، 19/ 191).

2 - نام شناسی

اشاره ابن اثیر به چند تن از صحابیات پیامبر(ص) حاکی از آن است که رضوی نام داشته اند.(5/ 453)بدین سان می توان محتمل دانست که این نام، حتی اگر نه برای کوه، در فرهنگ سده اول هجری شناخته بوده است.
با این حال، به درستی دانسته نیست که از چه زمان این کوه به نام رضوی نامبردار شد. از قدیم ترین منابع برای آشنایی با این رشته کوه، کتاب جغرافیا نوشته بطلیموس(د ح 170م/ ح 500 سال پیش از اسلام) است که گویی این رشته کوه برای وی شناخته بوده است(نک دائره المعارف اسلام، ذیل«رضوی» به نقل از اشپرنگر). از منابع عصر اسلامی برمی آید که بی هیچ تغییری حداقل، در اندک زمانی پیش از اسلام نام کوه همین بوده است. برای نمونه، نقل شده است که در داستان گم شدن فرزند نُتَیله( مادر عباس بن عبدالمطلب)، حسان بن ثابت، وقار و حلم وی را در شکیبایی بر این مصیبت، با استواری کوه رضوی قیاس کرد. (ابن حبیب، 37)افزون بر این، روایات فراوانی از مسلم بودن این نامبرداری در سده نخست هجری حکایت دارند. برای نمونه در حکایتی به نقل از عمروعاص، وقتی که از او درباره سختیهای مرگ پرسیده می شود، سنگینی بار جان کندن را به حمل صخره های رضوی تشبیه می کند.(ابن سعد، 260/ 4).
داوری در این باب که رضوی واژه ای عربی است، یا دخیل، مشکل است. این نکته که الف مقصوره را در این کلمه دال بر تأنیث دانسته اند(یاقوت، 3/ 181)، با این واقعیت تاریخی که همواره در فرهنگ عربی این نام بر زنان اطلاق شده، مطابق بوده، و خود، متضمن عربی دانستن این واژه است.
از دیگر سو، روایات کهن اسلامی با وجود اختلاف در منشأ، نشان از آن دارند که رضوی واژه ای دخیل دانسته می شده است. در روایتی به نقل از امام صادق(ع)، رضوی از کوههای منطقه فارس شناسانده شده، که نظر به ارادتی که به اهل بیت(ع) ورزیده، به خواست خداوند به مدینه نقل مکان کرده است.(طوسی، الغیبه، 163)گرچه وجود شباهتی میان نام رضوی با کلمات فارسی باستان بعید می نماید، حداقل می توان بر پای یک روایت یاد شده محتمل دانست که در ذهنیت مردمان سده های نخست، رضوی نامی غیرعربی تلقی می شده است. این معنی با برخی روایات دیگر، هر چند با مضامینی متفاوت، قابل تأیید است. برای نمونه، یکی از کنیزان[رومی] پیامبر(ص)(ابن سعد، 1/ 497)، و (مادر و شاید هم پدر) صهیب رومی صحابی مشهور(سیوطی، 1/ 240)به رضوی نامبردار بوده اند. بر این پایه شاید بتوان رضوی را نامی برگرفته از رومیان دانست.
افزون بر اینها، در روایتی(نک طوسی، التبیان، 9/ 236؛ راوندی، 1/ 190)رضوی نام یکی از دو زن مؤمن قوم تُبّع دانسته شده است، قومی که از حدود 150 سال پیش از اسلام در جنوب عربستان حکمرانی کردند و به حجاز نیز لشکر کشیدند( نک حاج منوچهری، «تبع»، سراسر مقاله). با اعتماد به واقع نمایی این روایت، شاید جمع میان رومی بودن این نام از یک سو، و حضورش در فرهنگ عربستان جنوبی و در میان تبابعه از دیگر سو، بدین ترتیب ممکن باشد که فرض کنیم این نام نخست از رومیان به حبشیان منتقل گشته، و سپس با توجه به ارتباطات فرهنگی- سیاسی گسترده ای که میان حبشیان با دولتهای جنوب عربستان برقرار بوده( نک همو،« اصحاب اخدود»، 107)به فرهنگ آنها نیز راه یافته است. در این صورت، راهیابی نام رضوی به فرهنگ حجاز و کاربرد یافتن آن در نامگذاری کوه یا انسان، احتمالاً باید پیامد ارتباطات فرهنگی جنوب و شمال عربستان دانسته شود. به هر روی، در حال حاضر نمی توان بر این فرض پای فشرد، بویژه با توجه به این تردید بنیانکن که برخی نقلهای روایت مورد بحث با سابقه ای کهن تر از سده 5 ق و با صبغه اساطیری کمرنگ تر( ابن اعثم، 7/ 38)فاقد نامبری از رضوی هستند.

جایگاه نمادین

1- در فرهنگ عموم مسلمانان

در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که با دعای خیر« رضی الله عنه»، رضوی را ستودند. (یاقوت، 3/ 51) در روایتی دیگر نیز پیدایی کوه رضوی در حجاز، به داستان قرآنی جلوه خداوند بر کوه به درخواست موسی(ع)(نک الاعراف، 143) پیوند خورده است. بدین سان که:« چون خداوند بر کوه جلوه کرد، از هم پاشیده، 6 قطعه اش هریک به سویی پراکنده گشت و رضوی و دیگر کوههای مکه و مدینه، بخشی از آن قطعاتند.»(ابن حبان، 1/ 211) اینها همگی حکایت از آن دارند که در نگرش عمومی، رضوی در کنار ناحیه هایی همانند حراء، احد و قدس(نک یاقوت، 3/ 51)، کوهستانی مقدس و متفاوت با دیگر کوهها تلقی می شده است.
در امثال و اشعار کهن عربی، رضوی فرد اعلای کوه گرانسنگ،‌استوار و باعظمت بوده است. تعبیر پیش گفته عمروعاص بیانگر آن است که از نگاه معاصران وی، رضوی مظهر بزرگی است. نیز روایت مشهوری مورد استناد فقیهان بوده، و در کتابهای فقهی نیز راه یافته است. برای نمونه(نک صاحب جواهر، 1/ 25)که وزن پاداش اخروی قرض به مؤمن را با سنگینی رضوی می نمایاند برای نقلی کهن تر(نک ابن بابویه، ثواب...، 289) در شعری از قُثَم بن عباس در پاسخ به معاویه نیز(ابن ابی اصبیعه، 174-175)، رضوی نماد کثرت عمر، پایداری و استواری شناسانده شده است؛ همچنان که گاه بنیانهای مستحکم با آن مقایسه گردیده( یاقوت، 3/ 424)، به نقل از بُحتُری، یا در مثلی مشهور و پرکاربرد( طبرسی، 2/ 193؛ طریحی، 1/ 678)، برای اشاره به دوام و پایندگی امری، از تعبیر« ما اقام ثَبیر[ کوهی در مکه] و رضوی «به سان» کلمات تأبید» استفاده شده است.
گاه نیز از رضوی همانند نماد حلم و شکیب یاد شده، همچنان که در رثای عبدالعزیز بن مروان خلیفه اموی شاعری چنین سروده است که «بار این مصیبت را رضوی نیز نتوانست کشید».(یاقوت، 3/ 425)متنّبی نیز در یکی از مراثی خویش(ثعالبی، 263-264)، ممدوح را در حلم و بزرگواری، به این کوه مانند کرده است.(برای دیگر نمونه ها، نک یاقوت، 4/ 460؛ ابن شاکر، 1/ 403؛ صفدی، 61/ 61، 70/ 70).
قله های رضوی نیز مظهر شکوه و عظمت بوده اند. گاه معاصران عروه بن زبیر(د 93ق)رضوی را مستقیماً به سان مظهر شکوه یاد کرده( ابن عساکر، 24/ 250)و گاه امثال بحتری (خطیب بغدادی، 1/ 140)ایوان مدائن را در عظمت با قله های رضوی برابر دانسته اند.(برای نمونه ای متأخر، نک حر عاملی، 2/ 230).

2- در باور شیعیان

نگرش بازتاب یافته در روایات شیعی تا حدودی متفاوت شده، و از آنچه آمد، فراتر رفته است. از منظر این روایات، رضوی برخوردار از اوصافی آسمانی- زمینی است. در این روایات، از رضوی همچون جایگاه برزخی ارواح پس از مرگ تا زمان رجعت قائم آل محمد(ص) سخن رفته است. برای نمونه، از امام صادق(ع) نقل شده است که ارواح مؤمنان در «جنان»رضوی آل محمد(ص) را زیارت خواهند کرد و با آنها هم نشین و هم نوا خواهند شد. (نک حلی، 20، به نقل از کتاب القائم فضل بن شاذان) نیز گفته شده است که این همنشینی تا زمان ظهور قائم آل محمد(ص) و رجعت مجدد مؤمنان به دنیا برای یاری وی به طول خواهد انجامید.(حسین بن سعید، 82؛ کلینی، 3/ 131-132).ابن رستم نیز(188-189)، با نقل روایتی درباره شهادت امام حسین(ع)، از همراه شدن یاران امام با خود وی پس از شهادت، در سفری معراج گونه به جبال رضوی خبر می دهد، سفری که در پی آن،‌ امام را در آن جبال بر سریری از نور می نشانند و آن گاه انبیا و سپس اصحاب گرد وجودش حلقه می زنند. آنها تا زمان قیام قائم آل محمد(ص) به همان حال خواهند بود و در تنعم به سر خواهند برد. این باور شیعی که رضوی را «برزخی بهشت گونه در نقطه ای بلند از زمین و کرانه مرز زمین و آسمان»می نمایاند، با باور رایج در برخی ادیان دیگر که تداعی گر بهشت در کوهستانی بلند است، قابل مقایسه است(نک دائره المعارف دین...، 188/XI و X/130-134). با وجود تنوع مضامین، این روایات در یک نقطه اشتراک دارند و آن، حضور قائم آل محمد(ص) در جبال رضوی است. گرچه برخی معاصران چنان در این باره سخن گفته اند که گویی این باور، مختص کیسانیان بوده( نک دائره المعارف اسلام، همانجا)، حق آن است که اشاراتی به آن در آثار برجای مانده از فرقه های مختلف شیعی دیده می شود. بیرونی(د 440ق)از باور شیعیان معاصر خود بدین معنا گزارش داده است(212). شیخ طوسی روایتی را به نقل از امام صادق(ع) آورده(الغیبه، 163) که در آن از دو بار پنهان شدن کوتاه و بلندمدت قائم آل محمد(ص) در کوه رضوی سخن رفته است. استناد طوسی بدان در اثبات غیبت، بیش از هر چیز گواه عمق التزام شیعیان 12 امامی بدین معناست. در دعای ندبه نیز( محمد بن مشهدی، 580-581)، با سخن از اشتیاق مؤمنان دریافتن مکان اختفای امام زمان(ع)، رضوی به عنوان نخستین احتمال در میان می آید. فراتر از اینها همه، محمدباقر مجلسی عالم متأخر شیعی(د 1111ق) با یادکرد روایتی(52/ 306)، خبر از آن می دهد که قائم آل محمد(ص) پس از بازگشت نیز در سفری به رضوی با جبرئیل همراه خواهد بود و در آنجا آیین نامه حکومت خویش را از پیامبر(ص) و علی(ع) خواهد ستاند تا برای مردم قرائت کند.
گذشته از این، گویا واقفه نیز در اثبات لزوم وقف در امام کاظم(ع)، به روایتی استناد می کرده اند که در آن، سخن از بازگشت مجدد وی در میان مردم، و رساندن یکی از فرزندان خود به کوه رضوی است.(برای متن آن، نک طوسی، همان، 54-55) جالب اینجاست که به شهادت طوسی، گرچه در این روایت هیچ سخنی از امامت فرزندی که به رضوی برده شد نیست، مضمون آن برای واقفه تداعی گر«قائم بودن» آن فرزند است.
شاید کهن ترین جلوه این اعتقاد را بتوان در اندیشه های بازمانده از کیسانیان جست. پیروان این فرقه که معتقد به امامت سه سبط پیامبر(ص) بوده اند، پس از امام حسین(ع)، محمد بن حنفیه، برادر وی را امام می دانند. آنها معتقد بوده اند وی نمرده(بلاذری، 2/ 202)همراه با 40 تن از اصحاب خویش(ابن خلکان، 4/ 173)در غاری در کوه رضوی پناه گرفته( قاضی نعمان، 296-297)، همراه با شیری در جانب راست و ببری در جانب دیگر که مراقبت از وی را برعهده دارند(ابن حمزه، 396)به انتظار زمان ظهور نشسته است. گویاترین جلوه اعتقاد ایشان، اشعار منسوب به سید حمیری(د 179ق) است که خود، حداقل، زمانی از پیروان این فرقه بوده است. بر پایه این اشعار، قائم آل محمد(ص) در دره های رضوی پناه گرفته است، ملایک سلام مردمان را به وی می رسانند و او در کنار نهرهایی روان از آب و عسل روزگار می گذراند.(برای متن اشعار، نک ابن بابویه، کمال...، 32-33).
اوصافی که در این روایات از رضوی شده، از چند جهت بهشت یاد شده در قرآن کریم و روایات اسلامی را تداعی می کند. کاربرد تعبیر«جنان» در روایت امام صادق(ع)برای اشاره بدان، همنشینی صالحان، وارد شدن به آن پس از مرگ، حضور انبیا و اولیا، ملاقات با پیامبر(ص) و علی(ع)در آن، حضور ملایک و وساطت ایشان در ابلاغ پیام مردمان و در نهایت، وجود نهرهایی از آب و عسل، چند نمونه از این شباهتهاست.
گرچه گزارشهایی حکایت از آن دارند که در زمان پیامبر(ص) غزوه ای در این ناحیه روی داده(نک ابن سعد، 2/ 9)، و در خطبه ای منسوب به علی(ع) نیز از گرفتاریهای حضور برای جنگ در این ناحیه یاد شده است(ابن شهرآشوب، همانجا)به نظر می رسد که در پی جویی از قدیم ترین نشانه های توجه شیعیان به کوهستان رضوی، پیش از هر چیز باید به حضور محمد بن حنفیه در این منطقه توجه داشت. آن گاه که ابن زبیر( م 73ق) از مدینه گریخت و مکه را در تصرف گرفت، هاشمیان از بیعت با او سرپیچیدند و بیعت خود را به اجماع عموم بر وی منوط کردند. از آنجا که نمی توانست بر هاشمیان تسلطی جدی داشته باشد، بزرگان ایشان را تبعید کرد. از آن جمله، عبدالله بن عباس را به طائف، و محمد بن حنفیه را به رضوی فرستاد(یعقوبی، 2/ 262)بر پایه برخی گزارشها، محمد بن حنفیه در همان ناحیه(ابن حبان، 5/ 347)، و بر پایه برخی دیگر( ابن خلکان، 4/ 172)در مدینه از دنیا رفت. با این حال، پیروانی از ادامه یافتن زندگانی وی در جبال رضوی سخن گفتند.
گفتنی است محمد نفس زکیه( م 145ق) نیز که در برابر منصور عباسی با عنوان قائم آل محمد(ص) به پا خاست(نک ذهبی، 6/ 214)، مدتی به جبال رضوی پناه برد.(طبری، همانجا؛ ابوالفرج، 156) افزون بر وفور آب، سرسبزی، فراوانی گیاهان خوراکی، و کوهستانی و صعب العبور بودن منطقه و به عبارت بهتر، تناسب ارتفاعات رضوی با موقعیتهای خاص زندگی یک مبارز، که در روایتی از امام صادق(ع) نیز همچون دلایل پناه جستن قائم(ع) در آن یاد شده است.(نک طوسی، همان،‌163)بعید نیست که این پناهجویی، حضوری نمادین در آن منطقه بوده است، حضوری که برای پیروان، القاکننده این مفهوم باشد که نفس زکیه، قائم آل محمد(ص) است.

نتایج مقاله

در عین نارسایی مطالعه نام شناختی این کوه، برای تحلیل راهیابی احتمالی آن به فرهنگ عرب پیش از اسلام، باید اذعان داشت که حداقل از سده نخست هجری، کوه رضوی به همین نام خوانده می شده، و از همان دوران، در کاربردهای عرفی نماد عظمت و استواری بوده است. با نظر به یادکرد روایات تداعی گر نوعی تقدس برای آن در آثار کسانی همچون فضل بن شاذان، و نیز دیگر شواهد بر جای مانده از تفکرات واقفه، کیسانیان و دیگر فرق شیعه، به نظر می رسد حداقل در سده 2ق، در باور فرق مختلف شیعه رضوی از یک باور عرفی فراتر رفته جایگاهی همچون یک نماد مذهبی یافته است. بر این پایه رضوی هم چونان محل زندگی قائم تا وقت ظهور، و هم چونان برزخی بهشت گونه مطرح شده، که با ویژگیهای جغرافیایی این منطقه، همچون سرسبزی و پوشیدگی از گیاهان، حضور حیوانات درنده، صعب العبور بودن و جز آنها سازگار است.
کتابشناسی
1- قرآن مجید.
2- ابن ابی اصبیعه، سدید، عیون الانباء، به کوشش نزار رضا، بیروت، دار مکتبه الحیاه.
3- ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالکتاب العربی.
4- ابن اعثم، احمد، الفتوح، به کوشش علی شیری، بیروت، 1411ق/ 1991م.
5- ابن بابویه، محمدبن علی، ثواب الاعمال، به کوشش محمد مهدی خراسان، قم، 1368ش.
6- همو، کمال الدین، به کوشش علی اکبر غفاری، قم 1405ق/ 1363ش.
7- ابن حبان، محمد، المجروحین، به کوشش محمود ابراهیم زاید، مکه، دارالباز.
8- ابن حبیب، محمد، المنمق، به کوشش خورشید احمد فاروق، حیدرآباد دکن، 1384ق/1964م.
9-ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه.
10-ابن حمزه طوسی، محمد، الثاقب، به کوشش نبیل رضا علوان، قم، 1411ق.
11- ابن خلدون، عبدالرحمان، تاریخ، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
12- ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان و... به کوشش احسان عباس، بیروت، دارالثقافه.
13- ابن رستم طبری، محمد، دلائل الامامه، قم، 1413ق.
14- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
15- ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973م.
16-ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، نجف، 1376ق/ 1956م.
17- ابن صوفی، علی، المجدی، قم، 1409ق.
18-ابن عساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1415ق/ 1995م.
19-ابوالفرج اصفهانی، علی، مقاتل الطالبیین، به کوشش کاظم مظفر، نجف، 1385ق/ 1965م.
20- ادریسی، محمد، نزهه المشتاق، بیروت، 1409ق/ 1989م.
21- بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1394ق/ 1974م.
22- بیرونی، محمد، الاثار الباقیه، به کوشش ادوارد زاخاو، لیپزیک، 1923م.
23- ثعالبی، عبدالملک، یتیمه الدهر، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1403ق/ 1983م.
24- حاج منوچهری، فرامرز، «اصحاب اخدود». دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج10، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی، تهران، 1362.
25- همو، «تبع»، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج14(نک مأخذ پیشین).
26-حرعاملی، محمد، امل الآمل، به کوشش احمد حسینی، بغداد، 1385ق/ 1965م.
27-حلی، حسن، المحتضر، به کوشش علی اشرف، قم، 1382ش/ 1424ق.
28-خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1417ق/ 1997م.
29-ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنووط و دیگران، بیروت، 1405ق/1985م.
30-راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، 1409ق.
31- زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، به کوشش علی شیری، بیروت، 1414ق/ 1994م.
32- سیوطی، عبدالرحمان، الدر المنثور، بیروت، دارالمعرفه.
33- صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش احمد ارنووط و ترکی مصطفی، بیروت، 1420ق/ 200م.
34- طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، قم، 1418ق.
35-طبری، محمد، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، اعلمی، [بی تا].
36- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش احمد حسینی، نجف، 1386ق.
37- طوسی، محمد بن محمد، التبیان الجامع لعلوم القرآن، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، نجف، 1383ق/ 1964م.
38- همو، الغیبه، به کوشش عبادالله تهرانی و احمد علی ناصح، قم، 1411ق.
39-قاضی نعمان، شرح الاخبار، به کوشش محمد حسینی جلالی، قم، 1414ق.
40- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، 1377ق.
41-کوفی، حسین بن سعید، الزهد، به کوشش غلامرضا عرفانیان، قم، 1399ق.
42-مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار...، بیروت، 1403ق.
43-محمد بن مشهدی، المزار، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، 1419ق.
44-نجفی، محمدحسین، جواهرالکلام، به کوشش علی آخوندی، تهران، 1394ق.
45-یاقوت حموی،‌ معجم البلدان، بیروت، 1399ق/ 1979م.
46- یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دار صادر.
47-Encyclopedia of Islam,CD Rom Edition V.1,Leiden,1999
48.Encyclopedia of Religen & Ethics,Ed.By:Mircea Elyade,Macmillan,1987.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد آزادشهر.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان