«آن» It، فیلم ترسناک ماورایی به کارگردانی اندی موشییتی (Andy Muschietti) و بر اساس رمانی از استفن کینگ (Stephen King) محصول سال 2017 آمریکا است. چیس پالمر (Chase Palmer)، کری فوکناگا (Cary Fukunaga) و گری دوبرمن (Gary Dauberman) فیلمنامهنویسان این فیلم هستند. قرار است این فیلم قسمت اول یک دوگانه باشد. فیلم داستان هفت بچه است که موجودی آنها را به وحشت میاندازد و در طی این روند با شیاطین درونی خود مواجه میشوند.
جیدن لیبرهر (Jaeden Lieberher ) و بیل اسکارزگارد (Bill Skarsgård) به ترتیب در نقشهای بیل دنبرو (Bill Denbrough) و دلقک رقصنده بازی میکنند. دیگر بازیگران این فیلم جرمی ری تیلور (Jeremy Ray Taylor)، سوفیا لیلیس (Sophia Lillis)، فین ولفهارد (Finn Wolfhard)، ویات اولف (Wyatt Oleff)، چوزن جیکوب (Chosen Jacobs)، جک دیلن گریزر (Jack Dylan Grazer)، نیکلاس همیلتون (Nicholas Hamilton) و جکسون رابرت اسکات (Jackson Robert Scott) هستند.
فیلمبرداری این فیلم در 27 جون 2016 در حومهی تورنتو آغاز شد و در 21 سپتامبر 2016 پایان یافت و در 5 سپتامبر 2017 برای اولین بار در لسآنجلس اکران شد. «آن» از زمان اکران تاکنون 217 میلیون دلار سود جهانی داشته است و برای بازی اسکارشگورد و بازیگران کودک، کارگردانی، موسیقی و وفاداری به رمان اصلی که بسیاری آن را بهترین رمان استفن کینگ تاکنون میدانند، نقدهای مثبتی از جانب منتقدان دریافت کرده است.
در اکتبر 1988، بیل دنبرو به برادر هفتسالهاش جورجی (Georgie) یک قایق کاغذی میدهد. جورجی آن را به خیابان میبرد و قایقش در راهآب خیابان غرق میشود. داخل راهآب، مردی را بالباس دلقک پیدا میکند و مرد خود را با نام پنیوایز، دلقک رقصنده (Pennywise) معرفی میکند. وقتی جورجی داخل راهآب به قایقش میرسد، مرد دست او را میکَند و به چاه فاضلاب میبرد.
هشت ماه بعد، در جون 1989، بورلی مارش (Beverly Marsh) دختربچهای که پدرش او را مورد آزار و اذیت قرار میدهد با بن هنسکام (Ben Hanscom) آشنا میشود که بهتازگی به آن شهر نقلمکان کرده است. بیل که هنوز از ناپدید شدن جورجی پریشان است و همچنین درنتیجهی بیتوجهی پدر و مادر سوگوارش، درمییابد که جسد برادرش ممکن است در زمین بایر باتلاقیای به نام بارنز (Barrens) باشد. او که باور دارد ممکن است برادرش هنوز زنده باشد، دوستانش را به کار میگیرد تا این موضوع را بررسی کنند. بن متوجه میشود که قرنهاست که مصیبتهای غیرمنتظره بر سر این شهر میآید و کودکان ناپدید میشوند. سپس در زیرزمین کتابخانه با جسد سوختهی بیسر پسری مواجه میشود و به دار و دستهی هنری (Henry)، قلدرهای شهر برمیخورد. ازآنجا به بارنز و پیش گروه بیلی فرار میکند. آنها کفش دختربچهی گمشدهای را پیدا میکنند و پنیوایز دوستِ هنری را میکشد.
فردای آن روز، هرکدام به شیوههای کابوسواری با پنیوایز مواجه میشوند. چند هفته بعد، بچهها که حالا گروهشان را با نام “باشگاه بازندگان” میخوانند، متوجه میشوند که همگی از یک موجود واحد میترسند. آنها به این نتیجه میرسند که «آن» هر بیستوهفت سال یکبار برمیخیزد تا از بچههای شهر تغذیه کند، برای عبور و مرور از راه فاضلاب استفاده میکند و خود را به شکل هر چه از آن بترسند، درمیآورد و سپس دوباره به خواب میرود. پنیوایز ظاهر میشود و بازندگان با او مبارزه میکنند و او را وادار به عقبنشینی میکنند.
یک روز در آگوست پنیوایز، بورلی را میرباید و بیل اعضای باشگاه بازندگان را جمع میکند تا گروه نجات تشکیل دهند. در طی زدوخوردی میان مایک (Mike) و هنری، آنها مخفیگاه «آن» را در یک برج خنککن زیرزمینی پیدا میکنند که کوهی از وسایل سیرک و اسباببازی گندیده در آن است. آنها بورلی را پیدا میکنند که پسازآنکه پنیوایز شکل واقعی خود را به او نشان داده، به حالت خلسه فرورفته است. بن، بورلی را میبوسد و هشیاریاش را بازمیگرداند. «آن» به گروه بچهها حمله میکند و بااینکه پنیوایز سعی میکند از ترس آنان علیه خودشان استفاده کند، جراحات کشندهای به او وارد میکنند. بیل به او میگوید که آنها میدانند که «آن» برای زنده ماندن به ترس نیاز دارد و حالا آنان با ترساندن او از خودشان، دارند او را از گرسنگی میکُشند و او که میفهمد در برابرشان قدرتی ندارد، فرار میکند. بیل بارانی زرد جورجی را پیدا میکند و مرگ برادرش را میپذیرد.
یک ماه بعد بورلی به گروه بازندگان میگوید که در هنگام خلسه، آنها را دیده است که در بزرگسالی با «آن» میجنگند و بچهها با خون سوگند میخورند که 27 سال دیگر به اینجا بازگردند و این موجود را برای همیشه از بین ببرند. بورلی به بیل میگوید که به پورتلند میرود تا با عمهاش زندگی کند و بیل قبل از رفتن، از احساساتش نسبت به او میگوید.و اما نظر منتقدان، اولین منتقد منتخب ما منتقد آستین کرونیکل (austinchronicle) است. او معتقد است که این فیلم اقتباسی از داستان استفن کینگ همانند داستان زنده است، نفس میکشد و شما را حتی در بیخوابی شدید به دنبال خود میکشاند. بااینکه داستان فیلم در دهه 50 اتفاق میافتد فیلم کمی جلوتر آمده و در دهه 80 اتفاق میافتد. فیلمنامه نویسان و کارگردان بسیار خوب عمل کردهاند فیلمنامه داستان کتاب را خوب در برگرفته و کارگردان با استفاده از تکنولوژی توانسته خاصههای دهه نمایش دادهشده را بهدرستی به نمایش کشد. داستانهای کینگز پر از بچهها/جوانان و ماجراجوییهای آنها بدون نظارت بزرگسالان است و این داستان هم از این موضوع جدا نیست و بهخوبی میتوان وحشت را در ماجراجوییهایی اینچنین نمایان کرد.منتقد دوم منتقد پلیلیست (theplaylist)، ساخت فیلم از روی کتاب پر سروصدای استفن کینگ را کاری بزرگ میداند (کتابی که قرض گرفتن آن از کتابخانه برای بچهها ممنوع و تابو بوده است) داستان و فیلم اول این داستان با بازی تیم کری (Tim Curry) سمبل ترس و وحشت شناخته شدند. حالا «آن» دوباره برگشته تا نسل جدیدی را بترساند. فیلم در شروع با نابغهی مسئول سریال «کارآگاه حقیقی» True Detective کار میکرد اما به دلیل مشکلات مالی و مشکل استودیو با کری فاکونگا ، او کنار گذاشته شد و کارگردانی به موشیتی سپرده شد که تغییرات مهمی را در فیلمنامه و فیلم ایجاد کرد که اگر صادق باشیم باید گفت اکثر تغییرات به نفع فیلم بوده است. البته گاهی به نظر میرسد که کاتهای فیلم درست نخوردهاند و اتصال صحنهها و تداوم داستان با مشکل روبروست، شاید برای مدیریت زمان اینگونه شده اما در کل نمیتوان از کلیت فیلم و خوب بودنش تعریف نکرد.منتقد راجر ایبرت (rogerebert) میگوید که دلقکها اصولاً برایش وحشتزا هستند و به نظر او همه با این موضوع موافقاند؛ اما دلقک این فیلم آدم را معذب میکند. بازی بیل اسکارزگارد در نقش دلقک خیلی خوب است، تلاش بیشازحدی برای ترساندنمان ندارد، بچهها را به بازی میگیرد و در لحظههایی به ناگهان آنها را غافلگیر میکند. یکی از کارهای جالبی که کارگردان با فیلم کرده، جا ساز کردن طنز در میانهی فیلم است. انسانیت و وحشت مخلوط شده در فیلم آن را بسیار جذاب کرده است. صحنهای ترسناک که در کنار دیالوگی از ته دل و صادقانه صورت میگیرد و فیلم هر بار با استفاده از بازیگران توانا و کارگردان هوشمندش بهخوبی از پس بهمنظور رساندن هدفش برمیآید. منتقد معتقد است فیلم در اوج میتوانست قویتر و تأثیرگذارتر باشد اما در کل فیلم و بازیهای فیلم را مثبت میداند.آخرین منتقد منتخب ما منتقد رولینگ استون (rollingstone) است. او گفته که باوجود شایعات مرگ گیشه در اواخر تابستان، با اکران این فیلم گیشه جان دوبارهای گرفت و فیلم-ترسناک بینهای زیادی را به سینماها کشاند. آنونس فیلم هم کاری کرده که حسابی بترسیم و کنترل کار از دستمان دررود؛ اما فیلم نتوانسته همان هیجان نشان دادهشده در آنونس ها را حفظ کند. فیلمی طولانی -2 ساعت 15 دقیقهای- که تازه نصف رمان استیون کینگز را به تصویر کشیده است. البته باید گفت که فیلم، برای دیدن خواب بد و ترسناک کافی است و به مقدار لازم بیننده را میترساند. اتمام فیلم هم به گونهایست که میدانیم قسمت دومی در کار است و قرار است این دلقک ترسناک را دوباره نهتنها در خواب بلکه بر پرده سینما ببینیم. نظر او نسبت به فیلم متوسط بوده و امیدوار است قسمت بعدی فیلم بهتر از این از آب درآید.
Post Views:
2