حقیقت های پیچیدهی زیادی در جهان وجود دارد که به علت پیچیدگی بیشازحد، مردم از توضیح دادن آنها به یکدیگر و کسانی که در مورد آن سؤال میکنند عاجز هستند و فقط افراد خاصی میتوانند به آن پاسخ دهند. اما در مقابل، مفاهیم بسیار سادهای وجود دارد که همهروزه از آنها استفاده میکنیم ولی هیچ توجیهی برای آنها نداریم. مسائلی وجود دارند که در نگاه اول بسیار ساده هستند اما زمانی که کمی در مورد آنها بیشتر فکر میکنید متوجه میشوید که راحتی و سادگی قبل نمیتوانید آن را اثبات کنید. گاهی روزها، هفتهها و سالها لازم است که این حقایق اثبات شوند. همراه بنیتا در قسمت دوم از سه قسمت باشید تا ده مورد از این حقایق را باهم بررسی کنیم.
هیچ تئوری پذیرفته شدهای در مورد نحوهی حرکت دوچرخه وجود ندارد
Credit: listverse
قدمت دوچرخه به 100 سال برمیگردد، و از آن زمان تاکنون بشر توانسته است دستاوردهای زیادی به دست آورد، دستاوردهایی که بهوسیلهی آن دریاها، صحراها، جادهها و حتی فضا را هم به تسخیر خودش دربیاورد. این روزها انسانها توانستهاند پای خودشان را فراتر از سیارهی خاکی هم بگذارند، آنها در کسر از ساعت میتوانند از جایی بهجای دیگر جهان مهاجرت کنند و دیگر نیازی به دوچرخههای کند و پا زدن ندارند. اما در مورد دوچرخهها هنوز ابهاماتی وجود دارد که تاکنون کسی نتوانسته است آن را اثبات کند. بر اساس مقالاتی که در مورد دوچرخه و نحوهی استقامت آن بر روی دوچرخ منتشرشده است، گویا دانشمندان از زمانی که این وسیله دوچرخ و گاهی تکچرخ اختراعشده است، نتوانستهاند اثباتی برای آن پیدا کنند. برای مدتهای زیادی اثباتی با این عنوان که نیروی ژیروسکوپی حاصل از دوران چرخها باعث شده است این وسیله بتواند در تعادل حرکت کند. زمانی که دانشمندان دوچرخهای ساختند که بهوسیلهی اتصالات خاص نیروی ژیروسکوپی را حذف میکردند، متوجه شدند این وسیله بدون این نیرو هم میتواند در مسیر مستقیم حرکت کند و دلیل اینکه چرا دوچرخه میتواند حرکت کند بازهم در هالهای از ابهام فرورفت. نظریههای زیادی این روزها در میان دانشمندان به وجود آمده است، بسیاری معتقدند که ایستادن دوچرخه درحرکت عادی است، اما این نظریهای است که نمیتوان به آن اعتماد کرد. چیزی که کاملاً مشخص است این است که دوچرخه بهعنوان اولین وسیلهی حملونقل بشر هنوز در ناباوری کامل به حرکت خودش ادامه میدهد.
طول یکرشته هنوز معلوم نیست و قابلاندازهگیری هم نیست
Credit: listverse
اگر کسی به شما یکرشته بدهد و از شما بخواهد که طول آن را اندازه بگیرید، بهاحتمالزیاد از سؤال او بهشدت تعجب خواهید کرد، و مانند همهی آدمها شروع بهاندازه گرفتن آن خواهید کرد. اما اگر شما بپرسند این رشته که در دستان شما است دقیقاً چه اندازهای دارد، شما به شک خواهید افتاد. این کاری بود که کمدین آمریکایی آلن دیویس (Alan Davies) برای یکی از شبکههای آمریکایی برنامهای با همین عنوان «طول رشته چقدر است؟» تولید کرد. کاری که او میکرد این بود که به سراغ دانشمندان میرفت و از آنها در مورد این قضیهی بدیهی سؤال میکرد. اندازهی رشته میتوانید یک مفهوم انتزاعی باشد که هرکسی میتواند آن را دچار تغییر کند. برای مثال وقتی یک کمدین از شما این سؤال را میکند، میتواند به شما اثبات کند که این رشته در دستان شما میتواند بینهایت طول داشته باشد (دورتادور رشته بینهایت بار میتوان رفتوبرگشت)، اما زمانی که یک فیزیکدان از شما در این مورد سؤال میکند، فقط یک جواب در نظر دارد، و آنهم اندازهی حقیقی است. برای فیزیکدانان اندازهی فاصله میان دو اتم تا فاصلهی میان سیارهها را فقط با معیار واقعی میتوان سنجید و نمیتوانند به اثبات یک کمدین که به رفتوبرگشت هم اعتقاد دارد، اعتماد کنند.
خمیازه کشیدن
Credit: listverse
خمیازه کشیدن یک کار ساده و درعینحال عجیب است. برخی از افراد حتی زمانی که از خمیازه سخن به میان میآید دچار خمیازه میشوند. هیچ حرکت جسمانیای همانند خمیازه وجود ندارد که اینگونه تحریکپذیر باشد. یک تئوری همیشگی در مورد خمیازه وجود دارد که مدتها است دانشمندان در مورد آن بحث میکنند. تئوریای که پایهی آن بر اساس هشدار بدن، بر کاهش غلظت اکسیژن در بدن و خون است. این حرکت زمانی بیشتر میتواند انجام شود که بدن شما احساس خستگی شدید و یا بیحوصلگی داشته باشد. بر اساس نظر دانشمندان، بدن شما برای چند ثانیه اکسیژن زیادی را وارد خون و بدن میکند که حالت خستگی و خمودگی از بین برود. چیزی که وجود دارد این است که بر اساس آزمایشها و تحقیقاتی که انجامشده است، این نظریه که شما در حالت خستگی و بیحوصلگی شروع به خمیازه کشیدن میکنید، رد شده است و پذیرفته نمیشود. نظریهای عمومی برای خمیازه کشیدن وجود ندارد و اکثر افراد آن را بهنوعی تلقین میدانند. برخی از آزمایشها نشان داده است که در اثر خمیازه کشیدن دمای مغز افت میکند که نشاندهندهی کمک به سرخوشی و جلوگیری از سکتههای مغزی است. در حال حاضر هیچ نظریهی مشترکی بین دانشمندان و نظریهپردازان به اثبات نرسیده است.