لئونارد کوهن، شاعر، رماننویس، خواننده و ترانهسرای کانادایی بود که به خاطر ترانههای پیشگویانه، صدای تو پُر و زمخت و قیافهای خشک و بیروح شهرت داشت.
نوشتههای اولیهی او زیاد مورد توجه قرار نگرفتند و همین امر باعث شد تا به روستای گرینویچ از توابع شهر نیویورک در آمریکا نقل مکان کند و در آن جا به حرفهی خود یعنی موسیقی بپردازد؛ اما در لابهلای این کارها، مجموعهی شعرهایش را نیز منتشر کرد. نخستین آلبوم موسیقی کوهن در سال 1967 منتشر شد و او از همان زمان تا سن 81 سالگی تور کنسرت برگزار میکرد و ترانههایش را منتشر میساخت.
کوهن هیچ گاه به شهرت و آوازهی یک ستارهی مردمپسند نرسید اما در حد خودش تاثیرات زیادی ایجاد کرد. به او لقب "هنرمندِ هنرمند" را دادهاند چون کارهای او الهام بخش نسلهای متعددی از نویسندگان و موسیقیدانان، از جیمز تیلور گرفته تا کورت کوبین، بوده است. معروفترین و در عین حال محبوبترین ترانهی او "هالهلویا" (ستایش خداوند) نام دارد که در 30 سال گذشته تحسین بسیاری را برانگیخته است و یکی از آثاری بوده که در تاریخ موسیقی بیشترین تعداد اجرا را داشته است.
کوهن با این که بدبین و سیاه است اما به همین واسطه اعتباری برای خودش دست و پا کرده است چون در کارهایش از خوشبینی حرف میزند. او در ترانههایش از نوعی ناامیدی سخن میگوید که تسلیم را رقم میزند. کوهن درماندگی، زیبایی غمانگیز شرایط انسان و نهایت تکاملی که ما را از خودمان نجات میدهد را فریاد میکند.
آن چه در ادامه میخوانید گزین گویههایی از لئونارد کوهن است درباره زندگی، عشق و شعر که آنها را ضمن مصاحبههای بیشمار، در ترانهها و کتابهایش گفته است.
Credit: allmusic
1. مقدس کیست؟ مقدس کسی است که به نهایت انسانیت رسیده است. البته گفتن این که انسانیت نهایت کمال بشر است ناممکن است. من فکر میکنم برای رسیدن به چنین مقامی باید از عشق نیرو گرفت.
2. به نظر من امروزه ازدواج داغترین بوتهی آزمایش روح است چون به مراتب سختتر از تنهایی و سر و کله زدن با آدمهایی که میخواهند روی خودشان کار کنند است. ازدواج وضعیتی است که در آن بهانهای برای گریز وجود ندارد و این سخت است اما فقط در این وضعیت است که میتوان دست به هر کاری زد و نتیجه گرفت.
3. پر افت و خیزترین کاری که آدم میکند این است که درگیر عشق میشود. راستش ما درگیر این حس هستیم که نمیتوانیم بدون عشق زندگی کنیم و این که زندگی بدون عشق معنای اندکی پیدا میکند.
4. آن گونه که دوست داری عمل کن تا به زودی همان طوری بشوی که عمل میکنی!
5. شعر تنها دلیل زندگی است. اگر خوب زندگی کنید، نتیجهاش شعر میشود.
6. از فخرفروشی پرهیز کنید. از داشتن نقطهی ضعف نترسید. از خسته شدن خجالت نکشید. آدم وقتی خسته است بیشتر به دل مینشیند. مثل کسی میشود که انگار قرار است تا آخر دنیا زندگی کند. در این صورت در دل همه برای خودتان جایی پیدا میکنید چون تصویری از زیبایی میشوید.
7. باید مخفیانه دربارهی ناامیدی از عدالت قضاوت کرد تا احکامی که صادر میشود دقیقتر شوند. ژنرالها باید مخفیانه از پیروزی ناامید شوند تا قتل و جنایت بدنام شود. کشیشها باید مخفیانه از ایمان ناامید شوند تا حس غمخواری آنان درست از آب دربیاید.
8. زنگی را بزنید که هنوز صدا میکند. هر آن چه تاکنون از خود عرضه کردهاید به فراموشی بسپارید. در هر چیزی شکافی هست تا نور از آن جا به درونش بتابد.
9. هر کس که در زمانه خود زندگی کند نیازی به ظن (ژرفنگری) پیدا نمیکند. زندگی کردن در لحظه در مخالفت با فرار کردن و حذف کردن است. بیشتر مردم لحظهشماری میکنند تا به خانه یا آپارتمان خود برسند و قفل را بیندازند و تلویزیون را روشن کنند. این کار به نظر من همان فرار کردن و حذف کردن بقیه است.
10. وقتی از سرزنش کردن خود دست برمیدارید، حسی از آرامش بر شما حاکم میشود. مثل این است که در اوج تشنگی یک لیوان آب سرد به دستتان بدهند. در این صورت تمامی ذرات وجودتان زبان به تقدیر و تشکر از شما باز میکنند.
11. از افسردگی که حرف میزنم، منظورم نوعی از افسردگی است که بستر کل زندگی شما را تشکیل میدهد و این بستر مملو از دلواپسی و غم و اندوه است. در این حالت حسی به آدم دست میدهد که در آن هیچ چیز خوب نیست و شادی در آن جایی ندارد و همهی برنامههای شما از هم فرومیپاشند. خوشحالم از این که اعلام میکنم در سطوحی نامحسوس و به مدد آموزگاران خوب و بخت و اقبال مساعد است که افسردگی از بین میرود و هیچ گاه با آن درندهخویی که زندگی بیشتر ما را تباه میکند بازنخواهد گشت.
12. اگر اقیانوس نشوی، هر روز دریا زده میشوی.
13. من فکر میکنم کلمهی "شاعر" کلمهای بینهایت والا است و باید در مورد انسانی به کار رود که به پایان کار خویش رسیده است. چنین انسانی فقط وقتی که به پشت سر خود نگاه میکند و کارش را میبیند، قادر به نوشتن شعر است و میتوان نام شاعر را روی چنین فردی گذاشت.
14. به قدر کافی عاشقات شدهاند. حالا نوبت تو است که عاشق شوی. میتوانی بگویی که خدا با تو، با نظام هستی یا با عاشقات سخن میگوید. یعنی که باید بیخیال شوی. اطمینان داشته باشی و بگذاری تا همه عاشقت شوند. هر قدر که در عشق بیشتر تلاش کنی، از تجربه کردن بینیاز میشوی.
15. من تمام تلاشم را کردهام. حقیقت را گفتهام. نیامدهام تا شما را بازیچه کنم. حتی اگر زندگیام اشتباه بوده باشد، در برابر خدا خواهم ایستاد و هیچ نخواهم گفت جز ستایش او!