0
کارگردان : David Lean
نویسنده : David Lean
بازیگران : John Mills, Valerie Hobson, Tony Wager
خلاصه داستان : « پیپ » (ویجر)، در کودکى با «استلا» (سیمونز) و «خانم هاویشام» (هانت)، قیم ثروتمند او آشنا مىشود. روزى «پیپ» به یک محکوم فرارى (کورى) کمک مىکند و سالها بعد، در جوانى (میلز)، ثروتى از یک ناشناس به او مىرسد.

 |

|
یکی از بزرگترین ویژگیهای «چارلز دیکنز» این است که شخصیتهای داستانهای او ذهن مخاطب را تماما به خود مشغول میکنند. بعید میدانم بغیر از «شکسپیر» کسی بیش از «دیکنز» شخصیتهای بیاد ماندنی خلق کرده باشد که تا این حد به ماهیت انسانی نزدیک باشند. هر کارگردانی که بخواهد یکی از آثار «دیکنز» را به فیلم تبدیل کند متوجه خواهد شد که بخش اعظم کار توسط خود «دیکنز» انجام شده است.
مسلما در مورد «آرزوهای بزرگ» اثر «دیوید لین» محصول سال 1946 که از آن به عنوان بهترین اثر سینمایی برگرفته شده از آثار دیکنز یاد میشود نیز همین طور بوده است. اثر مذکور همچنین کاری کرده است تعداد کمی از فیلمهای برگرفته از کتاب قادر به انجام آن بودهاند: خلق تصاویری که به هیچ عنوان با تصاویر موجود در ذهن مخاطب در تضاد نیست. «لین» عناصر آثار کلاسیک «دیکنز» را چنان جان بخشیده که انگار سالها تصاویر ذهنی ما را زیر نظر داشته است. برخورد «پیپ» با «مگویچ» تبهکار در محوطه کلیسا، اولین برخورد «پیپ» با خانم «هاویشام» دیوانه و فضای پر هیبت دفتر وکالت آقای «جاگرز» که دیوارهایش مزین بودند به چهرههای بیجان موکلانی که او به پای چوبه دار فرستاده بود.
استنباط منتقد بریتانیایی «آدرین ترنر» این است که «آرزوهای بزرگ» بی شباهت به فیلمهای وحشتناک نیست. البته بدون شک قدری هول و وحشت در وجود خانم «هاویشام» که عروسی خود را بر هم زده و پس از آن تمام عمرش را در رنجشی تلخ سپری کرده است – تمام ساعتهای خانهاش زمانی را نشان میدهند که او دریافت نامزدش به وی خیانت کرده است – به چشم میخورد. «دیکنز» ( و لین ) هردو در صحنههای ابتدایی به موفقیتی مملو از هراس دست پیدا کردند. صحنهای که در آن «پیپ»، پسرکی یتیم که در خانه آهنگری زندگی میکند به عمارت گوتیک بانویی ثروتمند فرا خوانده میشود و در آنجا خانم «هاویشام» پیر که هنوز لباس عروسیاش را به تن دارد و در اتاقی که قرار بود مراسم ازدواجش در آن انجام پذیرد سکنی گزیده است را پیدا میکند. او به کیک عروسی که موشها آن را جویدهاند و دور تا دورش را تار عنکبوت فرا گرفته است اشاره میکند و به «پیپ» میفهماند که برای بردن صندلی چرخدارش به آنسوی میز بزرگی که برای مراسم عروسیاش تعبیه شده بود به کمک او نیاز دارد.
فضای عمارت و حالت آشفته زنی که در آن سکونت دارد بدون شک الهام بخش «بیلی وایلدر» برای ساخت «بلوار سانست» بوده است که چهار سال بعد ساخته شد. داستان ملکهای پیر که در عمارتی واقع در «بورلی هیلز» و در انزوایی حزنانگیز بسر میبرد. «ترنر» که هم در مورد «لین» و هم در مورد «وایلدر» مقالاتی منتشر کرده است این دو را با هم مقایسه میکند و گمان میبرد که شاید صحنه برخورد «مگویچ» با «پیپ» در قبرستان که «مگویچ» از بیرون کادر به سمت «پیپ» حملهور میشود الهام بخش صحنههای اینچنینی بسیاری در فیلمهای ترسناک پس از خود بوده باشد.
«استلا»ی جوان ( جین سیمونز 17 ساله و دلربا ) در عمارت خانم «هاویشام» زندگی میکند. پیرزن دخترک را به سرپرستی قبول کرده و او را تنها با یک هدف پرورش داده است: شکستن قلب مردها. «پیپ» با یک نگاه عاشق او میشود اما «استلا» سعی میکند به او هشدار دهد، شاید به این خاطر که از او خوشش میآید. هدف او ایجاد درد و رنج برای مردان است تا شاید بدینوسیله خانم «هاویشام» بتواند حسابش را با دنیا تسویه کند. «پیپ» که توسط خواهری سلیطه ( فریدا جکسون ) و شوهرش ( برنارد مایلز ) «جو گارگری» که آهنگری دلپاک است پرورش یافته است برای «استلا»ی دلربا بیش از حد زمخت است اما یک قیم مرموز هزینه تغییر او را به عهده میگیرد. «پیپ» توسط «جاگرز» وکیل خانم «هاویشام» احضار شده و مطلع میشود که شخصی هزینههای تحصیل او در لندن را به عهده گرفته است، در حالی که او کوچکترین چیزی راجع به آداب معاشرت و یا لباس پوشیدن مانند یک نجیبزاده را نمیداند.
مسلما «پیپ» فکر میکند که خانم «هاویشام» قیم اوست و اینکه او برای شوهری «استلا» که ایفای نقش 20 سالگیاش را «والری هابسون» بر عهده دارد برگزیده شده است. این که «پیپ» درست فکر میکند یا نه را «دیکنز» در نتیجهگیری ملودراماتیک داستانش برملا میکند، اما در نسخه «لین» پایان داستان به گونهای بازسازی شده تا نیاز احساسی مخاطب را ارضا کند. به این معنا که کسانی که رمان را خوانده باشند الزاما پایان فیلم را نمیدانند.
از آنجا که شخصیتهای «دیکنز» دارای ویژگیهای برجستهای هستند، انتخاب گزینشی بهترین راه برای انتخاب بازیگران بنظر میرسد. «پیپ» مانند بسیاری از شخصیتهای اصلی «دیکنز» قهرمانی بیرنگ است. او منشا عمل نیست اما شاهد وقایع و انسانهای رنگارنگی است که با جلب اعتماد او وارد زندگیاش شدهاند. این نقش مکمل است که به داستان رنگ و لعاب میبخشد.
«ماریتا هانت» در نقش خانم «هاویشام» با بینی عقابی و شخصیتی ناپسند مزین به تار و پودی وارفته که علیرغم انزوای طولانی مدت به هیچ روی مبتلا به سوء تغذیه نیست بیشتر صحنههای ابتدایی فیلم را به خود اختصاص میدهد. نیمرخ او در مواقعی به شکلی عجیب شبیه مجسمهای برنزی از ملکه ویکتوریا میشود. منشا دیگر انرژِی در فیلم «فرانسیس ال. سالیوان» تنومند در نقش «جاگرز» است. صدای بلند و پر شور او در سراسر صحنه طنین انداز میشود و منشی کوچک و مشتاقش «ویمیک» ( ایوور برنارد ) را تحتالشعاع قرار میدهد.صحنهای که در آن «ویمیک» «پیپ» را به خانه میبرد تا پدر و مادر پیرش را ملاقات کند همان جذابیت معمول «دیکنز» را در ذهن یادآور میشود. نیازی نیست که شخصیتی سطحی نظیر «پیپ» پا به سن گذاشته در نسخه سینمایی داستان هم حفظ شود – اما به یاد داریم که «پیپ» مسن ناشنوا بود و چقدر دوست داشت دیگران برایش سر تکان بدهند و اینچنین فیلم پر میشد از سر تکان دادنهای مفرح.
تنها اشتباه در انتخاب بازیگر شاید انتخاب «جان میلز» برای ایفای نقش بزرگسالی «پیپ» باشد. «میلز» در زمان ساخت فیلم 38 سال داشت، درحالیکه «پیپ» تازه داشت از 20 سالگی به 21 سالگی میرسید. وقتی داستان «پیپ» جوان ( آنتونی ویجر ) که 16 سال دارد قطع میشود و «پیپ» بزرگسال که مثلا 4 سال بزرگتر شده اما مسن بنظر میرسد وارد فیلم میشود مخاطب ناگهان شوکه میشود ( «گینس» که نقش دوست صمیمی «پیپ» را ایفا میکند در زمان ساخت فیلم 32 سال داشت و این اولین حضور مهم سینمایی او بشمار میرفت ). «لین» «آرزوهای بزرگ» را در اوج شکوه اولیه کارش ساخت. «برخورد جزئی» او محصول سال 1945 با بازی « ترور هاوارد» و «سیلیا جانسون» با داستان عشقی حزنانگیز و تاثیر گذار همواره یکی از بزرگترین آثار کلاسیک بریتانیا خواهد بود. «روح سرخوش» او نیز در همان سال ساخته شد و او بلافاصله پس از ساخت «آرزوهای بزرگ» به سراغ یکی دیگر از آثار دیکنز رفت: «الیور تویست» 1948. «لین» هفت سال پیش از ساخت اولین فیلمش تدوینگر بود و نقطه شروع کار او جدل بر سر این موضوع بود که تدوینگران نسبت به تصویربرداران کارگردانان بهتری هستند. تصویربردار به واسطه ظاهر فیلم اغوا میشود، در حالیکه کار تدوینگر این است که حس و مفهوم را در دل داستان بگنجاند.
«دیوید لین» (1991-1908) مورد تحسین بسیاری از فیلمسازان بزرگ بریتانیا در زمان خود قرار گرفت، اگرچه این تحسین بیشتر برازنده «مایکل پاول» است چراکه «لین» بعنوان تدوینگر برای او کار میکرد. ( همتای چهل و نهم محصول سال 1941 ). او شهرتش را با ساخت دنبالههای شکوهمندی که با «پل رودخانه کوای» محصول سال 1957 بدست اورد که آثار جاودانی را در پی داشت. آثاری نظیر «لورنس عربستان» 1962، «دکتر ژیواگو» 1965، «دختر رایان» 1970، «شورش در کشتی بانتی» که ساختهای بدشگون بود و پس از وقفهای طولانی ساخته شد و «سفر به هند». او برای کارگردانی «کوای» و «لورنس» برنده اسکار شد و برای پنج اثر دیگر از جمله «آرزوهای بزرگ» نیز نامزد دریافت اسکار شد. البته «لین» شهرت جهانیاش را مدیون آثار بعدیاش است. در این آثار نیز مانند سایر آثار «لین» اشتیاق به ایجاد آمیزههای دراماتیک بصری به چشم میخورد. او تمایل داشت که عناصر فیلم را به گونهای در یک فریم مرتب کند که نظرها به سمت مرکز دراماتیک صحنه جلب شوند. چیزی که در آثار قبلی او به چشم میخورد این است که آنها شدیدا اقتصادی ساخته شدهاند و بنابراین خط داستانیشان شور و هیجان بیشتری به مخاطب القا میکرد. پس از آن «لین» بیشتر مثل یک تصویربردار سابق کار میکرد تا یک تدوینگر سابق.
وقتی موسسه فیلمسازی بریتانیایی سالگرد 50 سالگیاش را با ضیافتی در فستیوال فیلم «کن» جشن گرفت «لین»، «پرنس چارلز» و «پرنسس دیانا» میهمانان ویژه ضیافت بودند، در حالیکه رقیبان «لین» نظیر «لیندزی اندرسون» و «آلن پارکر» روی صندلیهای ارزان قیمتشان نشسته بودند. اینها همان کسانی بودند که فکر میکردند آثار اولیه «لین» نظیر «آرزوهای بزرگ» بهترین آثار او بودند و اینکه آثار بعدی او بواسطه اشتیاق به تکامل ضعیف شدند. من از محل فیلمبرداری «دختر رایان» در «دینگل پنیسولا»ی «ایرلند» در سال 1969 بازدید کردم و شبی را به یاد دارم که «رابرت میچام» با لباس پنبهای خیس آبش در محوطه فیلمبرداری گفت: کارگردان ما یک روز فیلمبرداری کرده و هنوز یک هفته عقب است.
پینوشت: نسخه سال 1998 «آرزوهای بزرگ» ساخته «آلفونسو کوارون» داستان را به عمارتی مملو از گل و گیاه در فلوریدا انتقال داده است و نقشهای «پیپ»، «استلا» و خانم «هاویشام» به ترتیب توسط «ایتان هاوک»، «گونیث پالترو» و «آن بانکرافت» ایفا میشوند. این اثر نیز همان حس ترس و دلهره را منتقل میکند اما با نقدهای ناخوشایندی مواجه شده است. شاید به این خاطر که هدفش این بوده که داستان را تمام و کمال دنبال کند. عملی که از نظر من قابل تحسین است.
اختصاصی نقدفارسی
مترجم: محمد قاسمی
//