-*احمد محیط:رابطه بین بیماریهای روانی و سوءمصرف مواد مخدر بحثی ضروری است که رویکردی چندجانبه و جامع را میطلبد که باید با تعریفی دقیق، جامع و مانع برای هر دو پدیده آغاز شود.
به گزارش ،آرمان نوشت: از نظر سازمان جهانی بهداشت که مرجع اصلی بینالمللی در مورد مسائل مربوط به سلامتی است، بیماریهای روانی، گروه گستردهای از اختلالهای سلامتی هستند که در آنها اختلال در تفکر، عواطف و حالتهای خُلقی، رفتار و روابط با دیگران، علائم اصلی را تشکیل میدهند.
برای این بیماریها درمان نیز وجود دارد. در این تعریف اعتیاد هم یک بیماری شناخته میشود. این سازمان اعتیاد را بهعنوان مصرف زیانآور یا ناسالم مواد موثر بر حالات روانی نظیر الکل و سایر مواد غیرمجاز تعریف میکند و بیان میدارد که چنین مصرفی اگر مداوم شود، میتواند سبب وابستگی به ماده مصرفشده شود و اضافه میکند که اعتیاد با گروهی از اختلالهای رفتاری، شناختی، عاطفی و بدنی همراه است که میتوانند هم همراه با مصرف ماده باشند و هم با قطع ناگهانی آن ایجاد شوند.
نکات حائزاهمیت درباره اعتیاد
حال وقتی درباره مساله رابطه میان اعتیاد و بیماریهایروانی به این دو تعریف بنگریم، با دو نکته حائزاهمیت مواجه میشویم:
اعتیاد خود یک بیماریروانی است، اما نوعی بیماری روانی که همراه با مصرف موادی است که توزیع و یافتن بسیاری از آنها در جوامع مختلف قانونمند نیست. اما این امر، بیماربودن فرد معتاد را نفی نمیکند.
برای اعتیاد و بیماریهای روانی دیگر درمان موجود است.
نکاتی در رابطه با اعتیاد و بیماریهایروانی
از مساله تعریف که بگذریم، در بحث رابطه میان اعتیاد و بیماری روانی به چند نکته دیگر هم باید توجه داشت: نخست اینکه آیا در این رابطه اعتیاد سبب بیماری میشود یا بیماری منجر به اعتیاد میشود؟ در پاسخ به این امر باید گفت که پژوهشهای انجامشده نشان داده است که هر دو ممکن است، اما در مواردی که هر دو حالت در یک فرد مشاهده شود، اکثرا بیماری ابتدا بروز کرده و اعتیاد بعدا اضافه شده است. البته در بررسی این امر باید توجه داشت که گاه علائم ناشی از مصرف مادهای خاص کاملا شبیه به علائم یک بیماری روانی میشود و این امر با همزمانبودن دو بیماری در فرد متفاوت است. بهعنوان مثال، مصرف مواد محرک مغز که شبیه به آمفتامین عمل میکنند (در ایران اصطلاحا به آنها شیشه میگویند) میتواند علائمی نظیر سوءظن شدید ایجاد کند که بسیار شبیه بیماری روانی نظیر اسکیزوفرنی است. این امر با فرد افسردهای که در کنار آن به دلایل گوناگون به اعتیاد هم دچار شده، متفاوت است. در مورد اول بیماری یکی است و در مورد دوم دو بیماری همراه باهم داریم.
خوددرمانی اعتیاد
مساله دیگر استفاده از مواد برای «خوددرمانی» است که احتمالا شایعتر از آن است که تصور میشود. بهعنوان مثال، استفاده از مواد افیونی برای خوددرمانی بسیاری از علائم مرضی در ایران سابقه تاریخی دارد. امروزه هم این امر بهطور کامل از بین نرفته و شکل جدید آن یعنی استفاده از داروهای قانونی (نظیر خوابآورها)، بدون تجویز پزشک رو به افزایش است و شاید یک مساله مهمتر در زمینه اعتیاد باشد. در این زمینه باید در نظر داشت که در بسیاری موارد افراد به یک بیماری شایع روانپزشکی نظیر افسردگی مبتلا هستند و به دلایل متفاوت که در میان آنها ترس از «انگخوردن» بهعنوان بیمارروانی اهمیت زیاد دارد، از مراجعه به مراجع درمانی سر باز میزنند و با مواد گوناگون مانند دارو یا ماده اعتیادآور خوددرمانی میکنند و وقتی به خود میآیند که بیماری شدیدتر شده و اعتیاد هم به آن اضافه شده است.
البته مسائل مربوط به اعتیاد و بیماریهای روانی بسیار مفصلتر از آن است که در این مختصر بگنجد؛ بنابراین بیان چند نکته را در هر دو مورد ضروری میبینم: الف. مساله انگ و شرم از مبتلابودن به یک بیماری روانی، مسالهای بسیار مهم است که باید در برنامهریزیهای مربوط به بهداشت روان مورد توجه قرار گیرد. در این زمینه توجه به این امر ضروری است که هر چه بهداشت روان در سطوح بیشتری از خدمات بهداشتی، اجتماعی، آموزشی، فرهنگی و رسانهای ادغام شود، مساله انگزدن هم کمتر خواهد شد. کشور ما در این زمینه تجربههای ارزندهای دارد که شاید اگر فرصت دیگری باشد، به آنها بپردازم.
ب. اعتیاد مسالهای بسیار چندبعدی و پیچیده است. این ابعاد، در هر کشور به تخصصها و سازمانهای بسیار متفاوت مربوط میشوند که وظایف گوناگونی دارند. بهعنوان مثال، جنبه بهداشتی این امر وظایف و دیدگاههایی کاملا متفاوت از بعد اقتصادی آن را رویاروی سازماندهندگان یک دولت میگذارد؛ این دو جنبه خود در کنار جنبههای امنیتی و انتظامی قرار میگیرند که دیدگاهها و وظایفی دیگر را ایجاب میکند. از این روی، نخستین و مهمترین اصل در برنامهریزی برای کاهش مشکلات مربوط به اعتیاد، نگاه سیستمی و کلنگر به این مساله است که محصول همفکری آگاهترین و تواناترین کارشناسان همه بخشهای درگیر با این امر باشد. برنامهریزیهای یکبعدی هرگز در این زمینه موفق نبودهاند. آنچه بیشترین اهمیت را دارد این است که مهمترین مساله در مورد اعتیاد، آسیبهای ناشی از آن است.
هر مرحلهای از مبارزه با اعتیاد مستلزم شناخت بیشترین آسیبهایی است که فرد و جامعه در آن مرحله با آن مواجه هستند؛ یا مشخصکردن موادی که با بیشترین آسیب همراهند، یا کشف دستهای از مسائل اجتماعی و فرهنگی که میتوانند آسیبهای مربوط به اعتیاد را بالا برند یا کاهش دهند. برنامه راهبردی کشوری در چنین مسالهای باید جامع و در راستای کاهشآسیب باشد. بهعنوان مثال اگر آسیب ناشی از تزریق یک ماده بیش از یک روش دیگر استعمال باشد، باید بر این روش مصرف، تمرکز بیشتری کرد؛ یا اگر مصرف یک ماده همراه با آسیبهای بیشتری از ماده دیگر بود، تمرکز بیشتر در مبارزه باید با توجه به این امر شکل پذیرد. اهداف بسیار دور از دسترس نظیر ریشهکنی در زمانهای کوتاه نیز علاوه بر اینکه شاید است، ممکن نباشند، در صورت شکست، از اعتماد به سازمانهای برنامهریز میکاهند.
ج. در زمینه مسائلبهداشتی اعتیاد نیز توجه هرچه بیشتر به ادغام این مسائل در سیستم بهداشتی و بهزیستی در سطوح متفاوت ضروری است. این امر بهویژه در برنامهریزی برای جمعیتهای حاشیهنشین که در معرض خطر بیشتری هستند، اهمیت ویژه دارد. این نیز مطلبی است که به فرصتی بیشتر برای گشودن ابعاد گوناگون آن نیاز داریم. کلام آخر آنکه برای رویارویی با مسالهای چون اعتیاد، روحانی و سیاستمدار، روانپزشک، پلیس و قاضی، روانشناس بالینی و پزشکان دیگر، روزنامهنگار، جامعهشناس، استاد و معلم، هنرمند و نویسنده، محله، مدرسه، بازار و کارخانه و بسیاری ارگانهای دیگر باید دست در دست یکدیگر بدون رقابت، تعصب و با اعتقاد به اینکه «همهچیز را همگان دانند» با یک برنامهریزی منسجم و کلنگر پا به صحنه نهند. این مساله کوچکی نیست.
*روانپزشک