در محافل هنری به حق از علی حاتمی بهعنوان ایرانیترین سینماگر یاد میشود. در سینمای علی حاتمی، باورهای اعتقادی و دینی همواره در کنار سنتها و ارزشهای کهن ایرانی، ترکیبی واقعی و پذیرفتنی از هویت ملی و ایرانی را به تصویر کشیده است. همان گونه که قرنهاست در آیینها و روشهای ایرانیان این تلفیق شگفت به چشم میخورد. چه در آیینهایی همچون «نوروز»، «مهمانیها و جشنها»، «ازدواج و عروسی» و «عزاداری و ترحیم» و چه در روشهای زندگی اعم از مکان سکونت، خورد و خوراک، تفریح و بازی و غیره. قصهها، مثلها و متلهای فولکلور ایرانی در آمیخته با فرهنگ کهن کوچه و بازار و معماری دیرپای ایرانی ـ اسلامی در فیلم «حسن کچل» و «بابا شمل»، عشقهای اثیری و سوخته ایرانی در «طوقی» و «قلندر»، اسطوره ملی از نوع انقلابیاش در «ستارخان» و از نوع اصلاح طلبش در «امیرکبیر» (بخشهایی از سریال «سلطان صاحبقران»)، کمدی و طنز ناب ایرانی در «خواستگار»، زندگی خانواده ایرانی همراه دغدغهها و معضلات اجتماعی و علائق و عشقهایشان در «سوته دلان» و «مادر»، مجموعه ارزشمندی از چالشهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی فردی ایرانی در «هزاردستان»، دربار شاهان ایرانی با همة پلشتیهای درون و برونش در «سلطان صاحبقران» و «کمالالملک» و «حاجی واشنگتن» و بالاخره کلکسیونی از شعر و آواز و هنر ایرانی در دلشدگان»، تنها بخش کوچکی است از آنچه که حاتمی از فرهنگ و آداب و سنن و ارزشهای فکری و عملی مردم این سرزمین بر پرده نمایش نشانید.
علی حاتمی، همانگونه که شیوه یک هنرمند هوشمند است، دست و پا بسته (همچون برخی دیگر سینماگران که ادعای ثبت تاریخ فرهنگی و قومی دارند) به نمایش آن آیینها و سنتها نپرداخت و سعی کرد با نگاهی ژرف و کاوشگر، پیرایههایی که در طی قرون بر آنها بسته شده و آثار مثبت و منفیشان را به نقد بکشد و این برای علی حاتمی یک ادعا نبود، چراکه او با تک تک سلولهایش گویی ویژگیهای فرهنگی و آداب و سنن آیینی این آب و خاک را درک کرده بود. حاتمی پای قصه های مادربزرگش، کودکی را تجربه کرد و در همة مجالس عزاداری و ختم و سفرهها و روضههای مذهبی و تکیهها و… پای کار بود. او سفرهای متعددی به نقاط مختلف ایران کرد و میراث نسلهای مختلف آن در آثار برجای مانده و یا زندگی جاریشان را با پوست و گوشتش حس کرده بود، حاتمی کلکسیون گستردهای از ظرف و ظروف و گلدان و دیگر وسائل عتیقه ایرانی داشت که خودش یک به یک جمعآوری کرده بود و جمعی از آنها را در برخی فیلمهایش مورد استفاده قرار میداد. از همین رو بود که همه آن بازیهای کودکانه در کوچه پس کوچههای فیلم حسن کچل، پنبه زنی فیلم طوقی و مادر یا زرگری بلغور کردن فیلم خواستگار همسفره نشدن ستار و باقر با یپرم خان ارمنی (که بعداً آنها را خلع سلاح میکند) در ستارخان، مراسم آشپزان کریم شیرهای در سلطان صاحبقران، آن لیست طویل وسایل پخت و پز و خورد و خوراک حبیب آقا ظروفچی در فیلم سوته دلان، قلمتراشی تیتراژ سریال هزاردستان و ساختن تار با هنرنمایی مرحوم علی اصغر گرمسیری در تیتراژ دل شدگان، گفتن فهرست طولانی اطعمه و اشربه ایرانی در حاجی واشنگتن و تدارک آن مراسم پر و پیمان ختم در فیلم مادر به دلمان مینشست و به قولی حالا هم هر وقت دلمان از این همه غوغا و سر و صدای زندگی روزمره میگیرد، هوس میکنیم صدای شهرفرنگی را بشنویم و فرفره بازی مجید ظروفچی سوته دلان را سیر کنیم و ماشین سواری خیالی غلامرضا و ماه منیر در مادر و وداع زیبای ابوالفتح و جیران در هزاردستان آن هم به زبان آذری و صدای استاد شجریان در صحنه پایانی دل شدگان که میخواند: «گلچهره بریز تو خون من بلبل نغمهگر را…»
اینها عناصر و پارامترهای بلاواسطه همان سینمای ملی هستند که در این سالها ظاهراً بهطور دائم ورد زبان این و آن بوده است. براستی در فیلمهای کدام سینماگر ایرانی میتوان این چنین مجموعهای چشمنواز و دلنشین از تمامی هنرهای ایرانی را یافت و به نظاره نشست؟ هنرهایی که هریک روایتگر بخشی از هویت و تاریخ و پیشینه و ریشههای این سرزمین و مردمش هستند از قصهگویی و حرکات موزون در حسن کچل گرفته تا نمایش آن معماری بینظیر اسلامی ـ ایرانی در طوقی و شعر عرفان در سریال مثنوی معنوی و حکایت رضا تفنگچی و رضا خوشنویس هزاردستان که دو شخصیت از یک فرد بودند (همان قرابت شگفتی که عرفان شرق بین هنر خطاطی و جنگجویی ایجاد میکند، و روایت حیرتانگیز نقاشی و مینیاتور ایرانی در کمالالملک که به نوعی حدیث رهایی و از بند نفس رستن است آنگاه که نقاش، بر دیوار زندان تصویر آزادیاش را نقش کرده و یا آن شعر ژرفنگر حافظ که در دستگاه موسیقی ایرانی گویی سیر و سلوکی دیگر در حال و هوای معرفت و طیران آدمیت دارد:
گر زحال دل خبر داری بگو ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم گلی همتای دوست ولی تا کوی دوست، راه اگر نزدیکتر داری بگو
راز و رمز ملی بودن سینمای حاتمی آن است که هریک از ما با هر گرایش و دیدگاه و روش، میتوانیم بخشی از دیروز و امروز خودمان را در فیلمهایش ببینیم، به آنها ولو برای دقایقی دل بسپاریم و در لذتش غرق شویم و برای گذرش حسرت بخوریم. آثار مرحوم علی حاتمی از آن رو میتوانند مصداق سینمای ملی به شمار آیند که همه این ملت و سرزمین را یکجا در خود دارند. طراحی صحنه و دکور ایرانی برایش آنچنان اهمیتی در خلق شخصیتها داشت که برای مقصودش، اولین شهرک سینمای ایران را با دستهای خود ساخت شهرکی آمیخته از روزگار کهنه و نو این مملکت با آن طاقیها و خیابانها و چهارسوقها و بازارهایی که بوی کباب و ریحان در و دیوارهایش را پر کرده و نانوایی که بدون آرد و آب باید هنر نان پختن میدانست و آن قهوهخانهای که صدای قلقل سماورها و قلیانهایش بلند بود تا مردانش برای لختی استراحت روی تختهای چوبی، سینهکش آفتاب دراز بکشند تا کسی در گوششان زمزمه کند که تاکی شکار کبک و گوزن و آهو؟ عزم شکار ناب کن! تا که فردا به امر خدا، دست مرتضی ساخته شود که اگرچه هزاردستان بود و ابردست ولی غافل که دست خداست بالاترین دستها. این همه آن روحیه و منش و سیره ایرانی است، این تصویر ناب کلیت باور و اعتقاد ایرانی است، این همان سینمای ملی است.
بعد از این مقدمه، یا شاید هم مؤخره، نگاهی داریم به آثار علی حاتمی از منظر فرهنگ عامه.
حسن کچل
تغییر شکل قصه ایرانی به یک شکل نمایش بومی در سینما یکی از اهداف حاتمی در این فیلم بود. احیای تصاویر نقاشیهای سنتی، احیای فرم حکایت کهن در قصههای سنتی و قصهگویی مادربزرگها، در این فیلم محسوس است. کاربرد فرم نقالی، استفاده از ادبیات ریتمیک عامیانه و فولکلور و کاربرد زبان فراموش شده قصه و حکایت، زبان و موسیقی عامیانه در سینما که هنر نو است و استفاده از شهر فرهنگ، کاملاً کاری تازه در سینمای ایران بود. فیلم چنین شروع میشود:
شهر شهر فرنگه! خوب تماشا کن، سیاحت داره، از همه رنگه، شهر شهر فرنگه، تو دنیا هزار شهر قشنگه، شهرها را رو ببین با گنبد و منا
بازآفرینی هنرهای بومی و کهن در فیلم حسن کچل اولین گام حاتمی برای ایجاد ارتباط بین سینما و فولکلور و هنر بومی ایرانی بود.
طوقی
در طوقی علی حاتمی با نمایش قالیشویان مشهد اردهال تلاش میکند یک نمایش آیینی و سنتی را به تصویر بکشد. ضمناً نشان دادن معماری سنتی، پنجدری، گچبری، بازارچه، کوچههای قدیمی ایرانی چیزی است که گویای هوشمندی حاتمی در ثبت نمای شهرها و بناهایی است که در حال زوال و تغییر کورکورانه بودهاند. معماری کهن یکی از عناصر ساختاری فیلمهای حاتمی و از ملزومات لوکیشنهای اوست. برخی از مفاهیم و وجوه فولکلوریک در این فیلم به این شرح است:
ـ برخی ضربالمثلها: دیوار حاشا بلنده، تا دنیا دنیاست یه چشمت اشک باشه یه چشمت خون (نوعی نفرین است)، مو رو از ماست میکشه، چاقو دسته خودشو نمیبُره، خاک به امانت خیانت نمیکنه، سبیلتُ چرب میکنه، طلا که پاکه چه منتش به خاکه، تو مو میبینی من پیچش مو، چار (چهار) دیوار اختیاری.
ـ نمادهای مذهبی: عزاداری، مراسم قالیشویان مشهد اردهال کاشان، نماز جماعت، پنجه حضرت ابوالفضل (با تأکید دوباره به وسیله زوم دوربین)، بست نشستن در امامزاده.
ـ آداب و رسوم دیگر: کفتربازی (کبوتربازی)، تخممرغ جنگی و غیره.
بابا شمل
در این فیلم حرکات موزون، شعرهای ریتمیک، ادبیات شعری مردمی و فولکلوریک، با داستان باباشمل که در فضای سنتی و در معماری سنتی میگذرد درآمیخته است. حاتمی در این فیلم روایتگر زندگی لوطی حیدر است. این فیلم به یاد خاطره خوش موفقیت حسن کچل برپایه داستانی از فولکلور ایران ساخته شد که هرگز به اعتبار فیلم قبلی دست نیافت.
خواستگار
حاتمی در خواستگار یک خوشنویس را به قهرمان داستان شیرینش تبدیل کرده و از خوشنویسی تصاویر جذابی تهیه کرده است. چالش هنرها در این فیلم بسیار معنادار است.
حتی انتخاب نام خاوری برای نقش اصلی فیلم نیز حساب شده میباشد. نکته دیگر اینکه حاتمی با سبک خود پاسداری از هنر ایرانی را در برابر انواع تهاجمهای بیگانه ممزوج کرده است.
ستارخان
ستارخان فیلمی است با داستانی که ظاهراً استناد تاریخی دارد. اما حاتمی بنا به ضرورتهای روایت و برداشت قصهپردازانهاش در تاریخ دست میبرد و چندان به تاریخ پایبند نیست و وفاداری تاریخی در آن دیده نمیشود. او به قصهپردازی که خود کاری هنری ـ سینمایی است، بیشتر از فرم انتزاعی بهره از رویدادهای تاریخی و آثار گذشته اهمیت میدهد. فیلم ستارخان در واقع یعنی احیای «از خون جوانان وطن لاله دمیده» و بزرگداشت عارف قزوینی و شعر مشروطه. به هرحال این اولین فیلمی است که حاتمی براساس یک شخصیت واقعی تاریخی میسازد. روایت علی حاتمی از مشروطیت در ستارخان بیشتر بر وجه ضد تقدیری مبارزات آزادی طلبانه تأکید دارد. ستارخان افزون بر همة نوآوریها به تفکر مشروطیت بهعنوان اندیشهای رهایی بخش که سرنوشت انسانها را به دست خودشان میسپارد، میپردازد.
سلطان صاحبقران
شعر، نقاشی، تئاتر، لودگی کریم شیرهای و غیره از هنرهای ایرانی است که در سلطان صاحبقران احیاء شد. همچنین زبان و دغدغه ادبیات، معماری و لباس نیز نقش محوری خود را ایفا کرد. گونه دیگری از نگاه تقدیری حاتمی در سلطان صاحبقران مطرح میشود. دیدگاهی که سلاطین و زورمندان را به نوعی در گرداب سرنوشتی گریزناپذیر تصور میکند. منجمباشی خاص سلطان، در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه قاجار پیشبینی کرده که پنجاه سال بعد در آن روز ناصرالدینشاه خود را در کاخش محبوس میگرداند تا نکند که اتفاقی برایش بیفتد:
امروز همان روز نحس است. روز قرن، روز نحس، روز گره، روز گشایش، روز آخر، روز سالهای دیگر، منجمباشی پیر سالیان پیش راز این روز را گفته بود، روز پنجشنبه 12 ذیقعده 1313 که امروز باشد. امروز قرنی در طالع من است که اگر به سلامت بگذرد، اگر بگذرد. گرچه باز نوش و نیش در پیش است، پنجاه سال دیگر در پیش است.
اما سرنوشت کار خودش را میکند. تقدیر ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی روز جمعه 13 ذیقعده 1313 رقم میخورد.
من منجمباشی خاص سلطانم، به پاس یک پیشگویی بزرگ، عبای خلعتی سلطان را پوشیدم و هم نامه محبتآمیز سلطان به دستم رسید. سلطان مرقوم فرمودهاند قرن شکست. ولی من پنجاه سال پیش این پیشگویی را کردهام، میگویم تقدیر بازی خودش را کرده، سلطان یک روز اشتباه کرده، قرن دیروز نبود، امروز است…
سوتهدلان
فیلمی متفاوت از تمام فیلمهای علی حاتمی و به زعم بسیاری از منتقدین، زیباترین و برازنده ترین فیلم اوست. داستان در فضای تهران جنگ جهانی دوم(1320-1325) و بعد از آن میگذرد. توانایی حاتمی در بازسازی فضاهای تهران آن روزگار، بی بدیل است و شاید آنرا بتوان با “سرب” (به کارگردانی مسعود کیمیایی و طراحی ایرج رامین فر-1367) مقایسه کرد. موسیقی فولکلوریک و روحوضی، موسیقی سنتی در عروسی و ترانههای اصیل تهرانی در این فیلم خوب به یادگار مانده و با تار و پود روایت درآمیخته است. در این فیلم که یکی از جذابترین فیلمهای حاتمی است، انبوه فراوانی از مفاهیم فولکلور ایرانی اعم از مثلها، کنایات و زبانزدها به کار رفته است. برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره میشود:
ـ نمادهای ایرانی: در آغاز فیلم حبیب آقا ظروفچی لیست بلند بالایی از اقلام ظروف ایرانی را که در عروسی از آنها استفاده میشود نام میبرد. (آفتابه لگن و…)، استفاده از کرسی نیز یکی دیگر از نمادهای ایرانی در این فیلم است.
برخی مثلهای به کار رفته در این فیلم:
روز به روز دریغ از دیروز (راجع به گرانی اجسام به کار میرود)
شب زفاف کم از صبح پادشاهی نیست به شرط آن که پسر را پدر کند داماد
از یه هیزمیم، تنورمون علی حده است
آفتاب لب بومیم (این مَثَل هم در سوته دلان و هم در فیلم مادر به وسیله مرحوم چهره آزاد گفته میشود)
آب نطلبیده مراد است (در تعارف آب)
زیر لحاف کرسی کی میدونه که خوابیده کسی
ما که دنیامون شده عاقبت یزید
انار میوه بهشتی یه (زبانزد)
گریه کن نداری وگرنه خودت مصیبتی
دختر بزرگ کردم واسه مردم، پسر بزرگ کردم واسه زندون
کُت بده کلاه بده دو قاز و نیم بالا بده
به هر چمن که رسیدی گلی بچین و برو
همة عمر دیر رسیدم (آخرین دیالوگ فیلم)
ـ بازیهای کلامی: هلو برو ـ تو گلو، بگو آره ـ آجر پاره، بگو طشت ـ بشین برو رشت و…
ـ نمادهای مذهبی: مسجد، امامزاده، امامزاده داوود(ع)، روضه موسیبن جعفر(ع)
رسوم دیگر: آینه و قرآن بردن برای منزل جدید.
حاجی واشنگتن
چالش سنت و مدرنیته و استفاده از زبان مناسبات چاکرمنشانه درباری و زبان دیوانی و زبان مکالمه راحت در یک فضای مدرن از تجربههای مهم حاتمی در این فیلم است. شروع این فیلم همانطور که پیشتر گفتیم با نمایش مشاغل سنتی آغاز میشود. بازار تهران، بازار مسگرها، صندوق ساز، علاقهبند، عطار، بزاز، رزّاز، مسگر، بنکدار، آهنگر و غیره. تمامی این مشاغل ضمن نشاندادن تصویری از آنها به این جهت معرفی میشوند و به وسیلة اعلان عمومی گفته میشود که باید تعطیل شوند تا در مشایعت ایلچی مخصوص شاه به ینگی دنیا شرکت نمایند. نوای نی و تنبک و تار نمودی از موسیقی اصیل ایرانی همواره در فیلم حضور دارد. حاتمی بار دیگر پس از فیلم حسن کچل، در این فیلم نیز با نشان دادن شهرفرنگی سعی میکند از سفر حاجی به واشنگتن به همراه تصاویری از حاجی و آن شهر خبر بدهد. صورت اشربه و اطعمه که توسط حاجی قرائت میشود نیز معرف فرهنگ ایرانی در ینگی دنیاست. فصل گوسفند قربانی کردن حاجی در عید قربان و تک گوییهای او بیتردید یکی از نابترین صحنههای این فیلم میباشد. به هرحال تلاش حاتمی در به تصویر کشیدن زحمات حاجی برای حفظ آداب و سنن ایرانی در قلب یک تمدن غربی به علاوه مقاومت او در برابر فهم و پذیرفتن پدیدههای نوین زندگی در غرب، شایان تحسین است.
ـ برخی مثلهای فیلم: تاوان پسر را پدر داد، گربه هم باشی گربه دربار، چوب دار و منبر را از یک درخت میسازند.
کمالالملک
کمالالملک در ستایش نقاش ایرانی است. علاقه حاتمی به فرهنگ و هنر ایرانی با این فیلم کاملاً مفهوم تازهای مییابد. حاتمی ظاهراً قصد ساخت سهگانهای را در مورد سه هنر اصیل ایرانی داشته است: اولی که موجّهترینشان بود در زمینه خوشنویسی (خواستگار)، دومی درباره نقاشی (کمالالملک) و سومی درباره موسیقی (دلشدگان). در کمالالملک کاملاً مشخص میشود که حاتمی در سینمایش با بهرهگیری از تاریخ برای روایت قصههای دلخواه خود استفاده نموده است، و مهمتر از آن هدف او آشتی سینما و فرهنگ و هنر ایرانی یعنی پیوند هنر غرب معاصر و هنر سنتی ایرانی و احیای آن با زبان مدرن و امروزی بود و کاملاً هدفمند در این راه گام برمیداشت.
هزاردستان
هزاردستان گل سرسبد سریالهای حاتمی و گوهری است که میکوشد زبان مقطع تاریخی دلخواه، قصهها، لباس، معماری، رفتار، خوشنویسی، موسیقی، مشکلات روزنامهنگاری ایرانی، آواز ایرانی (استاد دلنواز) تجلیل عارف و آواز مشروطه) را پاس بدارد بهویژه آنجا که خان مظفر دستور میدهد بهرغم ممنوع بودن آواز «مرغ سحر»، استاد دلنواز آن را برای او در گراند هتل اجرا کند. هزاردستان را شاید بتوان عصارهای از تمام دلمشغولیهای فیلمساز در مورد تاریخ، فرهنگ، هنر، حکومتها، آدمها، مرگ و تقدیر به حساب آورد. یک سخن دیگر و سخن اصلی این سریال این است که:
ای کُشته که را کشتی تا کشته شدی زار تا بار دگر باز کُشَد آنکه ترا کشت
از این وجوه که بگذریم در هزاردستان مشاغل و حرَف سنتی تهران قدیم به خوبی به تصویر کشیده شده است. در این مجموعه چندین مثل، کنایه و غیره از زبان شخصیتها به کار برده میشود.
مادر
در فیلم مادر بیش از سایر فیلمهای حاتمی عنصر تقدیر و سرنوشت مورد تأکید قرار گرفته است. مادر چون انسان فرهیخته تسلیم تقدیر الهیاش میگردد که «مرگ حق است». همه مقدمات مراسم ختمش را خود آماده میسازد و در آخر:
موقع بدرقهاش، البته مونده به اون قطار، میگه خوش آن کاروانی که شب راه طی کرد، اول صبح به منزل رسیدن عالمی داره، حال نماز صبح، امید روز تازه، گفتم که من با قطار شب عازمم، صدای پای قطار میآد، بانگ جرس، آوای چاووشی، قافله پا به راهه.
ـ نمادها: در فیلم مادر باز هم با انبوه نمادهای اصیل ایرانی چون خانه ایرانی با حوض و آبنما، شبنشینی و روزنشینی، خوردن کاهو سکنجبین و غیره روبهرو هستیم، در حالی که پنبه زن هم موسیقی مرگ را مینوازد.
ضربالمثل در این فیلم فراوان به کار رفته است مانند: ما که آفتاب لب بومیم یا آنجا که صحبت از غذا میشود مادر میگوید: «سفره از صفای میزبان رونق داره نه از مرصع پلو»
آیینها و باورها: یکی از باورهایی که در این فیلم نشان داده میشود آن است که پس از مرگ مادر، قرآنی را روی سینه او میگذارند. همچنین این مسئله که مرده را دم غروب نباید دفن کرد از دیگر باورهای گفته شده در این فیلم است.
جهان پهلوان تختی
به تصویر کشیدن زندگی قهرمان ملی ایران؛ جهان پهلوان تختی و نشان دادن مرام و معرفت او دغدغه حاتمی در این فیلم بود که متأسفانه نیمه تمام ماند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
106