ماهان شبکه ایرانیان

شهید مدنی و غائله خلق مسلمان(۲)

گفتگو با حسین انزابی نماز جمعه آیت الله مدنی چه ویژگی هائی داشت؟   بحث کلی که توصیه به تقوا بود که در خطبه اول، امام جمعه باید مردم را توصیه و دعوت به تقوا کند

شهید مدنی و غائله خلق مسلمان(2)
گفتگو با حسین انزابی

نماز جمعه آیت الله مدنی چه ویژگی هائی داشت؟
 

بحث کلی که توصیه به تقوا بود که در خطبه اول، امام جمعه باید مردم را توصیه و دعوت به تقوا کند. در خطبه دوم هم به مسائل سیاسی جهان اسلام پرداخته می‌شود. این چهارچوب و دستور کلی اقامه نماز است. شخصیت ایشان سراسر تقوا بود، یعنی همین که می‌گفتند شما را و خودم را به تقوای الهی دعوت می‌کنم، لحن ایشان به گونه‌ای بود که در همه تأثیر داشت، چون همه می‌دانستند که آیت الله مدنی شخص مخلصی است و جداً می‌گوید شما و خودم را به تقوا توصیه می‌کنم. این فضای معنوی که در اول خطبه های نماز جمعه ایجاد می‌شد، نمازجمعه ایشان را به تمام معنا پاک و با صداقت و با اخلاص می‌کرد و کسانی که آنجا بودند، حقیقتاً خودشان را برای اقامه یک نماز جمعه الهی آماده می‌کردند.
در خطبه دوم درباره مسائل کشور و گاهی مسائل جهانی، از جمله مسئله فلسطین بود. ایشان همیشه مسائل بکر و جدیدی را مطرح می‌کردند. مردم به تحلیل های سیاسی آشنا نبودند و روزنامه ها هم مثل امروز فراوان در دست مردم نبودند. تلویزیون و رادیو هم تازه راه افتاده بود مردم هم با منبر و علما عادت کرده بودند و لذا مردم آگاهی ها و اطلاعات خود را از منابر گرفتند. غالباً هم خطبه ها همراه بود با شور و حال و گریه شهید مدنی و لذا بر مردم تأثیر عجیبی داشت و انقلاب درونی برای مردم ایجاد می‌کرد.

آن روزها، روزهای پرهیجان و پرحادثه سیاسی انقلاب بود. آیا ایشان در این زمینه ها هم صحبت می‌کردند؟
 

در آن روزها مسئله جدی بود و همه مسائل پر هیجان و حاد کشور، روی نفاق تمرکز داشت و بحث منافقین بود، یعنی بنی صدر فرار کرده بود و منافقین در عرصه بودند و همه ترورها را انجام می‌دادند. قبل از منافقین، گروه فرقان چند ترور اساسی را انجام داده بودند. گروه فرقان که گرفتار شدند، منافقین دست به کار شدند، چون شاید بشود گفت زمینه را فراهم دیدند. درست است که شهید آیت الله مدنی اولین امام جمعه‌ای بود که توسط منافقین مورد هدف قرار گرفت. اما مسئله حضور منافقین و اعمال ناجوانمردانه آنها و نیز حرکت هائی که از بیرون از کشور هدایت می‌شدند، حساس ترین و سیاسی ترین مسئله آن روز ایران و همچنین استان ما، مسئله منافقین بود.

اما در مسئله جهانی، بحث فلسطین اهمیت داشت و طبیعی بود که آیت الله مدنی در خطبه دوم، هم درباره منافقین صحبت و تحلیل می‌کردند و هم درباره فسطین حرف می‌زدند. خیلی مدافع فلسطینی ها و آزادی قدس شریف بودند و همیشه در خطبه دوم نمازجمعه خود متذکر این مسائل بودند. فعالیت های حزب خلق مسلمان یکی از بحران های جدی در تبریز بود و خصوصاً در دوره حضور شهید آیت الله مدنی، این بحران به اوج خود رسید. غیر از جریان نماز جمعه که به آن اشاره کردید، موارد دیگری را هم از برخوردهای آنا با شهید مدنی به یاد دارید؟
 

در مورد حزب خلق مسلمان لازم می‌دانم پیشینه‌ای را عرض کنم. بحث خلق مسلمان زائیده حرکتی است که باید ریشه های آن را در سال 42 جستجو کرد. نهضت روحانیت به رهبری امام از سال 42 آغاز شد و از همان سال به علت تعلق خاطر تبریزی ها توسط فردی غیر از امام در بین تبریزی ها مطرح شد، منتهی این قضیه خیلی پوست کنده و شفاف رو نمی‌شد. در سال 42 که 5 نفر از علمای تبریز در شب 13 آذر ماه دستگیر شدند و ساواک به سراغ شهید آیت الله قاضی، آیت الله آسید احمد خسرو شاهی، آیت الله دروازه‌ای و دو واعظ به نام آقای انزابی و آقای ناصرزاده گرفتار شدند و آنها را بردند و مدتی در پادگان و زندان ساواک تبریز محبوس بودند، در آنجا جدائی رهبریت چندان شفاف نبود و همه برای نهضت کار می‌کردند، هرچند در بین خواص این مسئله مطرح بود که رهبریت این نهضت باید با امام باشد، ولی پشت پرده، زمینه های جدائی فراهم می‌شد.
پس از تبعید امام، این مسئله رو شد و عده‌ای از افراد در آذربایجان، چندان به تبعید امام بها نمی‌ دادند و فکر می کردند رهبری که مدنظر ایشان است، در قم حضور دارد و می‌تواند در مواقع حساس، قضیه را رهبری کند. بنابراین، این مسئله هیچنان ادامه پیدا کرد تا زمانی که به مواقع حساس می‌رسید. گاهی در حوزه اتفاقی برای جهان اسلام می‌افتاد که در پی آن حوزه باید تعطیل می‌شد، بازار تعطیل شود. در اینجا هماهنگی وجود نداشت. این عدم هماهنگی ها، یعنی جدائی نظر تعدادی از یاران امام با کسانی که چنین تفکری نداشتند، به تدریج حادتر و پر رنگ تر شد، تا به سال 56 می‌رسیم که آیت الله سید مصطفی خمینی، فرزند امام، شهید می‌شود و مجلس ختمی در تبریز منعقد می‌شود و در واقع مرز بین علاقمندان به امام و دیگران مشخص می شود و از همین مجلس ترحیم آقا مصطفی است که روحانیون، بازاریان و عموم مردم تکلیفشان را مشخص می‌کنند.
از این زمان است که شهید آیت الله قاضی و چند نفر دیگر به عنوان یاران جدی امام، مشخص می‌شوند و صفشان را جدا می‌کنند. این نکته ضرورت دارد که بیان کنم که در سال 49 که حضرت آیت الله حکیم رحلت فرمودند، مقلدین ایشان در تبریز عمدتا علاقمند به امام بودند و با رحلت ایشان، این مرز کاملاً خودش را نشان می‌دهد و اینکه پس از رحلت آیت الله حکیم، از چه کسی تقلید شود، حرف و حدیث ها و ناگفته ها در اینجا مشخص می‌شود و اختلافاتی در شهر تبریز بروز می‌کند که کاملاً اهداف و نیت های سوء عده‌ای مطرح می‌شود.
تا مجلس آیت الله آسید مصطفی پیش می‌آید و بعد حادثه 20 بهمن تبریز روی می‌دهد. به رغم اینکه بین مردم و گروه های متنوع تبریز جدائی نبود، بالاخره در درون قضیه، اختلافاتی بود. درست است که پنج شش نفری از علمای تبریز اعلامیه‌ای را که منجر به حادثه 20 بهمن شد، امضا کردند، ولی همه امضا نکرده بودند و تمایل نداشتند با آیت الله قاضی و آیت الله انگجی همسو بشوند.
این عدم همسوئی، مرزها را پر رنگ تر و حساس تر می‌کرد تا اینکه بعد از 22 بهمن مسئله حاد شد. آنهائی که واقعه 22 بهمن را آفریدند، مورد تمجید و تجلیل و تأئید امام قرار گرفتند و این تجلیل امام، خلقی ها را نگران کرد و در نتیجه در به در به دنبال این افتادند که رهبریت نهضت را مطابق میل خود به شکل جدی مطرح کنند و شخصیت دیگری را که مدنظر و مرجع خاص آنها در قم بود، رهبری نهضت را به ایشان بسپارند. مسئله ادامه پیدا کرد تا در بحبوحه حرکت های انقلاب، گاهی در تبریز اتفاقاتی پیش می‌آید که حتی تصویر امام راحل هم کمتر در آنجا دیده می‌شد و هرچه به پیروزی انقلاب نزدیک تر می‌شدیم، مسئله حادتر می‌شد و قضیه اساس پیدا می‌کرد.
بالاخره امام می‌آمدند و دیدارهائی در قم با امام رخ می‌داد، اما لابلای این دیدارها و پشت سر این دیدارها، مسائلی پیش می‌آمدند. اولین حزب پس از انقلاب، حزب جمهوری اسلامی بود که در همه شهرها مطرح شد و عضوگیری کرد و به عنوان حزب فراگیر، جای خود را پیدا کرد. حالا نوبت به تبریز رسیده بود. حزب جمهوری اسلامی در تبریز فعال بود، چون هنوز حزب دومی‌ ایجاد نشده بود، اما زمان زیادی نگذشت که حزب خلق مسلمان با تکیه بر رهبریت و مرجعیت آیت الله شریعتمداری تأسیس شد. این حزب که رهبر سیاسی‌اش آقای دکتر حسن شریعتمداری بود و قصد آشتی با بیگانگان داشت و بعداً هم ایشان به آنها ملحق شد، در ظاهر آیت الله سید کاظم شریعتمداری را به عنوان تنها امام و رهبر نهضت معرفی می‌کرد. این مسئله به ویژه در آذربایجان و تبریز که مهد تولد آقای شریعتمداری بود، بیشتر به چشم می‌خورد. اولین شهری که مرکز فعالیت حزب خلق مسلمان بود، شهر تبریز بود و ساختمانی را که قبلاً متعلق به حزب رستاخیز بود و در میدان منجم قرار داشت، تسخیر کردند. با پیروزی انقلاب، حزب رستاخیز از بین رفته بود و حزب خلق مسلمان بهترین فرصت را داشت که آنجا را اشغال کند. آیت الله شریعتمداری در مصاحبه‌ای گفته بود که ما به 4 میلیون آذربایجانی امیدواریم و پشتمان گرم است و حزب خلق مسلمان هم همین امید را داشت و همین مسائل بود که حزب خلق مسلمان در تبریز رونق گرفت و متأسفانه رهبریت این حزب، با رهبری امام کاملاً مخالف بودند و سعی داشتند آذربایجان را در تصرف خود داشته باشند و در دولت موقت، آقای مقدم مراغه‌ای را به عنوان استاندار تبریز منصوب کردند. کاملاً مشخص بود که این خطه باید در تصرف حزب خلق مسلمان و مریدان آیت الله شریعتمداری باشد. مسائلی که رخ داد و رفتارها و وابستگی های مقدم مراغه‌ای و دکتر حسن شریعتمداری و دیگران، پس از فرار آنها رو شد، متأسفانه طرفداران آیت الله شریعتمداری نه تنها از اینها اعلام برائت نکردند، بلکه اهداف خلق مسلمان را دنبال کردند، کمیته های خاصی را در تبریز تصرف کردند و در اختیار خود گرفتند. البته قبلاً هم در قالب حرکت های انقلابی، تعدادی از کمیته ها را در اختیار داشتند، ولی این بار در قالب حمایت از حزب خلق مسلمان این کار را کردند و حرکت های جدی انجام دادند، مخصوصاً بعد از شهادت آیت الله قاضی، با حرکت هائی که منافقین انجام می‌دادند، زمینه برای آشوب فراهم شده بود و خلق مسلمانی ها هم فرصت را مغتنم شمردند که آشوب به پا کنند.
اولین آشوب شهر تبریز این بود که گروهی از دبیرستان والفجر (صفای آن روز) که در خیابان شیشه گران بود با سرکردگی آقای هریسی که دبیر دینی آنجا بود و عده‌ای از دانش آموزان را بسیج کرده بود و حدودا 60،50 نفر می‌شدند، به خیابان آمدند و از مقابل استانداری عبور کردند و علیه امام راحل شعار دادند و اولین حرکت و بدگوئی علیه امام راحل، توسط خلق مسلمانی ها در تبریز اتفاق افتاد و شرارت در تبریز رو شد و اینها جسور شدند که علیه امام و به طرفداری از خلق مسلمان شعار بدهند و موقعیت آشفته‌ای پیش آمد. آیت الله مدنی هم وارد تبریز شده بود و پس از شهادت آیت الله قاضی، بحرانی تبریز را درگیر کرده بود. خلق مسلمانی ها هم امیدوار بودند که آذربایجان مال آنها باشد و فریاد می‌زدند که از زنجان تا مرزهای سرو و ماکو متعلق به خلق مسلمان است. هرچند که در آذربایجان، بعضی از شهرها اصلاً زمینه فعالیت خلق مسلمان را پیدا نکرده بودند. خلق مسلمانی ها هر روز با جلسات و نماز جماعت ها و نماز جمعه‌ای که برای خودشان داشتند، نهایتا توطئه را به آنجا رساندند که صدا و سیما را تصرف کردند. آنها برای استقرار خود در منطقه، چند کار را انجام دادند: تصرف صدا و سیما و اقامه نماز جمعه.اقامه نماز جمعه در واقع موضع گیری علیه فتوای امام و صدا و سیما هم که بزرگ ترین رسانه بود. پشت سر این قضیه، مصلائی که ابتدا به شهید آیت الله قاضی و پس از آن به آیت الله مدنی منتسب بود، در میدان راه آهن بود و خلق مسلمانی ها شب جمعه، جایگاه خطبه های نماز جمعه را آتش زدند و شرارت های فراوانی را انجام دادند، از جمله اینکه یک بار چماق به دست های خلق مسلمان به منزل آیت الله مدنی ریختند. آنها با چماق ریخته بودند و آیت الله مدنی با همان خلق خوش و طمأنینه‌ای که داشتند، گفته بودند بیائید بنشینید صحبت کنیم، ببینیم حرفتان چیست. آنها سخت از این برخورد ایشان یکه خوردند که ما آمده بودیم با چماق به جان ایشان بیفتیم و حالا ایشان به استقبال ما آمده و دارد تعارفمان می‌کند! آیت الله مدنی یک جوری حرف زده بود که آنها شرمنده شده و عذرخواهی کرده و از منزل ایشان بیرون آمده بودند. شرارت ها یکی دو تا نبود و تا روزی که ایشان به شهادت رسیدند، ادامه داشت. وضعیت را به شکلی در آورده بودند که در بعضی از محلات کسی جرئت نمی‌کرد تصویر امام را بزند، تهدیدش می‌کردند و شیشه خیلی از مغازه ها را شکسته بودند. مخصوصاً خیابان فلسطین و خیابان شمس تبریزی، محل رفت و آمد اینها بود و دائماً مزاحم مردم عادی می‌شدند.

تدبیر شهید در برابر اینها چه بود؟
 

شهید آیت الله مدنی 22 ماه امامت جمعه را به عهده داشتند، یعنی از آبا ن ماه 59 تا شهریور ماه 60 که دفاع مقدس هم جریان داشت و ایشان درگیر این مسئله هم بودند، خودشان به جبهه ها می‌رفتند، تحکیم نماز جمعه و تحکیم رهبریت امام را هم به عهده داشتند. ایشان همواره رفتار پدرانه با خلقی ها داشتند و نصیحتشان می‌کردند و از درگیری مستقیم پرهیز داشتند. در مقابل منافقین فریاد می‌زدند، ولی با خلقی ها رفتار پدرانه داشتند و هرگز به نام خلق مسلمان در خطبه ها از آنها نام نمی‌بردند، چون فکر می‌کردند اینها جوانانی هستند که فریب خورده اند و به مسیر برمی‌گردند. البته چون مسئله منافقین در کشور حاد بود و آنها در حقیقت جبهه‌ای را ایجاد کرده بودند، تمرکز ایشان بیشتر روی منافقین بود. تصور نمی‌شد که خلق مسلمانی ها چنین جبهه‌ای ایجاد کنند، ولی به هر حال با تفکیک رهبری و حرکت های خلقی ها، عده‌ای از مردم آذربایجان از انقلاب جدا شدند و انزوائی برای خودشان ایجاد کردند که همچنان پس از 30 سال باقی است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان