تایلر با حال بد از اداره زود برگشت. چند ساعتی خوابید تا همسرش،بتانی، به خانه آمد و از دیدن او شوکه شد و گفت:«این جا چیکار می‌کنی؟» تایلر با دهن کجی جواب داد:«مریضم، اشکالی داره؟»

بتانی با دلخوری گفت:«انتظار نداشتم ببینمت. چرا سعی می‌کردی زیر پتو قایم بشی؟»

تایلر جواب داد:«قایم نمی‌شدم. سعی می‌کردم راحت‌تر دراز بکشم.»

بتانی گفت:«فقط سوال پرسیدم. لازم نیست عصبانی بشی.» تایلر صورتش را به سمت دیوار برمی‌گرداند. بتانی ادامه داد:«فقط می‌خوام بدونم چی شده، و خوشم نمی‌آد وقتی ازم پنهان می‌کنی.»

تایلر:«نمی‌خوام بحث کنم.»

بتانی:«منم بحث نمی‌خوام. داری سوال ساده من رو نادیده می‌گیری! علاوه بر این، قرار بود شام بخری.»

تایلر فریاد زد:«مریضم و شام نمی‌خورم! گرسنه نیستم. هرکاری دلت خواست بکن.»

بتانی:«لازم نیست این همه عصبانی بشی! دارم سعی می‌کنم کمک کنم و تو داری بی ادبی می‌کنی!»

تایلر بالش را روی سرش گذاشت و بتانی با عصبانیت از اتاق خارج شد. هر دو کل شب را قهر و سردرگم بودند.

مشخصا بتانی و تایلر هیچ عدم توافقی نداشتند و کل این بحث، در مورد «هیچ» بود.

چگونه این بحث بی نتیجه آغاز شد؟ اولا، آن‌ها گرفتار الگوی رایج و ناسالمی به نام «تقاضا-عقب نشینی» شدند. این الگو، هنگامی رخ می‌دهد که شخصی که تقاضای صحبت کردن دارد آزرده می‌شود و دیگری ناگهان سکوت می‌کند. شخص متقاضی بیشتر اصرار می‌کند، که فشار بیشتری روی طرف مقابل می‌گذارد و او عقب می‌کشد. اکنون مشکل، این الگوی منفی می‌شود و نه مسئله‌ای که آغازگر آن بود.

این الگو، به عصبانیت، حالت تدافعی و حتی بدرفتاری و آزار منجر می‌شود. محقق «سو جانسون» عقیده دارد این الگو، در تقریبا تمامی روابط رخ می‌دهد. دلیل آن، نیاز طبیعی به تعلق است. شخص متقاضی به دنبال برقراری ارتباط و یافتن راه حل است و شخصی که عقب نشینی کرده، سعی دارد از دردسر فرار کند.

عامل دیگری که زوج‌ها را گرفتار می‌کند، این است که تشدید بحث روی ادراک تاثیرگذار است. مثلا، عصبانیت روی صدا و صورت شما خودش را نشان می‌دهد و باعث می‌شود طرف مقابلتان عصبی شود و واکنش نشان دهد. احساسات منفی جریان پیدا می‌کنند و از کلمات تاثیرگذارتر می‌شوند و همه چیز را تحت الشعاع خود قرار می‌دهند. رفتار خود شما به نظر منطقی می‌آید و رفتار طرف مقابلتان، بی منطق و بی رحمانه. به گفته تایلر:«دائما فکر یکدیگر را حدس می‌زدیم. احساس کردم بتانی حرفش را تحمیل می‌کند در حالی که من فقط می‌خواستم استراحت کنم.» ولی دیدگاه بتانی متفاوت بود:«من فقط شوکه شده بودم و می‌خواستم بفهمم چه اتفاقی افتاده است. احساس کردم تایلر حساس، تندمزاج و تدافعی شده است.»

بتانی و تایلر درک کردند که درمورد هیچ بحث می‌کردند، ولی تمام احساسات منفی که داشتند هنوز واقعی بودند. چطور می‌توانند در آینده از بروز این اتفاق جلوگیری کنند؟

اولا: آگاه باشید که تفکرتان دچار انحراف شده است.

هر دو باید مسئولیت دیدگاه اغراق آمیزشان را به عهده می‌گرفتند. کار سختی است چون هر دو، از نقطه کورشان بی خبر بودند. مثلا، تایلر سعی داشت واکنشش را با متهم کردن بتانی به شروع کردن تمامی بحث‌ها توجیه کند. با این حال، وقتی از او پرسیده شد که آیا واکنشش تند بوده یا شاید به خاطر ناخوش احوال بودنش سخنان بتانی را اشتباه متوجه شده، پاسخ داد که امکانش وجود دارد و دیدگاهش نسبت به بتانی منصفانه نبوده است. بتانی اذعان داشت که فکر می‌کرد تایلر رفتار بچگانه‌ای داشته که موجب لحن آزرده او شده بود. هر دو به این نتیجه رسیدند که حین خستگی، حساس شده بودند.

دوما:چرخه را تغییر دهید.

شخص متقاضی باید رویکرد لطیف‌تری داشته باشد و شخصی که عقب نشینی می‌کند، باید سعی کند ارتباط را قطع نکند و سکوت نکند. بتانی متوجه شد رویکردش گاهی خشونت‌آمیز به نظر می‌آید و سعی کرد سوالات و نگرانی‌هایش را به طور ملایم و سازنده‌ای بیان کند. تایلر سعی کرد بدون حالت تدافعی گوش کند و اگر آمادگی صحبت نداشت، تقاضای مهلتی برای استراحت کند. هم چنین، سعی کرد اهداف بتانی را از پیش فرض نکند.

سوما:استراحت کنید.

هر دو باید هنگامی که بحث بالا می‌گیرد، دست نگه دارید. این کار را با هدف بازگشتن به موضوع بحث با تمرکز بیشتر انجام دهید.

با تمرین، می‌توانید جلوی تشدید احساسات منفی و انحراف افکار را بگیرید.