اثبات معاد

پس از اثبات اینکه معاد امری ممکن است و تحقق آن مستلزم محال نیست، می رسیم به اثبات ضرورت معاد. نخستین دلیل بر ضرورت معاد، تعبّدی است

اثبات معاد
پس از اثبات اینکه معاد امری ممکن است و تحقق آن مستلزم محال نیست، می رسیم به اثبات ضرورت معاد. نخستین دلیل بر ضرورت معاد، تعبّدی است. اگر دانستیم قرآن کلام خداست و او خود می گوید این کار را می کنم، حجت بر مردم تمام است و می دانیم که قرآن در این زمینه بسیار فرموده است. برای نمونه چند دسته از آیات را که در آنها تأکید بیشتری بر تحقق معاد شده است، انتخاب می کنیم؛ وگرنه در قرآن حدود دو هزار آیه وجود دارد که هر یک به نوعی مستقیم و غیرمستقیم بر وقوع قیامت دلالت می کند.
دریک دسته با تأکید بسیار می فرماید: رستاخیز واقع می شود و به پیامبر دستور سوگند خوردن می دهد:
ویستنبئونک أحقّ هو قل إی و ربّی إنّه لحقٌّ وما أنتم بمعجزین (1)؛ «از تو می پرسند قیامت واقع می شود؟ بگو آری، به پروردگارم سوگند راست است و قطعاً واقع می شود و شما نمی توانید [خدا را] عاجز کنید [و او را از وقوع آن بازدارید]».
وقال الذّین کفروا لاتأتینا السّاعة قل بلی و ربّی لتأتینّکم عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذرّةٍ فی السّماوات ولافی الأرض و لا أصغر من ذلک و لاأکبر إلاّ فی کتابٍ مبینٍ (2)؛ «کافران گفتند: قیامت به سراغ ما نخواهد آمد. [درپاسخ] بگو: به پروردگارم سوگند قطعاً به سراغتان می آید. او داننده ی غیب است و از او ذره ای در آسمان ها و زمین پوشیده نیست و نه حتی کوچک تر از ذره و نه بزرگ تر از آن یافت می شود که در کتاب روشن نباشد».
در پاسخ، انواع ادوات تأکید را به کار برده است تا بگوید که حتماً قیامت برپا خواهد شد و در ذیل آیه، گویی برای رفع این شبهه که او چه می داند که هر بدن از آن کدام روح است، به اصطلاح دفع دخل مقدّر کرده و از پیش پاسخ فرموده است: او از همه چیز حتی اگر کوچک تر از ذره ای باشد در همه ی آسمان ها و زمین آگاه است و نه تنها ذات او به این همه علم دارد، بلکه همه چیز، همه ی این معلومات نسبت به اشیای عالم، در کتابی نیز منعکس است و اگر مثلاً فرشتگان هم به این کتاب اشراف یابند، آن معلومات را خواهند دانست.
زعم الّذین کفروا أن لّن یبعثوا قل بلی و ربّی لتبعثنّ ثمّ لتنبّؤنّ بما عملتم و ذلک علی الله یسیرٌ (3)؛ «کافران پنداشته‌اند که برانگیخته نخواهند شد. بگو: به پروردگارم سوگند بی گمان برانگیخته خواهید شد و هر کدامتان به کردارتان یقیناً آگاه خواهید شد و این بر خداوند آسان است».
أقسموا بالله جهد أیمانهم لا یبعث الله من یموت بلی وعداً علیه حقاً (4)؛ «به خداوند سوگند شدید می خورند که خدا مرده را زنده نمی کند؛ اما چرا، این وعده ی راست اوست».
در آیات قبل، تنها نقل قول کافران بود و در اینجا از کسانی سخن می گوید که سوگندهای سنگین می خوردند که معاد نیست. به لات و عُزی هم سوگند نمی خوردند؛ به الله قسم می خوردند. اما خداوند از وعده ی حق سخن می راند و در آیات دیگر می فرماید:
إنّ وعد الله حقّ فلا تغرَّنّکم الحیاة الدّنیا و لا یغرَّنّکم بالله الغرور (5)؛ «هماناوعده ی خدا راست است. زندگی دنیا شما را نفریبد و درباره ی خداوند به فریب شیطان دچار نشوید».
...وعد الله لا یخلف الله المیعاد (6)؛ «وعده ی خداست و خدا در وعده خلاف نمی کند».
خالدین فیها وعد الله حقاً و هو العزیز الحکیم (7)؛ «مؤمنان در بهشت جاودانه خواهند بود و این، وعده ی درست خداست و او شکست ناپذیر و فرزانه است».
وعد الله حقاً و من أصدق من الله قیلاً (8)؛ «وعده ی راست خدا است و چه کسی از خدا راستگوتر است؟».
ربّنا إنّک جامع النّاس لیومٍ لا ریب فیه إنّ الله لا یخلف المیعاد (9)؛ «پروردگارا، تو همگان را برای روزی که در آن تردیدی نیست گرد هم خواهی آورد. همانا خداوند در وعده خلاف نمی ورزد».
-آیاتی که در‌آنها بر تردید ناپذیری معاد تأکید شده است:
إنّ السّاعة لآتیةٌ لا ریب فیها و لکنّ أکثر النّاس لا یؤمنون (10)؛ «راستی که قیامت می آید شکی در آن نیست، ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند».
و تنذر یوم الجمع لاریب فیه (11)؛ «و [تا مردم را] از روز گردآمدن مردم [قیامت] که در آن شکی نیست بیم دهی».
والسّاعة لاریب فیها (12)؛ «تردیدی در رستاخیز نیست».
-آیاتی که دلالت دارد براینکه آوردن قیامت بر خدا لازم است:
و أنّ علیه النّشأة الأخری (13)؛ «و راستی که بر خدا است که نشأه ی دیگری را به وجود آورد».
وعداً علینا إنّا کنّا فاعلین (14)؛ «این وعده ای بر عهده ی ماست که انجامش خواهیم داد».
إنّ هذا لهو حقّ الیقین (15)؛ «به یقین بر پایی قیامت در نهایت راستی و درستی است».
-آیاتی که باور به قیامت را هدف انبیا می داند:
یلقی الرّوح من أمره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التّلاق (16)؛ «خدا به هر کس از بندگانش که بخواهد، وحی می فرستد تا مردم را از قیامت بترساند».
برای قیامت تا حدود چهل نام ذکر شده است. یوم التّلاق در این آیه، یعنی روزی که مردم با یکدیگر تلاقی می کنند. نام های دیگر نظیر: یوم الجمع، یوم الخلود، یوم الشهود، یوم الحساب، الیوم الآخر، الدار الآخرة و غیر آنها، هر یک به خصیصه ای از قیامت اشاره می کند.
یفصّل الآیات لعلّکم بلقاء ربّکم توقنون (17)؛ «آیات را برای شما به تفصیل بیان می کند، شاید به دیدار پروردگارتان یقین پیدا کنید».
وکذلک أوحینا إلیک قرآناً عربیّاً لّتنذر أمّ القری ومن حولها و تنذر یوم الجمع لاریب فیه فریقٌ فی الجنّة و فریقٌ فی السّعیر (18)؛ «و این چنین ما قرآن را به سوی تو به زبان عربی فرو فرستادیم، تا مردم مکه و پیرامون آن را بترسانی و از روزی که همه فراهم می آیند بیم دهی که شکی در آن نیست و در آن، دسته ای به بهشت و گروهی به دوزخ می روند».
دست کم می توان گفت انذار از قیامت یکی از اهداف پیامبراکرم (ص) بوده است.
-آیه ای نیز در قرآن از علم قیامت سخن می گوید و از تعبیرات شگرف است:
و إنّه لعلمٌ لّلسّاعة فلاتمترنّ بها واتّبعون هذا صراطٌ مستقیمٌ (19)؛ «همانا آن دانش قیامت است، بدان شک مکن و از من پیروی کن که راه راست این است».
ضمیر«انّه» ظاهراً به قرآن برمی گردد.
-در برخی از آیات نیز مسئله ی قیامت در رابطه با یک پیامبر خاص ذکر شده است:
ثمّ آتینا موسی الکتاب تماماً علی الّذی أحسن و تفصیلاً لّکلّ شیءٍ و هدیً و رحمةً لّعلَّهم بلقاء ربّهم یؤمنون (20)؛ «سپس به موسی کتاب [تورات] دادیم، برای اینکه [نعمت را] بر کسی که نیکی کرده است تمام کنیم و برای اینکه هر چیزی را بیان نماییم، وهدایت و رحمتی باشد، امید که به دیدار پروردگارشان ایمان آورند».
-در دو آیه هم در قیامت با کفار گفت وگو به عمل می‌آید که آیا پیامبران فرستاده نشدند تا به شما بگویند چنین روزی در پیش است:
...ألم یأتکم رسلٌ مّنکم یقصّون علیکم آیاتی و ینذرونکم لقاء یومکم هذا (21)؛ «...آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟»
از ظاهر آیه برمی آید که هیچ پیامبری نبوده است که انذار و بیم دهی از قیامت نداشته باشد.
ألم یأتکم رسلٌ منکم یتلون علیکم آیات ربّکم و ینذرونکم لقاء یومکم هذا (22)؛ «آیا رسولانی ازمیان شما به سویتان نیامدند که آیات خداوندگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را برحذر دارند؟»
-آیات دیگری نیز هستند که با لحن های دیگر اهمیت باور به قیامت و ضرورت این اعتقاد و وقوعش را بیان می کنند.
از جمله آیاتی که اعتقاد به قیامت را همدوش باور و ایمان به الله قرار می دهد - چنان که گویی دو کفّه ی یک ترازویند - این دو آیه است:
ومن النّاس من یقول آمنّا بالله و بالیوم الآخر وماهم بمؤمنین (23)؛ «از مردم کسانی هستند که می گویند به الله و به روز قیامت ایمان داریم ولی آنان ایمان ندارند».
من آمن بالله و الیوم الآخر وعمل صالحاً (24)؛ «آنکه به خدا و روز پسین ایمان دارد و کار شایسته می کند».
آیات در این زمینه بسیار است.(25)
می دانیم هیچ امری در زبان قرآن و اصولاً همه ی کتب آسمانی مهم تر از ایمان به خدا نیست و اگر چیزی جفت و قرین آن قرار گیرد اهمیت ویژه ای دارد.
-آیاتی که دلالت دارد بر اینکه سعادت و رستگاری متوقف بر ایمان و یقین به آخرت است و گمان کافی نیست:
وبالآخرة هم یوقنون* أولئک علی هدیً مّن رَّبّهم (26)؛ «و به آخرت یقین دارند. ایشان‌اند که از سوی خداوندگارشان هدایت یافته اند».
وهم بالآخرة هم یوقنون (27)؛ «و ایشان به آخرت یقین دارند».
-نیز آیاتی هست که متقابلاً آنان را که به قیامت باور ندارند، اهل دوزخ و عذاب می داند:
وإنّ الّذین لایؤمنون بالآخرة أعتدنا لهم عذاباً الیماً (28)؛ برای آنان که به قیامت ایمان ندارند، شکنجه ای دردناک آماده کرده ایم».
(آیاتی که منکران معاد و نبوت را با هم ذکر فرموده، بسیار است. ما موردی را آوردیم که تنها بر قیامت تکیه دارد).
وأعتدنا لمن کذّب بالسّاعة سعیراً (29)؛ «برای آن که قیامت را دروغ پندارد، آتش آماده کرده ایم».
بل الّذین لایؤمنون بالآخرة فی العذاب و الضّلال البعید (30)؛ «بلکه آنان که به آخرت ایمان ندارند، در عذاب و گمراهی عمیق‌اند».
اگر کسی یک یا دو گام گم شود، می تواند راه را دوباره بیابد؛ اما اگر خیلی از مقصد پرت شد، امید بازگشتی نیست.
وإنّ الذین لایؤمنون بالآخرة عن الصّراط لناکبون (31)؛ «آنان که به قیامت ایمان ندارند، بسیار از راه دور افتاده اند».
یک راه، بیان وحی بود که یادآور شدیم و راه مستقیم همان بود که دریابیم خداخود این امر را اراده فرموده است. علاوه برآن، قرآن کریم به برهان های عقلی نیز اشاره فرموده است. از آیاتی که در این زمینه وجود دارد دو استدلال به دست می آید (32):

استدلال نخست
 

ویتفکّرون فی خلق السّماوات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النّار (33) (34)، «و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند. [ومی گویند:] پروردگارا! این را بیهوده نیافریده ای. منزّهی (از بیهوده کاری) ما را از شکنجه دوزخ بازدار!»
آیه در وصف کسانی است که علاوه بر توجه به مقام ربوبی، تفکر هم دارند وپس از اندیشیدن در آفرینش جهان به این نتیجه می رسند که آفرینش بیهوده و یاوه نیست. سپس خدا را از بیهوده کاری تنزیه می کنند و از طریق باطل نبودن آفرینش به این نتیجه می رسند که جهان دیگری نیز هست که بهشت و دوزخی دارد و آن گاه از دوزخ به خدا پناه می برند.
الله الذّی رفع السّماوات بغیر عمدٍ ترونها ثمّ استوی علی العرش و سخّر الشّمس و القمر کلٌّ یجری لأجلٍ مّسمًّی یدبّر الأمر یفصّل الآیات لعلکّم بلقاء ربّکم توقنون (35)؛ «خدا کسی است که آسمان ها را بی ستونی که به چشم آید، برافراشته است. سپس بر عرش استقرار یافته (36) و ماه و خورشید را زیر فرمان آورده است؛ هر یک (از ‌آن دو) تا زمان معیّنی در جریان خواهندبود (37) [خداوند] در کار [آفرینش] تدبیر می کند، و آیات [خود] را به روشنی بیان می نماید، امید که شما به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید».
در این آیه نشانه های تکوینی را از یکدیگر متمایز می فرماید؛ زیرا پیش از خلقت، ماه و خورشید و سایر ستارگان و همه ی آسمان ها، یکنواخت و به تعبیرقرآن «دخان» بود. پس از آفرینش آسمان ها، مخلوقات متمایز و منفصلی پیدا شد؛ یعنی خداوند این آیات تکوینی را از هم جدا کرد و تفصیل داد.(38)
پس، جهت اصلی در بیان این آیات آن است که انسان راهی به سوی معاد بیابد. نتیجه آنکه تأمل در آفرینش آسمان ها و زمین و سایر آیات الاهی انسان را به معاد می رساند.
اقترب للنّاس حسابهم و هم فی غفلةٍ مّعرضون... (39) وما خلقنا السّماء والأرض و ما بینهما لاعبین* لو أردنا أن نَّتخّذ لهواً لاّتّخذناه من لَّدنّا إن کنّا فاعلین* بل نقذف بالحقّ علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهقٌ و لکم الویل ممّا تصفون (40)؛ «حساب مردم نزدیک شده و آنان با غفلت [از حق] روی گردان اند... وما آسمان ها و زمین و آنچه را بین آنهاست به بازیچه نیافریده ایم. اگر می خواستیم بازیچه ای گزینیم، بی گمان آن را از پیش خود اختیار می کردیم. بلکه باطل را با حق می کوبیم، پس آن را درهم می شکند و باطل بی درنگ نابود می شود و وای بر شما از توصیفی که می کنید».
پس، از راه تفکر در اینکه آفرینش آسمان ها و زمین حق است نه باطل، به معاد پی می بریم.
أفحسبتم أنّما خلقناکم عبثاً و أنّکم إلینا لاترجعون (41)؛ «پنداشته اید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید؟!»
در این آیه، عبث نبودن خلقت و وجود معاد متلازم دانسته شده اند؛ یعنی اگر به سوی خدا بازگشتی نباشد، لازمه ی آن، عبث بودن آفرینش است.
أولم یتفکّروا فی أنفسهم ماخلق الله السّماوات و الأرض و ما بینهما إلاّ بالحقّ وأجلٍ مسمًّی و إنّ کثیراً من النّاس بلقاء ربّهم لکافرون (42)؛ «آیا با خویشتن نیندیشیده اند که خدا آسمان ها و زمین و مابینشان را جز به حق و برای مدت معیّن نیافریده است و همانا بسیاری از مردم به دیدار پروردگارشان کافرند».
ذکر أجلٍ مسمًّی بعد از بالحقّ، این نکته را در بردارد که اگر جهان همین که هست باشد، با توجه به اجل معیّن و پایان پذیری آن، و اینکه عوامل طبیعت موجب تزاحم و خاتمه یافتن عمر است، لازمه ی آن بطلان خلقت است وآیا نزد خود نیندیشیده اند که خدا کار باطل انجام نمی دهد؟ و در ذیل آیه می فرماید: وإنّ کثیراً من النّاس بلقاء ربّهم لکافرون.
با اینکه جا دارد همه بیندیشند و به این نتیجه برسند که آفرینش باطل نیست و بنابراین معادی در بین است، شگفتا که بیشتر مردم نمی اندیشند تا دریابند دیدار خدا حق است.
وما خلقنا السّماء والأرض و ما بینهما باطلاً ذلک ظنّ الّذین کفروا فویلٌ للّذین کفروا من النّار (43)؛ «وآسمان ها و زمین و آنچه را بین آنهاست بیهوده نیافریده ایم. این پندار کسانی است که کافرند. پس وای بر آنان که کافرند از دوزخ».
سیاق آیه و قراین صدور ذیل آن، روشن می کند که در مقام اثبات معاد است.
بعد از ذکر قول مشرکان و کافران که می گویند پس از مرگ زنده نخواهیم شد، إن هی إلاّ موتتنا الأولی و ما نحن بمنشرین می فرماید:
وماخلقنا السّماوات والأرض وما بینهما لاعبین* ما خلقنا هما إلاّ بالحقّ ولکنّ أکثرهم لایعلمون (44)؛ «ما آسمان ها و زمین و آنچه را بین آنهاست به بازیچه نیافریده ایم. آنها را جز بر حق نیافریده ایم؛ اما بیشتر‌آنان نمی دانند».
بعد تأکید می فرماید:
إنّ یوم الفصل میقاتهم أجمعین (45)؛ «راستی که روز داوری [قیامت] میعاد همه ی آنان است».

تقریر استدلال
 

از میان تقریرهای گوناگون به نظر ما روشن تر این است:
مقدمه ی یکم: خداوند - عزّ اسمه و جلّ جلاله - کار عبث نمی کند و کارهایش حق، یعنی حکیمانه است. در بحث خداشناسی زیر عنوان اینکه «هدف آفرینش چیست و آیا خدا از آفرینش هدفی دارد یا نه؟» (46) تقریباً همه ی آیات مربوط را نقل و استدلال کردیم. گفتیم معنای حق - که در برابر باطل، عبث، لهو و لعب قرار داده شده - این است که دارای هدف حکیمانه است. در آنجا استدلال کردیم که کار خدا گزاف نیست. این مطلب ثابت شده در آن مبحث را، مقدمه ی نخست قرار می دهیم که: کار خدا عبث نیست و دارای هدف حکیمانه است.
مقدمه ی دوم: همه ی پدیده های این جهان، به حکم قوانین حاکم بر‌آنها، نابود شدنی است. شاهد این مطلب کلمه ی «اجل مسمّی» می باشد که در آیات مربوط بر آن بسیار تأکید شده است.
مقدمه ی سوم: اگر فراسوی این پدیده ها چیز دیگری درکار نباشد، آفرینش این جهان عبث است.
توضیح آنکه: کارهای ما در این جهان هنگامی خردمندانه است که نتیجه ای ارزنده تر از خود کار داشته باشد. ارزش کارخانه ای که با سرمایه و نیروی کاری ساخته می شود، به سود دهی آن است. اگر نتیجه کمتر از پولی باشد که صرف ساختمان آن شده، احداث آن احمقانه است؛ بلکه حتی اگر نتیجه مساوی با آن باشد نیز. خدا هم این جهان را با حکمت ها و اسرار شگرف می آفریند و به ویژه موجود پیچیده ای چون انسان خلق می کند که هر عضوی از اعضای او، شگفتی‌هاست، آن گاه فرمان می دهد همه را خراب کنید و به عزرائیل می فرماید جان همه را بگیر! و هیچ نتیجه ای هم در بین نیست؟!(47)
فیذرها قاعاً صفصفاً* لاتری فیها عوجاً ولا أمتاً (48)؛ «[جهان] را چون زمین همواری وامی گذارد که در آن هیچ پستی و بلندی نمی توان یافت».

یک شبهه
 

اگر کسی بگوید از سوی خدا بُخلی نیست، جهان گنجایش بیشتر ندارد، خدا امساک در نعمت نمی کند، ولی جهان امکان دوام ندارد؛ پاسخ آن است که زنده شدن انسان ها امری ممکن است و برای وقوع آن، محال و تناقضی در بین نیست. بنابراین، اگر زنده نکند چیزی جز امساک فیض و بخل نیست. یعنی موجوداتی را آفریده است که می توانند برای زندگی ابدی آماده شوند، چنانچه خدا این زندگی ابدی را لطف نکند، مثل باغبانی است که درخت میوه ی خود کاشته را ریشه کن کند. پس اگر خدا مردم را در قیامت زنده نکند، کار عبثی کرده است؛ یعنی موجودی را که قابل دریافت فیض بی نهایت الاهی (بی نهایت زمانی: هم فیها خالدون) است، به فعلیت نرسانده است، و گفتیم که هدف نهایی خلقت، رسیدن رحمت بی پایان الاهی به آفریده‌هاست. البته گفته ایم که این غایت مخلوقات است وهدف الاهی به معنای دقیق کلمه، خود ذات است، ولی در اینجا هدف دست دوم و مرتبه ی نازله مراد است: «تا به بندگان سود دهد». چرا می خواهد رحمت کند؟ چون مقتضای ذات اوست و این حرف دیگری است. پس چون خلقت آسمان و زمین عبث نیست، باید عرض حکیمانه بر‌آن مترتب شود و این موجودات به سرانجامی که ممکن است برسند، و اگر بمیرند، نخواهند رسید مگر آنکه جهان دیگری وجود داشته باشد.
نتیجه آنکه: حکمت الاهی اقتضا دارد که پس از این جهان، جهان دیگری وجود داشته باشد که انسان ها به حیات جاودانی برسند تا خلقت این جهان عبث نباشد.

استدلال دوم قرآن (49)
 

در آیات ذیل آمده است:
أم نجعل الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات کالمفسدین فی الأرض أم نجعل المتّین کالفجّار (50) (51)؛ «آیا آنان را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، مانند فساد کنندگان در زمین قرار می دهیم یا پرهیزگاران را با تبهکاران یکسان قرار می دهیم؟!»
در جهان انسان ها بر دو دسته اند: مفسد و صالح، پرهیزگار و تبهکار. اگر جهان منحصر به همین عالم دنیا باشد، چه بسا چیره شوند و پرهیزگاران زیردست آنان زندگی ناگواری را بگذرانند. پس عدل الاهی اقتضا دارد که جهان دیگری باشد تا هر یک به نتیجه ی عمل خود برسند. لخلق السّماوات والأرض أکبر من خلق النّاس و لکنّ اکثرالنّاس لایعلمون* ومایستوی الأعمی و البصیروالذّین آمنوا و عملوا الصّالحات و لا المسیء قلیلاً مّا تتذکّرون (52) (53)؛ «آفرینش آسمان ها و زمین بزرگ تر از آفرینش انسان است؛ اما بیشتر مردم نمی دانند. کور و بینا برابر نیستند و نه کسانی که ایمان دارند و کردارشان شایسته است با گناهکار؛ کمتر کسان درمی یابند».
وبعد نتیجه می گیرد:
إنّ ‌السّاعة لآتیةٌ لاریب فیها و لکنّ أکثر النّاس لایؤمنون (54)؛ «قیامت خواهد آمد، شکی در آن نیست؛ اما بیشتر مردم ایمان ندارند».
پیداست که ذکر این مطلب مقدمه ای برای اثبات قیامت است که تردیدی در آن نیست و توبیخ کسانی است که ایمان نمی آورند.
أم حسب الّذین اجترحوا السّیِّئات أن نّجعلهم کالّذین آمنوا وعملوا الصّالحات سواءً مّحیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون* وخلق الله السّماوات والأرض بالحقّ ولتجزی کلّ نفسٍ بما کسبت وهم لایظلمون (55)؛ «آیا آنان که به گناهان آلوده اند می پندارند که آنها را با کسانی که ایمان آورده و کردار شایسته انجام داده اند، برابر قرار می دهیم؟ زندگی و مرگشان یکی است. چه بد داوری می کنند! و حال آنکه خدا آسمان هاو زمین را به حق آفریده است [تا هرکس پاداش آنچه را کسب کرده دریابد] و به کسی ستم نخواهد شد».
أفنجعل المسلمین کالمجرمین*مالکم کیف تحکمون (56)؛ «آیا ما مسلمانان را چون تبهکاران قرار می دهیم؟! شما را چه شده، چگونه داوری می کنید؟!»
سیاق مفهوم این دسته آیات تقریباً یگانه است و آن اینکه در این جهان مؤمن و کافر، صالح و طالح، در بهره وری از نعمت های خدا برابرند. بنابراین باید عالم دیگری وجود یابد تا هر یک به کیفر کردار خود برسند. همه ی این آیات مبتنی بر یک مقدمه است که یا عدل الاهی یا حکمت اوست (در آیه ی قبلی حکمت، و در آیه ی مذکور در بالا، عدل مقدمه است) استدلال ها نیز بهم نزدیک‌اند؛ اما مقدمات با هم اندکی تفاوت دارند.

تقریر استدلال دوم (57)
 

خدا به کسی ستم نمی کند و می بینیم که همه ی انسان ها را در این جهان، مختار قرار داده و دست بشر را برای کارهای خوب و بد باز گذارده است. در سایه ی این اختیار دسته ای بر هوای نفسانی چیره می شوند و پا بر آن می نهند و حتی گاه ایثار می کنند و حاضرند در راه خدا جان را از دست بدهند تا کلمة الله در عالم، سربلندی و عزت یابد و چون پرچمی برفراز چکادهای سربلند اعصار و قرون در اهتزاز باشد و کلمه ی باطل سرنگون گردد. اما دسته ی دیگر تمام نیروی خویش را در ارضای شهوت ها و آرزوهای شیطانی خود به کار می گمارند و در این راه هیچ کوشش و کرداری را فرو نمی گذارند و از غصب، هتک و قتل باکی ندارند و گاهی تا آخر عمر نیز اینان شاد، مرفّه و برخوردار و کامیار و کامروا هستند. پس، عالم دیگری باید باشد تا این دو دسته هریک پاداش کردار و کیفر اعمال خویش را ببینند. این استدلال مبتنی بر اصل عدل الاهی است.

دگرگونی نظام جهان در قیامت
 

پس ازاینکه دانستیم قیامتی وجود دارد - هم به مدد وحی که مهم ترین و قانع کننده ترین دلیل است و هم با براهینی که خود قرآن بیان فرموده است (شاید براهین دیگری هم از قرآن بتوان استفاده کرد یا براهین عقلی اقامه نمود) - و پس از اینکه دانستیم معاد بالضّروره باید تحقق یابد، اینک می پرسیم: آیا می توانیم تصویری از عالم قیامت داشته باشیم؟ قیامت چگونه محقق می شود؟
آیا مرزی حقیقی بین این عالم و عالم قیامت وجود دارد، یا اینکه اعتباری است و همین جهان و همین نظام است و تا زمانی که انسان ها زنده اند، دنیا نامیده می شود و چون مردند، آخرت، و یگانه فرق این است که انسان هایی که مرده اند، زنده می شوند. همین نظام است، همین زمین و همین آسمان؟ احیاناً کره ی بهتری وجود دارد که به آن بهشت می گویند و جایی دیگر هم مثلاً در درون زمین هست که مذاب است و بدها بدانجا می روند و دوزخ نامیده می شود. آیا چنین است یا به گونه ی دیگری است؟
البته توقع اینکه تصویری کامل از دنیای دیگر داشته باشیم، بی جاست؛ چون مَثَل ما نسبت به آن دنیا مَثَل جنین است در رحم مادر نسبت به این دنیا. تا نرویم نمی توانیم حقیقت آن دنیا را دریابیم. ولی قرآن کریم تفضّلاً بیاناتی در این باره دارد که می تواند به قدر فهم و ظرفیت عقل ما تصویری - هرچند مبهم - به ما ارائه دهد. این ابهام نیز از بخل خدا - العیاذبالله - نیست؛ ما بیشتر ظرفیت نداریم. گاه مثال ها و تشبیه هایی ذکر فرموده است در حد مفاهیمی که ما با آن سروکار داریم تا تصویری هرچند مبهم از آخرت در ذهن داشته باشیم. اینک نمونه هایی از آیات بسیاری که در این زمینه آمده است:
یا أیّها النّاس اتّقوا ربّکم إنّ زلزلة السّاعة شیءٌ عظیمٌ (58)؛ «ای مردم از خدا تقوا پروا کنید. همانا زلزله ی قیامت چیز سترگی است».
از جمله حوادث پیش از برپا شدن قیامت، زلزله ای است که در این جهان رخ می دهد و با زلزله هایی که می شناسیم قابل مقایسه نیست. لرزشی است که همه چیز را در زمین درهم فرو می ریزد و در سوره ی زلزال نیز ذکر شده است:
إذا زلزلت الأرض زلزالها* وأخرجت الأرض أثقالها (59)؛ «هنگامی که زمین به چنان لرزش افتد و بارهای گران خویش را بیرون افکند».
پس زمین به صورتی که اکنون هست باقی نمی ماند و چنان نیست که مثلاً فقط مواد مذاب خود را بیرون افکند تا چنان که برخی پنداشته اند دوزخ ایجاد کند.
إذا رجّت الأرض رجّاً* وبسّت الجبال بسّاً* فکانت هباء مّنبثّاً (60)؛ «هنگامی که زمین به لرزشی سخت افتد و کوه ها فرو پاشند و چون غبار بپراکنند».
«رجّ» نیز نزدیک به معنای زلزله است.
یوم ترجف الرّاجفة (61)؛ «روزی که زمین را لرزاننده بلرزاند».
کلاّ إذا دکّت الأرض دکّاً دکّاً (62)؛ «چنین نیست [که کافران پندارند] آن گاه که زمین کاملاً درهم کوبیده وله می شود».
«دکّ» نهایت کوبیده و له شدن چیزی است؛ به گونه ای که می توان گفت نابود شد.
وحملت الأرض والجبال فدکّتا دکّةً واحدةً (63)؛ «زمین و کوهساران یک جا و یک باره، به حرکت درمی آیند و فرو کوبیده می شوند».
یعنی این کار با سرعت و در یک لحظه و یک «آن» انجام می شود.
یوم تکون السّماء کالمهل* وتکون الجبال کالعهن (64)؛ «[قیامت] روزی است که آسمان چون مواد گداخته، ذوب می شود و کوه ها چون پشم می گردند».
وتکون الجبال کالعهن المنفوش (65)؛ «کوه ها مثل پشم زده شده می شوند».
یوم تمور السّماء موراً* وتسیر الجبال سیراً (66) «روزی که آسمان به شدت به حرکت درمی آید و کوه ها از جا کنده و متحرک می شوند».
«مور» یعنی چیزی حرکت و نوسانی پیدا کند و بعد نابود شود؛ مثل آتشی که برمی فروزند، دودی و شعله ای دارد و سپس نابود می شود.(67) درسیر کوه ها نیز ظاهراً تکیه براین است که این کوه ها برجای نمی ماند و حرکت سریعی در آنها به وجود می آید.
وجمع الشّمس والقمر (68) «وخورشید و ماه یک جا جمع شوند».
از علامت های دیگر قیامت این است که ماه و خورشیدی که طبق نظام متینی در حال حرکت‌اند پیش ازتحقق قیامت به هم ملحق می شوند.
فإذا النّجوم طمست (69)؛ «هنگامی که ستارگان فروزان خاموش می شوند».
وإذا السّماء فرجت (70)؛ «وهنگامی که آسمان شکافته می گردد».
وإذا الجبال نسفت (71)؛ «وهنگامی که کوه های سترگ بر باد داده می شوند».
وفتحت السّماء فکانت أبواباً* وسیرّت الجبال فکانت سراباً (72)؛ «واین آسمان [بسته] باز می شود و دروازه ها می گشاید و کوه ها به حرکت درمی‌آیند و چون سرابی می گردند».
إذا الشّمس کوّرت* وإذا النّجوم انکدرت* وإذا الجبال سیّرت (73)؛ «چون خورشید فرو پیچیده شود و ستارگان تاریک گردند و کوه ها به حرکت درآیند».
إذا السّماء انفطرت* وإذا الکواکب انتثرت* وإذا البحار فجّرت (74)؛ «هنگامی که آسمان شکافته می گردد و ستارگان پراکنده می شوند و دریاها مهار خود را از دست می دهند».
آسمان در بیان قرآن، به صورت یکپارچه تصویر شده است که اکنون شکافی ندارد و یکنواخت است؛ اما روزی خواهد آمد که این حالت یکپارچگی دریده شود و شکاف هایی در آن به وجود آید. اما اینکه سرانجام چگونه خواهد شد، شاید از آیات دیگر بتوان دریافت. به هر حال این وضع که آسمان اکنون دارد، از بین خواهد رفت.
«انتثار» پراکندگی پس از نظم است. اختران پراکنده می شوند، یعنی نظامشان به هم می خورد. دانه های تسبیح تا در نخ است نظمی دارد، چون نخ پاره شد، این حالت انتثار است. این وسیله نظم و ارتباط را در ستارگان می توان همان «جاذبه ی عمومی» دانست. و إذا البحار فجّرت یعنی دریاها اکنون مهار شده اند؛ اما آن روز خشکی هایی که آنها را در میان گرفته اند، رها می شوند و آب ها از دریاها سرازیر می گردد.
این سخن های ما در برابر سترگی واقعه، گفته های کودکانه ای بیش نیست. تنها به تقریب ذهن دلخوشیم. این قدر می دانیم که نظام حاکم بر کاینات ازهم می پاشد.
یوم تبدّل الأرض غیر الأرض والسّماوات (75)؛ «روزی که زمین و آسمان ها به غیر خود تبدیل می شوند».
اما اینکه چگونه زمین و آسمان به زمین وآسمان دیگری تبدیل می گردند و چه فرقی بین ‌آنها وجود خواهد داشت، بیان نشده است و اگر هم بیان می فرمود، نمی فهمیدیم؛ ‌زیرا پدیده ی بی سابقه ای است.
و أشرقت الأرض بنور ربّها (76)؛ «و در [قیامت] زمین با نور پروردگار خویش روشن می شود».
تعبیر رمزآلودی است و برای ما بسیار مبهم. زمین اکنون با خورشید روشن می شود و در آن روز با نور خدا!
بعد چه خواهد شد؟ هیچ نمی دانیم و نمی فهمیم. تنها می دانیم که جهان کامل تری تحقق خواهد یافت؛ جهانی که بهشت آن فراگیرتر از همه ی آسمان ها و زمین است:
وجنّة عرضها السّماوات والأرض أعدّت للمتّقین (77)؛ «وبهشتی که پهنای آن، آسمان ها و زمین است برای پرهیزگاران آماده شده است».
نمی فرماید بهشت به وسعت کرات آسمانی همه ی آسمان ها و زمین است. بسا موضوع از این بالاتر است؛ ولی ما نمی فهمیم در حد فهم ماست. بلکه گستره ی آن، چنان است که به نص قرآن به هر مؤمن در بهشت تا آنجا که اراده ی او گنجایش آن را دارد و نهایت تصور اوست، نعمت می دهند:
لهم مّا یشاؤون فیها و لدینا مزیدٌ (78)؛ «آنچه بخواهند، مال آنهاست وما بیشتر داریم».
اجمالاً: آن عالم، مظهر قدرت خداست؛ چه در گسترده ی نعمات به صالحان و چه در وسعت و عمق عذاب به طالحان. به قول حافظ: «طالح و صالح متاع خویش نمودند» اینک با خداست که به قدرت بی پایان، پاداش و کیفر دهد.
تعابیر عجیبی چه در قرآن و چه در روایات هست که از آنها برمی آید اوضاع این عالم با آن عالم به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. در روایات بسیار آمده است که اگر قطره ای از «حمیم دوزخ» به این جهان درافتد، همه ی جهان خواهد سوخت و اگر از «غسّاق» آن، قطره واری در این سو فرو چکد، هیچ موجود زنده ای از بوی ناخوش آن باقی نخواهد ماند!

خلاصه
 

*اولین دلیل برضرورت معاد، تعبدی است. پس از آنکه اثبات شد که قرآن کلام خداست و خدا معاد را وعده داده است و خدا خلف وعده نمی کند، معاد اثبات می شود.
*برخی آیات باور به معاد را هم سنگ اعتقاد به توحید و برخی آیات مایه ی سعادت و رستگاری دانسته و برخی آیات باور نداشتن به معاد را موجب عقاب الاهی جهنم و شقاوت برشمرده اند.
*قرآن به برهان عقلی بر اثبات معاد اشاره فرموده است:
-برهان اول: از تفکر در آسمان ها، زمین و مخلوقات پی می بریم که آفرینش عبث نیست و هدفی در کار است. تقریر برهان به شرح ذیل است:
خداوند متعال کار بیهوده نمی کند؛ زیرا حکیم است.
همه ی جهان و جهانیان نابود شدنی هستند و نابود می شوند.
اگر معادی در کار نباشد، خلق جهان عبث خواهد بود.
-برهان دوم: اگر معاد نباشد انسان ها به آنچه استحقاق دارند، نمی رسند و این با عدالت خداوند سازگار نیست.
*در آیات قرآن نشانه ها و ویژگی هایی بر عالم قیامت برشمرده شده که برخ
ی از آنها عبارتند از: زلزله ای غیر قابل مقایسه با زلزله های دنیایی، فرو پاشیدن کوه ها، گداخته و ذوب شدن آسمان ها، جمع شدن ماه و خورشید، خاموش شدن ستارگان و شکافته شدن آسمان.

پی نوشت ها :
 

1-یونس (10)، 53.
2-سبأ (34)، 3.
3-تغابن (64)، 7.
4-نحل (16)، 38.
5-لقمان (31)، 33؛ فاطر (35)، 5.
6-زمر (39)، 20.
7-لقمان (31)، 9.
8-نساء (4)، 122.
9-آل عمران (3)، 9.
10-مؤمن (40)، 59.
11-شوری (42)، 7.
12-جاثیه (45)، 32.
13-نجم (53)، 47.
14-انبیاء (21)، 104.
15-واقعه (56)، 95.
16-غافر (40)، 15.
17-رعد (13)، 2.
18-شوری (42)، 7.
19-زخرف (43)، 61.
20-انعام (6)، 154.
21-انعام (6)، 130.
22-زمر (39)، 71.
23-بقره (2)، 8.
24-بقره (2)، 62.
25-ر.ک: بقره (2)، 126، 177، 228، 232و 264؛ آل عمران(3)، 114؛نساء (4)،39، 59و 162؛ مائده (5)، 69؛ توبه (9)، 18، 29، 44، 45؛ نور (24)، 2؛ احزاب (33)، 21؛ مجادله (58)، 22 و ممتحنه (60)، 6.
26-بقره (2)، 4.
27-لقمان (31)، 4.
28-اسراء (17)، 10.
29-فرقان (25)، 11.
30-سبأ (34)، 8.
31-مؤمنون (23)، 74.
32-ر.ک: مرتضی مطهری، معاد، ص14؛ همو، مجموعه آثار، ج4، ص622؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج3، ص35.
33-ر.ک: ابوجعفر الطوسی، التبیان، ج، ص80.
34-آل عمران (3)، 191.
35-رعد (13)، 2.
36-در توضیح عرش باید گفت یکی از وجوه این است که پس از پایان کار آفرینش به تدبیر جهان پرداخت و این تأخّر تدبیر، رتبی است و نه زمانی. «ثمّ» یعنی در مرتبه ی تأخّر، و از مظاهر تدبیر او، یکی نیز چیرگی بر شمس و قمر است.
37-یعنی این نظام سرانجام تمام خواهد شد.
38-ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج11، ص314.
39-انبیاء (21)، 1.
40-انبیاء (21)، 16-18.
41-مؤمنون (23)، 115.
42-روم (30)، 8.
43-ص (38)، 27.
44-دخان (44)، 38، 39.
45-دخان (44)، 40.
46-ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن (خداشناسی)، ص154-179.
47-ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، معاد و جهان پس از مرگ، ص201-263.
48-طه (20)، 106، 107.
49-این استدلال و استدلال قبلی را مرحوم علامه طباطبایی ذکر کرده اند.
50-ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج17، ص206.
51-ص (38)، 28.
52-ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج8، ص157.
53-مؤمن (40)، 57، 58.
54-مؤمن (40)، 59.
55-جاثیه (45)، 21، 22.
56-قلم (68)، 35، 36.
57-ر.ک: جعفر سبحانی، معادشناسی در پرتو کتاب، سنت و عقل، ص12- 25؛ عبدالله جوادی آملی، معاد در قرآن، ص137- 179.
58-حج (22)، 1.
59-زلزال (99)، 1،‌ 2.
60-واقعه (56)، 4-6.
61-نازعات (79)، 6.
62-فجر (89)، 21.
63-حاقه (69)، 14.
64-معارج (70)، 8و9.
65-قارعه (101)، 5.
66-طور (52)، 9، 10.
67-ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج9، ص55.
68-قیامه (75)، 8.
69-مرسلات (77)، 8.
70-مرسلات (77)،9
71-مرسلات (77)،10.
72-نبأ (78)، 19، 20.
73-تکویر (81)، 1-4.
74-انفطار (82)، 1-4.
75-ابراهیم (14)، 48.
76-زمر (39)، 69.
77-آل عمران (3)، 133.
78-ق (50)، 35.
 

منبع: مصباح یزدی،محمدتقی،انسان شناسی در قرآن،قم،انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)،1388
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان