ماهان شبکه ایرانیان

گلچین بهترین اشعار فروغ فرخزاد و شعرهای عاشقانه اش

مجموعه بهترین و زیباترین اشعار فروغ فرخزاد را در این مطلب گرداوری نموده ایم که ضمن مشاهده این شعرهای زیبا و عاشقانه با بخشی از زندگینامه وی نیز آشنا می شوید.

مجموعه بهترین و زیباترین اشعار فروغ فرخزاد را در این مطلب گرداوری نموده ایم که ضمن مشاهده این شعرهای زیبا و عاشقانه با بخشی از زندگینامه وی نیز آشنا می شوید.

زیباترین مجموعه اشعار فروغ فرخزاد و شعرهای عاشقانه این بانوی شاعره را پیش رو دارید که این اشعار گلچینی از بهترین و زیباترین شعرهای وی می باشد که به صورت منتخب در این مقاله ارائه می دهیم و امیدواریم مورد پسند و توجه شما دوستان علاقه مند به شعر و ادب فارسی معاصر قرار بگیرد. تا پایان با این شعر های زیبا و عاشقانه همراه ما باشید.

مجموعه اشعار فروغ فرخزاد درباره عشق :

 مطالعه اشعار فروغ فرخزاد خصوصا شعرهایی که در وصف عشق و عاشقی سروده شده است برای همه ما لذت بخش و جذاب است. لازم است که بدانید فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایرانی است که پنج دفتر شعر منتشر نموده است. فروغ با مجموعه های عصیان، اسیر و دیوار شعر های خود را در قالب نیمایی آغاز نمود و آثار وی به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است. فروغ فرخزاد را می توان یکی از شاعران بزرگ معاصر دانست که تبحر خاصی در سرودن شعر نو و شعرهای عاشقانه داشت. وی در سال 1345 در سن سی و دو سالگی بر اثر سانحه تصادف فوت نمود. در ادامه بخشی از زیباترین اشعار فروغ فرخزاد را ملاحظه می فرمایید.



اشعار عاشقانه فروغ فرخزاد

شعر سپیده عشق فروغ فرخزاد

آسمان همچو صفحه دل من

روشن از جلوه های مهتابست

امشب از خواب خوش گریزانم

که خیال تو خوشتر از خوابست

خیره بر سایه های وحشی بید

میخوزم در سکوت بستر خویش

باز دنبال نغمه ای دلخواه

می نهم سر بروی دفتر خویش

تن صدها ترانه میرقصد

در بلور ظریف آوایم

لذتی ناشناس و رویا رنگ

آه گویی ز دخمه دل من روح شبگرد مه گذر کرده

یا نسیمی در این ره متروک

دامن از عطر یاس تر کرده

بر لبم شعله های بوسه تو

میشکوفد چو لاله گرم نیاز

در خیالم ستاره ای پر نور

میدرخشد میان هاله راز

ناشناسی درون سینه ی من

پنجه بر چنگ و رود میساید

همره نغمه های موزونش

گوییا بوی عود می آید

آه باور نمیکنم که مرا

با تو پیوستنی  چنین باشد

نگه آن دو چشم شور افکن

سوی من گرم و دلنشین باشد

بیگمان زان جهان رویایی

زهره بر من فکنده دیده عشق

مینویسم بروی دفتر خویش

جاودان باشی ای سپیده عشق

******

شعر عاشقانه فروغ فرخزاد

شعر عاشقانه بر گور لیلی

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز

آخر مرا شناختی ای چشم آشنا

چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو

من هستم آن عروس خیالات دیرپا

چشم منست اینکه در او خیره مانده ای

لیلی که بود؟ قصه چشم سیاه چیست؟

در فکر این مباش که چشمان من چرا

چون چشم های وحشی لیلی سیاه نیست

در چشم های لیلی اگر شب شکفته بود

در چشم من شکفته گل آتشین عشق

لغزیده بر شکوفه لب های خامشم

بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق

در بند نقش های سرابی و غافلی

برگرد … این لبان من، این جام بوسه ها

از دام بوسه راه گریزی اگر که بود

ما خود نمی شدیم چنین رام بوسه ها!

*******

اشعار فروغ فرخزاد

شعر عاشقانه حلقه فروغ فرخزاد

دخترک خنده کنان گفت که چیست

راز این حلقه زر

راز این حلقه که انگشت مرا

این چنین تنگ گرفته است به بر

راز این حلقه که در چهره او

اینهمه تابش و رخشندگی است

مرد حیران شد و گفت

حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است

همه گفتند : مبارک باشد

دخترک گفت : دریغا که مرا

باز در معنی آن شک باشد

سالها رفت و شبی

زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر

دید در نقش فروزنده او

روزهایی که به امید وفای شوهر

به هدر رفته هدر

زن

پریشان شد و نالید که وای

وای این حلقه که در چهره او

باز هم تابش و رخشندگی است

حلقه بردگی و بندگی است

******

شعر فروغ فرخزاد

شعر عاشقانه آیینه شکسته

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز

بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم

در آینه بر صورت خود خیره شدم باز

بند از سر گیسویم آهسته گشودم

عطر آوردم بر سر و بر سینه

فشاندم

چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم

افشان کردم زلفم را بر سر شانه

در کنج لبم خالی آهسته نشاندم

گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست

تا مات شود زین همه افسونگری و ناز

چون پیرهن سبز ببیند به تن من

با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز

او نیست که در مردمک

چشم سیاهم

تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند

این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب

کو پنجه او تا که در آن خانه گزیند

او نیست که بوید چو در آغوش من افتد

دیوانه صفت عطر دلآویز تنم را

ای آینه مردم من از حسرت و افسوس

او نیز که بر سینه فشارد بدنم را

من خیره به

آینه و او گوش به من داشت

گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را

بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش

ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را

******

اشعار فروغ فرخزاد

شعر عاشقانه قهر فروغ فرخزاد

نگه دگر بسوی من چه می کنی؟

چو در بر رقیب من نشسته ای

به حیرتم که بعد از آن فریب ها

تو هم پی فریب من نشسته ای

به چشم خویش دیدم آن شب

که جام خود به جام دیگری زدی

چو فال حافظ آن میانه باز شد

تو فال خود به نام دیگری زدی

برو … برو … بسوی او، مرا چه غم

تو آفتابی … او زمین … من آسمان

بر او بتاب زآنکه من نشسته ام

به ناز روی شانه ستارگان

بر او بتاب زآنکه گریه می کند

در این میانه قلب من به حال او

کمال عشق باشد این گذشت ها

دل تو مال من، تن تو مال او

تو که مرا به پرده ها کشیده ای

چگونه ره نبرده ای به راز من؟

گذشتم از تن تو زانکه در جهان

تنی نبود مقصد نیاز من

اگر بسویت این چنین دویده ام

به عشق عاشقم نه بر وصال تو

به ظلمت شبان بی فروغ من

خیال عشق خوشتر از خیال تو

کنون که در کنار او نشسته ای

تو و شراب و دولت وصال او!

گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد

تن تو ماند و عشق بی زوال او!

******

امیدواریم از مطالعه شعرهای عاشقانه و اشعار فروغ فرخزاد درباره عشق و عاشقی لذت برده باشید. برای مشاهده دیگر اشعار از شاعران بزرگ دنیا به بخش شعر و ادبیات مراجعه نمایید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان