بنابر آماری که دبیر علمی کنگره رینوپلاستی ایران اعلام کرده است، سالانه نزدیک به 150 هزار جراحیبینی در ایران انجام میشود که به نسبت جمعیت کشور در مقایسه با سایر کشورها، ایران در بین 10 کشور اول دنیا، دارای رتبه سوم است. هرچند که این آمار بیشتر به زنان اختصاص دارد اما با این حال، شاهد هستیم که این روزها مردان نیز در عملهای زیبایی و مصرف داروهای بدنسازی سهم قابلتوجهی دارند. همچنین، آمار سازمان مدیریت نظارت بر موادغذایی، آشامیدنی، آرایشی و بهداشتی معاونت غذا و دارو نیز از رتبه دوم ایران در مصرف لوازم آرایشی و بهداشتی در خاورمیانه خبر میدهد.
گرایش افراطی به زیبا شدن چه فلسفهای دارد؟ به لحاظ جامعهشناختی تغییر هنجارهای زیبایی در یک جامعه چگونه اتفاق میافتد؟ به لحاظ پدیدارشناختی میل به زیبایی چگونه قابل تحلیل است؟ و مولفههای زیباییشناسانه در یک فرهنگ چگونه شکل میگیرند؟ روزنامه ایران این پرسشها را در میزگردی با دکتر شروین وکیلی، جامعهشناس و مدرس دانشگاه و دکتر جبار رحمانی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی، به بحث گذاشته است که در واکاوی رواج این پدیده در ایران، به نکات تاملبرانگیزی اشاره کردند.
*سال گذشته مجله فوربس در گزارشی اعلام کرد که جراحی پلاستیک در ایران بیشترین درآمد را به خود اختصاص داده است. به نظر میرسد «میل به زیبا دیده شدن» در جامعه ما از یک امری فطری، به یک وسواس ذهنی سوق پیدا کرده است. در اینباره قضاوت شما چیست؟
دکتر جبار رحمانی: بخشی از مصرف زیبایی در جامعه ما بخاطر جبران کاستیهای پیرامونی است. یعنی ضعف در اعتماد بهنفس، به همراه برخی دیگر از کاستیهای روانی، میتواند انگیزه مصرف مد زیباییشناسی باشد، در حالی که مصرف زیبایی، به نیت زیبایی، امری مطلوب است.
وکیلی: در جامعه ما که طی دهههای گذشته نوعی نظام سیاسی زیباییستیز را داشته، بحث از زیبایی حساستر است. چون در رسانههای رسمی ما دیر زمانی است با تکیه به نوعی زهد، امر زیبا، تابو قلمداد میشود و شکلی از ستایش زشتی در گفتمانهای رسمی یافت میشود؛ یعنی، به شکلی ناسازگون نوعی برند شدن زشتی را داریم، البته در بافتی سیاسی. بخشی از وسواس مردم ایران درباره زیباییشان به نظرم واکنش به این گفتمان ایدئولوژیک است.
رحمانی: اما مصرف زیبایی به مثابه یک مکانیسم جبران، بیانگر اختلالهای فرهنگی است. در فرهنگ رسمی ما، زیبایی یا امری اندرونی است یا اگر در عرصه بیرونی باشد، امری شیطانی است. به همین دلیل رسانهها قاعده گفتمانیشان، نفی زیبایی است. گویی بدن طی یک دورهای مقهور واقع شده و شاید این حجم از توجه به بدن واکنشی به آن دوران است. ما اساسا در هنر نیز چندان امکان بازنمایی بدن را نداریم و هنر در جامعه بیشتر «بیانی» است.
وکیلی: در حالی که در سنت تاریخی و دینیمان چنین نیست. عرفان که گفتمان غالب معنوی در ایران بوده اصولا زیبایی ظاهری را مبنای مهر میگرفته است. گمان میکنم بخشی از این دستاندازی به حریم بدن و کوشش برای پنهانسازی و حتی زشتسازیاش واکنش جوانان را به دنبال داشته است. البته باید پیشینه تاریخی ایرانیان و صاحب سبک بودنشان در این زمینه را هم در نظر داشت. بدون آن پیشینه، این درجه از پیچیدگی واکنش، ممکن نمیشد. سنت ایرانی در همه شاخههایش ستایشگر زیبایی است که البته بدیهی هم هست و باید هم باشد. وضعیت امروز است که عجیب و نامعقول است و نیاز به توضیح دارد.
شاید تا حدودی بتوان چنین ادعا کرد که بخشی از علت توجه افراطی به ظاهر، واکنش به قرائت رسمی ایدئولوژیک است که زیبایی را امر درونی و شیطانی میداند. البته چنین قرائتی «ایرانی» و «سنتی» نیست. این برداشتی چپگرا است که در میانه قرن بیستم در سطحی جهانی باب شده بود و زیبایی را امری بورژوایی و ناپسند میدانست. این برداشت البته در سنت مسیحی اروپا ریشه دارد. اما به هر صورت ایرانی نیست و در شکل مدرن و مارکسیستیاش هم وارد ایران شده است.
رحمانی: دستکاری افراطی در بدن، هم در آرایش و هم در تغییر بدن، ناشی از محدودیتهای موجود هم هست چراکه راه دیگری برای ابراز زیبایی و تجربه زیبایی نمانده است برای مثال، فرم لباسها که به شدت محدود است. زیبایی همیشه تا حدی زیادی امری میان فرهنگی بوده، امری ترکیبی در تلفیق داشتههای خودی و وام گرفتههایی از دیگران.
وکیلی: به نظرم منطقشان یکی است، ایجاد تمایز، برای تولید معنا و حس هویت خاص.
رحمانی: متاسفانه ما آگاهی درستی از سنتهای فرهنگی خودمان نداریم. هم سنتهای فرهنگی درون حوزه تمدنی ایران و هم سنتهای فرهنگی در طول تاریخ این حوزه تمدنی. غفلت تاریخی و میان فرهنگی، همانند تکرار اختراع چرخ است. البته شاید گفتمانهای سیاسی را بتوان در این زمینه موثر دانست. اما آگاهی تاریخی، لازمه کمک به مردمی است که در نوعی «اختناق زیبایی» در عرصه عمومی میخواهند «زیبایی» را تجربه کنند.
وکیلی: زیبایی چالش و پرسشی است که در ایران به معمایی پیچیده بدل شده است. شاید طرح پرسش از زیبایی از پاسخ دادن دربارهاش سودمندتر باشد.
رحمانی: من هم با دکتر وکیلی موافقم. پرسش از دلالتهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی زیبایی در شرایط امروز، تا حدی مقدم بر مولفههای زیبایی بطور فینفسه است.
* براساس گزارش مرکز تحقیقات بهارات، مستقر در لندن، رشد سالیانه مصرف فرآوردههای آرایشی در عربستان 11 و در ایران 12 درصد تخمین زده شده است. «صنعت مد» و «صنعت برندسازی» چقدر در شکلگیری «ظاهرگرایی» در جامعه ایران موثر بودهاند؟
وکیلی: بیشک بخشی از ماجرای رونق پرداختن به زیبایی و تبدیل شدناش به صنعتی جهانی، پیامد «انقلاب صنعتی» و «کالایی شدن» همه چیز است؛ یعنی، ساز و کارهایی که پیش از این، خصوصی و شخصی بوده و زیبایی را بر حسب سلیقهای فردی تنظیم میکرد، در رسانههای جمعی و صنایع کارخانهای جذب و ادغام شده و به بخشی از بازار عمومی بدل شده است.
رحمانی: اصولا تکثیر مکانیکی زیباییشناسی در جهان مدرن، بطور ضمنی با تکثیر مکانیکی امکانها و ابزارهای تولید زیبایی برای هر فرد همراه شده است. در گذشته هم چندان فردی نبوده بلکه سنت و جمعهای آیینی تعیینکننده بستر و الگوی کلی آرایشها بود.
وکیلی: این گسترش امکانها در ضمن نوعی «استانداردسازی» و «هنجارسازی» را هم به دنبال داشته است؛ یعنی، گزینهها برای زیبا شدن بسیار افزایش یافته، اما عملا در دامنهای از پیش تعریف شده –اما پهناور- محصور شده است.
یک نکته که شاید بحث دربارهاش جالب باشد، «کمی شدن زیبایی» است؛ یعنی، رتبهبندی، شمارشپذیری و شاخصبندیهای ریزبینانهای که بر نظام زیبایی سوار شده و ویژگی دوران مدرن است. این روند کمیسازی از طرفی پاداشهای مادی برآمده از زیبا بودن را خیلی دقیق و روشن پیشبینیپذیر میسازد و از طرف دیگر رتبهبندی بین اشکال متفاوت زیبایی برقرار میکند. الگویی که همان یکسانسازی فرمها را در کل به دنبال دارد.
رحمانی: در دوره مدرن، به واسطه امکانهای رسانهای، امکانهای جهانی شدن و توسعه صنعت فرهنگی، بطور پارادوکسیکالی، همزمان شاهد تنوع الگوهای پیشرو، و از سوی دیگر، شاهد یکسانسازی فرمها و الگوها هستیم. این ناشی از «صنعت مد» است. صنعت مد در بطن خود مستلزم چرخه اقتصادی است؛ لذا باید درجهبندی شود، تا به راحتی قابلیت قیمتگذاری داشته باشد. البته این کمیسازی، امکانی است برای اینکه مردم در همه اقشار بتوانند وارد این بازار شوند. صنعتی شدن، صرفا امر معطوف به تکنولوژی نیست، بلکه میتواند فرهنگ را نیز دربر گیرد. این امر مستلزم تولید انبوه، فرمهای تولیدی همسان و امکان فروش الگوهای زیبایی است.
وکیلی: صنعت مد بر زیبایی سوار میشود، اما پشتوانهاش تولید انبوه کالاهایی است که شکل ظاهری فرد را تنظیم میکنند و باید به شکلی رقابتی خریداری شوند؛ یعنی، سلسله مراتبی از اشکال متفاوت زیبایی پدید میآید که تا حدودی بازتابنده سلسله مراتب قدرتی است که تولید و تکثیر کالاها و مدارهای قدرت سیاسی بالاسریشان را پشتیبانی میکنند. مساله اینجا است که فقط ماجرا اقتصادی شدن زیبایی یا فرهنگِ پشتیبانش نیست. شکلی خاص از زیبایی و فرهنگ است که به خاطر دسترسی به رسانههای عمومی و ابزارهای تنظیم بازار تثبیت میشود.
*به اعتقاد شما همسانسازی در الگوهای زیباشناسانه چه پیامدهایی برای یک جامعه یا یک فرهنگ به دنبال خواهد داشت؟
رحمانی: در جامعه ما، میتوان این مساله را علاوه بر مقوله صنعت فرهنگ، با مقوله «مصرف نمایشی» و مهمتر از همه، گاهی با «نوکیسگی» فهمید. لزوما به معنای تقلیل همه فرمهای زیبایی، به چند شکل محدود نیست، بلکه طبقات بسیار متنوعی از الگوها و سلیقهها ساخته میشود.
وکیلی: خودِ میل به زیبا بودن و شاخه شاخه شدن فنون و ابزارهای این ماجرا به نظرم ایرادی ندارد. اما آن سرمشقهای سیاسی-اقتصادی حاکم بر زیبایی را باید نقد کرد.
رحمانی: به همین دلیل، نظام برندسازی، برای همه اقشار برندهای خاص خودشان را میسازد. لذا یکسانسازی، دقیقا معطوف به قشربندی جامعه انجام میشود. اصولا برند، از یک جایی به بعد، خودش حس زیبایی را ایجاد میکند، نوعی توهم از لذت و زیبایی در مصرف برند شکل میگیرد. برند، خودش ذائقه میسازد، آن را ارضاء میکند و برای آن خوراک فراهم میکند. اصولا منطق برند، همانطور که دکتر وکیلی گفتند، منطق جادویی است، هم «جادوی مجاورت» و هم «جادوی مشابهت»
وکیلی: به خصوص در آنجا که در واقع زیبایی خاصی تولید نشده، اما تبلیغات وانمود میکنند که لابد شده! دقیقا این ماجرای برند، نمودی از همین امر است.
چارچوب اصلی برندها همان است که در جوامع باستانی «جادوی مجاورت» نامیده میشد؛ اینکه فلان هنرپیشه زیبا، چه لباسی را میپوشد و این احساس را ایجاد میکند که داشتن آن لباس «مانا»، نیروی زیبایی را هم به دارندهاش منتقل میکند. نتیجهاش واگذار کردن سلیقه و چشمپوشی از ادراک زیباییشناسانه است و بسنده کردن به نمادها و رمزگانی که علامتِ امر زیبا قلمداد میشوند. دقیقا هر دو مکانیسم را در برندها داریم. البته «جادوی شباهت» باز درباره امر زیبا پذیرفتنیتر از «جادوی مجاورت» است!
ماجرای صنعت مد در عمل یکی از همان ساز و کارهایی است که وزنه ساختار/ نهاد را سنگینتر میکند و عاملیت/منِ خودمختار را از صحنه انتخاب در سبک زندگیاش پس میزند. گاهی اوقات خود برند مصرف کردن، از وجوه زیباشناختی عناصر مصرفی مهمتر میشود.
رحمانی: با شما موافقم. به همین دلیل گفتم توهمی از عاملیت را ایجاد میکند.
وکیلی: اصولا نقد من به برندها هم همین است. بیشترشان اصلا زیبا نیستند! یعنی وقتی پای قبول مد یا سلیقه خودمان پیش میآید طبعا ادراک زیبایی شخصی باید ترجیح داده شود.
رحمانی: نکته دقیقا در همینجا است، وقتی بطور فردی در مورد مصرف یک امر زیبا تصمیم میگیرم، معیارهای زیباشناسی را مبنا قرار میدهم اما وقتی در قالب «برند» میاندیشیم، در واقع برند است که بجای من انتخاب میکند.
*مواجهه ما با این فضا چگونه باید باشد؟
رحمانی: در جامعه ما، الگوهایی زیباشناسی را باید در چارچوب فرهنگ موجود فهمید. در وهله اول، تمایل شدیدی به آرایش وجود داشت، آرایش از طریق اضافه کردن رنگ و لعاب بر چهره طبیعی اولیه اما در وهله دوم، دستکاری در بدن، معیار اصلی زیباشناسی قرار گرفت، به همین دلیل امروزه، تقریبا تمام بخشهای بدن، در یک تقسیم کار بسیار جزیی، بطور تخصصی مورد دستکاری قرار میگیرند.
وکیلی: ماجرا فقط طبیعی نمودن، نیست. امروز طبیعی بودن و مثلا گیاهخواری خود به یک مد بدل شده است. راهحل به نظرم «محترم شمردن سلیقه افراد» است. یعنی آموزاندن این نکته بدیهی که زیبایی باید در چشم ناظر زیبا بنماید، مستقل از اینکه بقیه دنیا چه میگویند. به نظر من چندان مهم نیست که آرایش چقدر پیچیده یا نمایان باشد. ممکن است کسی مثل قبایل گینه نو کل صورتش را رنگ کند و پرهای رنگین پرندگان به موهایش بزند، یا مثل چینیهای عصر مائو استفاده از کرم صورت را نماد بورژوازی بداند. به نظرم متغیر اصلی آن است که اصولا «من»ی در آن میان هست که به زیبایی خودش فکر کند و دربارهاش تصمیم بگیرد؟ یا اینکه فقط یک ایدئولوژی جمعی –خواه سنتی و خواه مدرن- جانشین ادراک زیباییشناسانهاش شده است.
رحمانی: دقیقا نکته در همینجا است؛ «ایجاد آگاهی انتقادی نسبت به مصرف مد در مردم». به نظر میرسد بحران اصلی در جامعه ما در «مصرف نمایشی» و «نوکیسگی» در این زمینه است. شاید رسیدن به عاملیت ناب در امر زیباشناسی، که عمیقا امری جمعی است، محال باشد.
*چطور این مصرف نمایشی را میتوان به یک «آگاهی انتقادی» بدل کرد؟
وکیلی: کلید ماجرا این است که از کودکی مردم آموزش ببینند که از طرفی سلیقه شخصی خود را درباره زیبایی پیدا کنند و از طرف دیگر، اعتماد به نفس داشته باشند تا آن را محترم بشمارند.
رحمانی: حدی از مصرف زیبایی، همیشه خواهد بود.
وکیلی: ایرادی هم ندارد. به شرط اینکه انتخاب شده باشد.
رحمانی: مساله اصلی در منطقهای روانشناختی مصرف زیبایی است.
وکیلی: دقیقا.
*«شوق به زیبا دیده شدن» امروزه در جامعه ما از مرزهای سنی، جنسیتی و فرهنگی و طبقاتی گذشته است؛ به این اعتبار، آیا میتوان این حجم از «ظاهرگرایی» را به عنوان یک «مساله» و «بحران» در فرهنگ جامعه دانست؟
رحمانی: «شوق به زیبا دیده شدن» را در تاریخ فرهنگ بشری میتوان از گذشتههای دور هم ردیابی کرد. در تمام فرهنگها، مساله تزیین بدن، حداقل در ایام آیینی خاص وجود داشته است. این تزیین، گاه همراه با آرایش بدن و استفاده از رنگهای در دسترس بوده یا استفاده از ابزارهایی مانند؛ پر، استخوانها یا قسمتهای خاصی از بدن موجودات دیگر. گاه نیز با دستکاری در بدن و تغییر شکل آن همراه بوده است؛ از ایجاد سوراخهایی در گوش گرفته تا تغییر فرم پاها؛ به عبارتی، تنآرایی و دستکاری بدن، همراه با پیدایش فرهنگ و زیباشناسی از زمانهای کهن وجود داشته است. لذا نمیتوان تن آرایی را صرفا هنری امروزی دانست. منطق تعیینکننده فرمهای زیباشناختی و عناصر به کار رفته در آن، از امکانهای محیطی و فرهنگی نشات گرفتهاند.
این زیباییشناسی، نه تنها برای زندگان، بلکه برای مردگان و مخاطبان آن جهانی آنها نیز به کار میرفته است. نگاهی به تدفینهای باستانی و همچنین آرایش مردهها، بیانگر آن است که تزیین و تنآرایی فقط برای این جهانیان مدنظر نبوده، بلکه برای آن جهانیها و خدایان هم صورت میگرفته است.
وکیلی: در واقع کهنترین نشانههای هنر (ساختن مهرههای سنگی یا صدفی) به همین تنآرایی مربوط میشود و کوششی برای زیبا شدن را نشان میدهد. در واقع تاریخ آرایش و پیرایش –یعنی افزودن و کاستن به ساختار بدن- کمابیش با تاریخِ گونه انسان خردمند برابر است. قدیمیترین پیکرهای بازمانده از انسان که نزدیک به چهل هزار سال قدمت دارند (نمونه مشهورش ونوس ویلندورف) نشان میدهند که مثلا آراستن موها از دیرباز رایج بوده است.
البته هنجارهای حاکم بر امر زیبا از سویی زیرساختهای مشترک عصبشناختی-تکاملی دارند (مثلا معیار بودن تقارن) و از سوی دیگر گاهی زیر فشار نیروهای اجتماعی کشسانی عجیبی از خود نمایان میسازند. نمونهاش رسم تراشیدن دندان نزد آزتکها یا دراز کردن گردن نزد قبیلهای در نپال است.
رحمانی: اصولا فرهنگ و ذیل آن، زیباییشناسی را نمیتوان فارغ از امکانهای عصبشناختی و بیولوژیک فهم کرد. هرچند به این عوامل نیز قابل تقلیل نیست.
وکیلی: بله، قابل تقلیل نیست اما به هر روی زیرساختهای مشترک بین همه جوامع را میتوان از رهگذر امکانهای عصب شناختی توضیح داد.
*در اینکه «میل به زیبایی» همواره در تاریخ بشر وجود داشته، تردیدی نیست، اما بحث ما در اینجا «افراطی شدن» و «فربه شدن» این میل در جامعه است. دلیل این مدعا هم حجم بالای عملهای زیبایی، رقم بالای فروش مواد آرایشی و داروهای شیمیایی بدنسازی در ایران است. از این رو است که از مقایسه گذشته با امروز میپرسیم؟
رحمانی: واقعیت این است که آماری برای مقایسه گذشته و امروز نیست.
وکیلی: برخلاف دکتر رحمانی بر این باورم که امکان مقایسه همزمان میان جوامع در تاریخ وجود دارد؛ برای مثال، میتوان جامعه ایلامیها، بابلیها، بلخیها و سیستانیها در هزاره دوم پیش از میلاد را با مصریان و یونانیان همزمان آنها مقایسه کرد.
رحمانی: این مقایسه عمدتا منطقی کیفی دارد یعنی در باب زیباییشناسی، عناصر، فرمها و دلالتهای آنها است، نه کمیت و گستره کمی آنها. در درون حوزه تمدنی ایران نیز حسب قومیتها و شرایط آنها، میتوان گونههای مختلفی از زیباییشناسی را دید.
وکیلی: با این حال، میتوان معیارهایی عینی مثل سطح پیچیدگی و درجه پیشرفته بودن فناوری آرایش و پیرایش را مبنا گرفت؛ مثلا جامههای ایرانیان در دوران باستان از تمدنهای دیگر (به طور مشخص یونانیان و مصریان) بسیار پیچیدهتر بوده است. همچنین گزارشهای بینافرهنگی هم در دست داریم؛ یعنی اینکه مثلا یونانیان، ایرانیان را چطور در متون خود تصویر کردهاند و ایرانیان در همان زمان چه انگارهای از یونانیان داشتهاند. در دورانهای گذشته ایرانیان به عنوان مردمی که به ظاهر خود زیاد میپردازند و جامههای آراسته و متنوع میپوشند و زیبایی تن و چهرهشان را تنظیم میکنند، شهرت داشتهاند.
رحمانی: البته، این گزارشها عمیقا مبتنی بر نوعی خودمداری فرهنگی و زیباشناسی فرهنگی هستند.
وکیلی: تا حدودی بله، ولی یک جاهایی مساله ابتدایی بودن نظام اجتماعی است و تکامل نیافتنِ ساز و کارهای تولید جامههای پیچیده یا تکوین نیافتن فناوریهای آراستن بدن و چهره است. البته نمیدانم این خصیصه برای عموم مردم تعمیم داشته یا اینکه در طبقات بالای جامعه اینگونه بوده است؛ یعنی، مثلا یونانیان عصر هخامنشی که ایرانیان را بیش از حد زیبا و آراسته میدیدهاند و در این مورد مدام بحث میکنند، احتمالا تا حدودی از ابتدایی بودن ریسندگی و بافتندگی در جامعهشان متاثر بودهاند. سطح پیچیدگی و ظرافت هنرها، متاثر از شرایط اجتماعی و انباشت سنتهای هنری است. البته معیار زیبایی همواره طبقه اشراف و به خصوص درباریان بودهاند. هم انباشت منابع در این طبقه بیشتر بوده و هم معیار اقتدار محسوب میشدهاند. البته در این فضا، خودِ پیشینه تاریخی و سطح توسعه شهرنشینی نیز متغیرهای مهمی هستند.
رحمانی: در مقام مقایسه گذشته با امروز باید گفت زیباییشناسی در جهان سنت، در سطوح خاصی، یک امر جمعی و آیینی است؛ به عبارتی یک امر تشریفاتی است. بر این اساس، تفاوت بنیادینی میان زیباشناسی سنتی و مدرن نیست.
وکیلی: فقط سطح پیچیدگی افزون شده و دامنه انتخابها افزایش یافته است.