ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حسین

مادر شهید رضایی می‌گوید: اطلاع یافتم که پیکر تعدادی از شهدا را به دانشگاه تهران آورده‌اند. من سر کار بودم و دخترم را فرستادم. او می‌گفت از بین آن همه تابوت شهید، انگار یکی به من گفت برگرد. وقتی برگشتم، دیدم که اسم برادرم را روی تابوت نوشته‌اند.
یک رزمنده خواهر درباره مقاومت زنان در خرمشهر گفت: منیژه که کوچکترین خواهر خوابگاه بود دو بار مجروح شد، یک‌بار ترکش به کتفش خورد، یک‌بار هم خورد توی دستش. حالا حساب کنید یک دختر سیزده‌ساله چه می‌کشد!
«مطبخ، روایتی است از زندگی سبزعلی رمضان‌پور، آزاده‌ای که در سال‌های دفاع مقدس به اسارت نیروهای عراقی درآمد و سال‌ها را در زندان‌های رژیم بعث عراق گذراند.
شهید علیرضا نوری که در نبردها و عملیات‌های خط مقدم، نقشی مهمی ایفا کرد و همچنین در پایگاه ابوذر، فرماندهی بخشی از نیروهای اعزامی از تهران به جبهه‌های جنگ را بر عهده داشت.
جنازه خشک شده بود و شستنش برایم سخت بود. پدر دختر دو دست لباس پوشید، دو تا ماسک زد و عینک. پلاستیک زباله پیچیدیم دور لباسش. برای یک پدر خیلی سخت است که مقابل جنازه، دخترش را بشویند، اما...
در خانه باز شد. ما گفتیم حالا ما باید وارد شویم و منتظر باشیم تا امام بیاید. وارد که شدیم، دیدیم آن مردی که جهان را تکان داده، انتظار دیدار یک مادر شهید را می‌کشد. دست‌هایش را پشتش گرفته و قدم می‌زند.
شوخی‌های ما با هم خیلی زود شروع شد. یکی از شوخی‌هایمان بوسیدن دست او بود. وقتی که حواسش نبود یا اگر من حواسم نبود، از پشت می‌آمد و دستم را یکهو می‌گرفت و سعی می‌کرد ببوسد...
کتاب «انجیرهای نقره‌ای» نوشته مجید ملامحمدی و تصویرگری سید رسول نبوی، توسط انتشارات کتاب جمکران راهی قفسه‌های نشر شد.
از همان موقع به ماجرا مشکوک شدم. در میان مردم این‌گونه شایع شد که حادثه‌ای رخ داده، اما پس از دستگیری باند مهدی هاشمی، مدارک نشان داد که آیت‌الله ربانی به شهادت رسیده است.
حاتمی کیا و همراهانش برای ناهار آمدند. سفره که پهن شد، دیدم مدام به آن نوشته نگاه می‌کنند و در گوشی با هم چیزهایی می‌گویند. حاتمی‌کیا از بچه‌ها سؤال کرد: «چه کسی این جمله را روی تخته نوشته؟»...
پیشخوان