ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حسین

احمد عبدی از راویان کتاب «معبد زیرزمینی» می‌گوید: وقتی شهید صیاد به داخل کانال آمد و گرمای هوا 50 درجه و گرد و خاک صورت ما را دید، روی صورت‌مان دست کشید و گفت «این تربت امام حسین (ع) است».
خودش می‌گفت: «مدتی که در ارتش نبودم سه ماه از سال رئیس اتوبوسرانی عراق بودم و سه ماه دیگه رو می‌رفتم اروپا عیاشی.» صدام همان اول به او قول‌هایی داده بود...
جواب داده‌: «اگه بدونی اون آدم با آبرویی که می‌خواست برای خرید جهیزیه دخترش، کلیه‌اش رو بفروشه حالا با گرفتن وام قرض الحسنه، چقدر دعا می‌کنه مثل من دلت قرص می‌شه.»
همسرم به کوچک‌ترین چیزهایی که دوست داشتم توجه می‌کرد، من صدای جیرجیرک و قورباغه‌ها را دوست دارم؛ قبل از نماز صبح بیدارم کردند و کنار برکه رفتیم، فقط به خاطر این که من صدایی را که دوست دارم، بشنوم.
امسال فرهنگسرای گلستان یک ویژه برنامه متفاوت برای نوجوانان برگزار کرد؛ اسمش «هیئت کتاب» است و کتاب‌خوانی حرف اول را در آن می‌زند. صحبت از یک اقدام متفاوت فرهنگی است...
اسلحه را با سرنیزه گرفتم و با یک حرکت در سینه بچه خرس فرو کردم. کمتر از سه دقیقه بچه خرس جان داد. به سرعت سرش را بریدم. از تشنگی همۀ خونی را که از گردن بچه خرس می‌آمد خوردیم.
آزادسازی شهر مهران بود که مجید برای بار چندم ترکش خورد. رزمنده‌ای به شوخی گفت: «چرا نیمه کاره برگشتی فرمانده؟!» مجید نگاه عمیقی به رزمنده کرد: «به موقع تمامش می‌کنم...»
زینب قلیانش را برداشت و یوسف با همان کاپشن شلوار ورزشی و صندل پلاستیکی نشست داخل ماشین. خانه دوستشان داخل یک آپارتمان نوساز سنگی بود. با زینب زودتر پیاده شدم تا یوسف ماشین را پارک کند.
وجود فضای بسیار معنوی و روحیه شهادت طلبانــه در بین رزمنــدگان این جبهه و حماسه‌های بی نظیر آن بویژه در عملیات آزادسازی سوسنگرد، باعث گردید سوسنگرد به «شهر عاشقان شهادت» اشتهار یابد.
آیت‌الله جمی در روزنگاری‌های خود از سال‌های ابتدایی جگ تحمیلی می‌نویسد: صدای شلیک خمسه خمسه صبح فروکش کرده بود، روی هم رفته مثل اینکه در هم شکستگی صدام دارد نمایان می‌شود...
پیشخوان