ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حسین

جنازه خشک شده بود و شستنش برایم سخت بود. پدر دختر دو دست لباس پوشید، دو تا ماسک زد و عینک. پلاستیک زباله پیچیدیم دور لباسش. برای یک پدر خیلی سخت است که مقابل جنازه، دخترش را بشویند، اما...
در خانه باز شد. ما گفتیم حالا ما باید وارد شویم و منتظر باشیم تا امام بیاید. وارد که شدیم، دیدیم آن مردی که جهان را تکان داده، انتظار دیدار یک مادر شهید را می‌کشد. دست‌هایش را پشتش گرفته و قدم می‌زند.
شوخی‌های ما با هم خیلی زود شروع شد. یکی از شوخی‌هایمان بوسیدن دست او بود. وقتی که حواسش نبود یا اگر من حواسم نبود، از پشت می‌آمد و دستم را یکهو می‌گرفت و سعی می‌کرد ببوسد...
کتاب «انجیرهای نقره‌ای» نوشته مجید ملامحمدی و تصویرگری سید رسول نبوی، توسط انتشارات کتاب جمکران راهی قفسه‌های نشر شد.
از همان موقع به ماجرا مشکوک شدم. در میان مردم این‌گونه شایع شد که حادثه‌ای رخ داده، اما پس از دستگیری باند مهدی هاشمی، مدارک نشان داد که آیت‌الله ربانی به شهادت رسیده است.
حاتمی کیا و همراهانش برای ناهار آمدند. سفره که پهن شد، دیدم مدام به آن نوشته نگاه می‌کنند و در گوشی با هم چیزهایی می‌گویند. حاتمی‌کیا از بچه‌ها سؤال کرد: «چه کسی این جمله را روی تخته نوشته؟»...
امسال فرهنگسرای گلستان یک ویژه برنامه متفاوت برای نوجوانان برگزار کرد؛ اسمش «هیئت کتاب» است و کتاب‌خوانی حرف اول را در آن می‌زند. صحبت از یک اقدام متفاوت فرهنگی است...
ما هنوز جریان جاسوسی پیرمرد را به علی نگفته بودیم. رو به سعید چرخید و گفت: «برای هر خبر پولم پیشنهاد می‌ده؟» من و سعید بلافاصله منظور حامد را از کنایه‌ای که زده بود، گرفتیم.
می‌دانست مسافری بیش نیست. نمی‌خواست از آینده‌ای بگویم که می‌دانست نخواهد بود. زبانش نرم بود. اصلاً به زبان نمی‌آورد. با چشم‌هایش حرف می‌زد. با نگاهش. تلخ بود. این رفتن تلخ بود و...
دست خط محمدحسین بود. همه را دعوت به پیروی از امام و ولایت فقیه کرده بود. سفارش کرده بود مواظب باشید تا دزدان سیاستمدار نتوانند این امت را از انقلاب و اسلام ناامید کنند...
پیشخوان