ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

عملیات-بیت‌المقدس

یک گلوله به پهلوی چپم خورده و قمقمه‌ام را هم سوراخ کرده بود. آب قمقمه بدنم را خیس کرده بود و من فکر می‌کردم خون زیادی از بدنم خارج می‌شود. چشم‌هایم را بسته بودم و گمان می‌کردم در آستانه شهادت هستم.
رمان «بزرگ شدن در آتش» اثر یوسف قوجق داستانی واقع‌گرایانه با نگاهی انسانی و عاطفی به دوران جنگ ایران و عراق است.
ظر جراح این بود که زیر پلک را جراحی کنند. برای گرفتن نوبت عمل، به بیمارستان بوعلی در دروازه شمیران رفتم. تعداد زیادی بیمار در نوبت بودند و منشی مشغول صحبت تلفنی درباره بافتنی با دوستش بود.
نباید ناگفته گذاشت که بخشی از مشکلات و ناهماهنگی‌ها، مواردی بودند که در همه عملیات‌های دیگر نیز خواه‌ناخواه پیش می‌آمدند و چاره‌اندیشی برای آنان به تصمیم فوری اما سنجیده فرماندهان وابسته بود.
نیروهای ارتش سوریه صبح‌ها برای ورزش کاملاً برهنه می‌شدند و فقط با یک شورت ورزش می‌کردند. مشاهده آن صحنه‌ها اصلا برای ما، قابل هضم نبود. این بود که خواستار تغییر محل استقرارمان شدیم.
وقتی به برادر غلامی توضیح دادیم که این اسیران تهدید می‌کنند، بدون معطلی گفت: «آنها را از نیروهای خودی دور کنید و چهار پنج نفر از نیروها آنها را تیرباران کنند...
من سوار موتور بودم و دنبال شهید همت می‌گشتم کنار هور، یک اتاقک بود و وقتی برای جست و جویش وارد اتاقک شدم همان جا بود که پیدایش کردم. بدون اینکه متوجه حضورم بشوددیدم دارد در قنوت نمازش چیزی می‌خواهد...
برادرش حسین موافق نبود گفت: «تو هنوز تجربه زیادی نداری تا همین حدی که کمک فکری می‌دی فعلاً کافیه. صبر کن تجربه ات بیشتر شه بعد برو.»
اصلا این قدر زن وقیحی بود که حد نداشت. این طوری نبود که بگذارند با او صحبت کنم. بعد از این که پس‌گردنی را خوردم، دو سرباز پشت سرم دستشان را گذاشته بودند روی دوشم فشار می‌دادند که تکان نخورم.
«حسین وحدتی» از رزمندگان بهداری‌رزمی دفاع مقدس ماجرای آماده‌سازی 10 روزه بیمارستان انرژی اتمی دارخوین برای عملیات «إلی بیت‌المقدس» را روایت کرده است.
پیشخوان