درباره نسبیت در حوزه هنر مقالات فراوانی به نگارش درآمده است و فحوا و محتوای اغلب متون، با امحوریتی کلیشهای به نگارش درمیآیند که بر ساحت هنر همچون علم پایانی نیست و تکاپوی ازلی و ابدی بشر نیز با نسبیت هنر نسبتی بیواسطه دارد. با در نظر گرفتن این مهم میتوان حتی در چهارچوب محدود سینمای ایران (منظور محدودیت در تولید و توسعه ژنریک) میتوان آثاری را ساخت که موجب شود موضوع نسبیت درحوزه هنر سینما دوباره جدل در میان اهالی هنر شود.
بی شک فیلم جاندار و مایهدار «ایستاده در غبار» مستقل از اینکه اثر ارزشی درخور و کاملا انقلابی(ارزشی) است، اما متن اثر، انقلابی عظیم در دگرگون ساختن قالبهای مرسوم سینمایی و توسعه بحث نسبیت در حوزه هنر سینماست. «ایستاده در غبار» فیلمی است که خط کشیها و معادلات رایج هنری، در دست بندیهای مرسوم میان سینمای مستند و داستانی را بر هم ریخت. بهترین تحلیل در مورد فیلم «ایستاده در غبار» این است که این فیلم با ارزش تاریخ سینمای ایران، فیلمی داستانی و روایت محور است بدون آنکه المانهای کلیشه ای تاریخ سینما را دارا باشد. از سوی دیگر بهترین اثر متعلق به سینمای مستند است در مورد دلاوریهای یکی سرداران مانای هشت سال دفاع مقدس؛ یعنی هم مستند است و هم داستانی و حتی میتواند هیچ کدام از اینها نباشد و هم باشد.
حاج احمد خودش محور تعلیق شد!
محمد حسین مهدویان کارگردان فیلم ایستاده در غبار، زبان بصری فیلم را در نسخه سینمایی آخرین «روزهای زمستان» کشف کرد و این کشف ویژه در جشنواره سینمایی «عمار» و «سینما حقیقت» به نمایش درآمد. این روش مکشوفه مهدویان در طرح یک درام مستند متفاوت، محدوده شناخت دراماتیک شخصیت اصلی اثر را به تعلیق اصلی فیلم بدل میکند. این شیوه سبب میشود که مخاطب در جستجوی فرجام و سرانجام شخصیت اصلی باشد و به تعبیر دیگری معمای شناخت پرسوناژ احمد متوسلیان از منظر مخاطب ساختار اصلی روایت را در بر میگیرد.
اما نکته مهم این است که فیلم به قدری هوشمندانه ساخته شده که نسلهای مختلف ارتباط های متفاوتی با فیلم برقرار میکنند. نسل اولیها و نسل دومی انقلابیون، بینهایت از دیدن همتای انقلابی پویای خود لذت می برند، نسل سومیها با حال و هوای دهه شصت شمسی خاطره بازی میکنند و تصویر آرمانی و جذاب را از حاج احمد متوسلیان خواهند دید و شاید مهمترین مخاطبان این اثر، نسل چهارمیها و متولدان پسا دهه هفتادی هستند که نه تنها از احمد متوسلیان، بلکه از تاریخ انقلاب اطلاعات با ارزشی را مرور خواهند کرد و پی به روح حماسی انقلابی گری خواهند برد.
برای ساخت فیلم انقلابی باید روح انقلاب را فهمید!
نکته مهم در مورد «ایستاده در غبار» این است که سازنده متولد 1360 است و تصویر شاید کمرنگی از اوایل دهه شصت دارد و دلاوران حماسه سازی مثل احمد متوسلیان در ذهن دارد. سئوال اساسی این است که آیا فن و تکنیک است که «ایستاده در غبار» را به این مرز از تفاخر و تعالی می رساند!؟
موفقیت خیره کننده «ایستاده در غبار» یک دلیل واضح و روشن دارد؛ مهدویان روح تاریخ انقلاب را درک کرده است. مهم نیست که او چه دیدگاهی نسبت به انقلاب دارد، مهم این است که او این روحی که کاملا وجه حماسی دارد را درک کرده است. به هر ترتیب این نکته مسئله بسیار مهم و قابل تاملی است. درک روح انقلاب نیاز به پژوهش ندارد، با خواندن بدست نمیآید بلکه نیاز به یک شَم جدی و ذاتی دارد. بسیاری از فعالان عرصه سینما هستند که انسانهای بسیار شریف، مومن و معتقدی هستند به و فن فیلمسازی کاملا مسلط، اما نمی توانند یک اثر انقلابی درخور تامل مثل ایستاده در غبار بسازنند. دلیلش ریشه در، درک روح انقلاب دارد. درک روح انقلاب نیاز به یک رستگاری و تعالی درونی دارد.
مهدویان با یک نبوغ بسیار خاصی روح انقلاب رادرک کرده است گویی در خلوت بارها وبارها با «حاج احمد متوسلیان» و محمدرضا باقری و تیم عملیاتی شکار کننده شاه نشین منافقین در زعفرانیه (برای فیلم ماجرای نیمروز) زندگی کرده است.
با اینکه می توان ادعا کرد مهدویان بشدت فیلمسازی تکنیکی است اما آیا فیلمنامه ایستاده در غبار به اندازه یک طرح چهار صفحه ای هم میشود. مسلما فیلمنامه بسیار حجیم و جزئینگر نیست اما مهدویان پشت دوربین که میایستد آن روحی انقلابی را که درک کرده، مخصوصا در بخش های کردستان و مشی فرماندهی حاج احمد در اثرش متجلی میکند.
* مشرق