شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام درباره اهمیت کار و جهاد اقتصادی در نگاه اسلام و پیشوایان دین می نویسد: «بی کاری، در اسلام مردود و مطرود است و کار به عنوان یک امر مقدّس شناخته شده است. در زبان دین، وقتی می خواهند تقدس چیزی را بیان کنند، به این صورت بیان می کنند که خداوند فلان چیز را دوست دارد. مثلاً در حدیث وارد شده است: «اِنَّ اللّهَ یحِبُّ المُومِنَ المُحتَرِف؛ خداوند مؤمنی را که دارای یک حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد» یا اینکه گفته اند: «اَلکادُّ عَلی عِیالِهِ کالمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللّهِ؛ کسی که خود را برای اداره زندگی[اهل و عیالش] به مشقّت می اندازد، مانند کسی است که در راه خدا جهاد می کند.» آن حدیث نبوی معروف نیز فرموده است: «مَلعون مَن اَلقی کلَّهُ عَلَی النّاسِ»؛ هر کسی که بی کار بگردد و سنگینی [اقتصادی] خود را بر دوش مردم بیاندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست. این حدیث در وسائل و بعضی کتب دیگر است. حدیث دیگری در «بحار» و برخی کتب دیگر هست که وقتی در حضور مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله درباره کسی سخن می گفتند که فلانی چنین و چنان است، حضرت می پرسید: کارش چیست؟ اگر می گفتند کار ندارد، می فرمود: «سَقَطَ مِن عَینی؛ یعنی در چشم من دیگر ارزشی ندارد». در این زمینه متون زیادی داریم. در همین کتاب کوچک «داستان راستان» از حکایات و داستان های کوچکی که از پیامبر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام نقل کرده ایم، فهمیده می شود که چقدر کار کردن و کار داشتن از نظر پیشوایان اسلام مقدّس است. درست برعکس آن چیزی است که در میان برخی متصوّفه و زاهد مآبان و احیانا در فکر خود ما رسوخ داشته است که کار را فقط در صورت بیچارگی و ناچاری درست می دانیم. یعنی هر کسی که کاری دارد، می گوییم این بیچاره محتاج است و مجبور است که کار کند. فی حدّ ذاته، آن چیزی که آن را توفیق و مقدس می شمارند، بی کاری است که خوشا به حال کسانی که نیاز ندارند کاری داشته باشند. حال کسی که بیچاره است، دیگر چه کار می توان کرد؟!
در صورتی که اصلاً مسئله نیاز و بی نیازی مطرح نیست. اولاً کار یک وظیفه است. حدیث «مَلعُون مَن اَلقی کلَّهُ عَلَی النّاسِ» ناظر به این جهت است، ولی ما اکنون درباره کار از این نظر بحث نمی کنیم که کار یک وظیفه اجتماعی است و اجتماع حقّی برگردن انسان دارد و یک فرد هرچه مصرف می کند، محصول کار دیگران است. اگر نظریه مارکسیست ها را بپذیریم، اساسا ثروت و ارزش و هر چیزی که ارزش دارد، تمام ارزشش به کاری بستگی دارد که در راه ایجاد آن انجام گرفته است. یعنی کالا و کالا بودن کالا در واقع تجسّم کاری است که روی آن انجام شده است. حال اگر این نظریه صد در صد درست نباشد،1 باز هر چیزی که انسان مصرف می کند، دست کم مقداری از ارزش آن در برابر کاری است که روی آن انجام گرفته است. لباسی که می پوشیم، غذایی که می خوریم، کفشی که به پا می کنیم، مسکنی که در آن زندگی می کنیم، هرچه را که نظر کنیم، می بینیم در نتیجه کار دیگران غرق هستیم. کتابی که جلومان گذاشته و مطالعه می کنیم، محصول کار دیگران است؛ آنکه تألیف کرده؛ آنکه کاغذ ساخته؛ آنکه چاپ کرده؛ آنکه جلد نموده و غیره. انسان در اجتماعی که زندگی می کند، در محصول کار دیگران غرق است و به هر بهانه ای بخواهد، از زیر بار کار شانه خالی کند، همان فرموده پیامبر است که سنگینی او روی دوش دیگران هست بدون اینکه کوچک ترین سنگینی از دیگران به دوش گرفته باشد.»
کار وجهاد اقتصادی عامل هویت بخشی و تشخص
یکی از فواید کار، مسئله حفظ شخصیت و حیثّیت و استقلال است که تعبیرهای مختلفی دارد، مثلاً آبرو. انسان آن گاه که شخصیتش ضربه بخورد، آبرویش برود و تحقیر بشود، ناراحت می شود. انسان در اثر کار ـ و مخصوصا اگر مقرون به ابتکار باشد ـ به حکم اینکه نیازش را از دیگران برطرف کرده است، در مقابل دیگران، احساس شخصیت می کند؛ یعنی دیگر احساس حقارت نمی کند. دو رباعی منسوب به امیرالمؤمنین [علی] علیه السلام در دیوان منسوب به ایشان [است]، در یکی می فرماید: «برای من سنگ کشی از قلّه های کوه ـ یعنی چنین کار سختی ـ گواراتر و آسان تر است از اینکه منّت دیگران را به دوش بکشم».
به من می گویند: در کار و کسب ننگ است؟ و من می گویم: ننگ این است (می دانیم علی علیه السلام همین کارهایی را که ما اسمش را عملگی می گذاریم، انجام می داد. مثل حفر چاه و قنات، کشت درخت، آباد کردن باغ ها و احیانا کار به شرط مزد گرفتن، هرچند برای غیر مسلمان. گاهی علی علیه السلام در باغ های مدینه می رفت و برای بنی قریظه و بنی النّضیر که یهودیان مدینه بودند، کار می کرد و مزد می گرفت و با آن پول، زندگی می کرد. قهرا چنین انسانی مورد تهاجم قرار می گیرد که تو [عار نمی کنی] از چنین کارها؟!) که انسان نداشته باشد و از دیگران بخواهد. در رباعی دیگر می فرماید: اگر می خواهی آزاد زندگی کنی، مثل برده زحمت بکش و آرزویت را از مال هرکسی که باشد، بِبُر. نگو این کار مرا پست می کند؛ زیرا از مردم خواستن، از هر چیزی بیشتر ذلّت می آورد. وقتی که از دیگران بی نیاز باشی، هر کاری داشته باشی، از همه مردم بلند قدرتر هستی.
1.استاد شهید در نوشته های اقتصادی خود ثابت کرده که این نظریه مردود است و کار فقط یکی از منشأهای ارزشی به شمار می رود.
کار و جهاد اقتصادی عامل رشد استعدادهای انسان
کار علاوه بر اینکه مانع انفجار عملی می شود، مانع افکار و وساوس و خیالات شیطانی می گردد. پس در مورد کار می گویند که هر کسی باید کاری را انتخاب کند که در آن استعداد دارد تا آن کار، علاقه او را به خود جذب کند. اگر کار، مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به خاطر درآمد و مزد بخواهد انجام دهد، این اثر تربیتی را ندارد و شاید فاسد کننده روح هم باشد. انسان وقتی کاری را انتخاب می کند، باید استعدادیابی هم شده باشد. هیچ کس نیست که فاقد همه استعدادها باشد، ولی انسان خودش نمی داند که استعداد چه کاری را دارد. چون نمی داند، دنبال کاری می رود که استعداد آن را ندارد و همیشه ناراحت است. مثلاً وضع دانشجویان ما با این کنکورهای سراسری وضع بسیار ناهنجاری است. دانشجو می خواهد به شکلی که هست، این دو سال سربازی را نرود و عجله هم دارد به هر شکلی که هست در دانشگاه راه پیدا کند. وقتی آن ورقه ها و پرسش نامه ها را پر می کند، چند جا که دیپلمش به او اجازه می دهد، نام نویسی می کند. هرجا را که در آمدش بیشتر است، انتخاب می کند و چه بسا جایی را انتخاب می کند که اصلاً ذوق آن را ندارند؛ یعنی سرنوشت خود را تا آخر عمر به دست یک تصادف می دهد. این آدم تا آخر عمر خوشبخت نخواهد شد. چه بسا این فرد ذوق ادبی اصلاً ندارد، ولی با وجود دیپلم ریاضی احتیاطا در ادبیات یا الهیات [هم اسم] می نویسد. بعد آنجاها قبول نمی شود و می آید اینجا؛ جایی که نه استعدادش را دارد و نه ذوقش را و تا آخر عمر کاری دارد که آن کار، روح و ذوقش را جذب نمی کند.
[بیشتر] کارهای اداری هم این[گونه] است. البتّه ممکن است به بعضی کارها شوق داشته باشند، ولی در اکثر موارد، خود کار اداری ابتکار ندارد و فقط تکرار است و شخص اجبارا برای اینکه گزارش غیبت ندهند و حقوقش کم نشود، با وجود بی میلی شدید، آن چند ساعت را پشت میز می نشیند. این مسئله هم صدمه ای به فکر و روح انسان می زند. انسان باید کاری را انتخاب کند که آن کار عشق و علاقه او را جذب کند و از کاری که علاقه ندارد، باید صرف نظر کند هرچند درآمدش زیاد باشد.