فرهیختگان: ماهنامه اندیشه پویا در شماره اخیر خود با محمود سریعالقلم گفتوگویی با عنوان «ایران و آمریکا؛ بازگشت به نقطه صفر» انجام داده که از جهاتی قابلتوجه است. در زمانی که حتی نزدیکان رسانهای رئیسجمهور که زمانی در مهرنامه و بلافاصله پس از پیروزی روحانی در انتخابات 92 به سراغ سریعالقلم رفتند، اکنون و پس از شکست ایده استراتژیک دولت دیگر سراغی از سریعالقلم نمیگیرند، چه شده است که اندیشه پویا جرات کرده و با سریعالقلم به گفتوگو نشسته و از قول او تیتر گرفته است که «روحانی و ظریف از ابتدا در مورد برجام اشتباه کردهاند». اینکه آیا این گفتوگو به دعوای درونحزبی جبهه اصلاحات برمیگردد یا خیر از حوصله این نوشتار خارج است.
رضا خجستهرحیمی، سردبیر اندیشه پویا به همراه علی ملیحی در مقدمهای که برای این مصاحبه نوشتند، آوردهاند: «آنقدری که محمود سریعالقلم در دو دهه گذشته از توسعه سخن گفته است، پرسش از او درباره توسعه ایران و چگونگی کوتاه کردن این مسیر، به یک سوال تکراری میماند.» اما باید گفت نهتنها سوال از توسعه و جوابهای دکتر سریعالقلم تکراری شده است بلکه حتی این ایده در عمل هم نهتنها تکراری بلکه با توجه به سرنوشت برجام، ایدهای شکستخورده است.
1. تئوریسین پشیمان
بعد از سلبریتیها و فعالان سیاسی اصلاحطلب (نامه 100 جوان اصلاحطلب به خاتمی) حالا نوبت به محمود سریعالقلم بهعنوان تئوریپرداز اصلی «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» رسیده تا به شکست ایده برجام بهعنوان «نقشه راه» این «ایده» را اعتراف کند. او در این مصاحبه چندینبار به اشتباه استراتژیک دولت اقرار میکند و تحلیل و تصور دولت از برجام را غلط میداند. سریعالقلم اینگونه این «اشتباه محاسباتی» را توصیف میکند: «همزمان با مذاکرات ایران و قدرتهای جهانی فضایی در کشور ایجاد شد که میگفت اگر برجام شکل بگیرد تحریمها برداشته میشود، سرمایهگذاری خارجی فورا شروع میشود و همه مشکلات حل خواهد شد. این تصور از برجام از ابتدا اشتباه بود.» سریعالقلم ادامه میدهد: «وزارت خارجه بهگونهای وانمود کرد که انگار با برجام همه مسائل حل خواهد شد و این اشتباه بود.»(همان)
سریعالقلم زمانی که در برابر این پرسش قرار میگیرد که آیا شکسته شدن توافق برجام توسط آمریکا از ابتدا قابل پیشبینی بود؟ پاسخی فیلسوفانه میدهد و با تاکید بر اینکه «بخشی از مشکلات ما به مسائل شناختی برمیگردد»، اشکال اساسی را در «رمانتیسیسم سیاسی در روابط بینالملل» میداند و اضافه میکند: «سادهانگارانه بود که تصور میکردیم اگر در مساله هستهای با آمریکا توافق کنیم آمریکاییها اعم از خزانهداری و کاخ سفید و کنگره آمریکا دیدگاهشان نسبت به ما را تغییر میدهند و تحریمها تخفیف پیدا میکند؛ این دیدگاه رمانتیک شاید ناشی از فقدان شناخت آمریکا بود.»
او نه صرفا درباره گذشته برجام حتی در مورد آینده برجام هم تلاش میکند تا بهطور مطلق روح «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» را از جسد برجام خارج کند. او خوشبینی بیمنطق دولت به «برجام منهای آمریکا» (برجام اروپایی) را هم ایدهای تخیلی توصیف میکند و میگوید: «حدود 20 سال است که این «تخیل!» در دستگاه دیپلماسی ما وجود دارد که ما میتوانیم اروپا را از آمریکا جدا کنیم!» (همان)
2. فاصلهگذاری با دولت
با وجود اینکه سریعالقلم در این گفتوگو رسما به شکست ایده «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» اقرار میکند اما همزمان میکوشد تا نقش خود را در این میان انکار کند و بین خود بهعنوان «تئوریپرداز» اصلی این ایده با «کارپردازان» آن در وزارت خارجه، فاصلهگذاری کند. او در جایی از گفتوگو میگوید: «من با دستگاه دیپلماسی نه رابطه داشتم و نه دارم»!(همان)
این درحالی است که چنانچه گفته شد او تئوریپرداز اصلی «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» بهعنوان استراتژی اصلی دولت حسن روحانی است. روحانی که در دوران هشت سال ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، به لطف هاشمیرفسنجانی ریاست مرکز بررسیهای استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده داشت پس از پیروزی در انتخابات 92 کابینه دولت خود را از همکاران خود در مجمع تشکیل داد؛ جمعی که به واسطه تحقیقات هشت ساله در این مرکز چیزی بیش از یک هیات وزیران یا کابینه دولت میدانست و نام «مکتب نیاوران» را برای خود برگزیده بود. محمود سریعالقلم هم ازجمله افراد اثرگذار مکتب نیاوران بود. او نهتنها در دوران حضور حسن روحانی در این مرکز بود و با او همکاری داشت (مجموعه مقالات سریعالقلم در نشریه راهبرد و انتشار کتاب «ایران و جهانی شدن» با مقدمه حسن روحانی ازجمله این همکاریهاست) بلکه حتی پس از پیروزی روحانی در سال 92 در کابینه دولت هم پست «مشاورارشد رئیسجمهور در امور بینالملل» را تصاحب کرد. در مرداد همان سال ماهنامه مهرنامه هیچ کسی را بهتر از او برای تبیین استراتژی اعتدال نیافت و سریعالقلم با عنوان «مشاور رئیسجمهور» روی جلد این مجله قرار گرفت و در تبیین استراتژی اعتدال در 10 بند مقاله نوشت. این شماره از مهرنامه با عنوان «گزارش تحقیقی درباره مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام» در واقع توضیح و تبیین «تیم» و «ایده»ای بود که این دولت از آن برخاسته بود. (مهرنامه سال چهارم، شماره 30، مرداد 92)
در همان ابتدای کار تاثیرپذیری دولت یازدهم و شخص حسن روحانی در سیاستهای کلان و استراتژیهای اساسی مدیریت کشور از شخص محمود سریعالقلم به قدری برای مطلعان امر واضح و روشن بود که از محمود سریعالقلم بهعنوان «عقل منفصل دولت» یاد میکردند.
پرویز امینی در کتاب مختصر «تحلیل نظری دولت یازدهم» که چند ماه پس از روی کار آمدن این دولت منتشر شد، سریعالقلم را بهعنوان «چهره تئوریک دولت» معرفی میکند و مینویسد: «به لحاظ تئوریک بیش از همه استناد بحثها به مباحث دکتر محمود سریعالقلم است که لااقل بنده هیچ اهل علم و دانشگاهیای را سراغ ندارم که به اندازه وی در نگاه فکری و تئوریک روحانی موثر باشد یا لااقل «چهره تئوریک» آن دیدگاهها محسوب شود.
این برداشت بنده به استناد شناخت فضای فکری دکتر سریعالقلم است که علاوهبر مطالعه آثار مکتوب وی، فرصت مستقیم نیز داشتم که در دوره دانشجویی کارشناسیارشد دانشگاه شهید بهشتی، دیدگاههای وی را بشناسم که طی این سالها و با مطالعه بحثهای اخیر وی در رسانهها میبینم که آن چارچوب نظری تغییری نکرده و دکتر سریعالقلم همچنان در همان فضای نظری قرار دارد.» (تحلیل نظری دولت یازدهم، ص 12)
حتی اگر سریعالقلم حالا که برجام شکست خورده است در این مصاحبه درصدد نفی این ارتباط سازمانی و تشکیلاتی باشد اما قرابت فکری و گفتمانی دولت حسن روحانی با افکار او چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. (این قرابت تنها از مقایسه منطق حاکم بر اظهارات حسن روحانی با مقالات و کتابهای سریعالقلم به خوبی هویداست که البته پرداختن تفصیلی به آن از حوصله این مقاله خارج است.)
3. حفظ ایده شکستخورده
پس از فاصلهگذاری میان خود و دولت، دومین استراتژی سریعالقلم در این گفتوگو احیای قلبی ایده «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» از طریق «شوک مصنوعی» است. سریعالقلم در این گفتوگو سعی میکند شکست برجام را نه حاصل «ساختار بیمنطق قدرت در نظام روابط بینالملل»، بلکه نتیجه «ساختار سیاسی ایران» قلمداد کند تا همچنان بتواند ایده «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» را بهعنوان یک راهبرد از گزند «ناکارآمدی» حفظ کند. او برای نیل «غرض» خود حتی ابایی ندارد تا قانون اساسی را نادیده بگیرد و جایگاه رئیسجمهور را در حد یک «اپراتور» تقلیل دهد. سریعالقلم که چندان هم با فلسفه میانه خوبی ندارد اما تلاش میکند با توسل به مغالطه state و Goverment (که تبدیل به مغالطه روز عالم سیاسیون در ایران شده است) مثل یک «سوفیست»، بکوشد تا «ناکارآمدی» و «شکست» ایده «توسعه برونگرا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» را به عواملی غیرواقعی پیوند زند.
اما احتمالا خود جناب سریعالقلم هم میدانند که تلاششان بیهوده و دست و پا زدنی بیحاصل است. چراکه هنوز نهتنها مطلعان امر، بلکه حتی «افکار عمومی» هم فضای تصویب برجام را به خوبی به خاطر دارند. هرچند در سپهر سیاسی کشور این نوع موارد معدود است، اما برجام ازجمله همین موارد معدودی بود که «اجماع نخبگان فکری و ابزاری» در پروسه پذیرش آن حاصل شده بود. در این رابطه نهتنها دولت، بلکه سایر قوا و حتی مراجع تقلید و بسیاری از گروههای سیاسی کشور همرای و همنظر بودند. این «اجماع نخبگانی» را میتوان در موارد متعددی ازجمله نامه آیتا... مکارمشیرازی به نمایندگان مبنیبر ضرورت تصویب فوری برجام، تصویب 20 دقیقه برجام در مجلس، تبریک فرمانده سپاه و فرمانده ستادکل نیروهای مسلح به هنگامه توافق لوزان و پوشش حمایتی حداکثری رسانه ملی به عینه مشاهده کرد.
4. ذبح استقلال و هویت ملی و دینی در مسلخ توسعه
سریعالقلم در این گفتوگو با اشاره به وجود همزمان سه طرز تفکر «اسلامی»، «سوسیالیستی» و «لیبرال» در کشور، حضور این سه مکتب فکری را به لحاظ «فرهنگی» در جامعه خالی از اشکال نمیبیند اما معتقد است که «این سه تفکر با هم قابل جمع نیستند» و «در راهرو قدرت نمیتوان جهانبینیهای مختلف داشت» و «این ضدتوسعه است». «حکمرانی محل بحثهای فلسفی نیست و فلسفه متعلق به دانشگاه است و در حکمرانی به جای فلسفهورزی باید نگاه کنیم ببینیم دنیا چه کرده است.» (همان)
او در همین گفتوگو به این سوال که دنیا چه کرده است؟ و چه چیز ضدتوسعه نیست و منطبق بر آن است؟ پاسخ داده است. آنجا که میگوید: «ما باید راهی را برویم که آسیاییها رفتند. راهی که اندونزی، مالزی، هند و مهمتر از همه چین انتخاب کرد.»
او در بخش دیگری از گفتوگو اضافه میکند: «چین به معنای دقیق کلمه لیبرالیزه شده است.» بنابراین با در کنار هم قرار دادن مفردات بحث سریعالقلم به این نتیجه میرسیم که از میان سه جهانبینی موجود در کشور، باید دیدگاه لیبرال را اخذ و دو تفکر دیگر را رها کرد. در منظومه فکری تئوریسین «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا»، در واقع با تکرار «کور» یک «لیبرالیسم تقلیدی» طرف هستیم. اگر روشنفکران دینی با تمسک به استدلال و مغالطات فلسفی و عقلی در صدد جا انداختن این تفکر در کشور بودند جناب سریعالقلم بدون اینکه زحمت توجیه و اقناع عمومی را به خود بدهد نسخه مد نظر خود را تحت عنوان «تجربه بشری» قالب میکند.
سریعالقلم هویت فرهنگی ایرانی را یکی دیگر از موانع توسعه قلمداد میکند: «یکی از دلایلی که نهتنها در ایران، بلکه کل منطقه خاورمیانه مشکل توسعهنیافتگی دارد، این است که در این منطقه، هویت فرهنگی قوی وجود دارد که آمادگی ادغام با فرهنگ جهانی را ندارد.» (عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ص 288)
او پیشتر هم در کتابی که با مقدمه حسن روحانی منتشر شده بود باصراحت بیشتری این موضع را تکرار کرده است: «اگر جمهوری اسلامی بخواهد «اسلامی» رفتار کند و اسلام را راهنمای تصمیمگیریها و اقدامات خود قرار دهد، مسلم است که نمیتواند با جهانی که بر مبنای سرمایهداری، قدرت نظامی صرف و ائتلافهای مبتنیبر قدرت است همکاری و مناسبات راهبردی برقرار کند.» (ایران و جهانی شدن ص 125-124)
استقلال
نهتنها هویت ملی و دینی بلکه حتی استقلال هم در منظومه تئوریسین «توسعه برونزا بر مبنای سیاست خارجی تعاملگرا» قربانی میشود. سریعالقلم «استقلال» بهعنوان یکی از شعارهای اساسی انقلاب 57 را سد دیگری در راه توسعه میداند و معتقد است که «ما در دنیا لفظ، مفهوم و تعبیری به نام استقلال اصلا نداریم. امروز لغت استقلال کاربرد ندارد.» (عقلانیت و آینده توسعهیافتگی در ایران ص 228) و باز در همان کتابی که با مقدمه حسن روحانی منتشر شده است جمع کردن استقلال، پیشرفت و عدالت را پارادوکسیکال تلقی میکند: «جمهوری اسلامی با یک پارادوکس مهم روبهروست: از یک طرف میخواهد رشد و پیشرفت کند و از طرف دیگر در پی حفظ استقلال سیاسی و همینطور عدالت در بیرون از مرزهای کشور است.» (ایران و جهانی شدن ص 11)
سریعالقلم حتی تنظیم اولویتهای سیاسی کشور را از دست کارگزاران کشور سلب ید میکند: «جمهوری اسلامی باید با شرکای اقتصادی خارجی خود در تنظیم اولویتهای سیاسی کشور مشورت کرده و با نظر آنها امور مختلف را نظارت و مدیریت کند.» (ایران و جهانی شدن ص 105)
جناب سریعالقلم البته و تنها میتوانند مدعی این باشند که تمام دستورالعملهای ایشان خط به خط اجرایی نشده است. که اگر چنین بگویند قطعا حرفشان مسموع است. اما اگر دستورالعملهای ایشان تام و تمام اجرایی شده بود دیگر تقریبا چیزی از ایران باقی نمیماند.
5. نارضایتی عمومی، نتیجه توسعه اقتدارگرا
سریعالقلم در این مصاحبه مکررا از «قرارداد اجتماعی» سخن به میان میآورد، اما قرارداد اجتماعی بین چه کسانی منعقد میشود. او میگوید: «ما ایرانیان به قرارداد اجتماعی نرسیدهایم. قرارداد اجتماعی یعنی مجموعه نخبگان، روشنفکران و نویسندگان.» نزد سریعالقلم، جامعه به دو بخش نخبه و توده تقسیم میشود و نخبگان نیز کسانی هستند که مدل مدنظر او از توسعه را نصبالعین قرار داده و در تحقق آن بکوشند. دموکراسی نیز فعلا و با شرایط فعلی کشور، به دلیل رسوبات تاریخی استبداد (سریعالقلم، عقلانیت و توسعهیافتگی در ایران، ص344) و حرفهایی از این دست، برای ایران سم است و مانع توسعه میشود. قبل از دموکراسی باید توده را آموزش داده و نهادسازی کنیم تا بعد از دموکراسی قابلیت تحقق پیدا کند (همان، ص347). به این ترتیب مطالبات عمومی یا رضایت عمومی برای سریعالقلم اهمیتی ندارد، بلکه مهم «توسعه آمرانه» است؛ چه با رضایت عمومی و چه بدون رضایت عموم. جالب اینجاست که نتیجه عمل به توصیههای سریعالقلم نیز همین نارضایتی عمومی است که امروز به وضوح قابلمشاهده است.
دموکراسی نزد «ارباب توسعه آمرانه برونگرا» بعد از آموزش و نهادسازی، تازه ارزش و اهمیت مییابد. به نظر امثال سریعالقلم، نظر مردم - چنانکه هست- نهتنها اهمیت ندارد، بلکه «باید» دستکاری شود. به عبارت صریح، نظر مردم تنها وقتی مهم است که مطابق تشخیص و حکم «ارباب توسعه آمرانه برونگرا» باشد. پس ایجاد نارضایتی در اثر پیاده کردن «توسعه آمرانه برونگرا»، امری عجیب و غریب و غیرقابل پیشبینی نبود و چه خوب بود که این حضرات با عموم، شعبده نمیکردند و قول «نتایج سریع اقتصادی» و «بسامان شدن زودهنگام وضع اقتصادی» را نمیدادند. مسلما آقای رئیسجمهور و مشاور سیاست خارجی او (آقای سریعالقلم) نسبت به این مساله لااقل جاهل نبودهاند.