خبرگزاری تسنیم: محله گل و بلبل که در بخش بهترین سریال در مسابقه برنامه سین مثل سریال حضور داشت توانست رای مردمی بیشتری از رقبای خود کسب کند و اول شود.
این برنامه در استودیویی واقع در پارک افق در خیابان هوانیروز ضبط میشود احمد درویش علیپور کارگردان و مسلم آقاجان زاده تهیه کننده آن است. این سریال که در ادامه برنامههای عمو پورنگ و با توجه به اقتضای ایجاد فضای فرهنگی برای کودکان و نوجوانان نسل جدید ساخته شده، یکی از محبوب ترین برنامههای تلویزیونی نزد مخاطبین خود است. گفتنی است هماکنون نزدیک به 515 شبکه ماهوارهای ویژه کودک و نوجوان به صورت روزانه به تولید محتوایی ضد اسلامی و باورهای ملی میپردازند.
محله گل و بلبل، کودکان را هر جا که باشند به سوی خود میکشاند. ساکنان این محله سبک صحیح زندگی را با وجود ابزارهای پیشرفتهای مانند گوشیهای همراه و انواع کنسولهای بازی آموزش میدهند.
احترام به پدر و مادر صدر این آموزشها قرار دارد. در این محله همه چیز با زبان کودکانه مطرح میشود و ترانه های شیرین آن آنقدر دوست داشتنی است که بچهها با عموی تلویزیونی خودشان آنها را همخوانی کنند.
به باور بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران،کودکان آینده یک جامعه هستند و هر چقدر در این رابطه بیشتر سرمایه گذاری شود آتیه روشن تری در انتظار آن جامعه، حکومت و کشور خواهد بود. با داریوش فرضیایی بازیگر نقش عمو پورنگ به گپ و گفتی نشستیم. در این گپ و گفت و با زمانی محدود، چالشهای پیش روی برنامه سازان کودک در ایران مورد بررسی قرار گرفته است. بخوانید:
اگر بخواهیم با شبکههای خارجی رقابت کنیم باید بر فرهنگ و عقاید و اصول خود پافشاری کنیم
محله گل و بلبل از جمله برنامههای تلویزیونی است که مخاطبان هدف خود، یعنی کودکان را به خوبی جذب کرده و بسیار تاثیرگذار است. از طرفی شبکه های ماهوارهای برای تسخیر ذهن و اندیشه کودکان ایران اسالمی به تقلا افتادهاند، چگونه میتوان در این عرصه به موفقیتدست یافت؟ فرضیایی:نتایج نظر سنجیها هم نشان میدهند، محله گل و بلبل خوشبختانه موفق بوده است. واقعیت این است که در عصر ارتباطات زندگی میکنیم و کانالهای ارتباطی بسیار گسترده شدهاند. در ماهوارهها شبکههایی به ظاهر برای کودکان تاسیس شدهاند که برنامههایشان اصلاً سنخیتی با مسائل و موضوعات مبتلابه کودک ندارد و متاسفانه بچههای ایرانی را به نوعی در جهتی نامناسب هدایت و تربیت میکنند. در این رقابت، زمانی ما موفق خواهیم بود که از تکرویها بپرهیزیم. یعنی نباید بگوییم فقط ما هستیم. بلکه باید رفتار جمعی داشته باشیم و کار گروهی کنیم تا موفق شویم.
محله گل و بلبل یک کار گروهی است و در ژانر خود بعد از برنامه به یادماندنی محله برو بیا که 30 سال پیش تولید و پخش شده است، تنها برنامهای است که به یک زندگی کاملاً ایرانی در یک محله میپردازد.
از طرفی در این رقابت نامرئی اما بسیار سنگین، باید بر فرهنگ، خردهفرهنگها، آداب و رسوم، عقاید و اصول ملی و مذهبی خود پافشاری کنیم. محکم ایستادن پای اصول، عقاید و باورهای اجتماعی بهترین روش است. از سوی دیگر درست است که برنامه محله گل و بلبل در داخل مخاطبین خود را دارد که براساس پژوهشها و نظرسنجیهای صورت گرفته تعداد مخاطبین این برنامه از مخاطبین شبکههای ماهوارهای بیشتر است، ولی پر رنگ شدن تولید برنامههای کودک در شبکههای خارجی زنگ خطری است برای مدیران و کسانی که برنامه ساز هستند. این یک تفکر استباه است که ما به همین تک برنامهها که دیده میشوند، مورد استقبال قرار میگیرند، بسنده کنیم. باید فضایی ایجاد شود که کار کودک آنقدر حامی داشته باشد و آنقدر قوی تولید شود که دست کمی از پروژههای بزرگ سینمایی و تلویزیونی نداشته باشد.
از قدیم گفتند هر چقدر پول بدی آش میخوری. ما چقدر میتوانیم با کمترین امکانات سعی کنیم بهترین کار را بسازیم. درست است که محدودیتها باعث شکوفایی استعدادهای نهفته میشود ولی در نهایت مسئله مالی حرف اول را میزند. در رقابت با برنامههای داخلی و خارجی زمانی ما میتوانیم موفق شویم که حمایت شویم. حمایت نمیتواند در حرفهایی مانند اینکه برنامه شما خوب است باقی بماند و باید در عمل هم این موضوع خودش را نشان دهد. اختصاص دادن بودجه برای کودک در کشور از جمله این حمایتها است. متاسفانه در بین این همه جشنواره سینمایی که برگزار میشود، جشنواره کودک پیش و پا افتاده ترین آنها محسوب میشود.
خیلی وقتها کسانی مثل من را که کار کودک میسازند، به چشم کودک نگاه میکنند برای همین هیچ وقت ما را جدی نمیگیرند. همه به برنامههای آنچنانی میپردازند و برای آنها فرش قرمز پهن میکنند. من مخالفت نمیکنم که به آنها پرداخته شود. ولی جایگاه کودک در جامعه هنری کشور نیز باید مشخص شود.
در جشنواره سه ستاره کار کودک با کار یک بزرگسال مقایسه میشود!
همه شدهاند عمو. این واژه عمو را بردارید بس است دیگر
آیا برای آن زمانی که بخواهی از این عرصه خارج شوی افرادی در زمینه برنامه سازی برای کودکان تربیت کردهای که جایگزینتان شوند؟ فرضیایی: این کار به نظر من ذاتی است. وقتی میتوان کسی را تربیت کرد که ما آن جور آدم را داشته باشیم. من ذاتاً کودکم و کارم را دوست دارم. اجراهای من نیز کودکانه است. باید سیستم آنقدر باز باشد که افراد بتوانند با قابلیتهای جدید در این عرصه حاضر شوند. از قدیم گفتند دست بالای دست بسیار است. سبک جدید باید وارد شود.
من مخالفم که در برنامه سازی، شیوه عمو پورنگ تکثیر شود. عمو پورنگ باید یکی باشد همانطور که آقای طهماسب منحصر به فرد است. باید از استعدادهای جدید استفاده کنیم و اینچنین است که بیننده حق انتخاب پیدا خواهد کرد. متاسفانه طرحهایی که به من میرسد همه کپی عمو پورنگ است. اگر این فاکتور خواندن یا لباس رنگی را از من بگیرند دیگر من عموپورنگ نیستم؟ مگر من از اول میخواندم. امروز همه اینجور شدهاند. همه شدهاند عمو. این واژه عمو را بردارید بس است دیگر.
ما باید به پارامترهای فکر کنیم که برای بچهها خوب باشد و ابزارهایی پیدا کنیم که ارتباط ما را هر چه نزدیک تر با آنها بکند. عمو پورنگ یک سبک بود، ولی قرار نیست ما این سبک را خراب کنیم. حتی من هم اجازه ندارم این سبک را خراب کنم. شاید روزی به جایی برسم که تمام شوم. البته شاخ و برگ دادن به برنامه شما را کمک میکند که از تکراری شدن و یکنواختی نجات پیدا کنید. نمونهاش همین محله گل و بلبل است. من 14 سال به صورت زنده برنامه اجرا میکردم و هر کاری که برای جذابیت میشد انجام دادم . ولی دیگر تا کجا میتوانستم این کار را ادامه دهم. حالا ما با توجه به آن تجربیات سریالی با نام گل و بلبل ساختیم.
البته یک مسئله وجود دارد و آن اینکه در برنامه کودک چون هر سال بچهها بزرگ میشوند، مخاطبین جدیدی شاید جایگزین آنها شوند. آیا این حرف درست است که برنامه هایی مانند برنامه شما که مثلاً 14 سال با یک رویه تولید شود میتواند باز هم برای کودکان تازه باشد؟ فرضیایی: حرف شما کاملا صحیح است ولی باید توجه داشت بچههای دهه هشتاد با بچههای دهه نود بسیار متفاوت هستند. آن سبک از اجرا برای بچههای دهه هشتاد خوب بود. ولی باید دقت کرد که آن سبک با آن دکور دیگر برای بچههای دهه نود مناسب نیست. متاسفانه امروز در برنامه های کودکان شبکه های استانی هنوز به همان شیوه قدیم برنامه سازی میکنند. یک میز و یک عروسک! این نوع اجرا دیگر کارآمدی ندارد.
کپی برداری وقتی خوب است که یک ایده خوب را قربانی نکنی
آیا برای برنامه سازی برای کودکان نقشه راهی نیز دارید، آیا مدیران فرهنگی در تهیه این نقشه سهمی داشتهاند؟ فرضیایی: 15 سال است که خود جوش کار کردهایم و همواره خواستهایم که متفاوت باشیم. برای همین به مجموعه عمو پورنگ دائم شاخ و برگ دادیم. من تنها شروع کردم و سپس امیر محمد و شخصیتهای عروسکی را وارد مجموعه کردیم. بعد از گذشت 15 سال و کسب این تجربه بزرگ فکر میکنم وقت آن رسیده که به ما اعتماد کنند. ولی من باز هم وقتی نگاه میکنم میبینم برنامه های کودک مظلوم واقع میشوند. در این بین خنده دار ترین اتفاق جشنواره سه ستاره است. کودک کجای آن جا دارد و چرا کار من باید با کار یک بزرگسال مقایسه شود؟ چرا نباید قابلیتهای من با یکی در هم صنف خودم مقایسه شود؟
اما یک نکته وجود دارد و این که ایدهپردازی در ایران بسیار محدود است .دلیلش این است که بعضی از ما راحت طلب هستیم. امروز همه میدانند که اصل هر برنامه برای کدام شبکه است و اگر شما کوچکترین کپی برداری کنید مردم خواهند گفت ما نظیر آن را دیدهایم. در این سالها این اتفاق برای بعضی برنامههای بزرگسالان نیز افتاده بود که البته برنامه سازان کمکم جریان را عوض کردند. مهم این است که این کپی کاری محض به چه قیمتی تمام شد؟ به قیمتی که آن طرح اولیه لو رفت و در شبکه های مجازی مردم یکدیگر را از این موضوع مطلع کردند.
ما برنامه سازان باید ایده پرداز داشته باشید. همانطور که میگویند سینما باید فیلمنامه نویس قوی داشته باشد، تلویزیون هم باید ایده پرداز قوی داشته باشد. نه فقط یک مجری مولف. من نیاز به ایده پرداز و یک تیم بزرگ دارم تا بتوانم برنامههای موثرتری بسازم. خوشبختانه این تیمی که امروز دارند من را حمایت میکنند یکی از مصداقهای بارز این موضوع هستند. از نویسنده و کارگردان تا تهیه کننده و اتاق فکری که تشکیل میدهیم در موفقیت یک اثر اهمیت دارند. ولی اگر بخواهیم از جایی ایده برداریم و کپی کنیم و فکر کنیم مردم نمیدانند اشتباه کردهایم. مخاطبان کاملاً اصل برنامهها را میشناسند و این موضوع را به رویتان میآورند. البته من نمیگویم کار من بدون نقص است. اصلاً کار ما بدون نقص نیست. اما در مجموع چون هدف برایمان خیلی مهم است و دغدغه کودکان را داریم به موفقیت امیدوار هستیم.
تلویزیون هم مانند سینما باید ایده پرداز قوی داشته باشد.
در صدا و سیما به تازگی برنامههایی برای کودکان ساخته میشود که نمونههایی خارجی نیز از آن به ذهن متبادر میشود و اینطور به نظر میرسد که آنها کپی شدهاند. به نظر شما این کار میتواند کمکی به کار کودک بکند؟ فرضیایی: به نظر من ابتکار و خلاقیت خیلی خوب است. همچنین کپی هم میتواند خوب باشد ولی زمانی که یک ایده خوب را وقتی از جایی برداشتی، دقیقاً مثل خود آن اجرا نکنی. یعنی باید آن ایده را منطبق با فرهنگ خودتان و فضایی دیگر اجر کنید. اگر این چنین نباشد در دنیای امروز همه سریع متوجه میشوند شما کپی کردهید. ضمن اینکه اصل برنامه به خاطر هزینهای که آنها میکنند و نوع فضایی که دارند قطعاً جذاب تر از برنامه شما خواهد بود. ما باید سعی کنیم اگر ایده را میگیریم یک سر و گردن بالاتر از آن را بسازیم. البته یکی از فاکتورهای مهم در این زمینه این است که ما چقدر در برنامه سازی دستمان باز است.