خبرگزاری تسنیم: کار خواجه نصیرالدین توسی سالهاست که روی زمین مانده و کماکان تلویزیون به من زنگ میزنند و کارهای دیگری پیشنهاد میکنند؛ من اصلاً ترجیح ندارم این نوع کارها را انجام بدهم، اگر تجربهای دارم میخواهم صرف کارهای فاخری، چون خواجه نصیر کنم.
شاید خیلیها ندانند که کارگردان صاحبسبک امروز تلویزیون و سینما روزی فعالیت خودش را با نقاشی و مجسمهسازی شروع کرد. محمدحسین لطیفی در بدو راهاندازی سینمای تجربی و نیمهحرفهای توسط محسن مسعودشاهی از اعضاء فعال این مرکز، وارد عرصه فیلمسازی شد. او البته نهتنها کارگردانی میکند که مشاور پروژه و تهیهکننده برخی از کارهای تلویزیونی و سینمایی هم هست، به همین خاطر است که نمیپذیرد برخی میگویند که مافیایی کارگردانی میکند و به جوانان راه نمیدهد. او در گفتگو با خبرنگار فرهنگی تسنیم به این موضوع اشاره کرده که طرح سریال «سه در چهار» متعلق به او بوده، ولی میدان را برای کارگردانی مجید صالحی باز کرده و از طرفی دیگر «دردسرهای عظیم» را هم تلویزیون به او پیشنهاد کرده که او با اصرار خواسته تا بروز نیکنژاد این میدان را تجربه کند. محمدحسین لطیفی در بخش دوم گفتگوی خود در خبرگزاری تسنیم به موضوعاتی همچون رکود سریالسازی، نبود قصه در فیلمها، ماجرای خروج از شورای صدور پروانه نمایش، استفاده از بازیگرانی که مورد بیمهری جامعه هنری قرار گرفتهاند، حضور سلبریتیها در تلویزیون، چرا خواجهنصیرالدین توسی کلید نمیخورد؟! و زجر تلویزیون از صفآرایی اسپانسرها، اشاره کرد که مشروح این گپوگفت خواندنی در ادامه پیشِروی شماست.
*شما جزو کارگردانانی هستید که مدیوم تلویزیون را به خوبی میشناسید. خیلی از کارشناسان رسانه انتقاد دارند که چرا سریالهای امروز تلویزیون آن حسّ دلچسبی گذشته را ندارند تا جائیکه برخی از سریالهای تکراری مثل "پایتخت" به عنوان سریال پربیننده رسانه ملی انتخاب میشود. آیا این اتفاق به خاطر فقدان یک سریال طنز در میان این همه ملودرام اجتماعی، میافتد یا به همین رکود تولید سریال در تلویزیون برمیگردد؟ البته در پس این انتقادها برخی هم میگویند چرا فقط محمدحسین لطیفی و چند نفر دیگر کار میکنند؛ کسانی که سیر نزولی در جریان سریالسازی دارند چرا باید هنوز باشند و از جوانان خبری نیست؟
مدیران به جوانان اعتماد نمیکنند، چون گارانتی میخواهند
اینجا به جرأت میتوانم بگویم من در آن دسته قرار نگرفتهام و نمیگیرم؛ کما اینکه حضور دارند. همیشه ایستادم جلوی خیلی از کارهایی که پیشنهاد میشود و من میگویم مسئولیتش را میپذیرم فقط بگذارید فلان جوان کارگردانیاش کند. مصداق بارز آن «سه در چهار» مجید صالحی است که ایده و طرح آن را من نوشته بودم و در کسوت مشاور پروژه هم این کار را دنبال کردم. بگذارید برزو نیکنژاد کار کند جوان است و من مسئولیت میپذیرم. یادم میآید آن دوران هم «هنگام بیداری» را کار میکردم، گفتند حالا آن شروع نشده است و خودت باید باشی! همان پروژه «دردسرهای عظیم» پیش آمد که مدیر شبکه سه در تلفن تا صدای من را نشنید اعتقاد داشت نقلقولها دروغ هستند و مثلاً من این مسئولیت را نمیپذیرم. حتی گفتند نمیگذاریم این پروژه به سرانجام برسد یا خود لطیفی یا به سراغ کارگردان صاحبنامی بروید. من خودم گوشی را گرفتم و گفتم اگر بد شما برای من و اگر خوب شد برای این جوانان! در جواب آن منتقدی که میگوید چرا خودش آنقدر کار میکند و جوانان کار نمیکنند باید بگویم من آنقدر زورم میرسد، اما چرا مدیران کمتر به جوانان میدان میدهند، چون عموماً مدیران یک گارانتی میخواهند. ولی تا کی میخواهند بر روی امثال ما حساب باز کنند؟! بالاخره هر سال در تلویزیون نیاز به دو کارگردان جدید داریم که در جریان ریزش، به استانداردها لطمه وارد نشود.
فیلمنامهنویس خوب نداریم
من اعتقادی به رکود در سریالسازی ندارم. در اصل سریالهای از جنس «دودکش» و «پایتخت «تیپمحور و طنز براساس دیالوگ هستند. این کارها عموماً در جهان جای خودش را دارد؛ اینکه چرا ما در تلویزیون به طنزی در مدیوم تلویزیون نمیتوانیم برسیم که بیشتر بر دیالوگسوار نباشد و به موقعیتها اتکا کند، چون ما فیلمنامهنویس خوب نداریم.
*یعنی قصههای خوبی نداریم؟
اگر پردازش فیلمنامه خوب انجام شود، مخاطب به راحتی میخندد
اتفاقاً قصه خوب داریم، اما باید بدانیم در طنز پردازش قصه مهم است. پرداخت فیلمنامه شدن آن قصه توسط یک فیلمنامهنویسی باید انجام شود. من هیچوقت ادعایی نداشتم که نویسندهام، اما همه میدانند عموماً فیلمنامههایی که به دستم رسیده را خودم بازنویسی کردهام. ولی منظورم این است تا کی؟! خیلی دوست دارم همچون «صاحبدالان» فیلمنامه آماده باشد و من بیایم و کار خودم را انجام بدهم؛ آن موقع معلوم است که بهتر میشود. در فضای طنز هم همین است. یعنی بایستی آن موقعیت درست فرض بشود. در سینما شدنی است یعنی من توانستهام؛ عموماً ثابت کردهام در سینما به قول کشتیگیران کنده کارهای طنز را گرفتهام و کشیدهام و به مشکلی هم برنخوردهام. ولی کار سریال موقعیت دشواری را برای کارگردان ایجاد میکند؛ چرا که ساخت طنز براساس موقعیت، کار سختی است. چون باید بنویسید و این موقعیت را خلق کنید. در واقع نویسنده مخاطب را در موقعیتی میگذارد که کاری هم نکند، مخاطب میخندد.
*ماجرای دعوای اکبر عبدی با مهران مدیری حقیقت داشته برای شبی با عبدی درگیری لفظی ایجاد شده است. آیا آن انتقادها مبنی بر نوعی موازیکاری یا ساخت برنامه مشابه، تأثیری بر این عقب افتادن برنامه در کنداکتور بوده است؟
هیچ موازیکاری در میان نبود!
هیچگاه در طول دوران زندگیام توجهی به حاشیهها نداشتهام، اما جسته و گریخته از دوستان شنیدهام که میگویند مهران مدیری به «شبی با عبدی» اعتراض داشته و در جایی هم گفته، پخش این برنامه موازیکاری ایجاد میکند. اما اگر مهران مدیری به من زنگ میزد که الان مشاور پروژه و کارگردان این برنامه هستم شاید از جزئیات بیشتر این برنامه آگاهی پیدا میکرد. البته که در وهله اعتراض مهران مدیری من در این پروژه نبودم. بعد از اعتراض مهران مدیری به این مجموعه پیوستم تا به تعبیر این دوستان موازیکاری نشود. برنامهای که قرار است از امشب روی آنتن برود همه میبینند که اصلاً ربطی به «دورهمی» و «خندوانه» ندارد و موازیکاری معنایی ندارد.
کاری تا به حال مثل «شبی با عبدی» ندیدهام
به خاطر اینکه کاری است تا امروز در دنیا ندیدهام کسی انجام دهد. برنامهای که گروههای نمایشی مختلفی را به خود میبیند که خودشان نقش مینویسند و کارگردانیاش میکنند و در چند دقیقه رقابت طنزآمیز از مردم نمره میگیرند. حالا واقعاً «شبی با عبدی» را چطور میتوان «دورهمی» دانست؟! هر دفعه دو گروه آزاد نمایشی مثلاً از بندگناوه و آبادان به «شبی با عبدی» میآیند که بازیگران نیمه حرفهای و حرفهای هستند که موضوعی را دستمایه میکنند و به روی صحنه میبرند. حالا در لا به لای این نمایشها، یک میهمان طنازی هم وجود دارد. ممکن است اکبر عبدی هم راجع به موضوعاتی در نقشهای مختلف ظاهر شود و این معضلات و یا آموزشهای زندگی را بازی کند. اصلاً هم "عاشق شدم و عاشق شدی" هم نداریم. خود اکبر عبدی به عنوان محوریت برنامه چندین نقش موضوعات اجتماعی را در کاراکترهای متفاوت (پیرزن، لات، بچه و...) به نمایش درمیآورد. حالا واقعاً چه ربطی به کار مهران مدیری دارد، از دوستان هنرمندم میخواهم حتماً قبل از هر اظهارنظری اطلاعات جامعی به دست بیاورند.
* «شبی با عبدی» از برنامه خارجی اقتباس نشده است؟
جالب است بدانید از «شبی با عبدی» کپی خارجی هم نداریم. چون اکثر کارهایی که به روی آنتن رفت از نمونههای خارجی برداشت شدند حتی در انتخاب دکور و نوع اجرا؛ کار «دورهمی» و «خنداونه» هم مشابه زیاد دارند. حتی روز اولی که به عنوان مشاور پروژه آمدم دوستان به من گفتند نمونههای خارجی را ببینید و از آنها ایده بگیرید. البته میتوان ایده گرفت، ولی باید یک چیز جدیدتری بدست آورد، این کار بسیار سختی است. یک گروهی باید بیایند و نمایشی آموزشی و تأثیرگذار ارائه بدهند که شاید تا به حال آنها را برای یک لحظه هم ندیده باشید. اما مثلاً در کار دوستان ما استندآپ کمدی یک نفرهای را میدیدیم که یک موضوعی را عنوان میکردند یا خوشایند مخاطب است یا خیر! اما «در شبی با عبدی» وقت میگذاریم و کار این گروههای نمایشی را میبینیم تا یک برنامه جدید با اندیشه و بدیعی روی آنتن برود.
زنگ خطر به صدا درآمد!
گروههای نمایشی از سراسر کشور به برنامه «شبی با عبدی» میآیند و موضوعات جدید و بکری را به نمایش درمیآورند. بازیهایی که حتماً مخاطب با آنها میخندد و در عینحال یک وجوه آموزشی هم از این برنامه نصیب مخاطب ما میشود. بدانید اگر به این پروژه آمدهام به خاطر این تفاوتهاست و تأثیرگذاری این برنامه که به تم طنز را به سمت و سوی کاربردی شدن هدایت میکند. ما میتوانیم در پایان یک دوره اجرای «شبی با عبدی» 4 بازیگر طنز جدی به کشور اضافه کنیم. شاید این کارهای ما باعث میشود زنگ خطری برای برخی به صدا دربیاید که مخالفتها را از همان آغاز طرح اولیه فریاد کردند. مگرنه ما موازیکاری نداریم و مشکل از جای دیگری است.
*آیا تولید «سرّ دلبران» دو سال طول کشید؟
پس فیلم سینمایی را کی ساختم؟!
اگر این طور باشد پس من «به وقت خماری» را کی ساختم؟! این طور نیست. وقتی فیلمبرداری و مونتاژ اولیه سریال تمام شد برگشتم و رفتم فیلم سینمایی را ساختم. چون آن زمان اعلام کرده بودند رمضان 97 پخش میشود سپس به سراغ فانکات یا همان فینال کار (سکانس پایانی) رفتم. اما مجموعاً دو ماه و نیم در یزد و تهران و انتخاب بازیگر و... به پیش تولید اختصاص پیدا کرد؛ و 8 ماه و نیم یزد بودیم و تدوین هم دو ماه زمان برد؛ مجموعا سیزده ماه. دیماه سال 95 شروع کردیم تا دیماه امسال تازه به دو سال میرسد.
*چون برخی میگویند معمولاً این نوع کارها طولانیتر میشود تا قراردادها افزایش بیشتری داشته باشد؟
اصلاً قیمت ما قابل مقایسه با "پایتخت" و "به وقت شام" نبود
شفیعی (تهیهکننده سریال سرّ دلبران) و مجموعه فرهنگی رسانهای اوج میدانند با وجود تسویه عوامل و بازیگران، من هنوز طلبکارم. تازه به مشکلات عجیبی برخوردم، محبت کردند یک قسط دیگر از مبلغ قرارداد بنده را ده روز پس از پخش آخرین قسمت سریال واریز کردند. واقعاً عوامل و بازیگران سریال قسط آخرشان را خیلی دیر دریافت کردند. در وهله بعدی میتوانم بگویم پروژه من طبق اسناد و مدارک نصف «پایتخت» 15 قسمتی هزینه برد و حتی نصف «به وقت شام»! من همیشه اعتقاد دارم در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته! حتی اگر اوج هم اجازه میداد هرکاری انجام دهم باز هم من همینطور رفتار میکردم. حاضر نیستم راجع به بانکها این طور دغدغه داشته باشم و خودم از پول بیتالمال تنبلی کنم. اما میدانید چرا 8 و ماه نیم آنجا بودم! فیلمبرداری ما زیر 8 ماه به پایان رسیده و طبق آمار منشی صحنه روزی 5 دقیقه و نیم با وجود گرما، اسهال و استفراغ بازیگران و عوامل و سخت زندگی در یزد که برخی از دوستان دائما در تردد بودند، کار مفید انجام دادهایم.
تهیهکننده باید بالای سر کار باشد
5 دقیقه و نیم یعنی یک فیلم سینمایی را 17 روزه به پایان برسانیم؛ چون مدیوم تلویزیون و سینما با هم متفاوت است چنین قیاسی معالفارغ است. اما برای توجیه بهتر، الف. 5 دقیقه و نیم یعنی کمتر از 7 و 8 روز یک قسمت فیلم تلویزیونی به سرانجام برسد. از آنجائیکه «صاحبدلان» را من چهار و ماه و ده روز فیلمبرداری کردم در تهران بودم. دوازده سال جوانتر بودم، فیلمنامه کامل را به دست گرفتم که به راحتی رج میخورد، از طرفی تهیهکننده هم دائما بالای سر کار بود. من ایرادی به شفیعی نمیگیرم ایشان تهران بودند و ما یزد بودیم. حضور یک تهیه کننده به صورت مستمر بر سر یک کار تأثیر مثبتی خواهد گذاشت. اما در «صاحبدلان» با رضا جودی سروکار داشتیم که تحرک و شادابی او انگیزه همه عوامل را بالاتر میبرد. این را هم بدانید برخی از سریالهای معمولی که حتی پخش هم نشده، دو سال طول کشیده و اگر این اتفاق برای من میافتاد یک ریال از این حقوق برایم قابل استفاده نبود.
*شما را به عنوان یک تهیهکننده هم میشناسند؛ امروز موضوع اسپانسرها همه برنامهها و سریالهای تلویزیونی را درگیر خودش کرده است. نظر شما درباره این صفآرایی و دخل و تصرف اسپانسرها به موضوعات برنامهها و سریالها، چیست؟
بودجههای معقول را خیلی از مدیران نمیپسندند
مشکل تلویزیون جمهوری اسلامی ایران این است که ما وقتی انقلاب کردیم خیلی آمال و آرزوهای عجیب داشتیم؛ همه میدانیم به خیلی از این اهداف والا نرسیدیم. قرار بود که طبق قانون اساسی، صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران مستقل باشد. مجلس به خاطر اینکه میخواستند رسانه ملی استقلال خودش را داشته باشد کارمندان و مجموعه صداوسیما را از سیستم دولتی کشور جدا کردند و بودجه کامل در اختیار صداوسیما قرار میگیرد. امروز تلویزیون آنقدر بزرگ شده با این بودجههایی که اختصاص میدهند، رسانهملی نمیتواند هزینههای تولیدات خودش را پرداخت کند. باید امروز با یک لایحهای این مصوبه را در مجلس تغییر بدهند تا حداقل بخش پرداخت حقوق کارکنان به دولت واگذار شود مگرنه همین ماجرای اسپانسرها ادامه خواهد داشت. البته گاهی اوقات هم کوتاهی از برخی مدیران است که انگار اختصاص بودجههای معقول را نمیپسندند.
باید مصوبه استقلال رسانه ملی تغییر کند
من در تلویزیون مسئولیتی داشتم بعد از پانزده سال حداقل این مسئله را حل کرده بودم. امروز یک طرحی به تلویزیون میبرم از طرح و ایده استقبال میشود، اما میگویند ما تنها میتوانیم یک سوم بودجه را تقبل کنیم و باید به سراغ یک اسپانسر بروید. مثلاً یک فرش دستبافتی هست با تبلیغ آن میتوانید روی حمایتش حساب کنید. ما میگوییم موضوع ما اتومبیلرانی است میگویند بالاخره در همه خانهها فرش وجود دارد! جالب است این استقلال تلویزیون...! واقعاً بروید مجلس اقدام کنید تا این اشتباه هرچه زودتر مرتفع شود. البته کسانی این اشتباه را مرتکب شدهاند که به مدیران چند سال اخیر برنمیگردد. یعنی آن زمانی که امثال قطبزادهها در این سازمان مدیریت میکردند. این سیستم را تغییر دهید و بگذارید همه باور کنند این تلویزیون همین الان هم دولتی اداره میشود.
*دلیل خروج شما و سیدضیاءالدین دری از شورای صدور پروانه نمایش چه بود؟
به من میگفتند سانسورچیام!
واقعیت این بود یک دورهای هجمه زیادی به مجموعه شورا، بنده و ضیاءالدین دری که دو کارگردان حاضر در این شورا بودیم، وارد شد. قاعدتا بنده و عموماً آقای درّی برای دفاع از مجموعه صنفی، هر فیلمی برای بررسی میآمد تا جایی که امکان داشت برای صدور پروانه نمایش از آن دفاع میکردیم؛ پروندههایش هم موجود است. حتی فیلمهایی که مورد اعتراض بسیاری بود و باعث شد هجمهها زیاد شود. مصداق آن «قصهها» ساخته رخشان بنیاعتماد بدون یک فریم اصلاح توانست پروانه بگیرد. واقعاً چه خون دلی خورده شد تا این فیلم، پروانه نمایش بگیرد. آرامآرام فشارها بیشتر شد، تا میتوانستم مقاومت میکردم که اعتقادمان بود. اما یک روز فیلم یکی از فیلمسازان جوان ما به شورای نمایش آمد که خیلی بازتاب هم داشت. با من تلفنی هم صحبت کرد، اما من گفتم این فیلم راه دفاعی نگذاشت که من دفاع کنم. هر آییننامهای باعث میشد تا جلوی پروانه نمایش این فیلم گرفته شود. من اشتباهم این بود که فقط این موضوع را اعلام کردم و شلوغ کردند که لطیفی سانسورچی است! من آمدم کاری بکنم که این اتفاقات نیفتد، واقعاً من سانسورچیام؟!
مسئولیتپذیری در قبال سینمای ایران، کار سختی بود
این هجمهها و انتقادات بالا گرفت و من در نهایت به این نتیجه رسیدم که بروم مخصوصاً زمانی که در شورای نمایش به 6 فیلم رسیدیم شخصی آمد و گفت: این سه فیلم را هم پروانه نمایش بدهید که این اتفاق باعث شد تا رفتنم جدیتر شود. البته مشغله کاری شورا گاهی وقتی اجازه نمیداد به کارگردانی و تهیهکنندگیام برسم. هفتهای دو روز به طور معمول و در جشنواره هم بایستی همه فیلمها را میدیدیم؛ بنابراین جلسه بعدی نرفتم و گفتند میخواهند اعضای شورا را تغییر بدهند. نمیدانم یا ناراحت شدند و یا اصلاً قرار بر این تغییرات و تحولات بود. اصلاً بحث اعتراض نبود ما از خدا میخواستیم که نباشیم مسئولیت سنگینی بر عهده ما بود. من آدم مسئولیتپذیری نیستم من اگر برای فیلم خودم مسئولیت بپذیرم خیلی بهتر است. اینکه درباره سینمای ایران مسئولیت بپذیرم کار بسیار دشواری بود. چرا که همواره به دفاع افتاده بودم و تا جایی از این دفاعها خسته میشویم. از طرفی هم این دوره چهارساله بود و سه سال گذشت و کسانی پشت ما آمدند که آنها هم خیلی زود این شورا را ترک کردند.
*جالب است در «سرّ دلبران» بازیگرانی استفاده میکنید کمتر مورد استفاده کارگردانان قرار میگیرد؛ یعنی به عبارتی سلبریتیزده نیستید. دلیل خاصی دارد؟
معرفت حلقه مفقوده سینمای ایران
امروز یک بخشی از این سینما کمرنگ شده و آن، معرفت است. معرفت از کارگردان شروع میشود؛ مثلاً چرا یک استار را گریم کنم و او نقش پیرمردی یا سالخوردگی را بازی کند، در حالیکه مثلاً چنین بازیگری داریم بیمار شده یا سالخورده است و کسی به او بازی نمیدهد؛ از او استفاده کنیم تا بتواند با انگیزه مضاعفی به زندگیاش ادامه دهد. واقعاً توان بازی محمد کاسبی در حد بالایی است البته نازهایی دارد که باید به جان خرید. اما برخی از فیلمسازان ما میگویند ما حوصله چنین بازیگرانی را نداریم. امثال کاسبیها هم همین طوری بازی در پروژهای را نمیپذیرند. مثل برخی از این استارهای امروز نیستند که میروند سر کار و فقط میخواهند به پول فکر کنند و هرچه قدر بدهند میگیرد و تابع بیچونوچرای کارگردان است. اما من چنین منش و رفتاری ندارم.
*فقط این نیست که حوصله نداشته باشند؛ یادم میآید یکی از مجریان تلویزیون میگفت: مدیران تلویزیون و سینما فالوور زده شدهاند و میگویند فلان سلبریتی چقدر فالوور دارد. به این موضوع اعتقاد دارید بسیاری از کارگردانان و مدیران ما فالوورزده و سلبریتیزده هستند؟
برخی نمیدانند این فالوورها حقیقی نیستند
من 15 میلیون خرج میکنم فالوورهایم را ظرف یک هفته به 2 میلیون میرسانم. برخی نمیدانند این فالوورها خریدنی است. باید لایکها را حساب کنید؛ مثلاً کسی که دو میلیون و هشت هزار فالوور دارد باید یک پنجم لایک بخورد. وقتی لایک آن 450 هزارتاست معلوم است که همه اینها حقیقی نیستند. من در این بازیها نیستم، چون متأسفانه برخی به این مسائل ناآگاهند. خیلی از اینها که جزو فالوورهای این سلبریتیها هستند پول بلیت سینما هم ندارند.
*برخی سعی دارند از این سلبریتیها حرف انقلابی دربیاورند، آیا آن تأثیرگذاری را برای مخاطب به همراه دارد؟
همه این بچهها به دفاعمقدس اعتقاد دارند
من یکی از چیزهایی که به ضیاء الدین دری گفتم این بود که در سریال «کلاه پهلوی» وقتی درباره حجاب حرف میزنی و بازیگران جلوی دوربین درباره آن حجاب اصیل دیالوگ میگویند نمیتواند آن تأثیرگذاری را بر روی مخاطب داشته باشد، چون به هر حال آنطور که بایسته و شایسته باشد آن بازیگر خانم به چنین ابعادی از حجاب اعتقادی ندارد. ولی همین الان حاضرم قسم بخورم به محمدرضا گلزار و بهرام رادان یک کار جنگی دفاع مقدس عجیب و غریب پیشنهاد کنم برای بازیگری در آن کار تخفیف جانانه هم میدهند؛ همه این بچهها به دفاع مقدس اعتقاد دارند. به خود من گفتند دوست دارند و آرزویشان بازی در چنین کارهایی است. در واقع قصه دفاعمقدسی که به دل بنشیند. اما در خصوص سلبریتیهای حال حاضر تلویزیون ما که یک منافع مشترکی در میان است.
اسپانسر میگوید گزار و مدیری بیایند، پول میدهم
اسپانسر میگوید مهران مدیری و محمدرضا گلزار نباشند این هزینه را انجام نمیدهد. مگرنه تلویزیون علاقهای اختصاص چنین دستمزدهایی به مهران مدیری و محمدرضا گلزار ندارد. اگر مهران مدیری و گلزار هم نیایند چنین پولی اختصاص نمیدهند. البته کنداکتور تلویزیون تنوع پیدا میکند و مخاطبین هم استقبال خوبی دارند. در واقع منافع مشترک به واسطه وجود این پارامترها، کنار هم قرار میگیرند.
*یزدیها به سریال «سرّ دلبران» انتقادی نداشتند که چرا از لهجه و گویش یزدی استفاده نکردید؟
لهجه یزدی باعث بیحرمتی میشد
توجیهشان کردم. بازیگران یزدی که در سریال بازی هم میکنند از بهترینها هستند. اما دیدم که بازیگران اصلی بخواهند یزدی صحبت کنند، مسخره میشود. تهران هم میساختیم باورپذیری کمتری پیدا میکرد، چرا که از آن بافتهای بومی خارج میشد. من آمدم تا این راه را باز کنم؛ ما کشوری هستیم که ایالتهای مختلفی داریم. مثلاً میبینیم آمریکاییها در فیلمهایشان با لهجههای متفاوتی دیالوگ میگویند. چرا ما چنین روحیهای پیدا نکنیم؛ من با یک قدرت ریسک بالایی که همواره دارم این سد اندیشهای را شکستم.
*به عنوان سوال پایانی بفرمایید آینده و چشمانداز محمدحسین لطیفی چه سمت و سویی خواهد داشت؟
دوستدارم برای مفاخر کشورم کاری انجام بدهم
ترجیحم این است که بالا رفتن سن و سالم، کمتر سریال کار کنم. تلویزیون پیشنهادهای زیادی در یک سال گذشته به من دادهاند، ولی از آنجائیکه به آقای میرباقری (معاون سیما) گفتم ما سیاه لشکریم ما را به مجلس میبرید بودجه بگیریم. همان جلسهای که خدمت آقای لاریجانی رسیدیم. لبخند زدند که این طور نیست. کار خواجهنصیرالدین توسی من سالهاست که روی زمین مانده است. تلویزیون به من زنگ میزنند اشتباه میکنند، من اصلاً ترجیح ندارم کار کنم و اگر تجربهای دارم میخواهم بر روی کار فاخری، چون خواجه نصیرالدین توسی متمرکز شوم. البته گاهی در این لا به لا کارهای سینمایی انجام میدهم، ولی تمام همّ و غمم این است که دوست دارم راجع به مفاخر کشورمان که بارها نکات ارزشمندی از آنها میخوانیم، کاری را جلوی دوربین ببرم. همین الان یک لوحی در منزل دارم که دانشگاه خواجه نصیرالدین توسی به بنده اهداء کردند بابت کارگردانی مجموعهای که فقط در حد اخبار، بوده و هنوز کاری انجام ندادیم. دغدغه دارم خواجه نصیر را بسازم، چون خواجه نصیرالدین توسی یک شخصیت متمایزی در تاریخ است که ضمن حفظ تمامیت ارضی کشور، بنیعباس را نابود کرد.