سرویس سیاست مشرق - حسن روحانی، رئیس جمهور کشورمان، شامگاه دوشنبه (11 تیرماه) به وقت محلی، در دیدار ایرانیان مقیم سوئیس، در بخش مهمی از سخنان خود گفت:
" آمریکایی ها مدعی شده اند که می خواهند به طور کامل جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند. آنها معنی این حرف را نمی فهمند، چرا که این اصلا معنی ندارد که نفت ایران صادر نشود و آن وقت نفت منطقه صادر شود. اگر شما توانستید این کار را بکنید تا نتیجه اش را ببینید."
این جملات که به نوعی به رخ کشیدن ابزارهای قدرت ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی است، در ادبیات روابط بینالملل به عنوان «دیپلماسی هجومی» دستهبندی می شود، یعنی سخن گفتن از ابزارهای موجود و موثر برای مقابله، با لحنی غیرمستقیم، در مقابل مواضع دشمنانه از بیرون مرزها.
دیروز هم وزیر کشور، علی رحمانی فضلی، درباره دو بحث مهم تجارت مواد مخدر و به خصوص مهاجران غیرقانونی (که مساله روز و اولویت اروپاییهاست) گفت:
" همکاری ایران با اروپا در مورد مبارزه با موادمخدر و پناهندگان یک جانبه است و فقط ما تلاش و کار میکنیم و آنها تلاش موثری انجام نمیدهند. این مساله در اجلاسهای مختلف هم گفته شده است.
ایران بیش از ٣٧٠٠ شهید در این حوزه داشته است و امسال هزار درگیری اتفاق افتاده است و ١٢٠٠ تن ماده مخدر کشف کرده ایم که قرار بوده است از مرزهای ایران به اروپا برود. در بحث مهاجربن نیز ٣ میلیون مهاجر در ایران هستند و ایران به آنها نگاه انسانی دارد و جلوی آن ایستاده است."
رحمانی فضلی در ادامه همین بحث، یک جمله کلیدی افزود که باز شمهای دیگر از «دیپلماسی هجومی» محسوب می شود. او غیرمستقیم خطاب به اروپا گفت:
" اگر این نگاه نباشد کافیست ٢4 ساعت وزیر کشور غفلت کند تا هزاران پناهنده و چند تن ماده مخدر از مرزها عبور کند."
در حالی که به طور مثال، در آلمان (به عنوان رییس واقعی اتحادیه اروپا) بحث مهاجران قاچاقی و غیرقانونی به یک چالش سیاسی در راس هرم قدرت تبدیل شده، این هوشمندی وزیر کشور در مخابره «پیام» به اروپا بسیار مقتضی و به موقع به نظر می رسد.
این که نشانههایی از تغییر رویکرد در رفتار و ادبیات رییس جمهور و برخی اعضای کابینه در حوزههای داخلی و بینالمللی دیده میشود، مسالهای مغتنم است که حتما باید از آن حمایت شود. لیکن در این میان یک «امّا»ی بزرگ وجود دارد.
دولت روحانی در سال 92 ذیل گفتمان «اعتدال» و با راهبرد «تعامل و مذاکره با دنیا» برای رفع مشکلات اقتصادی کشور سکان قوه مجریه را در دست گرفت. ساختار و شاکلهی دولت «تدبیر و امید» بر مبنای همین ایده «تعامل» شکل گرفت و کابینه بر همین مبنا چیده شد که در نوک پیشانی آن دکتر محمد جواد ظریف در کسوت وزیر خارجه بود. از این رو، شاید حتی بیشتر از خود رییس جمهور، این ظریف بود که در دولت یازدهم، نماد دولت در اذهان عمومی بود. تجلی تام و تمام دیدگاه و ذهنیت حاکم بر دولت، بعد از شروع، ادامه و به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای یک چیز بود: برجام.
از این رو برجام به هستهی مرکزی سیاستگذاری دولت در همه حوزهها تبدیل شد و اصولا حوزههای مختلف عمل دولت تدبیر و امید، «برجامیزه» شد. از این رو، پیش از نقض برجام و خروج آمریکا از آن، مرتب در فضای کابینه و از لسان خود رییس جمهور، صحبت از لزوم دستیابی به برجام در حوزههای مختلف بود. چنان که مثلا وقتی در یکی از برنامههای «گفتگوی ویژه خبری» سیما به مناسب هفته دولت (25 اسفند 95)، وزیر اطلاعات با پرسشهای مجری برنامه درباره دستاوردهای امنیتی و اطلاعاتی وزارتخانه تحت ریاست حجت الاسلام علوی مواجه شد، ایشان شروع به تعریف از دستاوردهای برجام و توضیح درباره فرآیند تولید کیک زرد و فروش اورانیوم و ... کردند که با اعتراض مجری برنامه مواجه شد چرا که علی الاصول توضیح درباره این موضوعات در حوزه وظایف رییس سازمان انرژی اتمی بود.[1]
در همین رابطه بخوانید:
تغییر «ذهنیت»، کلید تغییر در دیپلماسی دولت/ چرا تیم مذاکرهکننده برجام به ترمیم نیاز دارد؟
بر همین مبنا، از یک سو شاهد بودیم که عباس آخوندی عملا کلیت کارکرد وزارتخانه بسیار مهم خود را در حوزه مسکن و شهرسازی به «برجام» هواپیمایی و خرید اِیرباس و بویینگ گره زد (که در نهایت با دبه کردن قابل انتظار هر دوی این شرکتها، پروژه شکست خورد) و هر جا هم که او به طور اتفاقی وارد حوزههای دیگر، چون صنعت ریلی شد، خبری مانند سپردن کترینگ و آشپزی قطارهای تهران-مشهد به یک شرکت اتریشی از این حوزه بیرون آمد.[2]
در حوزه نفت، علیرغم همه هشدارهای دلسوزان این عرصه، و یادآوری خیانتهای شرکتهای نفتی اروپایی در همین ابتدای دهه 90، باز هم بیژن زنگنه وزیر نفت بر کنارگذاشتن شرکتهای داخلی و واگذاری مهمترین میادین کشور به شرکتهای بدسابقه خارجی اصرار داشت. نکته بسیار قابل تامل این که، زنگنه هنوز هم، یعنی وقتی که توتال رسما از قرارداد پارس جنوبی (به بهانه تحریمهای آمریکا) خارج شده و از سوی دیگر، در همین چند روز اخیر با افتتاح پالایشگاه ستاره خلیج فارس به دست توانمند نیروهای داخلی کشور از واردات بنزین بینیاز شده است، باز از این سخن می گوید که "اگر 4 قرارداد مثل قرارداد توتال میبستیم، نمی توانستند نفت ما را تحریم کنند"؟!![3]
در حوزه وزارتخانههای اقتصادی هم تیم دولت ظاهرا کوچکترین احتمالی را مبنی بر خروج آمریکا از برجام در نظر نگرفته بود (بحثی که دستکم از زمان روی کار آمدن ترامپ در 2016 به شدت مطرح بود) و هیچ برنامه مشخصی به عنوان «طرح جایگزین » برای شرایط غیربرجامی نداشت. از یک سو، ولیالله سیف، رییس کل بانک مرکزی، در اظهاراتی که از او نقل شده گفته که "نمی دانیم در شرایط فعلی ارزی چه کار کنیم"[4] و در جلسه با نمایندگان مجلس هم با این عذر که اصولا ساختار بانک مرکزی طوری نیست که بخواهد وارد حوزه ساماندهی بازار شود، به نوعی از خود رفع مسوولیت کرد. از سوی دیگر، آقای مسعود نیلی که همگان او را به عنوان مغز متفکر اقتصادی دولت اعتدال می شناسند، با اولین دستاندازها در شرایط اقتصادی کشور از یک ماه پیش در جلسات هیات دولت حاضر نمی شود.[5]
از همه مهمتر این که وزیر اقتصادی که به جای علی طیبنیا (که دستکم یک اقتصاددانِ شناخته شده بود) در دولت دوازدهم روی کار آمده، کمترین حضور و پاسخدهی به افکار عمومی را دارد و کاشف به عمل آمده که اصلا اقتصاد نخوانده است و بسیاری او را سایهی محمد نهاوندیان (معاون اقتصادی رییس جمهور) در این وزارتخانه میدانند. خود نهاوندیان، به همراه محمدباقر نوبخت، جزو حلقهای موسوم به «حلقه نیاوران» هستند که اصولا باور و ایدئولوژی ذهنی آنها، آزادسازی اقتصادی و سپردن زمام امور به بازار و کمکردن از مسوولیتهای اقتصادی دولت است، که هر کسی با دانش معمول و میانهی اقتصادی می داند که اگر اقتصاد «لیبرالی» و میدانداری تمامقد بازار برای هر شرایطی خوب باشد، برای شرایط تحریمی و اعلام جنگ اقتصادی از سوی دشمن اصلا محلی از اعراب ندارد.
این فهرست را در کابینه و تیم همکاران آقای روحانی میتوان ادامه داد. اما اگر بخواهیم به اجمال و به زبان ساده سخن بگوییم، باید از تمثیل استفاده کنیم. تیم فوتبالی را در نظر بگیرید که طبق استراتژی سرمربی برای دفاع مطلق بسته شده است. حال اگر تیم مورد نظر در یک مسابقه در شرایطی قرار بگیرد که باید حتما گل بزند که به مرحله بعد برود، آیا از تیمی تمام دفاعی که حتی تک مهاجم آن هم مامور یارگیری و دفاع است، میتوان انتظار بازی هجومی برای رسیدن به گل داشت؟ آیا اصول بدیهی عقلی ایجاب نمی کند که سرمربی در وهله اول، برای رسیدن به بازی هجومی تغییراتی در ترکیب تیم خود ایجاد کند و مثلا به جای یک مهاجم، با دو مهاجم بازی کند، جای یکی از دو هافبک دفاعی را به یک بازی ساز وسط زمین بدهد، مدافع کنار فیزیکی و سنگین خود را با یک مدافع نفوذی چابک با استارتهای انفجاری برای ضدحمله جایگزین کند و...
در همین زمینه بخوانید:
چرا سیف باید برکنار شود؟/ وقتی رئیسبانک مرکزی نمیداند برای شرایط ارزی چکار کند!
چرا وزیر اقتصاد باید تغییر کند؟/ وقتی از نظر کرباسیان اوضاع اقتصادی کشور خوب است
مقصر اصلی مشکل مسکن کیست؟/ ادامه حضور آخوندی در دولت یعنی تداوم گرانی خانه
تغییر رویکرد و ادبیات رییس جمهور به ویژه در سخن گفتن محکم با دشمن مستکبر و متحدان آن، بسیار خوب و شایسته حمایت همهجانبه است، لیکن برای این که تاثیرگذاری و پذیرش آن بالا برود، نیازمند آن است که پشتوانههایی برای آن تمهید شود. اولین و عاجلترین این پشتوانهها، تغییر کابینه و آوردن نیروهای پرانگیزه، جسور و با راهبرد و برنامه است. برای بازی هجومی، باید بازیکنان خسته، بیانگیزه و به قول فوتبالیها «لاکتیکی» را هر چه زودتر کنار گذاشت و بازیکنانی مطابق با استراتژی هجومی به تیم اضافه کرد.