سینمای ایران در سالهای اخیر آکنده از عجایب و شگفتیهای گوناگون بوده است. نه عجایب خوب و خرق عادات سینمایی که آفات و محدودیتهایی که بروزشان در هر جای دیگر دنیا قطعاً بیسابقه خواهد بود. بحث درباره فیلم «مرداد» از همینجا آغاز میشود. از تیتراژ طولانی ابتدایی فیلم که نام بهمن کامیار را قبل از نویسنده و کارگردان بهعنوان سرمایهگذار فیلم اعلام میکند. یا العجب! مگر میشود؟ کجای تاریخ سینما سابقه داشته که نام کارگردان فیلم بهعنوان کسی که سرمایه ساخت آن را هم تأمین کرده در تیتراژ ذکر شود؟ به نظر میرسد وظیفه سخت و سنگین ساخت یک فیلم بهتنهایی کافی نیست و برای اسم در کردن باید القاب و عناوین دیگر هم مطرح شوند. همین مثال از تیتراژ فیلم بهاندازه کافی گویای فهم و درک زیباییشناسی فیلم و فیلمسازش هم هست.
محمدرضا فروتن و بهمن کامیار
کلیشه اندر کلیشه. فیلم شروع میشود و با انواع کلیشههای دیده شده در سینمای ایران طی سه دهه اخیر مواجه میشویم؛ از زن نگرانی که بچهدار نمیشود («لیلا» داریوش مهرجویی) و بابت رفتار شوهرش باهمسایه به او شک دارد («چهارشنبهسوری» اصغر فرهادی) تا مرد دیوانهای که بیدلیل ظن و گمان همسرش را علیه خود تحریک کرده و با او بدرفتاری میکند. («شیفت شب» نیکی کریمی) در قابل پیشبینیترین شکل ممکن نقش این مرد بیحوصله و خسته و درونگرا را محمدرضا فروتن بر عهده دارد که نه انگیزهای برای حضور در فیلم و ایفای نقشش دارد و نه کاراکترش در فیلم واجد تعریف مشخصی است.
از طرف دیگر بازی رعنا آزادیور هم با وجود تلاشی که برای جاگیری در نقش زن تنها از خود بروز میدهد به علت فقدان مسیر مشخص در داستان و ناواضح بودن ویژگیهای زن، ابتر و ناقص میماند و منجر به شخصیت و شخصیتپردازی نمیشود. اما بدترین بخش ماجرا اینجا است که در یک فیلم هفتادوپنج دقیقهای، پنجاه دقیقه ابتدایی داستان در همان وضعیت اولیه، بدون آنکه نقشه و چشماندازی برای داستان وجود داشته باشد، کشوقوس بیدلیل پیدا میکند و تازه وقتی پیامد توجه به جزئیات حداقلی داستان، پیگیر وضعیت شخصیتها میشویم، به ناگهان داستان از یک مجموعه کلیشه دیگر که البته در نسبت با بخش اول فیلم بیربط هستند، رونمایی میکند؛ ماجرای پزشکان بیمسئولیتی که برای منویات شخصی و مشکلات مالی، مسائل اخلاقی/حرفهای کار خود را زیر پا گذاشته و باعث نزدیک شدن زنی بیگناه به مرگ، پیامد سقط بچهاش با آمپولهای آلوده شدهاند! تماشاگر انگشتبهدهان و حیران در مواجهه با بخش پایانی فیلم از خود میپرسد که این خرده داستان تریلرگونه جنایی چه ارتباطی با داستان زناشویی ابتدای فیلم و مسائل میان زن و شوهر دارد؟! راستش هیچ ارتباطی وجود ندارد و آشکار است که سازندگان فیلم بدون آنکه آگاه به سیر داستانگویی فیلم خود باشند، همهچیز را بداهه و شلخته و بیتوجه به نقشه و استراتژی پیش بردهاند. سؤال بعدی تماشاگر این است که چرا باید اینهمه بازیگر و عوامل فنی مطرح در این فیلم که فیلمنامه مضحکی دارد، حضور به هم رسانند؟ جواب این سؤال اما بهسادگی پرسش قبلی نیست و منجر به “واترگیت” سینمای ایران خواهد شد؛ مناسبات مالی غیر شفاف که خود را در قالب پولشویی نشان میدهد و بهواسطه پرداخت دستمزد بالا به عوامل حرفهای سینمای ایران، به دنبال بیلانسازی فرهنگی برای افراد با اهداف سیاسی/اجتماعی است. در شکل کلیتر علاوه بر نقد چنین فیلمهای ضعیف و بیخاصیتی که نه دنیا دارند و نه آخرت، باید به سراغ مافیا و بیماریهای مسلط اقتصادی در سینمای ایران رفت و درباره نقش دلالگونه تهیهکنندگان برای پولدار شدن عدهای انسان ناشناخته و ناموجه بهعنوان سرمایهگذار صحبت کرد. فقط در چنین شرایط غیرطبیعیای است که فیلمسازی همچون بهمن کامیار هر دو فیلم اولش را همزمان باهم («مرداد» و «در وجه حامل») به اکران درمیآورد و اساساً قبل از اینکه فیلم اولش دیده شود، امکان ساخت فیلم دوم را برای خود فراهم کرده است. دو فیلمی که نه اعتبار هنری دارند و نه به فروش متوسطی دست یافتند و خواهند یافت.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
19