در سال 2000 پسر دوازده ساه ای از آیداهو یک جعبه هدیه کریسمس به فیلیپین فرستاد. هدیه ای که بعد از 15 سال زندگی او را به یک زندگی عاشقانه و رمانتیک تبدیل کرد. داستان زندگی تایلر و جوانا که بخاطر یک جعبه کفش ساده با هم آشنا شده اند را در ادامه بخوانیم.
18 سال پیش تایرل ولف در یک پروژ خیریه به نام مراسم کریسمس کودکان شرکت کرد که طی مراسم باید یک عدد هدیه کوچک همراه با نامه و عکس خودش را ارسال می کرد. تایرل بدون هیچ آدرسی یکی از عکس هایش را داخل جعبه کادو به فیلیپین فرستاد. جوانا بعد از دریافت هدیه نامه تشکر می فرستد اما هرگز به دست تایرل نمی رسد. در سال 2009 تایرل در صفحه فیسبوکش یک درخواست از “جوانا مارچان” دریافت کرد اما نه درخواست را پذیرفت و نه رد کرد.
چند ماه بعد از روی کنجکاوی درخواست جوانا را می پذیرد و جوانا درباره هدیه ای که در کودکی دریافت کرده بود می گوید. تایرل از مادرش درباره جزئیات هدیه ای که در کودکی به فیلیپین فرستاده بود می پرسد و متوجه می شود جوانا همان دختری است که هدیه تایرل به دستش رسیده.
تایرل و جوانا به صحبت در فیسبوک ادامه می دهند تا این که همدیگر را ملاقات کنند. تایرل با وجود این که از تنها سفر کردن می ترسید اما برای دیدن جوانا به مانیلا می رود و بعد از چند روز به خانه بر می گردد. تایرل در دیدار دوم جوانا را از پدرش خواستگاری می کند و در مزرعه خانوادگی تایرل با هم ازدواج می کنند. خانواده جوانا به دلیل مشکلات پاسپورت نمی توانند در عروسی شرکت کنند به همین دلیل جشن دیگری در فیلیپین ترتیب می بینند و اکنون صاحب یک فرزند شده اند.