به گزارش ایسنا و به نقل از سایکوسنترال، باور سنتی در مورد ماهیت هوش و استعداد از نظر علم نوین کامل به نظر نمیرسد. طبق باور سنتی افرادی هستند که به طور ذاتی از موهبت هوش بیشتری برخوردارند و در این میان افرادی هستند که باز هم به طور ذاتی هوش و استعداد ضعیفتری دارند.
از آنجاییکه علم روانشناسی همچنان در حال کشف ابعاد جدید و ناشناخته انسان است، بنابراین بهتر است بدانیم که هوش و استعداد یک مفهوم ساده و ذاتی نیست، بلکه هوش و استعداد نیازمند شکوفایی است و این وظیفه پدر و مادر است که استعداد فرزند خود را در گام اول شناسی کنند و در مراحل بعد در جهت شکوفایی آن گام بردارند.
از نظر روانشناسی مدرن، مفهوم هوش و استعداد به عواملی همچون مراقبت صحیح والدین، سیستم آموزش و پرورش مطلوب، شرایط جسمی و ذهنی مطلوب، انگیزه بالا و توانایی کشف، تمرکز و کنترل احساسات وابسته است.
از نظر علم روانشناسی هوش و استعداد صرفا کسب رتبه مشخصی در شاخص IQ نیست، بلکه این مفهوم دارای ابعاد و مفاهیم پیچیدهتری است که به شکل مستقل ظاهر میشوند.
در واقع با گسترش و شکوفایی فرهنگهای جدید در مقایسه با گذشته، تقریبا همه انسانهای متمدن به این باور دست یافتهاند که مفهوم استعداد در فرهنگهای مختلف متفاوت است. همانطور که مفهوم کار و تلاش در میان مردم آمریکا و ژاپن کاملا متفاوت است.
بنابراین برای جلوگیری از مقایسه و تحلیل هوش کودکان بهتر است به دستهبندی هوش و استعداد دکتر هاوارد گاردنر، روانشناس پرآوازه توجه کنید.
وی هوش و استعداد را در هشت گروه طبقهبندی کرد و با طبقهبندی افراد صرفا از طریق شاخص IQ مخالفت کرد.
1. هوش زبانی( توانایی استفاده مطلوب از زبان)
2. هوش منطقی( توانایی و ظرفیت درک منطق و استدلال)
3. هوش فضایی( درک مطلوب از فضاها و فواصل بین اجسام)
4. هوش موزیکال (توانایی خلق و تکرار الگوهای صوتی خاص)
5. هوش بدنی( توانایی حرکتی و استفاده از عضلات بدن)
6. هوش شناختی دیگران ( توانایی درک دیگران از طریق احساساتی همچون هوش اجتماعی و عقل سلیم)
7. هوش شناخت خود ( هوش هیجانی و هوش شخصی)
8. هوش طبیعی( شناخت و درک پدیدههای طبیعی جهان اطراف مثل گیاهان و حیوانات)
تحقیقات اخیر حاکی از آن است که متاسفانه در باور عموم مردم تنها دو مهارت اولیه هوش یعنی هوش زبانی و منطقی اهمیت دارد و همین مسئله در سرکوب انگیزههای کودکان بسیار موثر است.