به گزارش تسنیم، پطر و کاترین کبیر، ژوزف استالین و ... روسیه زمانی در جهان قدرتمند جلوه میکند که مردی قدرتمند در مسکو بر سریر قدرت تکیه زده باشد. قدرت روسیه بیش از آنکه بر یک ساختار سیاسی – اجتماعی تکیه داشته باشد، بر فردی اتکا دارد که در راس این ساختار نشسته است.
ولادیمیر پوتین، رئیس فعلی جمهوری فدراتیو روسیه، خصوصیات شخصیتی یک رهبر کاریزماتیک را دارد. نوع رهبری پوتین در جامعه روسیه، بیش از آنکه ساختاری باشد بر نیرو و توانایی شخصی او که دارای جاذبه برای اکثریت قاطع روسهاست، متکی است. پوتین توانست چشماندازی بسیار متفاوت از دوران سیاه گورباچف و یلتسین را برای مردم روسیه رقم بزند و دورانی را به منصه ظهور برساند که بار دیگر روسیه در سطح بینالمللی حرف برای گفتن دارد، در بحرانهای بینالمللی ورود میکند و با قاطعیت در شورای امنیت اهداف سیاسی و منطقهای خود را به پیش میبرد. حتی در عرصه اجتماعی و فرهنگی اکنون روسیه پوتین با روسیه ماقبلش قابل قیاس نیست، نمونه آن برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال که مشخصا نام روسیه را برای چند ماه در صدر اخبار جهان نشاند.
اما موفقیتهای پوتین در سالهای اخیر، خود میتواند موجد نوعی نگرانی در روسیه باشد و آن اینکه پس از پوتین چه کسی میتواند روسیه را مدیریت کند؟ پس از پوتین، چه کسی میتواند روند رو به رشد سالهای اخیر این کشور در عرصه اقتصادی و بینالمللی را حفظ کند؟ پوتین اکنون 65 ساله است، با گذراندن دوره شش ساله فعلی ریاستجمهوری 71 ساله خواهد شد و بر اساس قانون اساسی روسیه، بیش از دو دوره پیاپی نمیتواند رئیسجمهور این کشور باشد. با این حساب، حتی اگر بخواهد پس از یک دوره شش ساله جدایی از قدرت در انتخابات شرکت کند، سیاستمداری 77 ساله خواهد بود که توان جسمی لازم برای اداره کشوری چون روسیه را ندارد. لذا، دوره فعلی ریاستجمهوری پوتین، احتمالا آخرین دوره ریاستجمهوری او و حضورش در کرملین است.
هر چند در مصاحبه با انبیسی، پوتین گفته است که از سال 2000 میلادی بهدنبال جانشین برای خود است، هنوز کسی دقیقا نمیداند که آیا پوتین کسی را بهعنوان جانشین درنظر گرفته است یا نه؟ این احتمال وجود دارد که اگر خود او آشکارا کسی را برای جانشینی برجسته کند، همین فرد بخواهد دست به تضعیف قدرت او بزند، امری که در تاریخ روسیه بیسابقه نیست. استالین، در برابر لنین ایستاد، برژنف در برابر خورشچوف، «گنادی یانایف» در سال 1991، کودتایی ناموفق را علیه میخائیل گورباچف ترتیب داد و «الکساندر روتسکوی»، معاون بوریس یلتسین هم در سال 1993 کودتایی ناموفق را علیه رئیسجمهور وقت روسیه ترتیب داد؛ همین کودتا باعث شد که یلتسین سمت معاونت ریاست جمهوری را کلا حذف کند!
از سوی دیگر اگر پوتین بخواهد در سالهای پایانی کسی را به عنوان جانشین برگزیند، این احتمال وجود دارد که او زمان کافی جهت آمادهسازی خود برای رسیدن به عالیترین سطح سیاسی در روسیه را نداشته باشد. در همین حال، توجه به این نکته نیز ضروری است که در روسیه، پوتین با یک اپوزیسیون غربگرا مواجه است که بهصورت مشخص حتی تحت حمایت مالی رقبای غربی روسیه نیز قرار میگیرند. «الکسی ناوالنی»، از مشهورترین چهرههای اپوزیسیون غربگراست که شورشهایی را هم تاکنون علیه دولت روسیه به راه انداخته است. اگر دوران پس از پوتین به دوران ضعف در قدرت مرکزی تبدیل شود، چهرههایی نظیر ناوالنی میتوانند بهترین بهره را از این فرصت ببرند.
یکی از سناریوهایی که برای روسیه پساپوتین در نظر گرفته میشود، چیزی شبیه به سناریویی است که در سال 2008 رخ داد. در آن سال دیمیتری مدودوف، نخستوزیر پوتین، رئیسجمهور شد و پوتین به مقام نخستوزیری رسید اما قدرت اصلی در اختیار پوتین بود. او بلافاصله در سال 2012 در انتخابات شرکت کرد و منتظر نشد که مدودوف برای بار دوم رئیسجمهور شود. اما چنین سناریویی باز هم یک مانع دارد. پوتین پس از سال 2024 برای مدت زمان زیادی نمیتواند در سمت اجرایی باقی بماند چون سن بالای او، توان او را کاهش خواهد داد. بنابراین، احتمال رخداد چنین سناریویی در سال 2024، بهمراتب کمتر از سال 2008 است.
برخی نیز مدعی هستند که پوتین ممکن است با تغییر در قانون اساسی، امکان تداوم ریاستجمهوری خود را فراهم آورد که این سناریو نیز به دو دلیل احتمال بالایی نخواهد داشت: اول، همانطور که پیشتر گفته شد، سن و سال پوتین در سال 2024 و دوم، جملاتی که خود او در مصاحبه با انبیسی در ماه مارس گفته است: «من هرگز قانون اساسی را، بهخصوص برای خدمت به منافع خودم تغییر ندادهام و امروز نیز چنین قصدی ندارم.»
در این میان، مرکز اندیشکده کارنگی در مسکو، یادداشتی را به قلم «کریل روگوف» منتشر کرده که نظری بدیع را مطرح میکند. انتشار این یادداشت پس از ورود ولادیمیر پوتین به دوره چهارم ریاستجمهوریش صورت پذیرفته است.
این روزنامهنگار و تحلیلگر ارشد روس مینویسد: «تا به این لحظه، نمیتوانیم بهطور دقیق در خصوص راهحل مشکل جانشینی [پوتین] پیشبینی کنیم. در واقع، شخص پوتین هم پاسخ روشنی به این مساله ندارد. با این حال، با انتخاب کابینه جدید، روسیه مکانیزم منجر به اتخاذ تصمیم جانشینی را به کار انداخت. این بدان معناست که میتوانیم نتایجی معقول در خصوص رویکرد احتمالی انتقالی پوتین به دست آوریم.»
بلافاصله پس از آغاز چهارمین دوره ریاستجمهوری ولادیمیر پوتین در تاریخ هفتم ماه مه، «دیمیتری مدودوف» بار دیگر به سمت نخستوزیری روسیه منصوب شد. این انتصاب، انگارهای را که با یکدورهای شدن ریاستجمهوری مدودوف در سال 2012 در روسیه بهوجود آورد از بین برد. در سال 2012 و پس از آنکه پوتین خود به میدان انتخابات پای گذاشت و اجازه نداد دیمیتری مدودوف برای دومین بار رئیسجمهور شود، در روسیه این تعبیر گسترش یافت که مدودوف جایگاه ولی عهدی ولادیمیر پوتین را از دست داده است.
البته این همه ماجرا از نظر روگوف نیست، نشانه دیگر آن است که «کنستانتین چیوچنکو»، مرد مورد اعتماد مدودوف، بهعنوان رئیس دفتر او و معاونش منصوب میشود. این بدان معناست که در دوره شش ساله پیش رو، مدودوف احتمالا میتواند قدرت سیاسی بیشتری را بهعنوان نخستوزیر داشته باشد.
از سوی دیگر، سناریویی که نویسنده بنیاد کارنگی معتقد است ولادیمیر پوتین تعقیب خواهد کرد، ترکیبی از دو مدل است: انتخاب جانشین (دیمیتری مدودوف) در عین توزیع قدرت سیاسی در میان حزبش (روسیه واحد). مدودوف نسبت به پوتین شخصیت سیاسی ضعیفتری محسوب میشود و این امر ابداعات ساختاری را تسهیل میکند.
به نوشته روگوف، «در سناریوی ترکیبی، رئیسجمهور [پوتین] جانشین خود را انتخاب میکند اما برخی اختیارات ریاستجمهوری به نخستوزیر انتقال یافته و علاوه بر آن، حزب حاکم نقش مهمتری خواهد یافت. این سازماندهی، یک شاخه جدید قدرت را در دستگاه اجرایی روسیه معرفی خواهد کرد.» از نظر روگوف احتمالا افراد سرشناستری وارد ساختار رهبری حزب حاکم روسیه خواهند شد و همچنین احتمال دارد شخص پوتین، خود رهبری حزب را بر عهده بگیرد. در این سناریو با افزایش اختیارات نخستوزیر، عزل او به تائید پارلمان نیاز خواهد داشت و بنابراین قدرت پارلمان نیز رشد خواهد کرد.
به هر روی، آنچه روگوف پیشبینی کرده نیز چیزی بیش از یک گمانهزنی نیست. با گذر زمان و نزدیک شدن به سال 2024، شاهد جدیتر شدن مساله جانشینی ولادیمیر پوتین خواهیم بود و البته توجه به این نکته ضروری است که علاوه بر پوتین، مدودوف و حزب روسیه واحد، عوامل دیگری نیز در حصول راهحل نهایی نقش خواهند داشت که از جمله آنها میتوان به نقش انکارناپذیر افکار عمومی روسیه نیز اشاره کرد که همچنان پوتین در آن جایگاه ویژه و غیرقابل انکاری دارد.