گاهی میتواند جوانکی باشد به رسم روزگار نامرادی و نامردی کند و چنان در رگ خواب از دستش حرص بخوری و توی دلت فحشش بدهی و با دسته پلاستیکی صندلی سینما چنان مچبیندازی که بیرون سینما منگ از اینهمه نامردی و عصبی از آن همه حماقت بازیگر زن مقابلش باشی. کوروش تهامی آدم خوش محضری است. وقتی حرف میزند.
زیاد با انگشتهایش ور میرود و جوابهایی سریع و سالم و منطقی میدهد. چندی پیش مهمان ما بود و برای روز تولدش این گفتوگو را که با او داشتم از نظر بگذرانید.
نام؟
کوروش تهامی.
متولد؟
1350
محله کودکی؟
تولد، پامنار و کودکی در سعادتآباد.
یک خاطره مهیب از کودکی؟
نزدیک بود خونمون رو آتیش بزنم!
دغدغه همین الان؟
امیدوارم هم فکر خودم همیشه درست کار کند هم مردم.
شغلهای تاکنون؟
در زمینه هنر بوده بیشتر، تدریس موسیقی، سازهای کوبهای.
بدترین نمره دوران تحصیل؟
دقیقا یادم نیست، فکر میکنم 7 و8.
اگر از صفر شروع کنید؟
دوباره درگیر عالم هنر میشوم، موسیقی و بازیگری.
شبیه کدام دستگاه موسیقی هستید؟
دستگاه همایون.
اگر شما را گروگان گرفتند، چه کسی آزادتان میکند؟
همانی که همسفر من است؛ همسرم.
گل فروشی یا کتابفروشی؟
چه سوال سختی. خب طبیعتا هردو را خیلی دوست دارم، سعی میکنم در گلفروشی کار کنم که بتوانم در یک بخش آن کتابفروشی نقلی راه بیندازم .
یک ساز برای تنهایی؟
فلوت کلیدی.
کتابی که همه مطمئن هستند خواندهاید ولی نخواندهاید؟
کلیدر را کامل نخواندم.
لحظهای بوده در زندگی که فکر کردید گل کاشتید؟
در زمینه کاری، فیلم رگ خواب.
سینما از جون بشر چی میخواد؟
سینما آینه تمام قد انسان هاست و همه آرمانها و عقاید و آرزوهای بشرمتعالی در سینما متجلی است. اگر غیر از این است درست عمل نمیکند.
دوره تاریخی که دوست داشتید در آن زندگی کنید؟
من عاشق زندگی در دهه 40 هستم.
تحصیلات؟
لیسانس بازیگری ـ کارگردانی تئاتر.
اولین باری که خودتان را روی پرده سینما دیدید؟
سال 75 در جشنواره فجر برای فیلم سینما سینماست آقای دری.
اهل زنگ زدن هستید یا پیام فرستادن؟
ـ جز مواقع ضروری، اهل صحبت کردن با تلفن نیستم.
کلید جا میگذارید؟
نه معمولا.
به نظر خودتان کوروش تهامی چهجوری میمیرد؟
هیچکس از نحوه مردنش آگاه نیست ولی واقعا دوست دارم در زمان کار کردن این اتفاق بیفتد.
یک جا برای دفن شدن؟
قبرستان پرلاشز.
یک جا برای زندگی؟
هرجایی که آدم احساس راحتی کنه.
مواجهه جدی با مرگ داشتین؟
نه، یادم نمیاید.
یک خودکار نو به شما میدهند. میخواهید امتحانش کنید، چه کلمهای مینویسید معمولا؟
فریاد.
غمانگیزترین اتفاق زندگی؟
فوت مادربزرگم در کودکی خیلی خاطره تلخی بود. ولی خب اخیرا اتفاقات بد زیاد میافتد.
یک دوست صمیمی که ما هم میشناسیم؟
استاد جمشید مشایخی.
آخرین خوابی که دیدید؟
معمولا خواب کارهایی را که انجام میدهم میبینیم، یا آدمهایی که با آنها کار میکنم؛ خواب خاص خیلی نمیبینم.
بهترین دیالوگ عمرتان که زمزمهاش میکنید؟
جدیدترینش در فیلم رگ خواب بود. آنجا که خطاب به خانم حاتمی میگفتم: «دقت کردی آدما از یه جایی به جای شما میگن تو.»
کوروش تهامی چه رنگی است؟
سبز آبی.
آواز هم کار کردید؟ در فیلم روزیروزگاری صدای شماست؟
بله، به پیشنهاد آقای فخرالدینی آواز جوان چوپان در کوه را اجرا کردم. در استودیو خیلی داخل دستگاه و اصولی خواندم. جناب فخرالدینی فرمودند پسر جان این صدای یک چوپان شهر ندیده و اوستا ندیده است. کمی بیدر و پیکرتر بخوان. خواندم و آن شد.
دختر به بازیگر میدهید؟
اگر بازیگر باشد بله، صفت بازیگر خیلی بار سنگینی دارد و راحت نمیشود به هر کسی گفت بازیگر...
هیتلر؟
دیکتاتور.
حسام بیگ؟
آقای پاکنیت.
حاج کاظم آژانس شیشهای؟
پرویز پرستویی.
میرزا کوچک خان؟
نقطه مقابل.
ابراهیم حاتمی کیا؟
فیلمساز جنگ.
دیوید بکهام؟
بازیکن واقعی فوتبال.
حافظ؟
نابغه.
فضای مجازی؟
متاسفانه در کشور ما فضای مجازی محل عرض اندام آدمهای قد کوتاه است.
آخرش چه میشود؟
کلاغه به خانهاش نمیرسد...
* گفت و گو از حامد عسکری (شاعر و نویسنده) / جام جم