جام جم: محمود غفاری از جمله فیلمسازانی است که همواره دغدغههای اجتماعی داشته و این را در آثار کوتاه و مستندی که تا پیش از این انجام داده، بهخوبی شاهد هستیم. او در اولین فیلم بلند خود «شماره 17 سهیلا» سراغ موضوعی شجاعانه رفته که امروزه در سیاهه مشکلات مورد توجه سینمای ایران گم است.
او در این داستان زندگی دختری چهلساله را روایت میکند که از اضافه وزن مفرط رنج میبرد و بتازگی متوجه شده اگر هرچه زودتر بچهدار نشود، دیگر نمیتواند تجربه مادر بودن را کسب کند. این فیلم به رغم تمام نقایصی که دارد به لحاظ کشیدن آژیر خطری موثر، شایسته قدردانی است و ضمن اینکه مساله تاخیر در ازدواج و مشکلات ناشی از آن را محور خود قرار میدهد، در زمینه سینمای اجتماعی فیلمی ماندگار است. اینکه چرا محمود غفاری فیلمسازی که پیش از این یک فیلم بسیار جمع و جور به نام «این یک رویا نیست» ساخته برای فیلم دومش سراغ موضوعی زنانه آمده و اینکه چرا فکر کرده میتواند این موضوع را میتواند بدون اینکه مخاطب احساس توهین کند بسازد، از جمله مسائلی است که سعی شده در این گفتگو به آن پرداخته شود. با محمود غفاری درباره تاثیر سینما بر کاهش آسیبهای اجتماعی و همچنین خط قرمزها و تبعیضهایی که فیلمسازان اجتماعی با آن درگیر هستند، گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
چطور میشود یک فیلمساز مثل شما در اولین تجربه فیلمسازی بلندش سراغ یک دغدغه اجتماعی که کمتر به آن پرداخته شده میرود؛ موضوعی که پرداختن به آن پیش از این تا حدودی تابو محسوب میشد؟
«شماره١٧ سهیلا» اولین فیلم بلند من نیست و من قبل از آن دو فیلم بلند دیگر ساخته بودم که، چون موفق نشدم برایشان پروانه نمایش بگیرم، از نظر ارشاد فیلم اولی معرفی شدم در حالی که دو فیلم قبلی من نمایشهایی در خارج از کشور داشت و چند جایزه هم از جشنوارههای مختلف دریافت کرده بودم. شما اگر آن فیلمها را میدیدید شاید این سوال را به شیوه دیگر میپرسیدید، چون این فیلم آخرم در مسیر طبیعی آن دو فیلم قبلیام است و آنها نیز سوژه التهاباتی دارند که باعث عدم نمایششان شد. تنها تفاوت آن دو با فیلم اخیرم این بود که یاد گرفتم چگونه یک موضوع حساس و ممنوعه را طوری بسازم که قابل نمایش باشد. من معمولا به طرح مسائل زنان علاقه دارم و طرح این مسائل در جامعه ایران تابو محسوب میشود.
من علاقهای برای پرداختن به تابوها ندارم، بلکه علاقهام به یک حوزه، ناخودآگاه مرا به سمت ممنوعه میکشاند.
فکر میکنید در حوزه سینمای اجتماعی با وجود اینکه برخی مسائل برای جامعه ما تابو است، فیلمساز برای ساخت اثرش با چه مشکلاتی روبهروست؟
در شرایط عادی و یک فیلمنامه خنثی، ساختن فیلم یک فرآیند بسیار پیچیده و طاقتفرساست. شما چند ماه باید صرف نوشتن یا پیدا کردن فیلمنامه کنید. بعد از آن چند ماه صرف پیدا کردن تهیهکننده و سرمایهگذار میشود که تازه اول کار است، چون باید بروید در نوبت دریافت پروانه ساخت و بعد از آن پیشتولید و شرایط سخت انتخاب بازیگر و تولید پر مشقت یک فیلم. اینها که تمام شد متوجه میشوید که اگر آن را هم به سلامت بگذرانید، تازه میافتید دست پخشکننده و سینمادار که به شما میفهمانند تمام سختیهایی که تا الان کشیدهاید هیچ بوده، چون اینجا دیگر جایی است که شما را تا مرز تنفر از شغلتان پیش میبرند و تحقیرتان میکنند. همه اینها را گفتم به اینجا برسم که حالا شما اگر یک فیلم اجتماعی با موضوعی ملتهب بسازید، تمام این مشقات از همان ابتدا برایتان چند برابر میشود و شما در تمام مراحل ساخت تا اکران یک کار سینمایی، مدام در حال فشار و ضربه خوردن و آسیب دیدن هستید و نهایتا فیلم و خود فیلمساز تبدیل به بیماری با جسم نحیف میشوند که قدرت تاثیرگذاری و دیده شدن را از دست دادهاند. همه اینها باعث میشود سینما و سینماگر در کشور ما اخته شوند و به جایی برسیم که سینما هیچ تاثیری در افکار عمومی نداشته باشد. در چنین شرایطی فضا برای ابتذال فراهم میشود که همگی شاهد آن هستیم.
خودتان فکر میکنید آسیبی که در این فیلم آن را مطرح میکنید چقدر مهم است و نسبت آن با دیگر آسیبهایِ جامعه چگونه است؟
طرح مسائل جنسی در کشور ما معمولا تابو محسوب میشود. قانون مشخصی هم در این مورد وجود ندارد، بیشتر سلیقهای است. ما همیشه حجب و حیا را در مقابل طرح مسائل جنسی قرار دادهایم. یک روی دیگر این ماجرا هم وصل کردن آن به مباحث فساد و بیاخلاقی است، در حالی که این دو موضوع کاملا از هم جدا هستند. مجموعه این عوامل باعث شده ما کلا صورت مساله را پاک کنیم و اتفاقات پیش آمده در این حوزه تبدیل به امور زیرزمینی شود. همین مساله موجب شده کوچکترین آسیب و زخم در این حوزه مخفی مانده و تبدیل به عفونتهای داخلی در جامعه شود که امروز دیگر به مرز بحران رسیده است. من با این فیلم قصد داشتم گفتمانی در این حوزه مطرح کنم و نشان دهم صحبت در این مورد نهتنها تابو نیست بلکه از ضروریات واقعی جامعه ماست. ما در کشورمان در مورد تمام آسیبهای اجتماعی به قدر کفایت صحبت کرده و میکنیم، این حوزه، اما نیاز به اندکی شجاعت و از خود گذشتگی و قبول ریسک داشته و دارد که البته با تجربه دو فیلم غیرقابل نمایش، توانستم فرمول آن را پیدا کنم.
یعنی در ساخت این فیلم به نوعی شما بالاتر از فیلمساز و پژوهشگر رفتار کردید؟
دقیقا. شما در سینما وظیفهتان ساخت و بسط درام است و همه فوکوس بر روی این مساله است. نهایتا کار بیشتری که انجام میدهید این است که در مرحله اجرا، فیلم را طوری بسازید که باورپذیر باشد و در تماشاگر حس همذاتپنداری با کاراکتر یا سوژهتان به وجود بیاورید. اما در فیلم شماره17سهیلا شما جز موارد بالا، یک مسئولیت اجتماعی هم دارید آن هم در جامعه پیچیدهای مثل ایران. حالا شما جز نیت تاثیرگذاری بر فرهنگ غلط جامعه، به تاریخ هم باید وفادار بمانید و شرایط را به واقعیترین شکل ممکن نشان دهید و در کنار آن تحلیل خودتان به عنوان یک شهروند نیز به فیلم اضافه کنید تا هویت فیلمتان حفظ شود. پس شما باید کمی فراتر از یک فیلمساز که صرفا برای سرگرمی مخاطب فیلم میسازد، عمل کنید. البته به خاطر مشقات این نوع فیلمسازی، شاید دیگر توان ادامه دادن به این شکل را نداشته باشم و خودم را بسپارم به تبر اختهسازی سیستم!
وقتی فیلم را در میان مردم میدیدید از اینکه شاهد واکنشهایِ غیرمعمول باشید واهمه نداشتید؟
کاملا میدانستم دست روی چه موضوعی گذاشتهام و واکنشها را پیشبینی کرده بودم به همین خاطر کمی کندی به فیلم تزریق کردم که از بار تلخی فیلم کم کنم. البته کتمان نمیکنم که واکنش اغلب مثبت مخاطب غافلگیرم کرد. شاید منتظر اندکی چالش بودم، اما واکنش تماشگر نشان داد که جامعه امروز ایران چقدر تشنه طرح چنین موضوعاتی است.
شما در این فیلم سراغ بازیگران ستاره یا چهره سینمای ایران نرفتید. استفاده از این هنرمندان به این دلیل بود که تصور کردید موضوع به این ملتهبی با حضور بازیگران غیرچهره بیشتر دیده و درک میشود؟ کمی درباره حضور این بازیگران و مخصوصا نقشی که زهرا داوودنژاد آن را ایفا کرد بیشتر توضیح میدهید.
سرمایهگذاری در چنین فیلمهایی حتما ریسک بالایی میطلبد، به همین خاطر باید از همان ابتدا با پایین آوردن هزینه تولید، ریسک سرمایهگذاری را هم پایین آورد. هنرپیشههای استار فقط زبان پول را میفهمند. مخصوصا در سالهای اخیر که پولهای بیحساب و کتاب و مشکوک وارد سینما شده و مستقیما به جیب آنها رفته. ترجیح دادم فیلم را با بازیگران بیادعا و شرایط تمیز بسازم، رفتن سمت استارها امکان کثیف شدن فیلم را زیاد میکند. از طرف دیگر فیلم اقتضا میکرد یک هنرپیشه کمتر شناختهشده، با فیزیک و بازی توانمندانه انتخاب شود. من از همان ابتدا به زهرا داوودنژاد یا هنرپیشهای شبیه خصوصیات او فکر میکردم که با پایین آوردن هزینه تولید فیلم توانستم تهیهکننده را مجاب کنم نقش اصلی فیلمم را زهرا بازی کند.
چرا در فیلمتان بخشهای مربوط به بنگاه همسریابی را با نگاهی مفرح روایت کردید؟
این فیلم نیاز به فضاسازی مفرح داشت تا تلخی سوژه باعث رنجش تماشاگر نشود. یکی از جاهایی که این امکان را به فیلم میداد بخش بنگاه همسریابی بود. البته به نظرم کلا دیدگاه عمومی مردم نسبت به مقوله ازدواج کمی بار کمدی به همراه دارد.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
یک پروانه ساخت گرفتهام برای فیلم جدیدم که به دلیل شرایط سیاسی و اقتصادی کشور، برای تولید آن کمی مردد هستم و شاید ترجیحم این باشد که در شرایط حساس و ویژهای که قرار داریم، تمرکزم روی تحلیل شرایط امروز کشورم باشد. این مساله تمرکزم را در سینما به هم میریزد. فکر میکنم الان شرایط برای ساخت فیلم مهیا نیست و فقط باید جامعه را تماشا کرد و نوشت.