جام جم: توانایی بالای احمدجو، کارگردان این مجموعه در به تصویر کشیدن فضا و زندگی افراد و قماش مختلف اعم از راهزن، کوچنشین و روستایی با کمترین میزان تعصب سیاسی، منحصربهفرد است. از سوی دیگر نقشآفرینی بازیگران این اثر نیز بسیار چشمگیر بود. از غرور و لجاجت مرادبیک (خسرو شکیبایی) و خشونت و در عین حال رأفت کمرنگ حسامبیک (محمود پاکنیت) و صلابت و منش مردانه خاله لیلا (ژاله علو) و... تا سادگی گل آقا چه در نوجوانی و چه در جوانی (حسین پناهی) همگی نشان از نوعی ظرافت در مصور ساختن زندگی افراد مختلف جامعه در زمانی نامعلوم را دارد. احمدجو فعالیت سینمایی خود را از سال 63 با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد. نخستین و تنها فیلم بلند سینمایی او «شاخههای بید» است که سال 67 ساخته شد.
او در تلویزیون مجموعههای «تفنگ سرپر» و «اوسنه پادشاهی» هم ساخته و چند فیلمنامه هم نوشته و تحویل داده، اما خبری از ساخت آن نشده است. چندی پیش با امیرخانی درباره پیوند ادبیات و تلویزیون گپ صمیمانهای داشتیم و او در این گفتگو اشاره کرده بود که مجموعهای که با علاقه زیاد دنبال کرده، سریال روزی روزگاری بود و همین بهانهای شد تا ما به سراغ احمدجو برویم و با او درباره خلق دنیای عجیب و غریب کارهایش به گفتگو بنشینیم.
چندی پیش با آقای امیرخانی گفتگو کردیم و او از سریال روزی روزگاری بهعنوان خاطرهانگیزترین اثر تلویزیونی یاد کرد. آقای احمدجو! این تصور را داشتید که این سریال بعد از گذشت نزدیک به دو دهه هنوز هم محبوب باشد و سر زبان مردم؟
روحم هم خبر نداشت تا این میزان محبوب شود! راستش نمیشود از قبل پیشبینی کرد، ولی وقتی یک فیلمساز آستین بالا میزند، مسلما میخواهد کار موفقی باشد، به همین دلیل نهایت تلاشش را میکند. حال نتیجه چه شود، بستگی به خیلی عوامل دارد، اما من هر آنچه که به عقلم میرسید در راستای بهتر شدن مجموعه روزی روزگاری انجام دادم.
پس تصوری نداشتید که موضوع سریال روزی روزگاری بتواند مردم را درگیر کند؟
که چی؟
اینکه به قول معروف سریال بتواند گل کند؟
من به موضوع سریال خیلی دلبسته بودم و ماجرای آن هم به سالها پیش برمیگردد. روزی که نامم را در فهرست قبولشدگان مدرسه تلویزیون دیدم، همان لحظه با خودم عهد کردم که اگر در آینده فیلمساز شدم، بدون شک فیلمی بسازم که موضوع آن بیابان باشد. من از کودکی به بیابان وابسته بودم و هر زمان سری به ولایت مان میزدم، حتی قبل از آن که به دیدن پدربزرگ بروم، سوار موتورسیکلت خدابیامرز پدرم میشدم و راهی بیابان میشدم.
مگر بیابان برایتان چه جاذبهای داشت که تا این حد درگیرش شده بودید؟
چهار پنج ساله بودم که برای اولینبار همراه پدرم راهی بیابان شدیم. همانطور که در سریال دیدید مردم برای سوخت بوتهها را در بیابان میکندند، پدرم هم برای این کار میرفت. تا اینکه یک روز هوس کرد و مرا با خودش برد. در نگاه اول در بیکرانه بودن و نهایت افق خاص بیابان غرق شدم و از همان زمان آویزان پدر تا من را هم به بیابان ببرد، حتی برای رسیدن به خواستهام گریه و زاری میکردم، زیرا درگیر افق بینهایت زیبای بیابان شده بودم.
پس بیابان برایتان خوشیمن هم بود، زیرا ساخت سریال روزی روزگاری جزو کارهای وزین شما در تلویزیون است؟
بله خوشیمن بود. البته بیابان همیشه و از کودکی بهشت و خلوتگاه من بود و از همان مقطع با هم حسابی دوست شدیم.
به نظر بسیاری از کارگردانان و نویسندگان، شما کارگردان باسوادی هستید، اما چرا با وجود زحمت زیادی که برای ساخت سریالهای «تفنگ سرپر» و «اوسنه پادشاهی» کشیدید، نتوانستید محبوبیت روزی روزگاری را کسب کنید؟
«تفنگ سرپر» و «اوسنه پادشاهی» طرفداران خودشان را دارند و به مرور کشف میشوند. دلیل اینکه تفنگ سرپر در پخش اول نتوانست خیلی محبوب باشد به خاطر پراکندگی موضوعی بود. کاری که قرار بود 26 قسمت باشد، 43 قسمت شد و تدوین و پخش همزمان شده بود و ما باید خیلی سریع میرساندیم. البته با این قول که پخش اول تمام شد اصلاحات انجام شود، اما هرگز این اتفاق نیفتاد. اما تفنگ سرپر در پخش مجدد از آیفیلم از سوی مخاطبان کم کم کشف شد، ضمن اینکه پاداش ما برای سریال روزی روزگاری هم تا نیمههای پخش، حرفهای رکیک بود که تلفنی نثارمان میکردند!
ولی در زمان پخش سریال روزی روزگاری خیابانها خلوت میشد؟
از قسمت هفتم به بعد ورق این سریال برگشت.
اما این اتفاق در سریال تفنگ سرپر نیفتاد و ورق این سریال از نیمههای پخش برنگشت؟
زیرا به غیر از پراکندگی موضوع، پخش نامناسب هم داشت. پخش تفنگ سرپر در همان زمان همزمان با یک سریال عامهپسند شبکه سه شد که فتحعلی اویسی در آن بازی میکرد. اتفاقا بچهها هم جذب لحن کمدی این بازیگر شده بودند. اما در همان زمان هم تفنگ سرپر مشتری خودش را داشت، تا اینکه پخش آن ساعت 12 شب شد و همین لطمه به کار زد.
ولی قبول ندارید موضوع سریال مردم را جذب نکرد؟
ولی در پخش از آیفیلم طرفداران خودش را داشت و حتی از این کار اصلاح نشده لذت بردند.
اما هیچوقت در جامعه درباره سریال تفنگ سرپر حرف زده نشده و این در حالی است که تکه کلامهای مرادبیک و حسامبیک روزی روزگاری سر زبانها افتاده بود؟
من اشاره به مشکلات سریال تفنگ سرپر کردم. عدهای مشت خودشان را باز کردند و خرده گرفتند که سریال بدی است. در حالی که ناآگاهی از فیلمسازیشان را جار زدند. به نظرم تفنگ سرپر در پخش اول و پخشهای بعدی طرفداران سفت و سخت خودش را داشته و به مرور بعد از کشف شدن بیشتر هم میشود.
اما سریال اوسنه پادشاهی هم نتوانست به این محبوبیت برسد؟
بهدلیل اینکه تدوین این سریال خیلی دستکاری شد. اگر تدوینی که من داده بودم پخش میشد حتما مخاطبان بیشتری داشت.
یعنی به شما چیزی نگفتند و این کار انجام شد؟
نه، نگفتند و هر کاری خواستند انجام شد. ولی با این حال معتقدم طرفداران این سریال هم کم نیست. اتفاقاً اوسنه پادشاهی جزو کارهای جدی است که با عادتهای ذهنی مخاطب تطابق ندارد و باید مخاطب آن را کشف کند و لذت ببرد که طرفداران این سریال با این نگاه سریال را دیدند. این اتفاق هم برای سریال روزی روزگاری افتاد و بعد از قسمت هفتم مخاطب توانست عادت ذهنیاش را بشکند.
فکر میکنید مخاطبان تفنگ سرپر و اوسنه پادشاهی به اندازه روزی روزگاری است؟
از نظر تعداد هنوز نه. اما در پخشهای بعدی آرام آرام مشتریهای خودش را پیدا میکند. باید با لحن کار آشنا شوند.
چرا سالهاست که بیکار هستید؟
من هیچوقت کمکار نبودم.
ولی سالهاست که سریال نساختید.
بخشی از سریال ساختن دست من است و بخش اعظم هم به اراده مدیران برمیگردد، اما چند فیلمنامه نوشتم که خریداری شده است. فیلمنامههای خریداری شده هم در شبکه یک و سه موجود است.
فضای آنها شبیه سه کار قبلیتان است؟
لحن کارهای من شباهت دارد، اما موضوعات نه. در شبکه یک سریالی به نام تولد با مضمون دفاع مقدس و یک سریال با محوریت حمله مغولها دارم. در شبکه سه هم سریالی با نام صحرایی با موضوع صدر اسلام دارم. همچنین یک سریال دیگر هم درباره ناصرالدین شاه و ملیجک نوشتم.
چرا با وجود خریداری شدن هنوز ساخته نشده است؟
شاید اولویت تولید کارهای دیگر باشد. به هر حال در ساخته شدن یا نشدن یک اثر دلایل زیادی وجود دارد. زمانی که من فیلمبردار بودم نسخه اول فیلمنامه تفنگ سرپر را نوشتم، اما هشت سال بعد از روزی روزگاری ساخته شد.
در این سالها مشغول نوشتن کتاب هم بودید؟
فیلمنامه، داستانهای کوتاه، حکایت و... نوشتم دو سه رمان هم در حال نگارش دارم که یکی از آنها کامل شده است.
آیا تصمیمی برای چاپ آن دارید؟
نه، اصرار به چاپ ندارم.
چرا؟
مگر چقدر عمر میکنیم که دنبال چاپ کتاب هم باشیم. کار من نوشتن است. اگر کار من خوب باشد، چه باشم و چه نباشم، راهش را پیدا میکند و اگر هم خوب نباشد خاک میخورد.
ولی شما باید کتاب را راهی مسیر چاپ کنید.
نمیدانم. البته رمانی که نوشتهام باید بازنویسی نهایی شود که هنوز فرصت نکردم.
با توجه به اینکه آقای امیرخانی نام سریال شما را ذکر کردند، آیا شما کتابهای او را خواندهاید؟
نه متاسفانه. شناختی هم از ایشان ندارم.
در حال حاضر کدام برنامهها و سریالهای تلویزیون را دنبال میکنید؟
خیلی فرصت نمیکنم، اما آخر شبها فیلمهای شبکههای نمایش و چهار را میبینم. همچنین مستندهای شبکه مستند را هم دنبال میکنم.
کار کدام مستندساز را دوست دارید؟
از کار جوانان لذت میبرم، اما نام خاصی در ذهنم نیست، اما مستندهای کارآفرینان را دوست دارم. خوشحالم جوانان راهشان را درست میروند.
در طول این سالها کدام یک از سریالها را دوست داشتید؟
سریال عسگرینسب با محوریت حواشی جنگ و بازی مهوش افشارپناه را خیلی دوست داشتم. در این سریال ناصر طهماسب هم نقش یک لات را بازی میکرد. همچنین سریالهای مختارنامه داوود میرباقری، کوچک جنگلی بهروز افخمی و هزاردستان زندهیاد حاتمی هم جزو کارهای مورد علاقهام است.
بازی کدام یک از بازیگران مختارنامه را خیلی دوست داشتید؟
همه بازیگرانی که نقشهای پررنگ داشتند، از فرهاد اصلانی گرفته تا زندهیاد خندان همه سنگتمام گذاشتند. ضمن اینکه فیلمنامه روان بود. به نظرم مختارنامه نقطه عطف تلویزیون است. داوود میرباقری رفیق خیلی قدیمیام است و افتخار میکنم چنین کاری را برای تلویزیون ساخته، آن هم با امکانات محدود که رقابت با فیلمهای بزرگ دنیا میکند و این در حالی است که آنها امکانات زیادی دارند. البته هر کارگردان دیگری هم میساخت من را همین قدر هیجان زده و خوشحال میکرد.
الان مشغول خواندن چه کتابی هستید؟
به غیر از مرور قرآن مشغول خواندن کتاب صحنهپردازی در رمان نوشته ریموند آبستفلد و ترجمه عبدالله کریمزاده هستم و با لذت هم میخوانم. همچنین کتاب غلط ننویسیم آقای نجفی همیشه دم دستم است. این کتاب باید همیشه در دسترس نویسندگان باشد و مرتب تورق کنند. گرچه رقبای نجفی نقدهایی هم به این کتاب داشتند، اما من آن را خیلی دوست دارم. همچنین هرازگاهی سری به تاریخ طبری به ویژه در محرمها میزنم. به نظرم دور بودن از کتاب یعنی دور بودن از صحرا است. واقعا نمیدانید چه بلایی بر سر این صحرا آوردند. حال بدش مثل یک بیمار شیمیدرمانی شده است. منظورم بیابانهای زیادآباد، میمه و اذان هست.